شناخت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

واژه‌شناسی لغوی

مقدمه

شناخت در قرآن

امکان شناخت

ترغیب به شناخت

اهمیت و ارزش شناخت

گستره شناخت

هدف شناخت

ابزارهای شناخت

ابزار برونی

حواس

تاریخ

ابزار درونی

عقل

تفکر

تعقل

تدبر

تذکر

قلب

فطرت

اقسام شناخت

شناخت حسی

شناخت عقلی

شناخت شهودی

شناخت وحیانی

شناخت‌های بی اعتبار

شناخت ظنی

شناخت تخیلی

شناخت تقلیدی

شرایط شناخت

ایمان

عمل صالح

تقوا

موانع و آفات شناخت

کفر

گناه

فسق

هوای نفس

کبر

لجاجت و بهانه جویی

غفلت

وسوسه‌های درونی

ماندن در شک

عمل نکردن به رهاورد شناخت

نقش عقل و تفکر در شناخت

شناخت سودمند

محدودیت انسان در شناخت

  • مکتب نهج البلاغه گرچه راه شناخت و فراگیری دانش سودمند را به انسان‌ها گوشزد می‌کند، اما انسان‌ها را از محدودیت‌های موجود در مسیر شناخت مطلع می‌سازد. حقیقت این است که آدمی هرگز نمی‌تواند بر همه علوم شناخت پیدا کند و باید محدودیت خود را در کسب دانش بپذیرد و ندانستن یا نفهمیدن خویش را به واقعیت نسبت ندهد و همیشه به ظرفیت محدود دانش خویش توجه داشته باشد. از این‌رو امام علی (ع) به فرزند خویش می‌فرماید: اگر چیزی از امور بر تو دشوار آمد، آن‌را از نادانی خویش نسبت به آن بدان، زیرا تو نخست نادان خلق شدی و سپس علم آموختی و دانا شدی. چه بسیار چیزها که نه می‌دانی و نه می‌توانی درباره آن‌ها نظر دهی و راهی به جایی ببری و بعدها از آن‌ها آگاه خواهی شد[۱۹][۲۰][۲۱].

معرفت در فرهنگ مطهر

تشخیص و تمیز شیء از غیر خودش به‌وسیله جزء اختصاصی، اصطلاحاً “معرفت” یا “شناسایی” نامیده می‌شود. و گاهی علم اوّلی و حصول صورت اوّلی را که معلول برخورد ذهن با واقعیت عینی است “معرفت اجمالی” و تمیز و بازشناسی شیء را که نتیجه تجزیه و تحلیل ذهن به ما‌به‌اشتراک و مابه‌الامتیاز است “معرف تفصیلی” می‌نامند. به هر حال “معرفت” تمیز دادن و “تعریف” ممتاز ساختن است و البته یک مفهوم و صورت ذهنی در صورتی نیازمند به تعریف و تحصیل شناسایی است که وجه مشترکی با اشیاء دیگر داشته باشد تا با تحصیل وجه اختصاص و امتیاز، معرفت و شناخت حاصل شود و اگر مفهومی بسیط باشد بالذات با جمیع مفاهیم دیگر مباینت دارد و بالذات از سایر مفاهیم متمایز است و قهراً معرفت به وی بالذات حاصل است[۲۲]. معرفت جز انعکاس [عین در] ذهن چیزی نیست[۲۳]. مراجعه به علم و معرفت.[۲۴]

معرفت استدلالی و افاضی

معرفت استدلالی که حکیم در جستجوی آن است از حدود تصورات و مفاهیم ذهنی و اقناع قوه عاقله تجاوز نمی‌کند و البته این خود ارزشی به سزاء دارد. ولی معرفت افاضی که عارف در جستجوی آن است چیزی از نوع رسیدن و چشیدن است در معرفت استدلالی عقل در درون ارضا می‌شود و قانع می‌گردد؛ اما در معرفت افاضی علاوه بر ارضاء وجدانی، سراسر وجود بشر به هیجان و شور و حرکت در می‌آید و به سوی خدا بالا می‌رود و به او نزدیک می‌گردد. این نوع معرفت وجود آدمی را روشن می‌کند و به او نیرو و جرأت و محبت می‌دهد، خشوع و رقّت و لطافت می‌بخشد و بنیاد هستی او را دگرگون می‌سازد[۲۵].[۲۶]

معرفت علمی

معرفت علمی، عبارت است از یک بررسی (یعنی بررسی جزئیات) و بعد ارائه یک تئوری (یعنی یک حدس یا یک فرضیه‌ای که از اول برای تفسیر و توجیه این جزئیات به ذهن انسان می‌آید) و بعد هم آزمون و عمل و آزمایش و بالاخره در مرحله چهارم ارائه قانون کلّی[۲۷][۲۸].[۲۹]

