عکاظ در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۰۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

بیابان‌گردی حضرت پیامبر برای دعوت از قبایل بادیه‌نشین

پیامبر اکرم هر کاری می‌توانست برای پیشبرد دعوت به اسلام می‌کرد، به همین علت، پس از رفتن به طائف در جست‌و‌جوی راه دیگری به سراغ قبایل بزرگ بیرون از مکه رفتند. ایشان حضرت علی را با اینکه در حدود بیست سال بیشتر نداشت، در تمام این سفرها به همراه می‌برد.

بازارهای موسمی عرب یکی از نقاطی بود که ایشان آنها را هرگز رها نمی‌کرد. عکاظ، مجنه و ذی المجاز از مراکز مهم دعوت ایشان بود و در تمام دوران برپایی این بازارها، در آنجا اقامت می‌کرد. هر روز به طور پیگیر به کار تبلیغ در آنها می‌پرداخت. از یک سوی بازار حرکت می‌فرمود تا پایان آن، دست‌ها در کنار گوش نهاده با بلندترین صدایی که ممکن بود ندای: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» را سر می‌داد، مردم را دعوت به توحید می‌فرمود[۱]. وظیفه ایشان این بود که دعوت توحید به گوش اعرابی که از همه نقاط عربستان به این بازارها می‌آمدند برسد.

ایام و مراسم حج نیز یکی از بهترین زمان‌هایی بود که پیامبر به دعوت قبایل غریب و دور دست می‌پرداخت. ایشان در ایام حج یا عمره که سایه امنیت در همه مکه گسترده بود به میان قبایل فراوانی که به حج آمده بودند می‌رفت، آنها را به خدا و اسلام دعوت می‌کرد، از آنها می‌خواست که او را حمایت و پشتیبانی کنند تا بتواند دعوت خویش را آن طور که می‌خواهد به مردم برساند. مردم این سخنان را می‌شنیدند. پاره‌ای از اینکه ایشان این طور پیگیر کار خویش است به شگفت می‌آمدند. پاره‌ای ممکن بود ناراحت و خشمگین هم شوند، بعد هم هرکس به دنبال کار خویش می‌رفت: گویی چیز مهمی نشنیده است. این رسم همیشه و همه ساله ایشان بود، همه راه‌های ممکن تجربه شده بود. از همه سو راه بسته بود. بخش بزرگی از مسلمانان به حبشه هجرت کرده و از طرفداران پیامبر جمعیت کمی در مکه مانده بود که توان مقابله با قریش را نداشت. از این گذشته اگر همه مهاجران هم در مکه بودند، نه دستور و نه قدرت کافی برای مقابله با قریش را داشتند. دشمنی و آزار، هر روز بیشتر می‌شد.[۲]

مقدمه

  • اعراب علاوه بر تجارت کالا به سرزمین‌های دیگر، برای تأمین نیازهای داخلی، اجتماعات و بازارگاه‌هایی را بر پا کرده بودند که قبایل مختلف عرب و حتی غیر عرب، در آن به داد و ستد می‌پرداختند؛ از جمله مهم‌ترین این بازارها، عکاظ بود. ریشه عربی این کلمه، از عَکَظَ یَعکِظ عُکاظاً است. ابن منظور در شرح آن می‌گوید: فيعكظ بعضهم بالفخار ای یَدَعَك[۳]؛ عکاظ را عکاظ می‌گفتند؛ چون عرب در آن جمع می‌شدند و به دیگران تفاخر می‌کردند[۴].

