قوم لوط
مقدمه
قوم لوط (ع) که در قرآن کریم وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوطٍ [۱] إِخْوَانُ لُوطٍ نیز نامیده شدهاند، در شهری به نام "سدوم" در سرزمین فلسطین و میان مدینه و شام میزیستند ولی در روایات و کلمات مورخان، از شهرهای دیگری نیز نام برده شده که متعلق به این قوم بوده است.
این قوم از بدترین و منفورترین اقوامی است که خداوند در قرآن از آن نام برده است. این قوم علاوه بر آنکه به پیامبرشان ایمان نیاوردند، اعمال پلید و زشت بسیاری مانند عمل لواط نیز مرتکب شدند که بنا بر روایات، پیش از آن چنین عملی در دنیا سابقه نداشت و نخستین کسی که این عمل را به آنها یاد داد، شیطان بود. راهزنی و غارت مسافران و روا داشتن انواع آزارها در حق آنها، از کارهای خلاف قوم لوط (ع) بود.
سرانجام فرشتگان الهی از طرف خداوند مأمور شدند بر آن قوم شکنجه و عذاب وارد آورند. این فرشتگان نخست به حضور حضرت ابراهیم (ع) آمده و او را به تولد اسحاق (ع) بشارت داده، و به وی اطلاع دادند که خاندان لوط (ع) جز همسرش نجات خواهند یافت و مابقی نابود خواهند شد. فرشتگان از آنجا به شهر لوط (ع) رفتند و به رسم میهمانی به خانه حضرت لوط (ع) وارد شدند و خود را به او معرفی کردند و گفتند شبانه خود با خاندانت باید از این شهر بیرون شوید و به پشت سر ننگرید. تبهکاران شبانه دور خانه حضرت لوط (ع) را گرفتند و از او خواستند جوانان تازه وارد را تسلیم آنها کند. سرانجام حضرت لوط (ع) و خاندانش شهر را ترک کردند. پس از آن بود که شهر به امر حق واژگون شد و سنگهای سجّیل نشانهدار از آسمان فروریخت و آن قوم ستمکار را از بین برد[۲].[۳]
بزرگترین انحراف اخلاقی قوم لوط
قرآن داستان این پیامبر بزرگ الهی و قومش را با این سخن آغاز میکند: «قوم لوط فرستادگان خدا را تکذیب کردند». اینکه قرآن میگوید «فرستادگان» به صورت جمع، یا به خاطر وحدت دعوت انبیا است که تکذیب یکی از آنها تکذیب همه آنها محسوب میشود، و یا اینکه واقعاً قوم او به هیچیک از پیامبران پیشین نیز ایمان نداشتند. سپس اشارهای به دعوت حضرت لوط میکند که هماهنگ با کیفیت دعوت دیگر پیامبران گذشته است میگوید: «در آن هنگام که برادرشان لوط به آنها گفت: آیا تقوا پیشه نمیکنید»؟![۴]. لحن گفتار او و دلسوزی عمیق و فوقالعادهاش نشان میداد که همچون یک برادر سخن میگوید. سپس افزود: «من برای شما پیامبری امین هستم»[۵].
تاکنون خیانتی از من دیدهاید؟ و از این به بعد نیز نسبت به وحی الهی و رساندن پیام پروردگار شما قطعاً رعایت امانت را خواهم کرد. «اکنون که چنین است: تقوای الهی پیشه کنید، و از خدا بترسید و مرا اطاعت نمائید»[۶] که رهبر راه سعادت شما هستم. فکر نکنید این دعوت، وسیلهای برای آب و نان است و یک هدف مادی را تعقیب میکند، نه «من کمترین پاداشی از شما نمیخواهم، اجر و پاداشم تنها بر پروردگار عالمیان است[۷]. سپس به انتقاد از اعمال ناشایست و بخشی از انحرافات اخلاقی آنها میپردازد و از آنجا که مهمترین نقطۀ انحراف آنها، انحراف جنسی و هم جنسگرایی بود روی همین مسأله تکیه کرد و چنین گفت: «آیا در میان جهانیان شما به سراغ جنس ذکور میروید»؟![۸] و همجنس بازی میکنید آیا این زشت و ننگین نیست؟!