معرفت نفس

در عالم فقط یک معرفت وجود دارد و آن معرفت نفس است، یعنی خودشناسی. در باب معرفت، تکیه‌گاه فرهنگ هندی، معرفة‌النفس است، یعنی اینکه انسان خود را باید بشناسد، خود را باید کشف کند. تمام ریاضت‌های هندی هم برای رسیدن به این مطلب است. می‌گوید این را فهمیدم که یک اصل این است که در همه جهان یک معرفت و یک شناخت وجود دارد و آن شناخت و کشف کردن خود است[۳۰]. مراجعه به عاقل، معقول و عقل.[۳۱]

مفهوم‌شناسی معرفت

«معرفت» در لغت به معنای شناختگی و شناسایی[۳۲]، شناخت و آشنایی نسبت به شخصی یا چیزی از روی اندیشه ژرف و دقیق آمده است[۳۳]؛ اما در اصطلاح، برخی معرفت را به معنای اطلاع بر اشیا و ادراک صور موجودات به واسطه آثار و نشانه‌هایی می‌دانند که موجودات با آنها از غیرشان تمییز داده می‌شوند. در این تعریف، معرفت اخص از علم است (هر معرفتی، علم است؛ ولی هر علمی، معرفت نیست)[۳۴]. اما برخی دیگر، معرفت را همان علم می‌دانند: إن المعرفة هي العلم بعينه[۳۵]. برخی نیز به سبب وضوح معنای «علم و معرفت»، آن را بی‌نیاز از تعریف می‌دانند[۳۶]. برخی هم بر این باورند که تعریف‌های موجود، از باب تنبه و آگاهی است. بنابراین معتقدند امکان تعریف حقیقی معرفت وجود ندارد[۳۷]. معرفت به امام -که جزء واجبات مؤکد اسلام است[۳۸]- به روایتی مصداق همان حکمتی است که در قرآن «خیر کثیر» نامیده شده[۳۹]، و در روایت دیگری مصداق آیه ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا...[۴۰] به شمار آمده است[۴۱] کمترین درجه معرفت به امام این است که باور کنیم امام، همسان پیامبر (جز در مقام نبوت) و وارث او است و اطاعتش اطاعت خدا و رسول است و باید در برابر همه فرامین او تسلیم بود و گفته هایش را به جان پذیرا شد[۴۲]. امام -که جمع آن ائمه است- در لغت یعنی آنچه به او اقتدا می‌شود، انسانی که به قول یا فعل او توجه و اقتدا شود یا کتاب یا هر چیز دیگری که مورد توجه و اقتدا قرار گیرد؛ چه حق باشد یا باطل[۴۳]. همچنین یعنی پیشوا و رهبر، کسی که پیش روی مردم است و عده‌ای تابع و پیرو او هستند؛ اعم از آنکه عادل و درستکار باشد و مردم را به سوی سعادت و کمال هدایت کند یا باطل و گمراه کننده و در جهت انحطاط و سقوط جامعه باشد؛ چنان که واژه امام در قرآن کریم نیز در هر دو معنا به کار رفته است: یکجا می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۴۴] و در جای دیگر می‌فرماید: ﴿أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۴۵][۴۶].

