بنی‌مسلیه

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۴۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

نسب بنی مسلیه

بنی مسلیه که تلفظ صحیح آن را بعضی «مُسَلِّیه»[۱] و برخی دیگر «مُسلِیَه»[۲] گفته و از افراد آن با نسبت «المسلی» یاد کرده‌اند[۳]، در شمار اعراب قحطانی[۴] و از شاخه‌های بزرگ قبیله مذحج‌اند که نسب از مسلیة بن عامر بن عمرو بن علة بن جلد بن مالک (مذحج) بن ادد می‌برند[۵]. مسلیه از همسرش کبشه بنت عوف بن نخع صاحب فرزندانی به اسامی کنانه و اسد شد[۶]. از کنانه ابیض و ارُض و منبه و عبد و حِلیَه تولد یافتند. از ابیض بن کنانه، ناشره و از ناشره، صُبّح و ثعلبه متولد گردیدند که به نام مادرشان حباب بنت الاعمی بن منبه بن کنانه، «بنی حبابه» شناخته می‌شدند[۷]. از ارض بن کنانه هم، عبدالله، عُوَیج، حبیب، رِزاح و عبید متولد شدند. ضمن این که حِلیة بن کنانه نیز، فرزندانی به نام ابیض، عبید، سَلمه، عویج، فوق، طریف و حارث داشت[۸]. این جماعت همراه با جمعی دیگر از فرزندان مسلیة بن عامر، بعدها قبیله بزرگ بنی مسیله را تشکیل دادند که از شاخه‌های معروف آن می‌توان به طوایف بنی صبح و بنی ثعلبه که به نام مادرشان حبابه بنت الأعمی بن منبه بن کنانة بن مسلیه، «بنی حبابه» خوانده می‌شدند[۹]، بنی ارُض، بنی مُنَبَّه، بنی حِلیَه[۱۰]، بنی هوارض بن کنانة بن مسلیه و بنی اسد بن مسلیه[۱۱] اشاره کرد.[۱۲]

منازل و مواطن بنی مسلیه

بنی مسلیه تا پیش از فتوحات اسلامی در یمن ساکن بودند اما پس از فتوحات اسلامی، بسیاری از آنان به مناطق مفتوحه به‌ویژه کوفه کوچ کردند و در آن ساکن شدند[۱۳]. کثرت جمعیت آنان در این شهر به حدی بود که محله‌ای در کوفه به نام آنها، «مسیله» نام گرفت[۱۴] که البته همه منتسبینی که به این محله منسوب‌اند از این قبیله نیستند[۱۵]. آنان در این شهر، دارای مسجدی مختص به خود بودند[۱۶]. علاوه بر مسلی‌های ساکن کوفه، جمعی بنی حبابی‌ها، در نجد منزل داشتند. سالیان بعد، جماعتی از آنها به مغرب عربی رفتند. آنان همان کسانی‌اند که عبدالله بن مدان در قصیده‌ای از آنان یاد کرده است[۱۷]. بنی اسد بن مسلیه هم، از دیگر طوایف بنی مسلیه بودند که در یمن ساکن بودند[۱۸].[۱۹]

بنی مسلیه و حضور در رخدادهای تاریخی

از تاریخ جاهلی این قوم خبر چندانی در دست نیست. از معدود حوادث بزرگ جاهلی که ذکری از بنی مسلیه به میان آمده، می‌توان به نبرد جاهلی خثعم و مسلیه با بنی عک که به شکست عک انجامید، اشاره کرد[۲۰]. اما برخلاف دوران پیش از اسلام، اخبار بسیاری از حضور بنی مسلیه در حوادث دوران اسلامی بخصوص وقایع دوران آغازین حکومت بنی عباس به ثبت رسیده است. از نخستین حضور قابل توجه این قوم در وقایع دوران اسلامی، می‌توان به مشارکت آنان در جنگ قادسیه (سال ۱۳ هجری) یاد کرد. به گزارش طبری، در سال ۱۴ هجری و در پی فراخان عمر بن خطاب جهت انجام فتوحات در ایران، جمعی از مردم بنی صداء، جنب و مسلیه به فرماندهی یزید بن حارث صدائی همراه با دیگر مردمان قبایل عرب، به مدینه وارد شدند. گفته شده که این گروه سیصد نفره همراه با فوجی ۱۳۰۰ نفره از مذحج به فرماندهی سه تن از بزرگان مذحج به نام‌های عمرو بن معدی‌کرب فرمانده بنی منبه، ابوسبرة بن ذؤیب امیر بنی جعفی و احلاف آنان و یزید بن حارث صدائی در کسوت فرماندهی صداء، جنب و مسلیه در مدینه اجتماع کردند و سپس به هنگام حرکت سعد بن ابی وقاص، با او به قصد عراق از مدینه خارج شدند[۲۱]. حضور در فتح گرگان هم، از دیگر موارد مشارکت فعال این قوم در فتوحات اسلامی است. این فتح که در سال ۹۸ هجری و به فرماندهی یزید بن مهلب در دوران خلافت سلیمان بن عبدالملک اموی اتفاق افتاد، جمعی از مردان بنی مسلیه از جمله بکیر بن ماهان حضور داشتند[۲۲].

