بحث:وحی در کلام اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۳۶ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

رویکرد تجربی معرفتی (فلاسفه)[۱]

با ذکر مقدماتی به تبیین دیدگاه فوق می‌پردازیم:

۱. وجود عالم مجرد و مثال: بیش از عالم ماده، فلاسفه مشاء به عالم مجردات و فلاسفه اشراق به عالم مثال و مجرد معتقدند که آخرین عقل از عالم عقول یا مثال به نام «عقل فعال»[۲] به تدبیر عالم ماده می‌پردازد.

۲. انتقاش عالم ماده در مجرد: اصل و وجود محض عالم ماده با جزئیات در عالم مثال و عقول یافت می‌شود، به گونه‌ای که عالم ماده معلول و طفیل و به تعبیر دیگر صورت مفرق و تفصیلی عالم عقول است. فلاسفه از وجود عالم ماده در عالم عقول به وجود بسیط و جمعی تعبیر می‌کنند. بنابراین اصل همه حوادث و اتفاقات مادی و تاریخی پیش از وقوع در این عالم در عوالم عقول و مثالی منقوش و مضبوط است، بلکه حسب آن در این عالم واقع می‌شوند. چنان که بوعلی سینا می‌گوید: الجزئيات منقوشة في العالم العقلي نقشاً على وجه كلي[۳]. علامه حلی یکی از مقدمات نظریه فوق را اصل فوق می‌داند و در تقریر آن می‌نویسد: ان صور الجزئيات الكاينة مرتسمة في المبادي العالية قبل كونها[۴]. صدرالمتألهین نیز گوید: فيها نقوش جميع الموجودات كلها... البرازخ العلوية فيها صور الشخصيات المادية و الجزئيات الجسمانية. ان لكل معنى عقلي من عالم الابداع صورة طبيعة في عالم الكون اذا العوالم متطابقة[۵]. صدرا تنها اختراعات قوه مخیله نفس انسانی را از اصل تطابق و انتقاش استثناء می‌کند[۶].

۳. تجرد نفس و قوای آن (حس مشترک و خیال)[۷]: در فلسفه تجرد نفس انسانی ثابت شده است که انسان با اتکا به این نفس مجرد خود، از توانایی بالایی در رسیدن به کمالات برخوردار می‌شود. در بحث تبیین نبوت از دیدگاه فلسفه گفته شد که نفس انسان به دو قوه نظری و عملی تقسیم می‌شود و نشانه کمال قوه نظری ادراک کلیات و مجردات بیشتر است که در گرو مواجهه با عقل فعال و اتصال به آن است. فلاسفه که عقل دهم را خازن و لوح امور غیبی و اسرار عالم طبیعت می‌دانند، بر این اعتقادند که نفس انسانی با اتصال به این عالم قوه نظری خود را قوت خواهد بخشید.

مطابق این رهیافت، پیامبران انسان‌های والایی هستند که قوه نظری (عاقله و خیال) خود را به نهایت کمال رسانده‌اند که چگونگی آن در بحث نبوت گذشت. با این وصف آنان استعداد مواجهه با عقل فعال و اتصال به آن را دارند. با اتصال نفس نبوی به عقل فعال، وی امور غیبی را با قید کلیت می‌تواند ادراک کند. بعد از این مرحله قوه خیال صورت کلی را به صورت جزئی تنزل داده و آن را به حس مشترک می‌سپارد که نتیجه‌اش مشاهده آن صورت برای پیامبر است. این اتصال و دریافت ممکن است در حالت خواب یا بیداری اتفاق افتاد. علامه حلی در تقریر نظریه فلاسفه می‌نویسد: اذا اتصلت بالعقل الفعال فادركت صورة كلية حصلت المتخيلة صورة جزئية محاكية لتلك الصورة الكلية و مناسبة لها ثم يدرك تلك الصورة الى قوة الحس المشترك فيترسم فيه فيشاهد[۸]. «نفس نبوی زمانی که به عقل فعال متصل شود، صورت کلیه را ادراک می‌کند آنگاه قوه متخلیه آن را به صورت جزئیه محاکی صورت کلیه و مناسب آن متحول می‌کند، سپس این صورت در حس مشترک ادراک شده و ترسیم و مشاهده می‌شود».

