اهل حق
مقدمه
اهل حق نام فرقه اى است كه در قرن هفتم هجرى در منطقه كردنشين غرب ايران مجاور كشور عراق شكل گرفت[۱]. نامى از اين فرقه به طور خاص در كتب معروف فرقه شناسى و اديان به ميان نيامده است و از آنجا كه تا اين اواخر اهل فرقه، عقايد خود را سرّ مگو دانسته و از افشاى آن خوددارى مى كردند، اطلاعات مستند و جامعى از عقايد و آداب آنها در دست نبود[۲].
خاستگاه مسلك اهل حق، منطقه كردستان، مؤسّس فرقه سلطان اسحاق از منطقه كردستان عراق است. ساير پيشوايان فرقه عموماً از اهالى غرب ايران هستند، كتب مذهبى ("كلام ها" و "دفاتر") فرقه و اصطلاحات مذهبى آنها به زبان كردى اورامانى و گورانى و لكى است[۳] . مهم ترين متن دينى اين فرقه كلام خزانه يا سرانجام نام دارد كه مجموعه كتابها و رساله هايى است كه در قرن هفتم و هشتم هجرى توسط رهبران و بزرگان اهل حق تدوين شده و داراى شش بخش يا جزء است[۴].[۵]
اهل حق و اسلام
در نسبت و پیوند آیین اهل حق با اسلام و فرقههای اسلامی دو گرایش عمده در پیروان این فرقه وجود دارد: دسته ای با اصرار، خود را مسلمان شیعه دوازده امامی و تابع احکام قرآن میدانند[۶] و دسته دیگر اهل حق را آیینی مستقل[۷] میدانند[۸].
مؤسس، شخصیتها و مقدسات اهل حق
اهل حق، "سلطان اسحاق" را مؤسس مسلک اهل حق می دانند[۹] که محل تولد او استان کرکوک عراق است. پدرش شیخ عیسی، و مادرش خاتون دایراک رمزبار نام داشت. برای تحصیل به شهر زور رفت[۱۰]. وی که ابتدا سنی مذهب بود، ابتدا شیعه و سپس جذب طریقه صوفی جنبلایی میشود[۱۱]. او به روستای شیخان از توابع شهرستان پاوه در استان کرمانشاه هجرت و تا آخر عمر همان جا میماند. آرامگاه وی کنار رودخانه سیروان جنوب جاده پاوه به نوسود قرار دارد[۱۲].
اهل حق اولین تجلی کامل ذات خدا را در علی(ع) و دومین تجلی تام و تمام را در "سلطان اسحاق" میدانند[۱۳].
مشاهیر اولیای مسلک اهل حق قبل از سلطان اسحاق عبارتاند از: بُهلول، شاه فضل ولی، بابا سرهنگ، مبارک شاه، ملقب به شاه خوشین ، بابا ناعوس (نااوس، ناووس)[۱۴].
اهل حق پنج چیز را در عرض هم مقدس میشمارند: ۱. بیابس، پیمانی است که در محضر خورشید بسته شده است[۱۵]، ۲. کلام سرانجام که به عقیده اهل حق شیره و جوهر بطون حقیقی قرآن است[۱۶] ۳. جم و جمخانه (جمع و جمع خانه) ۴. آنچه در جمخانه به عنوان نذر و طبق قانون اهل حق بر آن دعا خوانده شده است[۱۷]، ۵. شرط و اقرار یا همان عهد و میثاق و بیعت[۱۸].[۱۹]
عقاید اهل حق
اهل حق آیین و مسلک خود را عصاره و حقیقت همه شرایع گذشته میدانند[۲۰]. نزد اهل حق کمال معنوی چهار مرحله دارد: شریعت، طریقت، معرفت و حقیقت[۲۱]. از همین رو شریعت را پوست و صدف و آیین اهل حق را مغز و دُرّ صدف میخوانند[۲۲].[۲۳]
حلول
حلول ظهور ذات خداوند در صورت انسان یکی از اساسیترین باورهای اهل حق است و به همین جهت آنها را ملحق به فرقههای غالی کردهاند[۲۴]. به گفته اهل حق، علی(ع) خالق زیر و زَبَر و خداوند دو سراست و اگر هم خدای ناپیدایی وجود داشته باشد سجده برای خدای موهوم بیمعناست[۲۵].[۲۶]
غلو
غلوّ، طرف دیگر سکّه حلول است؛ زیرا حلول ذات الهی در شخص مستلزم اعتقاد به الوهیت آن شخص و عین غلوّ است. نشانههای غلو علاوه بر حلول در نوشتههای این فرقه فراوان است. آنها علی(ع) را برتر از پیامبر(ص) میدانند با این توجیه که نبوت پوسته و ولایت مغز و هسته است[۲۷]. آنها همه رهبران خاندانهای اهل حق (شامل پیر و دلیل) را دارای علم لدنی و محل تجلی ذات الهی میدانند و هر دفتری که منسوب به آنها باشد برایشان معتبر است[۲۸].[۲۹]
تناسخ
رکن دیگر عقاید اهل حق تناسخ است که غالباً از آن به جامه به جامه و دون به دون یاد میکنند (دون لغت ترکی به معنای جامه است)[۳۰]. پس از خلقت هفتن (جبرئیل و شش فرشته دیگر) از ذات الهی، آنها از خداوند درخواست کردند که زمین و آسمان و بندگان را بیافریند و اجابت خواست آنها مشروط به این شد تا هر کدام هزار یا هزار و یک دون را بپیمایند[۳۱]. هدف از تبدیل این هزار جامه، فرصت دادن به روح انسانی برای رسیدن به کمال نهایی است[۳۲]. آنها معتقدند روح یک شخص در همان زمان حیاتش بدون اینکه خودش هم متوجه شود بنابر حکمت و مصلحت یا نتیجه عکس العملی، میتواند به امر خدا با یک روح دیگر تعویض گردد[۳۳].
