ادب در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ادب عبارت است از ظرافت و نیکویی عمل در ارتباط با دیگران. ادب در روایت‌های منقول از امام رضا(ع) به همین معنا به کار رفته است. این واژه در قرآن کریم ذکر نشده است. نخستین کاربردهای آن را می‌توان در برخی روایت‌های نبوی سراغ گرفت[۱]. دیلمی ذیل آیه ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ[۲] حدیثی از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند که فرموده است: «أَدَّبَنِي‏ رَبِّي‏ بِمَكَارِمِ‏ الْأَخْلَاقِ‏»[۳]. در اینجا ادب در ارتباط با حسن عمل در حوزه عمل اخلاقی است. در روایت دیگری که شیخ مفید آن را نقل کرده، پیامبر(ص) ادب را در دایره وسیع‌تری از جمله بلاغت و فصاحت به کار برده است[۴].

در روایت‌های حضرات معصومان(ع) نیز ضمن تأکید بر اهمیت ادب[۵]، به بیان برخی از مصادیق آن پرداخته شده است[۶]. از آنچه در روایت‌های ائمه معصوم(ع) ذکر شده می‌توان دانست که هر چند در قرآن کریم، لفظ ادب ذکر نشده، اما بسیاری از آیات ناظر به ادب مع‌اللّه و مع‌الخلق است. آیاتی که ادب مواجهه با رسول خدا(ص) را به صحابه می‌آموزد و از ورود بی‌اجازه به خانه آن حضرت[۷] و از بلند سخن‌گفتن نزد ایشان منع می‌کند[۸]، از جمله آیاتی است که ناظر به ادب است.

پس از عصر پیامبر(ص) و ائمه(ع) این واژه گستره معنایی وسیعی یافت و در حوزه‌های مختلف اجتماعی، فردی، علمی، هنری و... مورد استفاده قرار گرفت و جماعات مختلف متناسب با علاقه و حرفه خود از نوع خاصی از ادب سخن گفتند؛ ادب صوفیانه، ادب فتوت، ادب کسب و...[۹].

معناشناسی

در باب ریشه و معنای این واژه دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. گفته‌اند که این واژه به معنای «دعوت به مهمانی» است و مشتقاتی چون «مأدُبه» و «مأدَبه» و «أدبَه» همه به معنای چیزی است که برای مهمان تهیه و تدارک شده است و «اَدِب» و «اَدیب» به معنای سفره‌دار و مهمان‌دار است[۱۰].

ارتباط این معنای لغوی با کاربرد معرفی و اصطلاحی آن این است که شخص صاحب ادب یا دانشمند ادیب، دیگران را بر سفره نیکخویی و دانش و هنر خود می‌نشاند. برخی نیز ریشه این کلمه را «دأب» گرفته و معنای آن را عادت و تکرار عمل دانسته‌اند. قائلان به این دیدگاه معتقدند احتمالاً اعراب به مقیاس کلمه‌ای چون «بئر» که جمع آن «آبار» است، «دأب» را نیز به «آداب» جمع بسته‌اند و پس از مدتی واژه «أدب» را مفرد آن قرار داده‌اند. برخی نیز برای این واژه ریشه‌های غیر عربی از جمله یونانی (ادوئپس، مرکب از ادوس، به معنای خوش و اپُس به معنای گفتار) و پهلوی (دیپ و دِب به معنای نوشتن) و سومری (ادوپا به معنای شاگرد و ادب‌آموز) نشان داده‌اند[۱۱].

این کلمه، در حوزه‌های مختلفی به کار می‌رود و در عرف و اصطلاح کاربردهای متعددی دارد که مهم‌ترین آنها عبارت است از برخی دانش‌های مرتبط با لغات و زبان‌های گوناگون، مانند آنچه در ادب عربی و ادب فارسی در دانش‌هایی چون لغت، صرف، نحو، اشتقاق، معانی، بیان، بدیع، عروض، قافیه و... آمده است. به مجموعه این دانش‌ها «ادب» اطلاق می‌گردد. آنچه موجب این اطلاق شده، ظرافت و دقت در استفاده از زبان و شناخت آن است[۱۲].