قیام مختار نیز از دیگر رخدادهای اسلامی است که حضور برخی از چهره‌های مشهور این قوم در آن به ثبت رسیده است. بجیر بن عبدالله مسلی از برجسته‌ترین و نامدارترین این افراد بود. بجیر از بزرگان اصحاب محمد بن حنفیه و از قیام‌کنندگان و همراهان قیام مختار بن ابوعبیده ثقفی در سال ۶۷ هجری بود. او از معدود کسانی بود که در نابودی قاتلین امام حسین(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) شدت و حدّت بسیار از خود نشان می‌داد و همچنان با مختار بود تا این که مختار در پی شکست از سپاه مصعب بن زبیر، در قصر کوفه به محاصره در آمد[۲۳]. فردای روزی که مختار کشته شد، بجیر با یادآوری سخنان آخر مختار، آنان را به دلیل نپذیرفتن پیشنهاد مختار برای خروج از قصر و نبرد با زبیریان، مورد سرزنش قرار داد و گفت: «اگر شما به حکم این قوم تسلیم شوید، شما را مانند گوسفند سر می‌برند؛ پس چه بهتر که با شمشیرهاتان خارج شوید و نبرد کنید تا محترمانه بمیرید». اما آنان نپذیرفتند و تن به اسارت دادند[۲۴]. چون حکم اعدام دسته‌جمعی آنان صادر شد، بجیر به عنوان آخرین تقاضا، از زبیریان خواست تا او را در مکانی غیر از محل قتل دیگر اسرا به قتل برسانند؛ چراکه آنها به پیشنهاد وی برای خروج و نبرد با دشمن و پذیرفتن مرگ با عزت و محترمانه، وقعی ننهادند و خود را گرفتار مرگی ذلیلانه کردند[۲۵]. علاوه بر این گروه، در جبهه مقابل نیز، حضور جمعی از مسلی‌ها گزارش شده است. بر پایه این گزارش، مردانی از قبیله بنی مسیله در سپاه مصعب بن زبیر حضور داشتند و پس از شکست مختار از مصعب، همراه او وارد کوفه شدند[۲۶].[۲۷]