نقش مهم در دریافت وحی بر مشرب فلاسفه، نخست از آن قوه نظری و عاقله نفس نبوی است که قادر به اتصال با عقل فعال و ادراک کلیات می‌شود، سپس قوه مخیله نفس نبوی از چنین قدرتی برخوردار است که می‌تواند اصول کلی را با حفظ اصل وجود و سنخیت و تناسب آن به وجود پایین‌تر یعنی به صورت مثالی و مادی تنزل داده و در اختیار حس مشترک پیامبر قرار دهد. مثلاً قوه خیال جبرئیل را - که یک عقل کلی و مجرد محض است - به صورت مثالی و مادی تنزل داده و پیامبر مشاهده می‌کند. این مشاهده گاهی در قوه خیال و حس مشترک است که دیگران از مشاهده ناتوان‌اند و گاهی وجود جبرئیل به صورت ماده مانند یک انسان زیبا مثل دحیه کلبی متنزل و متمثل می‌شود که دیگران نیز می‌توانند مشاهده کنند[۹]. از مطالب پیشین چگونگی اطلاع انبیاء و اولیاء بر امور غیبی گذشته و آینده روشن می‌شود، چنان که گفته شد، اصل وجود حوادث عالم طبیعت در عالم عقول و از آن جمله عقل فعال - به صورت بسیط - یافت می‌شود، «نبی» و «ولی» با اتصال به این عالم، از بستر امور آگاه می‌شوند. صدرالمتألهین عقل فعال را به آئینه‌ای تشبیه می‌کند که صورت‌های آن از عوالم عقول پیشین بر آن تابیده است. نفس نبوی با مواجهه با آن، به دلیل پیرایش از مادیات، حکم آئینه را دارد که با مواجهه با عقل فعال صورت‌های آن دوباره در آئینه نفس پیغمبر منعکس می‌شود[۱۰].

آرای فلاسفه: بعد از آشنایی اجمالی با دیدگاه فلاسفه، ادامه توضیح بیشتر را در عبارات خود فلاسفه پی می‌گیریم. فارابی: او نخستین فیلسوف اسلامی است که نبوت را از طریق اتصال نفس نبوی به عالم مجردات یعنی «عقل فعال» و تکامل قوای سه گانه تعریف و تفسیر کرده است: اذا بلغت قوته المتخيلة نهاية الكمال فيقبل في يقظته عن العقل الفعال الجزئيات الحاضرة و المستقبلة او محاكياتها من المحسوسات و يقبل محاكيات المعقولات المفارقة و سائر الموجودات الشريفة و يراها فيكون له بماقبله من المعقولات نبوة بالأشياء الالهية[۱۱]. «زمانی که قوه متخیله پیامبر به نهایت کمال رسید در حال بیداری از عقل فعال می‌تواند صورت جزئیه حاضر و آینده یا محاکی صورت‌های جزئیه را قبول کند، همچنین می‌تواند محاکی معقولات مجرد و دیگر وجودهای شریک را پذیرفته و مشاهده کند. پس برای پیامبر نسبت به معقولات پیشین علم و خبر حاصل می‌شود». بوعلی سینا: او نیز نبی را انسانی می‌داند که سه قوه وی به حد کمال برسد. هو الذي في قواه النفسانية خصايص ثلاث ذكرناها و هي ان يسمع كلام الله و يرى ملائكته و قد تحولت له على صورة يراها و قد بينا كيفية هذا و بينا ان هذا الذي يوحى اليه تتشبح الملائكة له و يحدث له في سمعه صوت يسمعه يكون من الله و الملائكة فيسمعه من غير ان يكون ذلك كلاماً من الناس و الحيوان قبل الأرضي و هذا هو الموحي اليه[۱۲].

«پیامبر کسی است که در قوه نفسانی او سه خصلت یافت شود: شنیدن کلام الهی و مشاهده فرشتگان و صورتی که دیده برای او متحول گردد. ما در توضیح آن گفتیم کسی که بر او وحی می‌شود ملائکه بر وی متشبح یعنی به صورت اشباح دیده می‌شود و نیز در قوه شنوایی او صدایی شنیده می‌شود که از سوی خداوند و ملائکه است، بدون اینکه که صدای انسان یا حیوان زمینی باشد. این همان کسی است که بر او وحی شده است». وی قوه عقلی نبی را به کبریت و عقل فعال را به آتش تشبیه می‌کند که توسط عقل فعال مشتعل شده و به جوهر خود یعنی عالم عقول متحول می‌شود[۱۳]. بوعلی تمثل جبرئیل را به قوه خیالی نبی استناد می‌دهد که هنگام اتصال به عقل فعال قوه خیال آن را تخیل کرده و در حس مشترک به تصویر می‌کشد[۱۴]. شیخ اشراق: «فاضل‌ترین و کامل‌ترین انسان آن است که نفس او عاقل به فعل گردد. یعنی صورت معقولات در وی به برهان یقینی حاصل شود، آن گاه او را عقل مستفاد خوانند... ممکن باشد که قوت نفس او و قوت این شخص تا به حدی رسد که به سبب اتصال به عالم عقل و جواهر فرشتگان چنان بود که به زمانی سخت اندک چون او تحصیل اندیشه کند»[۱۵].

دبیران کاتبی: لما كان للانسان القوة المتخيلة وقوة الحس المشترك فلا يبعد وجود نفس قوية تتصل بالعقول و النفوس الفلكية و يدرك ما عندهما من المغيبات على وجه كلي فتحاكيها المتخيلة بصورة جزئية مناسبة لها ثم ينزل منهما الى الحس المشترك فتصير مشاهدة محسوسة لصفاء الحس المشترك و لقوة النفس على استخلاصها عن تعلقات الحواس الظاهرة و هو الوحي[۱۶]. علامه حلی در شرح خود به تقریر دیدگاه فلاسفه پرداخته است[۱۷]. میرداماد حقيقة الايحاء و الوحي مخاطبة العقل الفعال للنفس الناطقة بالفاظ منظمة مسموعة مفصلة و له انحاء مختلفة و مراتب متفاوتة بحسب اختلاف درجات النفس في اطوارها[۱۸]. صدرالمتألهین: وی نبوت و وحی را محصول تکامل قوای سه‌گانه نفس نبوی می‌داند که با مواجهه و اتصال به عالم عقول خصوصاً عقل فعال، دریچه وحی به نفس نبوی گشوده می‌شود. ان جهة النفس التي الى عالم الغيب هي مدخل الالهام و الوحي[۱۹].