معنای ادب در رفتار انسانی

دیگر کاربرد عمده واژۀ ادب مرتبط با رفتار انسانی است. ادب در این اصطلاح عبارت از ساختار و هیأت زیبا و نیکویی است که طبع و سلیقه هر عمل مشروعی را چه دینی باشد، مانند دعا و نظایر آن و چه عقلی، مانند دیدار دوستان، بر اساس آن شایستۀ انجام می‌داند[۱۳]. بر اساس این تعریف، عمل، زمانی زیبا و نیکو جلوه می‌کند که اوّلاً مشروع بوده و به اصطلاح منع تحریمی نداشته باشد، چنان‌که در ظلم و دروغ و خیانت و کارهای زشت و ناپسند ادب معنا ندارد و ثانیاً ممکن باشد که آن را در چند ساختار و شکل دیگر انجام داد و شخص آن را با اختیار خویش به گونه‌ای صورت دهد که مورد پسند و مصداق ادب واقع شود و با ملاک‌های زیبایی‌شناسانه انسان‌ها در بسترهای فرهنگی و اجتماعی مشخص نیز متناسب باشد. قید اخیر، یعنی ملاک زیبایی‌شناسانه، می‌تواند در بسیاری موارد هماهنگ با زمان‌ها و مکان‌های مختلف باشد و آنچه مصداق «ادب» دانسته می‌شود، متناسب با وضعیت و موقعیت جغرافیایی و زمانی انسان‌ها تغییر یابد. از امام علی(ع) نقل شده که فرمود: فرزندانتان را به آداب خویش مجبور نکنید؛ زیرا آنان برای روزگاری غیر از روزگار شما آفریده شده‌اند[۱۴]. این ویژگی «ادب» تنها خاص موقعیتی نیست که انسانی با انسان دیگر مواجه می‌شود. طرف مواجهه می‌تواند غیر انسان نیز باشد، مانند ادب در برابر خداوند در فرهنگ‌های گوناگون[۱۵].

ادب و اخلاق

نسبت میان ادب و اخلاق به تعبیر منطقیان عموم و خصوص من وجه است و برخی از مصادیق هر یک با دیگری تطابق ندارد و برخی مصادیقشان قابل انطباق بر دیگری است. رعایت احترام سالخوردگان و نیکو سخن گفتن با خلق خدا از این دسته است. هم در علم اخلاق و هم در عرف، این‌گونه رفتارهای اخلاقی، مؤدبانه دانسته می‌شود. گاه نیز برخی افعال اخلاقی به شمار می‌آیند، اما لزوماً در عرف از آنها به عنوان رفتار مؤدبانه یاد نمی‌شود. برای مثال، شخصی که قانع یا سخی است، هر چند صاحب فضیلت اخلاقی است، لزوماً در عرف شخصی مؤدب شناخته نمی‌شود. گاه نیز بعضی رفتارها مؤدبانه دانسته می‌شود، اما در اخلاق فضیلتی به شمار نمی‌آید. برای مثال، برداشتن کلاه به علامت احترام هر چند در برخی جوامع از مصادیق فعل مؤدبانه است، لزوم فعلی اخلاقی به شمار نمی‌آید[۱۶].

ادب از دیدگاه اسلام

دین اسلام در کنار تأکید بر اخلاقیات و تخلق به اخلاق پسندیده، توجه ویژه‌ای به رعایت ادب در موقعیت‌ها و وضعیت‌های مختلف دارد، به گونه‌ای که از برخی روایت‌ها استفاده می‌شود که ادب مقوّم یا دست‌کم لازمه دینداری است و کسی که فاقد ادب است، دیندار نیست. چنین سخنی درباره عقل نیز گفته شده و بیان شده کسی‌که ادب ندارد، عقل ندارد[۱۷]. امام علی(ع) در روایتی ضمن بیان کارکردهای ادب، انسان‌ها را بدان تشویق و تحریض می‌کند. ایشان می‌فرماید: بر شما باد به ادب پسندیده که اگر فرمانروا باشید، برجسته می‌شوید و اگر از طبقه متوسط و مردم عادی باشید، بالا می‌روید و برتری می‌یابید و اگر زندگی بر شما تنگ شود، با ادب خویش روزگارتان را به خوبی و خوشی سپری خواهید کرد[۱۸]. از معصوم(ع) نقل شده که فرمود: آن کس که ادب ندارد حیوان بی‌فایده‌ای بیش نیست[۱۹]. مواضع مختلفی از قرآن، تعلیم ادب به بندگان است. برای نمونه، خداوند از موسی(ع) می‌خواهد چون به وادی مقدس «طوی» پای گذاشته است کفش‌ها را از پای در آورد و با ادب در محضر خداوند حاضر شود[۲۰].[۲۱]