بنی مسلیه و دولت عباسیان

پیشتر از همکاری جمعی از مردم بنی مسلیه با امویان و حضور آنها در فتوحات اسلامی این دوره، گفتیم؛ اما بیشترین نقش بنی مسلیه را باید در خلال حوادث مربوط به قیام عباسیان جست. این قوم، نقش بسیار بالایی در به خلافت رسیدن عباسیان ایفا نمودند. امر دعوت عباسیان در بنی مسلیه پا گرفت و هم آنان بودند که با پذیرش امر دعوت، به هواداری از ایشان قیام کردند چندان که محله بنی مسلیه در کوفه و منزل افرادی نظیر سالم بن بجیر و ابوسلمه خلال، محل اجتماع دعات عباسی و مأمن و پناه سران عباسی در پیش از تشکیل حکومت عباسیان بود[۲۸]. نقش بی‌بدیل این قوم در قیام عباسیان را می‌توان از وصیت محمد بن علی به پسرش ابراهیم امام به خوبی دریافت. بر اساس نقلی، وی به هنگام مرگ، ضمن بیان سفارشات و وصایای خود به ابراهیم، با اشاره به بکیر بن ماهان که در کنارشان حضور داشت گفت: ان هذا الحي من بني مسليه خاصتي و عيبتي و مستراحي و موضع سرّي و هم منّي بمنزلة لحمتي منهم القائم بامرنا و منهم قاتل اللعين بن اللعين باكناف مصر؛ این گروه از بنی مسلیه از یاران خاص من و اساس من و محل آسایش و رازدار من و به منزله گوشت من‌اند؛ آنانند که به امر ما قیام می‌کنند و از آنان است قاتل لعین بن اللعین در اطراف مصر»[۲۹]. سلمة بن بجیر از جمله افراد بنی مسلیه و از بزرگترین نقش‌آفرینان قیام عباسیان بود. سلمه از اخص اصحاب ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه[۳۰] و از ثقات وی و رییس یاران او بود[۳۱] که در جمع یارانش به «ابن الشهید» شهرت داشت[۳۲]. وی همراه با جمعی از اصحاب ابوهاشم از کسانی بود که ابوهاشم را هنگام عزیمتش به شام و دیدار با ولید بن عبدالملک اموی همراهی می‌کرد[۳۳]. سلمه در زمانی که ابوهاشم، محمد بن علی را در بلقاء جانشین خود کرد، در آنجا حضور نداشت؛ چراکه ابوهاشم او را جهت کاری به دمشق فرستاده بود و به او گفته بود که خود به بلقاء نزد پسر عمویش محمد بن علی بن عبدالله بن عبا می‌رود و در آنجا آن قدر منتظر می‌ماند تا وی به آنها ملحق شود[۳۴]. اما ابوهاشم پیش از دیدار با سلمه در بلقاء به شدت بیمار شد و بر اثر آن مرض در حالی که جمعی از یاران خاص او از جمله ابوعمرو البزّاز - از موالیان بنی مسلیه - در کنار بسترش بودند، جان داد[۳۵]. با آمدن سلمة بن بجیر به بلقاء و چاره جویی اصحاب ابوهاشم در امر بعد از ابوهاشم، ابن بجیر طی سخنانی محمد بن علی را لایق این امر برشمرد و خواستار پذیرش این امر از سوی وی شد[۳۶]. محمد بن علی پذیرش این امر را منوط به یاری اصحاب ابوهاشم کرد. پس با املای ابن بجیر، اسامی یاران و دعات ابوهاشم که نام سالم بن بجیر و بکیر بن ماهان و ابوسلمه خلال از قبیله بنی مسلیه از جمله آنان بودند، در کاغذی نوشته شد و تقدیم او گردید[۳۷]. مدتی بعد، سلمة بن بجیر نیز، در حالی که محمد بن علی و جمعی دیگر از یاران او را در راه کوفه همراهی می‌کرد، بیمار شد و در ذی خشب درگذشت[۳۸].

بکیر بن ماهان هم از دیگر دعات بزرگ عباسی بود. پدر بکیر از موالیان مردی از بنی مسلیه در شام و سپس اردن بود و پسر او بکیر در بنی مسلیه به منزله یکی از اعضای خودشان شناخته می‌شد. وی از مردی دیوان سالار و جنگاور بود که همراه با شماری دیگر از مردم بنی مسلیه، یزید بن مهلب را در فتح گرگان یاری رساندند[۳۹]. بکیر بن ماهان که مردی از شیعیان بود و اموال بسیاری از سرزمین سند به‌دست آورده بود، پس از بازگشت به کوفه، با دعوت میسره عبدی و ابن خنیس، با نهضت همراه شد و تمام اموالی که از سند به‌دست آورده بود، در این راه مصرف نمود[۴۰]. با مرگ میسره در عراق، بکیر بن ماهان از سوی محمد بن علی جایگزین او شد. اما چندی بعد وی نیز - که به کنیه‌اش «ابوهاشم» معروف بود - به بستر بیماری افتاد و چون مرگ خود را نزدیک دید، حفص بن سلیمان معروف به ابوسلمه خلال را که از موالیان بنی مسلیه و از بزرگان شیعه بود جانشین خود کرد و از او خواست پیگیر امور بعد او شود. ابوسلمه موضوع را برای محمد بن علی نوشت و محمد بن علی امام، او را عهده‌دار دعوت کرد. محمد بن علی امام طی نامه‌ای از ابوعکرمه و حیان که عهده‌دار دعوت در خراسان بودند، خواست تا از آن پس، مکاتبات خود را با ابوسلمه انجام دهند و زیر نظر او با ابوسلمه همکاری کنند[۴۱]. محمد بن علی در سال ۱۲۴ هجری درگذشت. او پیش از مرگ، پسرش ابراهیم را فرا خواند و او را جانشین کردن خود کرد. بنی مسلیه، ابراهیم را نیز چونان پدرش، مورد حمایت همه‌جانبه خود قرار دادند و بزرگانی از این قوم، همچون ابوسلمه خلال در یاری او و امر دعوت وی در خراسان و دیگر نقاط سرزمین‌های اسلامی کوشیدند[۴۲] تا این که ابراهیم امام در سال ۱۳۲ هجری، به‌دست مأموران مروان بن محمد – آخرین خلیفه اموی- کشته شد. با کشته شدن ابراهیم امام، برادرانش ابوجعفر منصور و ابوالعباس سفاح بر جان خود بیمناک شدند از این رو همراه با عبدالله و اسماعیل و عیسی و داوود پسران علی بن عبدالله بن عباس از حمیمه به عراق گریختند و خود را به کوفه رساندند و در خانه ابوسلمه خلال -که از داعیان پدرشان محمد بن علی در عراق بود - منزل کردند[۴۳]. با آمدن ابومسلم به کوفه و دیدار با سران عباسی، قیام عباسیان رفته رفته نضج گرفت و وارد مرحله نهایی و نظامی خود شد[۴۴]. در این مرحله، علاوه بر ابوسلمه خلال، بزرگان دیگری از بنی مسلیه همچون عامر بن اسماعیل بن عامر به یاری عباسیان شتافتند. عامر بن اسماعیل در محاصره دمشق حضور داشت[۴۵] و زمانی که عبدالله بن علی، برادرش صالح را در طلب مروان بن محمد – آخرین خلیفه اموی - به مصر فرستاد، عامر بن اسماعیل بن عامر را بر طلیعه سپاه او گماشت[۴۶]. عامر و یارانش در بوصیر مصر با سپاه مروان بن محمد به جنگ و گریز پرداختند و در این زد و خوردها، جمعی از اصحابش کشته شدند[۴۷]؛ اما علی‌رغم قلت یاران، موفق به قتل مروان در این منطقه گردید[۴۸]. حضور بنی مسلیه در این جنگ، به قدری پررنگ و چشمگیر بود که برخی منابع به نقل از شیوخ کوفه، از بنی مسلیه به عنوان قاتلان مروان یاد می‌کردند[۴۹].

