محسن بن علی بن ابی‌طالب

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

محسن کیست؟

محسن بن علی(ع) آخرین فرزند فاطمه زهرا(س) است، برای او لقب و کنیه‌ای ذکر نشده است. در منابع متقدم شیعی نام محسن(ع) را جزو فرزندان فاطمه(س) آورده‌اند[۱]. ابن شهرآشوب یکی از کنیه‌های حضرت فاطمه(س) را ام المحسن ثبت کرده است[۲].

در منابع متقدم اهل سنت نیز نام او به عنوان یکی از فرزندان حضرت فاطمه(س) نام برده شده است[۳].

تاریخ نویسان شیعه و گروهی از علمای سنت و جماعت فرزند پسری برای حضرت فاطمه (س) به نام حضرت محسن(ع) نوشته‌اند.

مصعب زبیری نویسنده کتاب نسب قریش که در ۲۳۶ هجری مرده، از محسن(ع) نامی نبرده است، اما بلاذری متوفای سال ۲۷۹ می‌نویسد: فاطمه(س) برای علی، حسن و حسین و محسن(ع) را به دنیا آورد. محسن(ع) در خردی در گذشت[۴] و نیز می‌نویسند چون محسن(ع) متولد شد، پیغمبر از فاطمه(س) پرسید او را چه نامیده‌اید گفت حرب منظور از حرب چه کسی است؟ فرمود نام او محسن(ع) است[۵].[۶]

سقط جنین حضرت فاطمه

علی بن احمد بن سعید اندلسی (۳۸۴ - ۴۵۶) مؤلف کتاب جمهرة انساب العرب نیز می‌نویسد: محسن در خردسالی مرد[۷]. ابن صباغ مالکی، صالحی شامی و ابن طلحه شافعی گفته‌اند که محسن(ع) سقط شد، اما از سبب سقط شدن چیزی نگفته‌اند و آن را مبهم گذاشته‌اند[۸].

مقدسی از علمای اهل سنت می‌نویسد: شیعه معتقد است محسن با ضربه عمر سقط شده است[۹]. شیخ مفید، فرزندان علی(ع) را از فاطمه(س) چنین می‌شمارد: حسن حسین، زینب کبری، زینب صغری که کنیه او ام کلثوم است[۱۰] و در پایان این باب می‌افزاید: شیعیان گفته‌اند که فاطمه زهرا(س) پس از پیغمبر پسری را سقط کرد؛ هنگامی که او را در شکم داشت محسن نامید[۱۱]. طبری نوشته است «گویند فاطمه(س) را از علی(ع) پسری دیگر به نام محسن بود که در خُردی در گذشت».

در روایات شیعی و نیز برخی کتب اهل سنت و جماعت آمده است که این فرزند بر اثر آسیبی که در روزهای پر گیر و دار پس از رحلت پیغمبر بر دختر او وارد آمد، سقط گردید[۱۲].

قاضی عبدالجبار اسدآبادی از علمای اهل سنت از قول شیعیان می‌نویسد: به اعتقاد کسانی، ابوبکر فاطمه(س) را کتک زده که باعث قتل محسن(ع) شده است. او همچنین از تعدادی از علمای زمان خود در مصر، عکا، صور، عسقلان، دمشق و بغداد نام برده که از جمله آنان محمد بن نعمان شیخ مفید است که مردم را به تشیع و محبت اهل بیت دعوت می‌کند و بر فاطمه(س) و فرزندش محسن(ع) که به زعم ایشان عمر او را به قتل رسانده است، گریه می‌کنند[۱۳].

علامه مجلسی در بحارالانوار می‌نویسد: حضرت فاطمه زهرا(س) می‌فرماید: هیزم زیادی بر در خانه ما جمع کردند و آتش آوردند که خانه ما را آتش بزنند. پشت در ایستادم و آنان را به خدا و مردم سوگند دادم که دست از ما بردارند و منصرف شوند. عمر لگدی به در زد که آن را به طرف من راند. من که باردار بودم به روی در افتادم. آتش شعله کشید و صورتم را گداخت. سپس چنان مرا سیلی زد که گوشواره از گوشم کنده شد. درد زایمان گرفتم و محسن بی‌گناه کشته و سقط شد[۱۴].

«ابن ابی الحدید» می‌نویسد: عمر با جماعتی از انصار و دیگران به خانه فاطمه(س) آمدند. دستور داد شمشیر زبیر را بگیرند. گرفتند و برسنگ کوبیدند تا شکسته شد. همه کسانی را که در خانه بودند به سوی ابوبکر بردند. بیعت را بر آنان تحمیل کرد به جز علی(ع) که در خانه فاطمه(س) متحصن شده بود[۱۵].