ادب از دیدگاه امام رضا (ع)

در سخنان امام رضا(ع) نیز در باب ادب نکته‌های مهمی ذکر شده است. یکی از مهم‌ترین مسائلی که در سخنان ایشان مطرح شده، بحث از کسبی بودن ادب است. ابوهاشم جعفری یکی از اصحاب امام می‌گوید: خدمت امام رضا(ع) بودم و درباره عقل و ادب گفت‌وگو می‌کردیم. امام فرمود ای ابوهاشم! عقل موهبت خداست و ادب با رنج و سختی به دست می‌آید. پس کسی که در کسب ادب دشواری را بر خود هموار سازد و برایش زحمت بکشد، آن را به دست می‌آورد و کسی که در کسب عقل رنج برد، بر نادانی خویش خواهد افزود[۲۲]. در این سخن امام، وجه اختیاری بودن ادب و نقش مهم شخص انسانی به خوبی آشکار است. اینکه چیزی با تحمل و رنج آدمی حاصل شود، نشان از آن است که آن چیز امری جبلّی و برآمده از سرشت و نسب و خون نیست. تصریح امام به اختیاری بودن آنچه «ادب» خوانده می‌شود، ردیه‌ای است بر دیدگاه‌هایی که بخش ناخودآگاه وجود آدمی را چنان بزرگ و فربه می‌دانند که به عناصر و اجزای خودآگاه وجود آدمی هیچ عرصه و میدانی نمی‌دهند و آدمی را در جبری بر آمده از وراثت و خون از یک‌سو و محیط و تربیت خانوادگی و اجتماعی از سوی دیگر گرفتار می‌دانند. تأکید ایشان بر مدخلیت و موضوعیت تام اختیار و اراده فرد، نفی هرگونه جبر باوری تربیتی است که از گذشته تا حال در میان نظریات علوم تربیتی موجود است. در این منظر، مسئول ادب و بی‌ادبی شخص انسانی، «خود» است و فرد نمی‌تواند هیچ چیزی را دستاویز زشت‌کاری خود قرار دهد. این سخن امام به حدی مهم است که می‌تواند مبنای نظامی تربیتی قرار گیرد.

ادب مورد نظر امام رضا(ع) عمدتاً در ارتباط با انسان‌های دیگر و خداوند متعال است. قسم نخست را می‌توان «ادب معاشرت» و قسم دوم را «ادب عبودیت» دانست. در دو حوزه مذکور تأکید امام بر حفظ حدود و ضابطه داشتن رفتار است. ایشان هم از طریق گفتار و هم از طریق کردار تعلیم ادب کرده است[۲۳].

ادب در افعال امام رضا (ع)

بخش مهمی از تعلیمات ایشان در این باب، تعلیمات فعلی است و نه قولی. ایشان خود تجسم ادب بود و هر آنچه را در مقام گفتار بیان می‌فرمود، در مقام کردار عمل می‌کرد. نقل است که امام هیچ‌گاه سخن گوینده‌ای را قطع نکرد و اجازه می‌داد او سخن خود را به پایان برد. نیز تا جایی که می‌توانست حاجت کسی را رد نفرمود. هرگز پای خود را پیش کسی دراز نکرد و نزد همنشین خود هرگز تکیه نفرمود. به کسی حتی غلامان و کنیزانش نیز سخن بد نگفت. آب دهان بر زمین نینداخت و به جز به تبسم نخندید و هیچ‌گاه صدای خنده خویش را بلند نکرد. هرگاه سفره می‌انداختند، تمام کنیزان و خادمان را بر سفره خود می‌نشاند[۲۴]. در گفتار ایشان نیز ظرایف بسیاری در باب رعایت ادب معاشرت یافت می‌شود. برای مثال، ایشان توصیه فرموده است: هرگاه مردی حاضر است کنیه او را به کار برید و چون غایب است نام او را ذکر کنید[۲۵]. چنین توصیه‌ای از این‌روست که در عرف عرب‌ها این کار (به کار بردن کنیه) به ادب نزدیک‌تر است و ذکر کنیه افراد گونه‌ای احترام خاص است. امام همچنین توصیه می‌کند که در قبال ادب و محبت دیگران به خود، مطابق آنچه از انسان متوقع است، مؤدب باشید و مانند برخی از حیوانات بی‌ادبی را پیشه نکنید[۲۶].