نتیجه گشوده شدن دریچه وحی و عالم عقل، تابش علوم آن به نفس نبوی و به بیانی قبول و پذیرش صور اشیاء آن عالم است مانند صورت در آئینه؛ فاذا اتصلت بتلك الجواهر قبلت ما فيها اعني نفس ما في تلك الجواهر من صورة الاشياء كانطباع الصورة في مراة من مراة اخرى[۲۰]. ایشان با تقسیم علوم باطنی به الهام و وحی، مصدر علوم باطنی وحی را مشاهده ملک و عقل فعال ذکر می‌کند: السبب الذي منه استفيد ذلك هو مشاهدة الملك الملقى و العقل الفعال[۲۱]. وی وحی را به وحی صریح و مأول تقسیم می‌کند و صریح را وحی‌ای می‌داند که قوه عاقله در مقایسه به خیال از قوت بیشتری برخوردار باشد و بتواند صورت عقلی را بدون تصرف خیال ادراک کند: ان ضعفت المتخيلة بقي ما انكشف له من الغيب بعينه، كان وحياً صريحاً و ان قويت المتخيلة و اشتغلت بطبيعة المحاكاة فيكون هذا الوحي مفتقراً الى التأويل[۲۲].

در اثر توجه نفس نبوی به خداوند و مشاهده صور عقلی در عالم عقول، صور فوق توسط خداوند در عالم مثال و طبیعت برای نبی و حواس او متمثل می‌گردد. مثلاً فرشته وحی را در صورت شخص نیکو مشاهده می‌کند و کلام فرشته یا خدا را می‌شنود[۲۳]. وی صورت‌ها و صداهای شنیده شده توسط قوه متخیله نبی را صورت‌های واقعی می‌داند که علاوه بر ذهن و خیال از وجود حقیقی برخوردارند. و هذا الامر المتمثل بما معه أو فيه ليس مجرد صورة خيالية لا وجود لها في خارج الذهن و التخيل كما يقوله من لاحظ له من علم الباطن و لا قدم له في اسرار الوحي و الكتاب كبعض اتباع المشائين[۲۴].

نکته قابل ذکر در نظریه صدرا و همچنین فلاسفه و عرفا این که آنان گاهی وحی را به مشاهده فرشته و کلام الهی از طریق فرشته تفسیر می‌کنند و گاهی وحی را کلام مستقیم الهی بیان می‌دارند. وجه اختلاف این تفسیر به اختلاف درجات پیامبران بل اختلاف حالات پیامبر در دریافت وحی برمی‌گردد. صدرا در این باره می‌نویسد: فاذا اتصلت الروح النبوية بعالمهم عالم الوحي الرباني كان يسمع كلام الله و هو اعلام الحقائق بالمكالمة الحقيقية و هي الافاضة و الاستفاضة في مقام «قاب قوسين او ادنى» و هو مقام القرب و مقصد الصدق و معدن الوحي و الالهام و هو الكلام الحقيقي كمامر و كذلك اذا عاشر النبي(ص) الملائكة الاعلين يسمع صريف اقلامهم و القاء كلامهم و كلامهم كلام الله النازل في محال معرفتهم... ثم اذا نزل الى ساحة الملكوت السماوي يتمثل له صورة ماعقلها و شاهدها في لوح نفسه الواقعة في عالم الالواح القدرية السماوية ثم يتعدي منه الاثر الى الظاهر[۲۵]. نقطه عزیمت دیدگاه صدرا با بیشتر فلاسفه در رویکرد عرفانی وی از حقیقت وی خصوصاً وحی حضرت محمد(ص) می‌باشد. اکثر فلاسفه وحی را محصول عقل فعال و فرشتگان می‌دانند، اما صدرا در این باره با عرفا هم‌مشرب است. وی هرچند در آثار فلسفی خود بر اساس دأب و شیوه خود مسأله را از دیدگاه فلسفی مورد تقریر و اثبات قرار می‌دهد، اما در پایان بحث با عناوین چون «حکمت عرشیة»، «انارة قلبیة» و «اشارة نوریة» به تحلیل عرفانی موضوع پرداخته است. صدرا بر این اعتقاد است که وحی پیامبر اسلام(ص) از حقیقت محمدیه نشأت گرفته و صورت‌های عقلی، مثالی و حسی وحی و صورت فرشته و صدای آن، از نفس قدسی خود نبی خلق و متمثل می‌شوند؛ لذا این صورت‌ها و صداها برای دیگران قابل مشاهده و شنیدن نیست.