یعنی با اینکه خداوند این همه افراد از جنس مخالف برای شما آفریده و میتوانید با ازدواج صحیح و سالم با آنان زندگی پاک و آرامبخشی داشته باشید، این نعمت پاک و طبیعی خدا را رها کرده، و خود را به چنین کار پست و ننگینی آلوده ساختهاید!. سپس افزود: «شما همسرانی را که خدا برایتان آفریده است رها میکنید؟ شما قوم تجاوزگری هستید»![۹] هرگز نیاز طبیعی، اعم از روحی و جسمی، شما را به این کار انحرافی نکشانده است، بلکه تجاوز و طغیان است که دامانتان را به چنین ننگی آلوده کرده. کار شما به آن میماند که انسان میوههای خوشبو، غذاهای نیروبخش و سالم و طبیعی را رها کرده و به سراغ غذای مسموم، آلوده و مرگ آفرین برود، این نیاز طبیعی نیست، این تجاوز و طغیانگری است.
قوم لوط که سرگرم بادۀ شهوت و غرور بودند به جای اینکه اندرزهای این رهبر الهی را با جان و دل پذیرا شوند، و خود را از منجلابی که در آن غوطهور بودند رهائی بخشند به مبارزۀ با او برخاستند، و «گفتند: ای لوط! بس است، خاموش باش، اگر از این سخنان خودداری نکنی از اخراج شوندگان این شهر و دیار خواهی بود». سخنان تو فکر ما را به هم میریزد و آرامش ما را به هم میزند ما حتی حاضر به شنیدن این حرفها نیستیم و اگر همچنان ادامه دهی، کمترین مجازات تو تبعید از این سرزمین است. این جمعیت فاسد، گروهی از افراد پاک را که مزاحم اعمال زشت خود میدیدند، قبلاً از شهر و آبادی خود بیرون رانده بودند، لوط را نیز تهدید کردند که اگر راه خود را ادامه دهی، تو نیز به همان سرنوشت گرفتار خواهی شد. در بعضی از تفاسیر تصریح شده است که آنها افراد پاکدامن را با بدترین وضعی بیرون میراندند. قرآن میگوید: «آنها پاسخی جز این نداشتند که به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید،؛ چراکه اینها افرادی پاکند و حاضر نیستند خود را با ما هماهنگ کنند»[۱۰]. جوابی که بیانگر انحطاط فکر و سقوط فوق العاده اخلاقی آنها بود.
آری در محیط آلودگان، پاکی جرم است و عیب! یوسفهای پاکدامن را به جرم عفت و پارسائی به زندان میافکنند، و خاندان پیامبر بزرگ خدا «لوط» را به خاطر پرهیزشان از آلودگی و ننگ، تبعید میکنند، اما زلیخاها آزادند و صاحب مقام! و قوم لوط باید در شهر و دیار خود آسوده بمانند! این احتمال نیز وجود دارد که آنها به خاطر فرو رفتن در این منجلاب فساد و خوگرفتن به آلودگی، این سخن را از روی مسخره به خاندان لوط میگفتند که اینها تصور میکنند کار ما ناپاکی است و پرهیز آنها پاکدامنی! چه چیز عجیب و مسخرهای؟! و این شگفتآور نیست که حسّ تشخیص انسان بر اثر خوگرفتن به یک عمل ننگین دگرگون شود، داستان معروف «مرد دباغی که دائماً با پوستهای متعفن سر و کار داشت و شامۀ او با آن خو گرفته بود و گذشتن او از بازار عطاران و بیهوش شدن از بوی نامناسب عطر! و دستور آن مرد حکیم که وی را به بازار دباغان ببرید تا به هوش آید و از مرگ نجات یابد» شنیدهایم و مثال حسی جالبی است برای این مطلب منطقی.