بیان این آداب در اقوال و افعال امام به وفور یافت می‌شود. اما ایشان در مواجهه با خلق به سطحی از رعایت ادب توجه می‌دهد که به راستی مهم است. امام می‌فرماید: مؤمن به کسی نظر نمی‌کند، مگر آنکه بگوید او از من بهتر و پرهیزگار‌تر است. خلق خدا برای انسان مؤمن دو گونه‌اند: گروهی از او بهتر و پرهیزگارترند و جماعتی از او بدتر و پست‌ترند. پس اگر مؤمن کسی را ببیند که از او پست‌تر و بدتر است می‌گوید شاید باطنش بهتر از ظاهرش باشد و خوبی او که این خوش باطنی است، برای او بهتر است. اما خوبی من آشکار است و همین آشکار بودن خوبی برای من بدتر است. اگر هم کسی را ببیند که از او بهتر و پرهیزگارتر باشد، در برابر او فروتنی می‌کند تا به مقام او برسد، و چون چنین کرد، عظمتش افزون و خیرش پاکیزه می‌شود و نامش نیکو می‌گردد و بر مردم روزگارش سروری و بزرگی می‌کند. در سخنان امام حسین(ع) نیز چنین بیانی ملاحظه می‌شود. از ایشان پرسیدند: ادب چیست؟ ایشان در پاسخ فرمود: ادب آن است که وقتی از منزل خود بیرون رفتی، هرکس را مشاهده کردی، او را از خود بهتر ببینی[۲۷]. امام رضا(ع) در روایت مزبور، نحوه مواجهه مؤمن مؤدب را با خلق خدا تشریح می‌کند. آنچه ایشان مدّنظر دارد این است که مؤمن نه تنها در ظاهر، بلکه در باطن خویش نیز باید ادب داشته باشد و در مواجهه با خلق خدا طریق خود بزرگ‌بینی را پیشه نکند و به آنان نگاه عاقل اندر سفیه ننماید. اساساً این روایت ادب را در سطحی مقدم بر رفتار و عمل انسان نشان می‌دهد و به این مطلب توجه می‌دهد که آن کس که خویش را برتر از دیگران می‌داند، نمی‌تواند اهل ادب باشد. کسی اهل ادب می‌شود که از یک سو مراتب کمال را بی‌نهایت بداند و کمال جو باشد و از سوی دیگر به هیچ‌وجه شیفته خویش نباشد و دائم خود را پایین‌تر از آن چیزی که بایسته و شایسته است، ببیند. اندک پندار کمال و خودشیفتگی می‌تواند راه ادب را بر آدمی ببندد[۲۸].

ادب عبودیت در کلام امام رضا (ع)

