کاروان اسیران اهل بیت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۵۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث کاروان اسیران اهل بیت است. "کاروان اسیران اهل بیت از کربلا تا کوفه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

کاروان اسیران اهل بیت از کربلا تا کوفه

{{اصلی|کاروان اسیران اهل بیت از کربلا تا کوفه]] نقل شده است عمر بن سعد، پس از کشتن حسین(ع)، دو روز [در کربلا] توقّف کرد و سپس به سوی کوفه حرکت نمود و دختران و خواهران و کودکانِ همراه حسین(ع) و نیز زین العابدین(ع) را ـ که بیمار بود ـ با خود برد[۱].

از "حذلم بن ستیر" نقل است: محرّم سال ۶۱، به کوفه وارد شدم، در هنگامی که زین العابدین(ع) با زنان [خانواده‌اش] از کربلا باز می‌گشت و سربازان با آنان بودند و در محاصره‌شان داشتند و مردم برای تماشای آنها بیرون آمده بودند. هنگامی که آنان را، سوار بر شترانِ بی‌جهاز، وارد کردند، زنان کوفی به گریه و زاری پرداختند. شنیدم که زین العابدین(ع) با صدایی آهسته، ناشی از بیماری و درد یوغ، دست بسته به گردن می‌گوید: «هان! این زنان می‌گِریند. پس چه کسی ما را کُشت؟!»[۲].

همچنین می‌گوید: زینب دختر علی(ع) را دیدم و زن باحیایی سخنورتر از او ندیده‌ام و گویی از زبان [پدرش] امیر مؤمنان(ع) سخن می‌گفت. او در آغاز به مردم اشاره کرد که: «ساکت شوید». نَفَس‌ها در سینه‌ها حبس شدند و آواها فرو خفتند. زینب(س) گفت: «ستایش، خدا راست و بر پدرم پیامبر خدا، درود! اما بعد، ای کوفیان و ای دغلکاران بی‌وفا! اشکتان، هرگز خشک مباد! و ناله‌تان هیچ‌گاه فرو خفته مباد! مَثَل شما، «مَثَل زنی است که رشته تابیده [به دست خویش] را پس از محکم کردن، از هم می‌گسست. سوگندهایتان را دستاویز فریب یکدیگر قرار می‌دهید»[۳]. هان! آیا جز لاف‌زنانِ گزافه‌گو و سینه‌های کینه‌جو میان شما هست؟ به گاهِ دیدار، نرم، و در برابر دشمن، ناتوان، و شکننده پیمان و تباه‌کننده تعهّدید. چه بد چیزی برای خود، پیش فرستاده‌اید که موجب خشم خدا بر شما و عذاب همیشگی می‌شود! گریه می‌کنید؟! آری به خدا سوگند، باید فراوان بگِریید و کم بخندید، که به ننگ و عار آن رسیده‌اید و هرگز از آلودگی آن، پاکیزه نخواهید شد. نگین مُهر پیامبری و سَرور جوانان بهشتی، پناهگاه نیکوکارانتان و جان‌پناه پیشامدهایتان و نشانه روشن راهتان و نردبان پیروزی‌تان را تنها گذاشتید و او را کشتید. چه بد باری را بر دوش می‌کشید! سرنگون و نگونسار باشید، که تلاشتان ناکام و دستانتان خالی ماند و بازی را باختید و در خشم خدا، خانه کردید و مُهر خواری و درماندگی بر پیشانی تان زده شد! وای بر شما! آیا می‌دانید چه جگری از محمّد(ص) دریدید؟! و چه خونی از او ریختید؟! و چه دُردانه‌ای را از او گرفتید؟! «بی‌گمان، کاری ناروا کردید. نزدیک است که آسمان‌ها از آن بشکافند و زمین، دهان باز کند و کوه‌ها فرو ریزند!»[۴]، به سانِ احمقان زشتکار، بر سرِ دُردانه او ریختید و زمین و آسمان را از سیاهی لشکر، پُر کردید. آیا از خونْ بارشِ آسمان، به شگفت می‌آیید؟! «عذاب آخرت که رسوا کننده‌تر است». مهلت خدا، سبُک‌سرتان نکند، که خدا عجله‌ای ندارد و از دست دادنِ فرصت انتقام، نگرانش نمی‌کند. هرگز! «به درستی که پروردگارت در کمین است»»[۵]. آنگاه زینب(س) خاموش شد. مردم را حیران و انگشت به دهان دیدم و پیرمردی گریان را دیدم که محاسنش خیس شده بود[۶].