آنچه که مسلم است و بین شیعه و سنی توافق وجود دارد این است که دستور هیزم آوردن و تهدید به آتش زدن را داشته است. این خود گناه بزرگ و عملی زشت است. آن هم در مورد یادگار پیامبر خدا و پاره تن او. شخصیت هرچه بزرگ‌تر باشد، توهین نیز عظیم‌تر خواهد بود. بزرگان شیعه مانند مرحوم طبرسی با همین قراینی که اهل سنت آورده‌اند، از کتاب سلیم بن قیس نقل می‌کنند که به خانه فاطمه(س) حمله کردند و علی(ع) را دستگیر کردند. فاطمه(س) بین مردم و علی(ع) قرار گرفت. قنفذ وی را با تازیانه زد که آثار آن تا پایان عمر زهرا(س) باقی بود. زهرا(س) به درب خانه چسبید، قنفذ استخوان سینه زهرا(س) را شکست. جنینش سقط شد و از آن پس زمین‌گیر شد تا به شهادت رسید[۱۶].

البته اهل سنت در مورد سقط جنین چیزی نمی‌گویند ولی اعتراف کرده‌اند که حضرت فاطمه(س) فرزندی به نام محسن(ع) داشت که در کودکی از دنیا رفت[۱۷]. شهرستانی هم می‌نویسد: روز بیعت، عمر چنان ضربه‌ای به شکم فاطمه(س) زد که جنین از شکم افتاد. او فریاد می‌کشید که خانه را با هر که در آن است بسوزانید؛ با آنکه در آن خانه جز علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) کس دیگری نبود[۱۸]. همچنین ابن ابی‌درام در کتاب میزان الاعتدال می‌نویسد: عمر لگدی بر فاطمه(س) زد و او فرزندی به نام محسن را که در رحم داشت، سقط کرد[۱۹].

مشهور میان شیعه چنان که احدی درباره آن اختلاف ندارد این است که عمر به شکم فاطمه(س) زد تا بچه‌اش را سقط کرد. فرزند سقط شده محسن، نامیده شد[۲۰]. هاشم معروف الحسنی می‌گوید: به سوی در حمله کردند و در را به طرف زهرا(س) فشار دادند. فاطمه(س) که آبستن بود، فرزندش را که رسول خدا محسن نامیده بود، سقط کرد[۲۱]. سید مهدی قزوینی هم می‌نویسد: وقتی فاطمه(س) در را باز کرد، در را به او کوبیدند. پهلویش را شکستند و فرزندش را سقط کردند[۲۲].

در نامه عمر به معاویه هم این تعدی به وضوح آمده است: درد زایمان بر او سخت شد و من وارد خانه شدم. جنینی سقط کرد که علی(ع) او را محسن نامید[۲۳]. امام باقر(ع) فرمود: فاطمه(س) به محسن باردار شد. پس هنگامی که پیامبر خدا از دنیا رفت و آنچه در روز وارد شدن آن گروه بر او در خانه‌اش و بیرون آوردن پسرعمویش امیر مؤمنان اتفاق افتاد و آنچه از آن مرد به او رسید؛ پسری کامل را سقط کرد[۲۴].

پس از این آلام و مصیبت‌ها بود که: «قَالَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ(س): يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ...»[۲۵]؛ «فاطمه زهرا(س) فرمود: ای پیامبر خدا این‌گونه با جگرگوشه و دخترت رفتار می‌شود».

ابراهیم بن سیار نظم معتزلی می‌نویسد: إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی ألقت الجنین من بطنها و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها[۲۶]؛ عمر در روز اخذ بیعت برای ابوبکر، بر شکم فاطمه(س) زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط کرد و فریاد می‌زد خانه‌اش را با کسانی که در آن هستند به آتش بکشید»[۲۷].

سزای قاتل محسن(ع)

