سب امام علی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۳۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

کینۀ دیرینۀ امویان با بنی هاشم و اسلام، پس از وفات پیامبر خدا (ص) بیشتر بروز کرد و بخصوص نسبت به امیر المؤمنین (ع) این کینه و عداوت بیشتر بود. وقتی امویان به قدرت رسیدند، از جمله کارهایی که کردند، انتقام‌گیری از اسلام و اهل بیت پیامبر و هواداران آنان، بخصوص از حضرت علی (ع) و شیعیان او بود. بدگویی از علی (ع) و ترویج لعن و دشنام و سبّ نسبت به آن حضرت، یکی از جلوه‌های این دشمنی بود. این شیوۀ شوم، بیشتر به دست معاویه اعمال می‌شد، که اجداد و نیاکان وی در جنگ‌های صدر اسلام با تیغ مسلمانان، به‌ویژه علی بن ابی طالب (ع) به هلاکت رسیده بودند. معاویه، همۀ عوامل تبلیغی و فرهنگی و اقتصادی را که در اختیار داشت، برای این انتقام‌گیری به کار گرفته بود. وقتی به قدرت رسید، به همۀ کارگزاران خویش نوشت از نقل فضایل علی (ع) جلوگیری کنند و دربارۀ فضایل عثمان، حدیث بگویند و بسازند. از کشته شدن عثمان نیز بهانه‌ای برای کینه‌پراکنی در دل‌ها و ترویج سبّ و لعن علی (ع) ساخت و خون او را به گردن علی (ع) انداخت و حادثه را تحریف کرد و به تحریک احساسات علیه آن حضرت پرداخت و جنگ صفین را به راه انداخت و بذر دشمنی علیه امام را خارج از شام، در حجاز و عراق و بخصوص در کوفه پراکند. معاویه، ولید، حجّاج، مروان، زیاد و مغیره نیز از جمله فعالان این عرصه بودند. علاوه‌بر آنکه خطیبان وابسته بر منبرها علی (ع) را لعن می‌کردند، هریک از شیعیان علی (ع) در سال‌های بعد، توسّط معاویه و عمال او دستگیر می‌شد، تحت فشار قرار می‌گرفت که در ملاء عام، علی (ع) را لعن کند و چه انسان‌هایی که جان خود را در راه محبّت علی (ع) و تسلیم نشدن به خواستۀ امویان باختند و به شهادت رسیدند. شهادت حجر بن عدی و یارانش یکی از نمونه‌هاست. سیاست پلید معاویه سال‌های سال ادامه یافت. وقتی به او اعتراض می‌کردند و خواستار قطع آن می‌شدند، می‌گفت: آن‌قدر ادامه می‌دهم تا بزرگان بر این روش بمیرند و کودکان بر این آیین بزرگ شوند.[۱] در اوایل کار، کسانی مقاومت و امتناع می‌کردند، امّا تبلیغات سوء و بخشنامه‌های پیاپی و پیگیری‌های مدام از سوی معاویه، به جایی رسید که ناسزاگویی به علی (ع) و لعن او در منابر و خطبه‌ها و جلسات و همه‌جا، به عنوان یک وظیفۀ دینی و اعتقاد راسخ و سنّت رایج، متداول گشت، تا آنکه عمر بن عبد العزیز جلوی آن را گرفت و به این بدعت شوم پایان داد.[۲] وی دو سال حکومت یافت، از سال ۹۹ تا ۱۰۱ هجری، ولی پس از مرگ او دوباره آن برنامه‌ها ادامه یافت. همۀ اینها در شرایطی بود که پیامبر خدا (ص)، علاوه‌بر تأکید نسبت به حبّ علی (ع)، بارها بغض و دشمنی با علی (ع) را دشمنی با خدا و رسول دانسته بود: من أبغض علیّا فقد أبغضنی و من أبغضنی فقد أبغض اللّه[۳] و از سبّ علی (ع) نهی کرده بود: لا تسبّوا علیّا و لا تحسدوه، فإنّه ولیّ کلّ مؤمن و مؤمنة بعدی[۴] و سبّ و ناسزا به علی (ع) را دشنام به خویش و خدا معرفی کرده بود: من سبّ علیّا فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه تعالی[۵] خود حضرت علی (ع) می‌دانست و پیشگویی کرده بود که پس از او، وی را لعن و سبّ خواهد کرد و یاران او را هم به آن وادار خواهند نمود. به آنان فرموده بود: پس از من معاویه شما را به سبّ من وامی‌دارد و از شما می‌خواهد که از من تبرّی و بیزاری بجویید. امّا سبّ، (از روی تقیّه) مرا سبّ کنید، ولی از من تبرّی نجویید، چراکه من بر فطرت توحیدی زاده شده‌ام و در ایمان و هجرت، پیشتازم.[۶] این‌گونه پیشگویی‌ها را به کسانی همچون میثم تمّار هم فرموده بود.[۷] از جملۀ این روایات به فرمودۀ امام صادق (ع) چنین است: ...فإن أمروکم بسبّی فسبّونی، و إن أمروکم انّ تبرّؤا منّی فإنّی علی دین محمّد»[۸] که از این حدیث، نهی از برائت هم فهمیده نمی‌شود. شاید اجازۀ امام به سبّ خود از سوی یاران تحت فشار، برای حفظ جان آنان بوده، چون امویان با این بهانه و برنامه، می‌خواستند شیعیان امیر المؤمنین (ع) را ریشه‌کن سازند. پایه‌های حکومت امویان، جز با درهم کوبیدن جناح طرفدار علی (ع) استوار نمی‌شد. وقتی امام سجاد (ع) به مروان حکم اعتراض کرد که با توجّه به دفاع علی (ع) از عثمان، چرا آن حضرت را در منبرها سبّ می‌کنند، وی پاسخ داد: لا یستقیم الأمر إلاّ بذلک[۹]، حکومت جز بدین‌وسیله برپا نمی‌ماند! و این نهایت کینه و خصومت آنان را با اهل بیت نشان می‌دهد.[۱۰]

منابع

پانویس

  1. مناقب، ابن‌شهرآشوب، ج ۲ ص ۲۲۲
  2. الغدیر، ج ۱۰، ص ۲۵۷ تا ۲۷۱
  3. موسوعة الامام امیر المؤمنین، ج ۱۱، ص ۲۵۳
  4. بحار الأنوار، ج ۳۹، ص ۲۹۲
  5. عیون اخبار الرضا، ج ۲ ص ۶۷، احقاق الحق، ج ۶، ص ۴۲۳
  6. نهج البلاغه، خطبه ۵۷ مناقب، ج ۲ ص ۲۷۲
  7. خصائص الأئمه، ص ۵۴
  8. بحار الأنوار، ج ۳۹ ص ۳۲۶
  9. ترجمة الامام امیر المؤمنین، (از: تاریخ دمشق)، ج ۳ ص ۱۲۷
  10. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۰۵.