وی مرحله نخست وحی پیامبر اسلام(ص) را اتصال به عالم وحی ربانی در مقام «قاب قوسین» ذکر می‌کند، سپس مراحل بعدی مانند: ملائکه علیین، عالم ملکوت و حس را مراحل نازل آن وصف می‌کند[۲۶]. وی منشأ و علت همه مراحل فوق از نزول و تمثل فرشته گرفته تا کتاب آسمانی را به ذات غیبی و سری پیامبر(ص) استناد می‌دهد که نفس قدسی آن حضرت از نشأه غیب به نشأه ظاهر منبعث می‌شود. به دلیل این که نزول و تمثل فرشته نه از خارج که از ذات قدسی نبوی نشأت گرفته برای دیگران قابل رؤیت و شنیدن نیست[۲۷].

فلاسفه بعدی نیز اکثراً از این دیدگاه جانب‌داری کرده‌اند که اینجا می‌توان به محقق لاهیجی[۲۸]، اخوان الصفا[۲۹] و سبزواری[۳۰] اشاره کرد. از معاصران، شهید مطهری نظریه حکما را بهترین نظریه توصیف می‌کند و با ذکر خاطره‌ای از حالت نزدیک به احتضار خویش و مشاهده بعضی از تخیلات قوه مخیله خود تأکید می‌کند که بعد از حالت مزبور اطمینانش به نظریه فوق بیشتر شده است. «می‌گویند روح انسانی صعود می‌کند. در باب وحی اول صعود است بعد تنزل. ما فقط تنزل وحی را که به ما ارتباط دارد می‌شناسیم ولی صعودش را نه. اما روح پیغمبر صعود می‌کند و تلاقی‌ای میان او و حقایقی که در جهان دیگر هست، صورت می‌گیرد. از آنجا نزول می‌کند پایین، از آنجا نزول می‌کند در مشاعر پیغمبر، می‌آید پایین، لباس محسوسیت به اصطلاح خودش می‌پوشاند و معنی این که وحی نازل شد همین است»[۳۱].[۳۲].

تحلیل و بررسی

۱. در تحلیل دیدگاه فوق باید به این نکته اشاره کرد که این دیدگاه می‌خواهد وحی را در قالب معرفت و تجربه دینی تعریف و توصیف کند؛ لذا شرط وحی و نبوت را تکامل قوای سه‌گانه نفس قرار داد که این خود در گرو تلفیق تجربه و حالت شهود با عقل نظری محقق می‌شود. بعد از این مرحله، نوبت به اتصال به عقل فعال می‌شود که گرفتن وحی از آن به دو صورت یعنی تمثل و تجلی و علم و آگاهی انجام می‌گیرد. لکن اصل بحث متوجه عقل فعال یا هر عقلی است که نفس نبوی با آن مرتبط و متصل می‌شود. بنا بر نظریه مزبور، عقل فوق نقش معلم و به نوعی نقش مربی نسبت به پیامبران را دارد که مقام مافوق از متربی و متعلم است. حالی که بنا بر ادله نقلی و عقلی اعم از فلسفی و عرفانی پیامبران خصوصاً پیامبر اسلام اولین صادر و عقل است که همه موجودات ممکن طفیل وجود آن هستند. فلاسفه خود با طرح اصل الواحد لايصدر عنه الا الواحد صادر اول را وجود قدسی پیامبر اسلام ذکر می‌کنند که وجود آن حضرت علت و مفیض سایر وجودات و کمالات آنهاست. اصل فوق با نظریه فلاسفه در تفسیر وحی و اتخاذ وحی توسط پیامبر از عقل فعال منافات دارد؛ چراکه عقل فعال خود طفیل وجود نبوی است و چگونه ممکن است که وی مفیض وحی و کمالات دیگری بر پیامبر باشد. توضیح بیشتر آن در نظریه عرفا خواهد آمد. در آنجا خواهیم گفت این نظریه با تفکیک وجود عنصری پیامبر از وجود قدسی و حقیقت محمدیه قابل توجیه است، عقل فعال که خود طفیل حقیقت محمدیه است، مربی و معلم عنصر مادی پیامبر(ص) است.

۲. نکته دیگر در تحلیل دیدگاه فلاسفه این است. آنان عقل فعال را مبدأ و مصدر وحی می‌دانند و بعضی‌شان مانند صدرالمتألهین آن را بر جبرئیل تطبیق کردند؛ چنان که در قرآن و روایات حامل وحی اسلام جبرئیل و حامل وحی پیامبران دیگر، فرشتگان دیگری مانند میکائیل معرفی شده است[۳۳]. در این جا این سؤال مطرح است که مطابق اصول فلسفی عقل فعال و دیگر عقول یک وجود بیش نیستند[۳۴]، اگر عقل فعال همان جبرئیل است،؛ چراکه نام آن در پیامبران پیشین مختلف مانند میکائیل ذکر شده است؟ همچنین تطبیق جبرئیل بر عقل فعال که از حیث مقامات و مراتب در مرتبه پائینی قرار دارد - سؤال برانگیز است. برای این که جبرئیل بنا به ظاهر قرآن و تفسیر بیشتر مفسران[۳۵] مقام بالاتر از همه فرشتگان دارد. در تحلیل رهیافت فوق سؤالات و ابهامات دیگری در تطبیق آن بر قرآن و سنت وجود دارد که مجال دیگری می‌طلبد. ابهامات فوق موجب رد رهیافت فلاسفه از سوی مفسران شده است[۳۶]. حاصل آنکه اصل نظریه فلاسفه مبنی بر این که وحی ترقی و صعود نفس نبوی به عالم قدسی است، قابل دفاع می‌باشد، اما فروع آن از قبیل اتصال روح نبوی به عقل فعال و تطبیق آن بر جبرئیل و تخیلی انگاری صوت و تصویر فرشته نیازمند توجیهات و تأویلات مختلف می‌باشد.[۳۷].