عبدالله بن بکر ارجائی می‌گوید: در راه مکه از مدینه با حضرت صادق(ع) همراه بودم. در یکی از منازل به نام «عسفان» پیاده شدیم. پس از سمت چپ راه، به کوه سیاه رنگ وحشتناکی رسیدیم؛ به حضرت عرض کردم: ای فرزند رسول خدا چقدر این کوه وحشتناک است؛ من در راه چنین کوهی ندیده‌ام. حضرت فرمود: ای پسر بکر، می‌دانی این چه کوهی است؟ گفتم: نه. فرمود: این کوهی است به نام «کَمَد» که بر روی یکی از بیابان‌های جهنم بنا شده است و کُشندگان پدرم حسین(ع) در آن به سر می‌برند که خداوند آنان را در اینجا گذارده است؛ از زیر آنان آب‌های جهنم از چرک‌ها و لجن‌ها و آب‌های داغ و آنچه که از چاه‌های ته جهنم بیرون می‌آید، سرازیر است. در هر باری که به مسافرت آمدم از کنار این کوه نگذشتم مگر اینکه فریاد استغاثه آن دو نفر را شنیدم؛ به کُشندگان پدرم می‌نگریستم و به آن دو نفر می‌گفتم: اینان کاری انجام دادند که شما پایه‌گذاری کردید. هنگامی که به حکومت رسیدید به ما رحم نکردید؛ ما را کشتید و محروم ساختید؛ به حق ما تجاوز کردید و در مقابل ما خودسرانه عمل کردید. هر کس را که به شما رحم کند خداوند نیامرزد، نتیجه کارهایی را که پیش از این انجام داده‌اید، بچشید. خداوند نسبت به بندگان ستمگر نیست. دومی زاری و ناله‌اش بیش از اولی است. گهگاهی بر کنار آنها برای تسلای دلم می‌ایستادم و گاهی بر بالای کوه «کمد» که آنان در زیر آن محبوسند قدم می‌زدم. عرض کردم: به هنگامی که کوه را می‌پیمودید چه صدایی می‌شنیدید؟ فرمود: فریاد آنان را می‌شنیدم که می‌گفتند: بر ما بالا آی تا با تو بگوییم که ما توبه کرده‌ایم. از سمت راست کوه صدایی می‌شنیدم که می‌گفت به آنان پاسخ بده که خاموش باشید و صحبت نکنید. عرض کردم: چه کسی با آنان همدم است؟ فرمود: هر فرعونی که بر خداوند جسارت و سرکشی کرده و پروردگار کارهای او را بازگو نموده و هر کس که به بندگان کفر را بیاموزد ... و قاتل امیرالمؤمنین، قاتل فاطمه(س) و محسن(ع) و کشنده حسن و حسین(ع)[۲۸].

از جمله احادیث معراج است: نخستین مطلبی که در قیامت درباره آن حکم می‌شود، موضوع محسن(ع)، پسر حضرت علی(ع) و قاتل او و سپس درباره قنفذ است. او را با رفیقش می‌آورند؛ با تازیانه‌ای از آتش بر آنها می‌زنند به طوری که اگر یک تازیانه از آن بر دریا فرود آید از شرق تا غرب آن به جوش آید و اگر بر کوه‌های دنیا فرود آید ذوب می‌شوند به گونه‌ای که تبدیل به خاکستر می‌گردند[۲۹].[۳۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تفسیر القمی، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، ج۱، ص۱۲۸؛ دلائل الامامیه، طبری امامی، ص۱۰۴؛ کامل الزیارات، ابن قولویه قمی، ص۵۵۱؛ اختصاص، شیخ مفید، ص۱۸۵؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۵.
  2. مناقب، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۳۵۷.
  3. مسند، ابن حنبل، ج۱، ص۹۸؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۶؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۵.
  4. انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۴۰۲.
  5. انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۴۰۴.
  6. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ج۵ ص ۱۷۰۰-۱۷۱۲.
  7. انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۱۶.
  8. مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ابن طلحه شافعی، ص۴۶؛ مناقب آل ابی طالب، ابن صباغ مالکی، ج۱، ص۶۴۷.
  9. البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر، ج۵، ص۲۰.
  10. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۵.
  11. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۶؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، علی بن عیسی بن ابی الفح الإربلی، ج۱، ص۴۴۰ و ۴۴۱.
  12. الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۷۷.
  13. تثبیت دلائل النبوه، عبدالجبار بن احمد، قاضی عبدالجبار اسد آبادی، قاهره - دار المصطفی، ج۱، ص۲۳۹ و ج۲، ص۵۹۴.
  14. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳، ص۳۴۱.
  15. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۲، ص۲۱.
  16. الإحتجاج، أبومنصور أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۳.
  17. تاریخ یعقوبی، أحمد بن أبی الیعقوب، ج۲، ص۲۱۳؛ ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ج۱، ص۱۷۴؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبدالله طبری، ص۵۵.
  18. الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۵۷.
  19. آتش به خانه وحی، ناصر مکارم شیرازی، ص۴.
  20. تلخیص الشافی، أبوجعفر طبرسی، ج۳، ص۱۵۶ و ۱۵۷.
  21. سیرة الأئمة الاثنی عشر، هاشم معروف الحسنی، ج۱، ص۱۳۲.
  22. الصوارم المهرقه فی نقد الصواعق المحرقه، قاضی نورالله التستری، ص۵۶.
  23. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳، ص۲۹۴ و ۲۹۵.
  24. دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۲۶ و ۲۷؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۵۰۴.
  25. بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۹۴؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن البحرین اصفهانی، ج۱۱، ص۴۰۹؛ مجمع النورین و ملتقی، أبوالحسن مرندی نجفی، ص۱۱۰؛ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۲۱.
  26. الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۵۷؛ ترجمة الفرق بین الفرق در تاریخ مذاهب اسلام، ابومنصور عبد القاهر بغدادی، ص۱۴۷.
  27. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ج۵ ص ۱۷۰۰-۱۷۱۲.
  28. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۵، ص۳۷۲.
  29. کامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، ص۳۳۸.
  30. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ج۵ ص ۱۶۹۸.