موقعیت جغرافیایی عکاظ

  • این بازار در بالای نجد و نزدیک عرفات[۵]، بین منطقه نخله و طائف[۶]، در دشتی وسیع با عرضی بیشتر از ده میل[۷] واقع شده بود. بازار عکاظ در یکی از مراحل صنعا قرار داشت[۸] و فاصله‌اش تا مکه سه روز و تا طائف، یک روز راه بود[۹]. عکاظ، تابع طائف به شمار می‌آمد[۱۰] و گفته شده است از آن ثقیف و قیس بن عیلان بود [۱۱].
  • عکاظ تمام مشخصات یک بازار بزرگ را دارا بود. در بین عرب جاهلی، عادت بر این بود که بازار مشترک قبایل، در زمینی هموار و در حد امکان، وسیع واقع شود. قرار داشتن در محل تلاقی راه‌های اصلی و دیده شدن از راه دور، از شروط دیگر یک بازار بزرگ، برشمرده می‌شد و همه این شروط در بازار عکاظ فراهم آمده بود [۱۲]؛ از این رو به عنوان بزرگ‌ترین بازار جاهلی شهرت یافت[۱۳].

ایام عکاظ

  • چون موسم حج در ماه ذی‌الحجه فرا می‌رسید. مردم برای حضور در حج بیرون می‌آمدند، روز اول ذی‌القعده در بازار عکاظ حاضر می‌شدند و بیست شب آنجا اقامت می‌کردند[۱۴].بازار عکاظ بر پا می‌شد و مردم با چهره‌های نقابدار[۱۵] آنان در کنار کالاها و محصولات خود و اطراف رهبرشان در خیمه‌های خویش سکونت می‌کردند. حاضران در منازلی که هر قبیله برای خود بنا می‌کرد، وارد می‌شدند و به خرید و فروش می‌پرداختند[۱۶]. افراد قبایل برای خرید و فروش کالاها، با یکدیگر اجتماع می‌کردند و چون آن بیست روز سپری می‌شد، به بازار مجنه[۱۷] و ذی‌المجاز می‌رفتند[۱۸]. سپس برای انجام مراسم حج، راهی مکه می‌شدند.
  • جاذبه و شهرت بزرگ‌ترین بازار عرب، علاوه بر قبایل شمال و جنوب عرب و همچنین قبائل نجد، اعراب دیگر سرزمین‌ها را نیز برای تجارت به آنجا می‌کشاند. اعراب حجاز، شام، بادیه، بحرین، یمامه و یمن به این بازار می‌آمدند و به تجارت می‌پرداختند[۱۹].بازار جذاب عکاظ، علاوه بر مردم عادی، پادشاهان و امیرانی را نیز به خود دیده بود که در پی یافتن گوهرها و مرواریدهای کمیاب، به آنجا پا نهاده بودند[۲۰].
  • گفته شده است که یکی از ملوک یمن، خود، شمشیری خوب و حله‌ای در خور را همراه مَرکبی تیز رو، به بازار عکاظ برد تا بفروشد[۲۱]. نعمان بن منذر - حاکم مشهور حیره - از جمله کسانی است که هر ساله کاروانی تجاری، حامل عطریات، پارچه‌های زیبا و گوهرهای گران‌بها را برای فروش به عکاظ می‌فرستاد[۲۲].
  • در بازار عکاظ که بازاری بزرگ برای همه اهل جزیره به شمار می‌آمد، از هر سرزمینی کالاهای تجاری و صنعتی به این بازار آورده می‌شد؛ شراب از هجر، عراق، غزه و بصره؛ روغن از بادیه‌ها؛ پشم‌های شتر و گوسفند از یمن؛ پارچه‌های حریر، روغن، کشمش و سلاح از شام و نیز انواع عطرها و سلاح‌های جنگی از مناطق دیگر، در این بازار عرضه می‌شد[۲۳]. همچنین اشیای دیگری را که در بازارهای عرب وجود نداشت از ایران، روم و بسیاری از کشورهای به آنجا می‌آوردند[۲۴]. همچنین بازارهای برده‌فروشی از هر نژاد در آن تشکیل می‌شد[۲۵]. از بردگان سیاه حبشی گرفته تا سپیداندامان رومی، کنیزکان هندی، مصری و ایرانی و زنان آسیای میانه عرضه و به فروش می‌رسیدند[۲۶][۲۷].