رویکرد عرفانی

شناخت و بررسی نظریه عرفا علاوه بر این که خارج از توان نگارنده است، خود مجال بیشتری می‌طلبد با این وجود با مقدماتی به آن اشاره می‌شود.

۱. عرفا وجود حقیقی را منحصر در ذات باری تعالی می‌دانند و سایر وجودات امکانی را نه وجود که ظهور و تجلی وجود حقیقی توصیف می‌کنند[۳۸]. آنان ذات باری تعالی بدون لحاظ اسماء و صفات را «مقام احدیت»، «غیب مغیب» و «مقام عماء» می‌نامند که هیچ نام و نشانی ندارد.

در مکتب امثال محی الدین عربی وحی و القائی که نشانگر تغایر و جدائی دو وجود باشد، در میان نیست. و لا يلقي عليك الوحي في غير و لا تلقي[۳۹]. بعد از مقام احدیت، مقام واحدیت قرار دارد که در آن اسماء و صفات الهی مورد لحاظ و توجه قرار می‌گیرد. از این عالم به «اعیان ثابته»، «حضرت علمیه» و «شهادت مطلقه» تعبیر می‌شود. در این عالم اصل وجودات عوالم دیگر به صورت بسیط وجود دارد و در حقیقت این عالم هستی‌بخش و مفیض عالم ممکن است و لذا «فیض اقدس» نامیده می‌شود. لکن مطابق قاعده الواحد لا يصدر عنه الا الواحد مخلوق بلاواسطه این عالم «عقل اول» در اصطلاح فلاسفه[۴۰] «وجود منبسط و عام» در اصطلاح عرفا است[۴۱]. این وجود ممکن اول مفیض و هستی بخش وجودات دیگر خواهد بود و در واقع نقش آن نسبت به عوالم دیگر، نقش علت، معلم و مربی است.

۲. در اعتقاد عرفا و اکثر فلاسفه صادر اول و وجود منبسط همان روح پیامبر اسلام(ص) است که مفتخر به تجلی اول و مخلوق بلاواسطه الهی است[۴۲]. من به ظاهر گرچه ز آدم زاده‌ام *** لیک از معنا جدا افتاده‌ام</ref> بعد از روح مجرد پیامبر اسلام(ص) ارواح ائمه اطهار و پیامبران به صورت عقول مجرد خلق شده‌اند. عقول و ارواح ملائکه از جمله جبرئیل بعد از خلق روح نبوی و ولوی و در واقع مخلوق و طفیل وجود قدسی پیامبر اسلام هستند[۴۳]. در عالم عقول اولین نبی یعنی خبر رسانده از سوی خداوند همان پیامبر اسلام به عنوان اولین صادر است که با سیر در حضرت علمیه و مقام واحدیت حقایقی از اسماء و صفات الهی را در اختیار عقول دیگر از جمله عقول پیامبران و ملائکه قرار می‌دهد (نبوت تعریفی). از این جا معنا و مفهوم حدیث نبوی ذیل روشن می‌شود. «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمَ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ‌»[۴۴]؛ «آدَمُ وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوَائِي»[۴۵].

۳. مطلب دیگر این که آموزه‌های غیبی و وحیانی توسط فرشتگان از عالم عقول و در نهایت عقل اول یعنی پیامبر اسلام و به واسطه آن از خداوند، نازل می‌شود. از اینجا عظمت و تقدم روح نبوی و ائمه اطهار بر پیامبران و کتب آسمانی آنها حتی قرآن مجید روشن می‌شود،؛ چراکه وجود قدسی آنان اصل وحی و قرآن‌اند که از آن وجود نازل شده است[۴۶]. احمد ار بگشاید آن پر جلیل *** تا ابد مدهوش مانند جبرئیل[۴۷]

۴. آخرین نکته این که عالم دنیا و انسان آخرین و پست‌ترین عوالم ممکن است. اصل وجودات آنها نیز از عوالم عقول منبعث شده است. روح انسان‌ها در عالم عقول به صورت وجود بسیط و جمعی موجود بوده است و از آن عالم به این دنیا تنزل پیدا کرده است. نکته قابل توجه این که انتقال روح انسان از عالم عقول به عالم دنیا به معنای تجافی یعنی خالی گذاشتن وجود خود در عالم عقول نیست بلکه با حفظ آن است، نفس نبوی نیز از این اصل مستثنا نیست[۴۸]. پس با این نگاه انسان‌ها دارای دو وجود و حیثیت هستند: وجود اول وجود پیش از دنیا است که به صورت عقل و بسیط در عالم عقول و از جمله اعیان ثابته است. وجود دوم وجود مادی و طبیعی فعلی در دنیای مادی است که مرکب از بدن و نفس است. نفس انسان به دلیل تعلق آن به ماده و به تعبیر دقیق حکمت متعالیه پیدایش آن از ماده در اثر حرکت جوهریه استکمالی، فاقد کمالات مجرد است اما قابلیت و استعداد کسب آنها را داراست؛ لذا نفس هر انسان می‌تواند با طی مراحل مختلف و اسفار اربعه به آخرین کمال مطلوب نایل آید و به عین ثابت خود و سایر عقول متصل گردد.