پس از استقرار دولت عباسیان و استوار شدن حکومت ابوالعباس سفاح، ابوسلمه نفوذ بسیار در بارگاه او یافت چندان که گفته شده که سفاح تقریباً همه امور حکومتی خود را به ابوسلمه خلال سپرد. وی، ابوسلمه را که مردم «وزیر آل محمد» می‌خواندند، وزیر خود قرار داد و در همه کارها به او اعتماد می‌کرد[۵۰]. اما چندی نگذشت که سفاح، بدو بدبین شد و با وزیران خود درباره کشتن او به شور پرداخت. سرانجام با طرح نقشه‌ای، ابوسلمه کشته شد[۵۱]، و برای جلوگیری از شورش احتمالی، شایع شد که خوارج او را کشته‌اند[۵۲]. از دیگر رجال معروف بنی مسیله که از او در دوران خلافت عباسی سخن به میان آمده، یحیی بن عامر پسر عامر بن اسماعیل بن عامر مسلی - سردار عباسی - است. نقل شده که پس از ولایتعهدی امام رضا(ع)، مأمون طی بخشنامه‌ای در سال ۲۰۱ هجری به سرتاسر بلاد اسلامی، به تمام عمال حکومتی خود دستور داد تا لباس سیاه (لباس رسمی عباسیان) را طرد کنند و لباس سبز (لباس رسمی علویان) بپوشند[۵۳]. این دستور به مذاق برخی از متعصبین دستگاه عباسی از جمله یحیی بن عامر خوش نیامد و بدین جهت به مخالفت با مأمون پرداخت. این امر، سرانجام به دار آویخته شدن او در خراسان انجامید[۵۴].[۵۵]