بخش دیگری از سخنان امام رضا(ع) در باب ادب به ادب عبودیت و بندگی اختصاص دارد. در این بخش امام به این نکته توجه می‌دهد که در پیشگاه الهی چگونه باید طریق ادب را به جا آورد و در مواضع گوناگون مصداق ادب مع‌اللّه چیست. نقل کرده‌اند که دعبل بن علی به حضور امام رسید. امام دستور داد چیزی به او دادند. دعبل آن را گرفت، بی‌آنکه خداوند را سپاس گوید. حضرت به او فرمود: چرا خدا را سپاس نگفتی؟ دعبل نقل می‌کند: پس از این واقعه به خدمت امام جواد(ع) رسیدم و ایشان نیز دستور داد چیزی به من دادند. پس از دریافت آن گفتم: الحمد لله. امام به من فرمود: حال ادب شدی[۲۹]. ادب بندگی نیز گستره قابل توجهی دارد. شخص مؤمن به خداوند باید در تمام احوال و افعال خود را در محضر الهی ببیند و حد خویش و عظمت خداوند را بداند و متناسب با این امور با خدا مواجه شود. کسی‌که چنین توجهی دارد و در همه حال خود را در پیشگاه خداوند می‌داند، نه تنها از امور حرام اجتناب می‌کند و به واجبات اهتمام می‌ورزد، بلکه از انجام مستحبات و پرهیز از مکروهات نیز غفلت نمی‌کند. بخش قابل توجهی از توصیه‌های امام در ارتباط بنده با خداوند، آموختن همین ادب با حق بودن و مواجهه با جناب وی است. اینکه انسان خداوند را چگونه عبادت کند و از او درخواست نماید و نعماتش را شکر کند و در مقابل ابتلاهایش شکیبایی پیشه کند. برای مثال، ایشان ادب اقامه نماز را آن می‌داند که نمازگزار حضور قلب داشته باشد و اعضای وی خالی از تشویش و در حالت آسودگی باشد. نمازگزار خود را در مقابل خداوند خوار و ذلیل ببیند و بهشت را در طرف راست و جهنم را در سمت چپ و صراط را در پیش‌روی و خدا را رو به روی خود بداند[۳۰]. امام حتی معتقد است مقتضای ادب بندگی این است که انسان مؤمن به پاس توفیق یافتن به بندگی، خدای را سپاس گوید. منقول است که ایشان فرمود: سجده‌کردن پس از نماز واجب، شکر و سپاس خدای تعالی است بر توفیقی که در انجام عمل واجب نصیب بندۀ خود نموده و کمترین شکر در هر سجده، گفتن سه بار «شُكْراً لِلَّهِ» است[۳۱]. در مقام دعا و در خواست نیز امام ادب مع‌اللّه را به نحو عملی تعلیم فرموده است. در ادعیه ایشان مکرر به عظمت و بی‌نیازی خداوند و خواری و نیازمندی بنده تأکید می‌شود و همه خوبی‌ها به خداوند و همه بدی‌ها به عبد انتساب می‌یابد. خداوند چنان توصیف می‌شود که خود خواسته و انبیا و اولیایش به صفاتی معرفی می‌شوند که مورد پسند حق متعال است. آنچه محور خواسته‌هاست، پذیرش توبه و بخشودن گناهان و خشنودی خداوند است و همه اینها به نحوی ادا می‌شود که مقتضای مقام بندگی است[۳۲]. این‌گونه سخن گفتن با خداوند شیوه‌ای است معهود میان اهل الله و در قرآن مکرر از زبان پیامبران الهی نقل شده است[۳۳]. یکی از نمونه‌های بارز ادب مع‌الله در قرآن، دعایی است که حضرت ایوب(ع) در ابتلای شدید خود بیان می‌کند. وی بدون آنکه چیزی از خداوند طلب کند و ابتلای خویش را به خداوند نسبت دهد، به نحو بسیار مؤدبانه‌ای به خداوند عرض می‌کند: محنتی به من رسیده و تو خود ارحم‌الراحمینی[۳۴]. معصومان(ع) نیز در مواجهه با آزمایش‌های الهی چنین ادبی داشتند. نقل است که امام سجاد(ع) به بیماری شدیدی مبتلا شد. پدر بزرگوارش به ایشان فرمود: چه میل داری؟ امام فرمود: میل دارم از جمله کسانی باشم که در مقابل آنچه پروردگارم برای من در نظر گرفته، چیزی را درخواست نکنم و به قضای او راضی باشم. پدرشان به ایشان فرمود: آفرین بر تو که مانند ابراهیم خلیل(ع) هستی که چون در آتش گرفتار شد، جبرئیل به دیدار وی آمد و گفت: چه نیاز داری؟ ابراهیم فرمود: چیزی از پروردگارم درخواست نمی‌کنم؛ او خود برای من کافی است و بهترین وکیل است[۳۵].[۳۶]