۵. از نکات گذشته روشن شد که نفس انسان‌ها نیازمند هدایت و امداد الهی به واسطه فرشتگان هستند اما نفس پیامبران مخصوصاً نفس پیامبر اسلام تنها نیازمند امداد الهی هستند، پیامبر اسلام(ص) با تهذیب نفس خویش در دنیا آن را آماده معراج و اتصال به عین ثابته و وجود منبسط خویش می‌کند و با طی مراحل مختلف، نبوتی را که پیش‌تر در عالم عقول داشت، آن را به عالم مادی تنزل می‌دهد. و اگر وحی و الهام و اتصالی هست - که هست - این در حقیقت از «حقیقت محمدیه» و «وجود منبسط» نشأت می‌گیرد؛ به دیگر سخن، وجود مادی پیامبر(ص) به وجود مجرد خویش مرتبط و متصل شده و حقایق منبسط و مجرد را از آن به صورت وحی و تفصیلی و مادی تنزل داده، به مردم ابلاغ می‌کند و حداکثر نقش فرشتگان مانند جبرئیل همراهی نفس نبوی یا رسانیدن پیام از حقیقت محمدیه به نفس نبوی است[۴۹].

البته در صفحات بعد توضیح داده خواهد شد که نزول فرشته وحی نخست در قوه خیال نبی انجام می‌گیرد و از آن به حس مشترک فرود می‌آید. چگونگی وحی پیامبران[۵۰].[۵۱].