لوط حدود سی سال آنها را تبلیغ کرد ولی جز خانوادهاش (آن هم به استثنای همسرش که با مشرکان هم عقیده شد) به او ایمان نیاوردند. اما لوط بیآنکه به تهدیدهای آنها اعتنا کند به سخنان خود ادامه داد و «گفت: من دشمن سرسخت اعمال شما هستم»[۱۱]. یعنی من به اعتراضهای خودم همچنان ادامه خواهم داد، هر کاری از دست شما ساخته است انجام دهید، من در راه خدا و مبارزه با زشتیها از این تهدیدها پروا ندارم! جمع دیگری از مؤمنان نیز با لوط هم صدا شده و زبان به اعتراض شدید گشودند، هرچند قوم سرکش، آنها را سرانجام از صحنه بیرون کردند. جالب اینکه لوط میگوید: من دشمن اعمال شما هستم، یعنی عداوت و خرده حسابی با شخص شما ندارم، عملتان ننگین است، اگر این اعمال را از خود دور کنید من دوست صمیمیتان خواهم بود. سرانجام آن همه اندرزها و نصیحتها اثر نگذارد، فساد سراسر جامعۀ آنها را به لجنزار متعفنی مبدل ساخت، اتمام حجت به اندازۀ کافی شد. رسالت لوط(ع) به آخر رسیده در اینجا است که باید از این منطقه آلوده، خود و کسانی را که به دعوت او ایمان آوردهاند نجات دهد، تا عذاب مرگبار الهی قوم ننگین را در هم کوبد. در مقام نیایش و تقاضا به پیشگاه خداوند برآمده چنین عرض کرد: «پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اینها انجام میدهند رهائی بخش»[۱۲].[۱۳]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «و عاد و فرعون و قوم لوط نیز» سوره ق، آیه ۱۳.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام القرآن، صفحه ۵۴۲؛ هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، صفحه ۷۷۱؛ رسولی، هاشم، قصص قرآن، جلد۱، صفحه ۲۰۱؛ قرشی بنابی، علی اکبر، قاموس قرآن، جلد۶، صفحه ۲۱۶؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد۹، صفحه ۱۹۱.
- ↑ فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص ۳۸۸۰.
- ↑ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ «(یاد کن) آنگاه را که برادرشان لوط به آنان گفت: آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره شعراء، آیه ۱۶۱.
- ↑ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ «من برای شما پیامبری امینم» سوره شعراء، آیه ۱۶۲.
- ↑ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ «و تورات پیش از خود را راست میشمارم، و (آمدهام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانهای از پروردگارتان برای شما آوردهام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره شعراء، آیه ۱۶۳.
- ↑ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ «و من از شما برای این (پیامبری) پاداشی نمیخواهم، پاداش من جز با پروردگار جهانیان نیست» سوره شعراء، آیه ۱۶۴.
- ↑ أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ «آیا از میان جهانیان با مردان آمیزش میکنید؟» سوره شعراء، آیه ۱۶۵.
- ↑ وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ «و آنچه را از همسرانتان که خدا برایتان آفریده است وا مینهید؛ بلکه گروهی تجاوزکارید» سوره شعراء، آیه ۱۶۶.
- ↑ قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ «گفتند: ای لوط اگر (از این سخنان) دست برنداری بیگمان بیرون رانده میشوی» سوره شعراء، آیه ۱۶۷.
- ↑ قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقَالِينَ «(لوط) گفت: به راستی من از دشمنان (این) کار شمایم» سوره شعراء، آیه ۱۶۸.
- ↑ رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ «پروردگارا مرا و خانوادهام را از کارهایی که (اینان) میکنند برهان!» سوره شعراء، آیه ۱۶۹.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۱۲۶-۱۲۹.