منابع

پانویس

  1. الاختصاص، ص۱۸۷؛ النهایة فی غریب الحدیث، ج۱، ص۴؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۱۰؛ ج۱۷، ص۱۵۸؛ ج۶۸، ص۳۸۲.
  2. «گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.
  3. إرشاد القلوب، ج۱، ص۱۶۰.
  4. الاختصاص، ص۱۸۷.
  5. غرر الحکم، ص۲۲۵؛ نهج البلاغه، صبحی صالح، ص۴۸۸.
  6. غرر الحکم، ص۷۷۰ - ۷۷۳؛ الکافی، ج۱، ص۶۷۱؛ بحار الأنوار، ج۸۱،ص ۲۴۶.
  7. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ... «ای مؤمنان! به خانه‌های پیامبر وارد نشوید مگر به شما اجازه دهند.».. سوره احزاب، آیه ۵۳.
  8. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ «ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۲.
  9. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ادب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۲۶-۳۱.
  10. کتاب العین، ج۸ ص۸۵؛ الغریب المصنف، ج۱، ص۱۹۲؛ صحاح اللغة، ج۱، ص۸۶.
  11. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۷، ص۲۹۷ - ۲۹۸.
  12. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ادب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۲۶-۳۱.
  13. المیزان، ج۶، ص۲۵۶.
  14. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲۰، ص۲۶۷.
  15. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ادب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۲۶-۳۱.
  16. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ادب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۲۶-۳۱.
  17. غرر الحکم، ص۲۴۸.
  18. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۲۰، ص۳۰۴.
  19. إرشاد القلوب، ج۱، ص۱۶۰؛ أعلام الدین، ص۸۴.
  20. ﴿إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى «بی‌گمان این منم پروردگار تو، پای‌پوش‌های خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی» سوره طه، آیه ۱۲.
  21. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ادب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۲۶-۳۱.
  22. الکافی، ج۱، ص۲۳–۲۴؛ کتاب الوافی، ج۱، ص۱۰۹.
  23. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ادب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۲۶-۳۱.
  24. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۸۴؛ وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۲۰۹؛ بحار الأنوار، ج۴۹، ص۹۰- ۹۱.
  25. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۳۱۱؛ معانی الأخبار، ص۲۶۸؛ وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۱۰۲.
  26. تحف العقول، ص۴۴۳؛ بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۳۶.
  27. أعلام الهدایة، ج۵، ص۲۲۷.
  28. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ادب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۲۶-۳۱.
  29. الکافی، ج۱، ص۴۹۶؛ کتاب الوافی، ج۳، ص۸۳۰.
  30. بحار الأنوار، ج۸۱، ص۲۴۶؛ مستدرک الوسائل، ج۴، ص۹۸.
  31. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۸۱؛ علل الشرایع، ج۲، ص۳۶۰.
  32. بحار الأنوار، ج۸۴، ص۲۸۰.
  33. ﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ «گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳؛ ﴿وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ * قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ * قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِينَ «و نوح پروردگارش را بخواند و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و بی‌گمان وعده تو راستین است و تو داورترین داورانی * فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او کرداری ناشایسته است پس چیزی را که نمی‌دانی از من مخواه، من تو را اندرز می‌دهم که مبادا از نادانان باشی * گفت: پروردگارا! من از اینکه چیزی از تو بخواهم که بدان دانشی ندارم به تو پناه می‌برم و اگر مرا نیامرزی و به من بخشایش نیاوری از زیانکاران خواهم بود» سوره هود، آیه ۴۵-۴۷؛ ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ * رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه (کعبه) را فرا می‌بردند (گفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، بی‌گمان تویی که شنوای دانایی * پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوه‌های پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بی‌گمان تویی که توبه‌پذیر مهربانی * پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۷-۱۲۹؛ ﴿قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳؛ ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  34. ﴿وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ «و ایّوب را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند که به من گزند رسیده است و تو بخشاینده‌ترین بخشایندگانی» سوره انبیاء، آیه ۸۳.
  35. الدعوات، ص۱۶۸؛ بحار الأنوار، ج۴۶، ص۶۷؛ مستدرک الوسائل، ج۲، ص۱۴۶- ۱۴۷.
  36. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ادب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۲۶-۳۱.