منابع

پانویس

  1. برخی از محققان نظریه فلاسفه را به «دیدگاه گزاره‌ای» تعبیر نموده و در تفسیر آن خاطر نشان کردند که وحی حقایق و اطلاعات محض است که خدا یا فرشته، آنها را بر قلب پیامبر القا می‌کند و صورت زبانی ندارد؛ بلکه این پیامبر است که به آنها لباس زبانی خاص می‌پوشاند. (ر.ک: علیرضا قایمی نیا، وحی و افعال گفتاری، ص۳۵). در تحلیل این نسبت باید به این نکته اشاره کرد که نسبت فوق بر خلاف صریح عبارات فلاسفه است. در صفحات آینده خواهد آمد که فلاسفه به نزول فرشته وحی و شنیدن صدای او و آوردن متن وحی توسط وی معتقدند، اما وجود وحی و کلام الهی را در سه قالب عقلی، مثالی و مادی توجیه و تبیین می‌کنند. علاوه این که نامیدن القاء اطلاعات محض به عنوان «دیدگاه گزاره‌ای» چندان با مفهوم گزاره تناسبی ندارد.
  2. عقل فعال جوهر مجردی است که نزدیک‌ترین عقل به عالم ماده و نفس انسانی است که وظیفه تدبیر عالم ماده را به عهده دارد. در این عقل همه صور عقلی و وجود بسیط عالم ماده یافت می‌شود که انسان‌ها به درجه استعداد و اتصال به آن، از اطلاعات آن مستفیض می‌شوند. برای توضیح بیشتر از انواع عقل و چگونگی اتصال آن به عقل فعال رجوع شود به: النجاة، ص۱۶۵ و ۱۹۲؛ اشارات، نمط سوم؛ اسفار، ج۳، ص۴٢١ و ج۷، ص۲۸۱؛ التحصیل، ص١۶٠؛ القبسات، ص۳۸۵.
  3. اشارات، ج۳، ص۳۹۹، نمط دهم.
  4. ایضاح المقاصد من حکمة العین، ص۲۴۱.
  5. المبدأ و المعاد، ص۵٩۶، ۵٩٧ و ۶٠۶.
  6. المبدأ و المعاد، ص۶٠١.
  7. فلاسفه مانند ابن سینا و صدرالمتألهین نفس انسان را به نفس نباتی، حیوانی و ناطقه تقسیم می‌کنند. شأن نفس ناطقه ادراک کلیات و شأن نفس حیوانی ادراک جزئیات است که «قول مدرکه» نامیده می‌شود. شناخت امور جزئی گاهی از طریق خارج تحقق می‌یابد که همان «حواس پنج‌گانه» است و گاهی از طریق باطن، به این نحو که قوه مدرکه بعد از شناخت جزئیات خارجی از طریق حواس مختلف آن، آنها را در ظرف و خزینه‌ای نگه‌داری و بایگانی می‌کند و از این طریق آنها را ادراک می‌کند و به تعبیر صدرا، حواس پنج‌گانه به منزله نیروی‌های اطلاعاتی و جاسوسی حاکم است که حاکم از طریق آنها امور جزئی را ادراک می‌کند. به ظرف و خزینه‌ای که گزارشات حواس پنج‌گانه در آن بایگانی، حفظ و ادراک می‌شود، «حس مشترک» اطلاق می‌شود و به قوه‌ای که وظیفه حفظ و اعاده صورت‌های موجود در حس مشترک را دارد، «قوه خیال» گفته می‌شود. برای توضیح بیشتر ر.ک: النجاة، ص۲۰۱؛ اشارات، ج۲، ص٣۴٩؛ المباحث المشرقیة، ج۲، ص٣٣۵؛ ایضاح المقاصد من حکمة عین القواعد، ص٢۴١؛ اسفار، ج۸، ص۵۶ و ٢١١.
  8. ایضاح المقاصد من حکمة عین القواعد، ص٢۴١.
  9. ظواهر عبارات بعض فلاسفه مشاء دلالت بر تخیل انگاری صورت‌های وحی دارد که صدرالمتألهین به شدت منکر آن است. ر.ک: اسفار، ج۷، ص۲۵ و ۲۶.
  10. ر.ک: المبدأ و المعاد، ص۵٩۶ و ۵٩٧. نکته قابل ذکر این که در صورت قوت قوه خیال و تصرف بیشتر در صورت کلی، وحی نیازمند تأویل خواهد بود ر.ک: صدرالمتألهین، المبدأ و المعاد، ص۶١٣ و ۶٠۶.
  11. آراء اهل المدینه الفاضله، ص۱۱۵ و نیز: مجموعه رسائل فارابی، ص۴٩ و ١۵۶.
  12. الهیات شفا، ص۴٣۵؛ النجاه، ص٢٩٩.
  13. ر.ک: المبدأ و المعاد، ص۱۱۷ و ۱۱۹.
  14. فمن كان خياله قوياً جداً و نفسه قوية جداً... فخيل مايراه كالمحسوس المبصر المسموع فبعضه يتخيل شبحاً لا يمكن ان يوصف حاله و بعضه كلاماً محكياً على التمثيل و ليس تخيل النبي يفعل هذا في الاتصال بمبادئ الكائنات بل عند سطوح العقل الفعال و اشراقه على نفسه بالمعقولات فيأخذ الخيال و يتخيل تلك المعقولات و يصورها في الحس المشترك؛ (مبدأ و معاد، ص۱۱۹).
  15. مجموعه مصنفات، ج۳، ص۴۴۵ و ص۷۵؛ ج۱، ص۹۵.
  16. حکمة العین، مندرج در ایضاح المقاصد، ص٢۴٠.
  17. حکمة العین، مندرج در ایضاح المقاصد، ص٢۴٠.
  18. القبسات، ص۴٠۴؛ الرواشع السماویة، ص۳۳، طبع سنگی.
  19. مبدأ و معاد، ص۵۹۹.
  20. مبدأ و معاد، ص۵۹۶.
  21. مبدأ و معاد، ص۶۱۹.
  22. مبدأ و معاد، ص۶١٩؛ الشواهد الربوبیة، المشهد الخامس.
  23. فاذا توجهت هذه الروح القدسية التي لا يشغلها شأن عن شأن و لا يصرفها نشأة عن نشأة و تلقت المعارف الالهية بلا تعلم بشري من الله، يتعدى تأثيرها الى قواها و يتمثل الروحه البشري صورة ماشاهدها بروحه القدسي و تبرز منها الى ظاهر الكون فيتمثل للحواس الظاهرة سيما السمع و البصر لكونها اشرف الحواس الظاهرة فيرى ببصره شخصاً محسوساً في غاية الحسن و الصباحة و يسمع بسمعه كلاماً منظوماً في غاية السجودة و الفصاحة. فالشخص هو الملك النازل باذن الله الحامل للوحي الالهي و الكلام هو كلام الله تعالى؛ (اسفار، ج۷، ص۲۵ و مبدأ و معاد، ص۶١۵ و ۶١۶).
  24. اسفار، ج۷، ص٢۵ و ٢۶.