شیعیان از اهل حق که از استعمال لفظ تناسخ تحاشی میکنند از سیر تکامل روحی و معنوی و جامه به جامه و امثال آن استفاده میکنند و میگویند تناسخیون آغاز و انجام و هدف خاصی برای انتقالات نفوس قائل نیستند تا برزخ و مبدأ و معادی برای آن تصور شود و بر همین اساس پاداش و جزا را منحصر در این دنیا و به وسیله همین انتقالات میدانند، در حالی که قائلین به سیر تکامل، برای این انتقالات حد معینی (هزار جامه) قائل شده و لذا آن را هدفدار کردهاند و جایی برای معاد و عالم آخرت و برزخ باز کردهاند[۳۴]. واضح است که این مقدار تلاش نتوانسته اشکال بنیادین محذور عقلی و نقلی تناسخ مثل محذور تعلق دو نفس به بدن واحد، و تعلق نفس واحد به دو بدن در حالت واحد، و عدم هماهنگی بین نفس و بدن در قوه و فعلیت و رجوع نفس بالفعل به مرتبه قوّه محض[۳۵] و روایات دالّ بر کفر کسی که قائل به تناسخ است[۳۶] را برطرف کند[۳۷].
آفرینش جهان و انسان
عقاید اهل حق در خصوص آفرینش، مبتنی بر اعتقاد آنها به تناسخ است. مطابق یک روایت، خدا ابتدا درون دُرّی بود، سپس از دُرّ بیرون آمد و به فرمان او دُرّ پاشیده شد و از پاشیدگی آن دودی برخاست و آسمان و زمین و ستارگان و ماه و خورشید و شب و روز پدید آمد و چون سراسر جهان آب بود آنها را یکجا گرد آورد و دریا و خشکی را از هم جدا کرد و بر روی زمین روییدنیها و درختهای گوناگون رویاند و در دریا ماهیها و جانداران متنوع آفرید. پس از آن از کف دریا گوهری بماساند و تخت خویش را پدید آورد، و نام خود را خداوندگار نهاد. سپس دستور داد مشتی خاک از زمین بیاورند تا آدمی را بیافریند، این کار توسط فرشته مرگ، دستور انجام شد و آن گاه خداوند آدم را آفرید. و خلقت عالم و آدم در شش دوره انجام شد. خداوند خواست گوهر خود را در پیکره آدمی مهمان کند و زمانها گذشت تا این که گوهر خود را در قالب علی(ع) آمیخته کرد و دین اسلام را پدید آورد[۳۸].[۳۹]
آداب و مناسک اهل حق
اهل حق بدون ارائه هیچ سند و دلیلی، برای بزرگان خود حق وضع قوانین اجتماعی مثل ارث، قضاوت و داد و ستد قائل هستند[۴۰]. ورود به مسلک اهل حق بدون عهد و میثاق و سر سپردن میسر نیست و سر سپردن یعنی طی تشریفات و آداب خاص، سر تسلیم به مسلک اهل حق فرود آوردن و توسط دلیل و پیر با صاحب خاندان بیعت نمودن و با رشته شرط و اقرار به پادشاه حقیقت پیوستن[۴۱].
نماز مخصوص اهل حق اوراد و اذکار خاصی است که در جم خانه انجام میدهند و به دو صورت جلی و خفی انجام میشود. اهل حق روزی پنج بار باید مشغول اذکار و عبادت برای تزکیه نفس باشند[۴۲]. در مورد روزه نیز هر ساله زمستان در موعد معین که ابتدای آن، مورد اختلاف خاندانهای اهل حق است سه روز متوالی بر همه اهل حق واجب است روزه بگیرند[۴۳]. برای وضو، غسل، تیمم، غسل میت و تلقین میت، نیت و آداب مخصوص جعل کردهاند[۴۴].