منابع

پانویس

  1. علامه حلی، ایضاح الاشتباه، ص۱۸۳؛ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۱۰، ص۲۵۴.
  2. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۲۵۳؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۴۰۳؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۹، ص۵۳۴.
  3. سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۲۶۱؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۳، ص۲۱۱.
  4. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۹۴.
  5. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۸۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب‌، ص۴۱۴؛ سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۲۶۱.
  6. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۸۷؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۴۵.
  7. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۴۵. نام این زن در کتاب ابن کلبی «حباب» ذکر شده که به نظر ناشی از اشتباه نسخه برداری یا تصحیف است. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۸۷)
  8. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۸۸.
  9. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۴۵. نیز ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۸۷-۲۸۸. البته در نسخه مراجعه شده این کتاب (تحقیق ناجی حسن، بیروت، عالم الکتب) در شرح حال «حارث بن ثعلبة بن ناشره» (ص۲۸۸) نام این زن، «جنایه» و در قسمت ذکر نام فرزندان ناشرة بن ابیض (ص۲۸۷) از وی با نام «کنانة بنت الأعمی بن منبه بن کنانه» نام برده شده، که هر دوی آنها اشتباه تصحیفی یا تایپی است و صحیح آن، همان‌گونه که در برخی منابع به نقل از ابن کلبی آمده، «حبابه» است. (ر.ک: دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۲، ص۸۲۰؛ سمعانی، الانساب، ج۴، ص۳۵) قلقشندی هم از او با نام حبابه بنت حارث بن ثعلبه یاد کرده است. (قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۲۲۶)
  10. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۸۷.
  11. ابن حزم، جمهرة انساب العرب‌، ص۴۱۴.
  12. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  13. سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۲۶۱؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۳، ص۲۱۲.
  14. سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۲۶۱؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۲۹؛ سیوطی، لب اللباب فی تحریر النساب، ص۲۴۵.
  15. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۳، ص۲۱۲.
  16. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۸۷.
  17. بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۳۲۲.
  18. ابن حزم، جمهرة انساب العرب‌، ص۴۱۴.
  19. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  20. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، س۸۰۲.
  21. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۸۴. و با اندکی اختلاف در ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۵۱.
  22. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۹۱.
  23. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۸۰.
  24. طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۱۰۸؛ مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۸۰.
  25. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۸۱-۱۸۲.
  26. بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۱.
  27. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  28. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۹۲؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۵۸؛ ابن اثیر، الکامل، ج۵، ص۴۰۹.
  29. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۲۳۸. گویا عبارت «قاتل لعین بن اللعین» اشاره به فرازی از روایت منسوب به امیرالمؤمنین(ع) است. برخی منابع پس از ذکر جریان همراهی بجیر بن عبدالله مسلی با مختار و چگونگی جریان اسارت او نقل کرده‌اند که چون زبیریان بجیر را جهت اعدام به قتلگاه می‌بردند، عمرو بن حریث به مصعب گفت: «این مرد گمان می‌کند که فرعون این امت را می‌کشد». بجیر گفت: «نه، این چنین نیست؛ و لکن روایتی که ما شنیدیم، گویای چیز دیگری است». مصعب گفت: «چه شنیدی؟» گفت: «روزی امام علی(ع) که مالک اشتر نیز همراهش بود، بر ما گذشت. پس نوجوانی از ما با کاسه‌ای از شیر و کوزه‌ای آب بیرون آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین انتخاب کن، پس حضرت، جام و کوزه را گرفت، سپس بر شیر آب ریخت و میل فرمود. و سپس فرمود: ما در خوب محفلی وارد شدیم؛ نام این طایفه چیست؟ گفتیم: بنی مسلیه. فرمود: به به؛ بنی مسلیه از حیث جایگاهشان، مردم را در آخرالزمان پشت سر می‌نهند، فرعون این امت به دست مردی از آنان کشته می‌شود و شعارشان در آن روز در لشکر، سخت‌تر و سوزان‌تر از سوزاندن آتش است». (مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۸۲) ظاهراً فرعون مذکور، همان مروان بن محمد معروف به مروان حمار آخرین خلیفه اموی است که به دست عامر بن اسماعیل بن عامر در سال ۱۳۲ هجری در بوصیر مصر به هلاکت رسید. (بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۱۰۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۳۰۸-۳۰۹)
  30. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۸۰.
  31. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۸۲.
  32. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۸۲-۱۸۳.
  33. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۸۰.
  34. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۸۲-۱۸۳.
  35. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۸۳.
  36. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۹۱.
  37. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۹۱.
  38. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۹۲.
  39. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۱۹۱.
  40. دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۳۳.
  41. دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۳۴.
  42. مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۲۴۱ و ۲۴۷ به بعد.
  43. دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۵۸؛ ابن اثیر، الکامل، ج۵، ص۴۰۹.
  44. دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۵۹.
  45. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۳۰۸.
  46. بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۱۰۴.
  47. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۳۰۸-۳۰۹.
  48. بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۱۰۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۳۰۹.
  49. طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۴۲.
  50. دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۷۰.
  51. ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۶۵.
  52. طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۴۹؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۶؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۳، ص۲۲۲.
  53. طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۵۵۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۴۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۲۷۵.
  54. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۴.
  55. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.