دین و تأثیر آن در این بازار

از لحاظ سیاسی و اجتماعی

جنبه ادبی

پایان کار عکاظ

منابع

پانویس

  1. المسند، ج۲۵، ص۴۰۴؛ ج۲۷، ص۱۴۸؛ ج۳۸، ص۲۲۴؛ تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۸۵ و ۵۸۶؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۹؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۱ و ۱۳۹؛ ج۵، ص۸۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۴۷؛ امتاع الاسماع، ج۸، ص۳۱۳؛ سبل الهدی، ج۲، ص۴۵۱ و ۴۵۲؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۱۴۰.
  2. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۷۲.
  3. ابن منظور، لسان العرب، ج۷، ص۴۴۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۴۰.
  4. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۹۵.
  5. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۰؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۶۷.
  6. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۰.
  7. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۷۰.
  8. محمود شکری آلوسی، بلوغ الإرب فی معرفة احوال العرب، ج۱، ص۲۶۷؛ محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۳.
  9. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۳۸۲.
  10. دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۳۸۲؛ محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۳.
  11. ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۴۰.
  12. دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۳۸۲.
  13. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۹۵-۹۶.
  14. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۵۹؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی أخبار القریش، ص۲۲۸؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۴۰.
  15. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۱.
  16. محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۱.
  17. محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۱.
  18. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۰.
  19. محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۳، ص۸۵.
  20. هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
  21. سعید الأفغانی، اسواق العرب فی الجاهلیه و الاسلام، ص۲۸۱.
  22. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۰؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۹۵.
  23. سعید الأفغانی، اسواق العرب فی الجاهلیه و الاسلام، ص۲۷۸.
  24. سعید الأفغانی، اسواق العرب فی الجاهلیه و الاسلام، ص۲۷۸؛ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۸.
  25. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۴۹۵.
  26. هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
  27. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۹۶-۹۷.
  28. دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۳۸۲.
  29. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۷۰.
  30. دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۳۸۲.
  31. محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۴.
  32. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۷۰-۲۷۱.
  33. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲؛ محمود شکری آلوسی، بلوغ الإرب فی معرفة احوال العرب، ج۱، ص۲۶۷.
  34. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۹۷-۹۸.
  35. شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۸۷؛ هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۸.
  36. دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۲، ص۳۸۳.
  37. ابو الیاس قلقشندی، نهایة الإرب فی معرفة انساب العرب، ص۴۲۷؛ شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۸۷.
  38. هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
  39. هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
  40. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۲۰۹.
  41. هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۳۹.
  42. هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۳۹.
  43. محمود شکری آلوسی، بلوغ الإرب فی معرفة احوال العرب، ج۱، ص۲۶۷.
  44. محمود شکری آلوسی، بلوغ الإرب فی معرفة احوال العرب، ج۱، ص۲۶۷.
  45. خیر الدین زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۲۵۵.
  46. خیر الدین زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۶۱.
  47. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۹۸-۹۹.
  48. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۸۰۳.
  49. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۸۰۳.
  50. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲؛ زکریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص۸۵.
  51. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲.
  52. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۳، ص۵۵.
  53. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۹۶.
  54. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۸، ص۹۷.
  55. محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج۱، ص۲۶۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۱۰۱.
  56. هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
  57. هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
  58. هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی نظرة جدیده، ج۱، ص۲۹.
  59. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۸؛ محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۴.
  60. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۹.
  61. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۹۹-۱۰۰.
  62. زمان وقوع جنگ‌های فجار و نیز زمانی که هشام بن مغیره، از بزرگان قریش، در مکه وفات کرد و باعث تعطیلی سه ساله عکاظ گردید (ازرقی، محمد بن عبد الله؛ اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۳)، از جمله سال‌هایی بود که عکاظ بر پا نشد. همچنین احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۲.
  63. دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۱، ص۱۱۶.
  64. محمد بن عبد الله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۵۳.
  65. دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۱، ص۱۱۶.
  66. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عکاظ، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۰۱.