شارب زدن در آیین اهل حق اکیداً ممنوع است و به زعم آنها حضرت علی(ع) و سلطان اسحاق هر دو شارب داشتهاند و سلطان اسحاق گفته هر کس تابع علی و من است باید شاربش نزند[۴۵].[۴۶]
منابع
پانویس
- ↑ شناخت فرقه اهل حق، ص۱۸.
- ↑ رهان الحق، ص۵۶۸ ۵۶۹.
- ↑ سرسپردگان، ص۱۱۷ ۱۱۸، حق الحقايق، مقدمه مصحح،ص شش و هشت.
- ↑ نامه سرانجام، ص۲۰ ۲۱.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۵۴.
- ↑ برهان الحق، ص۱۳۹.
- ↑ گنجینه یاری، ص۱۴ و ۱۲۸ به نقل از اطلاعیه دراویش پیرو نور علی الهی ضمیمه کتاب: اهل حق، تاریخچه، عقاید، فقه، ص۲۳۵.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۵۶.
- ↑ برهان الحق، ص۴۱ ۴۳ و ۲۹۵، دانشنامه نام آوران یارسان، ص۱۴ و ۱۸.
- ↑ نامه سرانجام، ص۱۶.
- ↑ اهل حق، ص۱۷۱.
- ↑ دانشنامه نام آوران یارسان، ص۱۰۲.
- ↑ حق الحقایق، ص۲۹، برهان الحق، ص۴۰۵.
- ↑ برهان الحق، ص۲۸.
- ↑ برهان الحق، ص۴۳ ۴۴، اهل حق، ص۵۷.
- ↑ برهان الحق، ص۵۷۲.
- ↑ سرودهای دینی یارسان، ص۱۵۲ ۱۶۱.
- ↑ برهان الحق، ص۲۶ ۲۷.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۵۷.
- ↑ حق الحقایق، ص۲۰۱ ۲۰۲و گنجینه یاری، ص۱۲۸ ۱۳۰.
- ↑ برهان الحق، ص۷۱۵ و ۴۰۴ ۴۰۵.
- ↑ حق الحقایق، ص۲۰.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۵۹.
- ↑ نامه سرانجام، ص۱۲۶ ۱۹۵، برهان الحق، ص۶۴۳ ۶۴۴.
- ↑ حق الحقایق، ص۴۹ ۵۰.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۵۹.
- ↑ برهان الحق، ص۶۵۲.
- ↑ آیین اندرز و رمز یاری، ص۱۵ به نقل از شناخت فرقه اهل حق، ص۴۹.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۵۹.
- ↑ معرفت الروح، ص۷۳، آثار الحق، ج۱، ص۳۲۵.
- ↑ حق الحقایق، ص۴۴ ۴۸.
- ↑ معرفت الروح، ص۷۰.
- ↑ معرفت الروح، ص۷۴.
- ↑ معرفت الروح، ص۱۱۸.
- ↑ گوهر مراد، ص۱۷۲ ۱۷۵، کشف المراد، ص۱۹۱، اسفار، ج۹، ص۱۰ ۲۰، قواعد المرام، ص۱۵۳، شرح مقاصد، ج۳، ص۳۲۴ ۳۲۶.
- ↑ بحارالأنوار، ج۴، ص۳۲۰.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۶۰.
- ↑ نوشتههای پراکنده درباره یارسان، ص۱۱۸ ۱۲۰، شاهنامه حقیقت، ص۳۴ و ۵۶ ۶۲ و ۸۱ ۸۴ و ۴۴و ۴۸ و ۱۸۷ و ۲۲۱و ۲۷۳ و ۳۰۳ و ۳۱۷، نامه سرانجام، ص۱۹۲۱۹۳ و ۱۹۵و ۳۹۰.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۶۲.
- ↑ آیین یاری، ص۲۵، به نقل از شناخت فرقه اهل حق، ص۱۰۴.
- ↑ سر سپردگان، ص۵۵۵۶، نامه سرانجام، ص۵۵۵ ۵۵۹، برهان الحق، ص۵۶.
- ↑ نامه سرانجام، ص۵۶۵ ۵۶۶.
- ↑ نامه سرانجام، ص۵۷۰ ۵۷۱.
- ↑ سرسپردگان، ص۱۲۰ ۱۲۵ و ۶۵، نامه سرانجام، ص۵۷۴ ۵۷۶، سرودهای دینی یارسان، ص۱۹۴ ۲۰۷.
- ↑ برهان الحق، ص۶۰۷.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص۵۶۲.