امام در نظر شیعه امامیه، به معنای خلیفه و جانشین رسول خدا(ص) که با او در تمام وظایف و مسئولیت‌های الهی -غیر از تلقی و دریافت وحی- مشترک است. امام رضا(ع) در معرفی جایگاه امامت می‌فرماید: «إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ...»[۴۷]. امامت، زمام و عنان دین و نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت ریشه بالنده اسلام و شاخه سربلند آن است. امام، متمم و مکمل، نماز زکات، روزه حج و جهاد است؛ مایه وفور غنیمت و صدقات و اجرای حدود و احکام، و استحکام مرزها و سرحدات است. امام است که حلال خدا را حلال، و حرامش را حرام کند؛ حدود را اقامه کند، از دین خداوند دفاع نماید و مردم را با حکمت و موعظه نیک و حجت‌های رسا به راه خدا دعوت کند.[۴۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. فیروز آبادی، قاموس المحیط، ص۷۲۵.
  2. ترجمه مفردات، ج۲، ص۵۸۴.
  3. مقائیس اللغه، ص۷۳۲.
  4. سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج۳، ص۱۸۴۵؛ ابوهلال العسکری، معجم الفروق اللغویة، ص۵۰۰ و ۵۰۱.
  5. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۷۶.
  6. نیز بنگرید به: ﴿ هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ ؛ سوره جمعه، آیه ۲، ﴿فَقَدْ كَذَّبُواْ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ سوره انعام، آیه ۵ و ﴿ قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاء لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ؛ سوره رعد، آیه ۱۶؛ ﴿ وَمَا يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ ؛ سوره فاطر، آیه ۱۹
  7. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۵۰۹.
  8. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۰۹.
  9. حکمت ۳۸: «إِنَّ أَغْنَی الْغِنَی الْعَقْلُ وَ أَکْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ »
  10. نامه ۳۱: «مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَرَ»
  11. حکمت ۳۶۵: « الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ»
  12. حکمت ١١٣: «لَا عِلْمَ كَالتَّفَكُّرِ»
  13. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 509-510.
  14. خطبه ۱۸۷: «وَ أَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِكُمْ تَفْهَمُوا»
  15. نامه ۳۱: «فَإِنَّ خَيْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا يَحِقُّ تَعَلُّمُه‏»
  16. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 510.
  17. حکمت ٤٢١: « كَفَاكَ مِنْ عَقْلِكَ مَا أَوْضَحَ لَكَ سُبُلَ غَيِّكَ مِنْ رُشْدِك‏»
  18. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 510.
  19. نامه ۳۱: «فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْ‏ءٌ مِنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكَ فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ يَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُكَ وَ يَضِلُّ فِيهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِك‏»
  20. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 509- 510.
  21. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 510.
  22. مجموعه آثار، ج۶، ص۵۳۵.
  23. شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۵۳۵.
  24. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۸.
  25. مجموعه آثار، ج۶، ص۸۷۹.
  26. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۹.
  27. چون بحث ما روی شتاخت است و شناخت هم روی کلیات است، یعنی معرفت و شناختی که ما می‌گوییم معرفت به جهان داریم معرفت‌های کلی را می‌گوییم. معرفت‌های جزئی را که معرفت سطحی می‌نامند مورد بحث نیستند.
  28. شرح مبسوط منظومه، ج۳، ص۳۶۱.
  29. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۹.
  30. فلسفه اخلاق، ص۴۱.
  31. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۹.
  32. دهخدا، لغت نامه، ذیل واژه معرفت.
  33. راغب اصفهانی، مفردات، ص۵۶۱.
  34. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۸، ص۱۱۸؛ عسکری، الفروق فی اللغة، ج۱، ص۷۲؛ شرح المصطلحات الفلسفیة، ج۱، ص۳۷۴.
  35. طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ج۲، ص۱۵۵.
  36. جعفر سبحانی، نظریة المعرفة، ص۱۹ – ۲۰.
  37. جوادی آملی معرفت‌شناسی در قرآن، ص۸۷.
  38. مفید، الإفصاح فی الإمامة، ص٢٧.
  39. ابوبصیر گوید: از امام صادق(ع) درباره آیه ﴿وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا [«و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹] پرسیدم. فرمود: «هِيَ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ»؛ «منظور از خیر کثیر، اطاعت الهی و شناخت امام است». (برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۴۸).
  40. «آنان که کار نیک آورند (پاداشی) بهتر از آن خواهند داشت.».. سوره نمل، آیه ۸۹.
  41. عبدالله بن ابی‌یعفور گفت: آیا خداوند نفرموده است: الگو:متن قرآن مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها...}؟! پس کسی که در ولایت امامان جور هست چرا عمل صالحش برایش سود نداشته باشد؟! امام صادق(ع) در جواب وی فرمود: «هَلْ تَدْرِی مَا الْحَسَنَةُ الَّتِی عَنَاهَا اللَّهُ تَعَالَی فِی هَذِهِ الْآیَةِ هِیَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ طَاعَتُه»؛ «آیا می‌دانی منظور از حسنه در این آیه که خداوند آن را اراده فرموده چیست؟ آن همان شناخت امام و اطاعت از فرامین او است». (طوسی، الامالی، ص۴۱۷).
  42. بحرانی، الانصاف، ص۴۴۴.
  43. راغب اصفهانی مفردات الفاظ القرآن ص۸۷؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۲.
  44. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  45. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  46. مفردات الفاظ القرآن، ص۸۷؛ مطهری، امامت و رهبری، ص۴۶.
  47. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۰.
  48. نجفی، حافظ، مقاله «ضرورت معرفت به امام»، موسوعه رد شبهات ج۲۱ ص ۷۴.