  25. اسفار، ج۷، ص۲۶ و ۲۷.
  26. فاذا اتصلت الروح النبوية بعالمهم عالم الوحي كان يسمع كلام الله و هو اعلام الحقائق بالمكالمة الحقيقية و هي الافاضة و الاستفاضة في مقام  قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى  ثم اذا نزل الى الساحة الملكوت السماوي يتمثل له صورة ما عقلها و شاهدها في لوح نفسه الواقعة في عالم الالواح القدرية السماوية يتمثل له الملك بصورة محسوسة بحث... ثم ينحدر الى حسه الظاهر و هكذا الكلام في كلامه؛ (اسفار، ج۷، ص۲۶ و ۲۷: نقل با تلخیص).
  27. فيسمع اصواتاً و حروفاً منظومة مسموعة يختص هو بسماعه دون غيره لانها نزلت من الغيب الى الشهادة و برزت من باطنه الى ظاهره من غير باعث خارجي، فيكون كل من الملك و كلامه و كتابه يتأدي من غيبه و باطن سره الى مشاعره و هذا التأدية ليست من قبيل الانتقال و الحركة للملك الموحي من موطنه و مقامه اذ كل له مقام معلوم لا يتعداه و لا ينتقل بل مرجع ذلك الى انبعاث نفس النبي(ص) من نشأه الغيب الى نشأه الظهور؛ (اسفار، ج۷، ص۲۷ و ۲۸).
  28. ر.ک: گوهر مراد، ص٣۶۴، وزارت فرهنگ و ارشاد، تهران.
  29. ر.ک: رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص١٢۵.
  30. ر.ک: اسرار الحکم، ص٣٧۵ و ٣٩۵؛ مجموعه رسائل، ص۱۸۰.
  31. نبوت ص٨۶، انتشارات صدرا، تهران.
  32. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۲۱.
  33. حسب ظاهر آیه ۹۷ بقره، برخی از اهل کتاب به بهانه این که چرا فرشته وحی پیامبر اسلام(ص) جبرئیل است و میکائیل نیست، به مخالفت با آن حضرت پرداختند.
  34. ر.ک: النهایة الحکمة، مرحله یازدهم، فصل هفتم.
  35. ر.ک: تفاسیر مختلف ذیل آیه ۵ سوره قدر.
  36. ر.ک: تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۴٩٣؛ منشور جاوید، ج۱۲، ص۲۳۷.
  37. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۳۰.
  38. ر.ک: فصوص الحکم، فص یوسفی، ص١٠۴؛ کلمات مکنونة، ص١١؛ مصباح الهدایة، ص۶۶، ٨۶ و ۱۰۹، صحیفه امام، ج۱۸، ص٢۶١؛ تعلیقات علی شرح الفصوص، ص١۴٩؛ المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۴٠٧ به بعد.
  39. فصوص، ص۹۳.
  40. «و برای توضیح بیشتر رجوع شود به: اثولوجیا، ص٢٩٣؛ الهیات شفا، ص۴۰۲؛ شرح حکمة الاشراق، ص٣۴٢؛ گوهر مراد، صحکمة الاشراق، ص۳۷۰».
  41. ر.ک: صدرالدین قونوی، رسالة النصوص، ص٧۴؛ مفتاح غیب الجمع و الوجود، مندرج در مصباح الانس، ص۶٩؛ المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۴۴۲؛ عبدالرزاق الکاشانی، اصطلاحات الصوفیة، ص۱۱۸ مصباح الهدایة، ص۶۴.
  42. از پیامبر اسلام روایت شده است که «‌أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي‌»، (عوالی اللئالی، ج۴، ص۹۹؛ بحار، ج١۵، ص٢۴)؛ «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ رُوحِي‌»، (بحار، ج۵۴، ص۳۰۹).
  43. حضرت علی(ع) می‌فرماید: «نَحْنُ صَنَائِعُ اللهُ وَ الْخَلْقُ صَنَائِعُ لَنَا» (نهج البلاغه، نامه ۲۸)؛ «كُنْتُ وَصِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ» (عوالی اللئالی، ج۴، ص١٢۴؛ جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۴۶۰).
  44. ینابیع المودة، ج۱، ص۹؛ بحار، ج١۶، ص۴۰۲؛ الغدیر، ج۷، ص۲۸.
  45. بحار، ج۱۶، ص۴۰۲.
  46. امام علی(ع) می‌فرماید: «انا القلم الأعلى انا اللوح المحفوظ انا الكتاب المبين انا القرآن الناطق... انا الاول و انا الآخر»؛ (مشارق انوار الیقین، ص١۵٩)، پیامبر اسلام درباره همراهی حضرت علی(ع) با هر پیامبری می‌فرماید: «بعث علي كل نبي سرا و معي جهرا»؛ (جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۴٠١).
  47. مثنوی معنوی دفتر چهارم، ص٢٧۶.
  48. یکی از محققان معاصر می‌نویسد: «عقل اول [پیامبر اسلام] بدون تجافی از مقام خود متنزل گردید و با قبول سیر و عروج به عالم شهادت نمود و بعد از ظهور به صور بسایط و عروج به عالم معدنی و نباتی و حیوانی و استوار در رحم و طی درجات نباتی و حیوانی، لباس انسانی در بر نمود و به طرف مقصد اصلی روان گردید و سرانجام به عقل اول متصل گردید». (سید جلال الدین آشتیانی، مقدمه مصباح الهدایة امام خمینی، ص١۵٢).
  49. «حقیقت محمدیه و عین ثابت او متکفل تربیت او بود، چه آنکه حقیقت هر موجود عبارت است از نحوه تعین او در علم حق و تعین آن حقیقت در علم جامع جمیع تعینات و حقایق است»، (سید جلال الدین آشتیانی، مقدمه مصباح الهدایة امام خمینی، ص١۵٢).
  50. در تقریر بحث چگونگی وحی پیامبران و پیامبر اسلام بیشتر وامدار مباحث دقیق و شفاف حضرت امام (قدس سره) در آثار گرانسنگ عرفانی معظم له هستم.
  51. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۳۲.
بازگشت به صفحهٔ «وحی در کلام اسلامی».