و امام زین العابدین(ع) به مردم اشاره کرد که: «ساکت شوید». آنان ساکت شدند. امام(ع) برخاست و پس از حمد و ثنای خداوند و یادکرد پیامبر(ص) ـ آن‌گونه که سزامندش بود ـ و درود فرستادن بر او فرمود: «ای مردم! هر کس مرا می‌شناسد، که می‌شناسد. هر کس مرا نمی‌شناسد، خودم را به او می‌شناسانم. من، علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب هستم. من پسر کسی هستم که در رود فرات، بدون آنکه کسی از شما را کشته باشد و خونی ریخته باشد، سر بُریده شد. من پسر کسی هستم که حریمش هتک شد و نعمتش سلب گردید و مالش به غارت رفت و خانواده‌اش اسیر شدند. من پسر کسی هستم که او را در میان گرفتند و پس از مدّتی کشتند و این برای افتخار من، کافی است. ای مردم! شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا می‌دانید که شما به پدرم نامه نوشتید و به او نیرنگ زدید و از سوی خود با او عهد و پیمان بستید و دست بیعت به او دادید و سپس با او جنگیدید و او را وا نهادید؟! نابود باد آنچه برای خود، پیش فرستاده‌اید و بدا به رأیتان! با چه چشمی به پیامبر خدا(ص) می‌نگرید، آنگاه که به شما می‌گوید: خاندانم را کُشتید و حرمتم را هتک کردید. پس شما از امّت من نیستید». صدای مردم از هر سو بلند شد و به همدیگر گفتند: هلاک شده‌اید و نمی‌دانید![۷].

در کتاب الطبقات الکبری نقل است که عبیداللّه بن زیاد، فرمان داد تا باقی ماندگان خاندان حسین(ع) که بر او وارد شده‌اند، همراه او در کاخ، حبس شوند[۸].

ابن زیاد، فرمان داد که علی بن الحسین (زین العابدین)(ع) را در بند کنند و همراه زنان و اسیران به زندان ببرند. من با آنان بودم و از کوچه‌ای نگذشتیم، مگر اینکه آن را پُر از مرد و زنی یافتیم که بر صورت خود می‌زدند و می‌گریستند. آنان را در زندان افکندند و در را بر آنان بستند[۹].[۱۰]

کاروان اسیران اهل بیت از کوفه تا شام

کاروان اسیران اهل بیت از شام تا مدینه

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. أَقَامَ عُمَرُ [بْنُ سَعدٍ] بَعْدَ قَتْلِهِ [أَيِ الحُسَيْنِ(ع)] يَوْمَيْنِ، ثُمَّ ارْتَحَلَ إلَى الْكُوفَةِ، وَ حَمَلَ مَعَهُ بَنَاتِ الحُسَيْن(ع) وَ أَخَوَاتِهِ وَ مَنْ كَانَ مَعَهُ مِنَ الصِّبْيَانِ، وَعَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ(ع) مَرِيضٌ (الکامل فی التاریخ: ج۲، ص۵۷۴).
  2. قَدِمْتُ الْكُوفَةَ فِي الْمُحَرَّمِ سَنَةَ إِحْدَى وَ سِتِّينَ عِنْدَ مُنْصَرَفِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) بِالنِّسْوَةِ مِنْ كَرْبَلَاءَ وَ مَعَهُمُ‏ الْأَجْنَادُ مُحِيطُونَ‏ بِهِمْ وَ قَدْ خَرَجَ النَّاسُ لِلنَّظَرِ إِلَيْهِمْ فَلَمَّا أُقْبِلَ بِهِمْ عَلَى الْجِمَالِ بِغَيْرِ وِطَاءٍ- جَعَلَ نِسَاءُ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَبْكِينَ وَ يَنْتَدِبْنَ فَسَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ(ع) وَ هُوَ يَقُولُ بِصَوْتٍ ضَئِيلٍ- وَ قَدْ نَهَكَتْهُ الْعِلَّةُ وَ فِي عُنُقِهِ الْجَامِعَةُ وَ يَدُهُ مَغْلُولَةٌ إِلَى عُنُقِهِ أَلَا إِنَّ هَؤُلَاءِ النِّسْوَةَ يَبْكِينَ فَمَنْ قَتَلَنَا (الأمالی، مفید، ص۳۲۱، ح۸).
  3. ﴿كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ «و چون آن زن مباشید که پشم‌های رشته خود را پس از استوار بافتن پاره‌پاره وا می‌رشت؛ که سوگندتان را (دستاویز) نیرنگی میان خود گردانید» سوره نحل، آیه ۹۲.
  4. ﴿لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا * تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا «به راستی چیز ناپسندی پیش آورده‌اید! * نزدیک است که از آن، آسمان‌ها پاره‌پاره گردد و زمین شکافته شود و کوه‌ها در هم شکسته، فرو ریزند» سوره مریم، آیه ۸۹-۹۰.
  5. ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ «بی‌گمان پروردگارت در کمینگاه است» سوره فجر، آیه ۱۴.
  6. رَأَيْتُ زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ(ع) وَ لَمْ أَرَ خَفِرَةً قَطُّ أَنْطَقَ مِنْهَا كَأَنَّهَا تُفْرِغُ عَنْ لِسَانِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ وَ قَدْ أَوْمَأَتْ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْكُتُوا- فَارْتَدَّتِ‏ الْأَنْفَاسُ‏ وَ سَكَتَتِ الْأَصْوَاتُ‏ فَقَالَتِ- الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى أَبِي رَسُولِ اللَّهِ أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ وَ يَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْخَذْلِ‏ فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لَا هَدَأَتِ الرَّنَّةُ فَمَا مَثَلُكُمْ إِلَّا ﴿كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ أَلَا وَ هَلْ فِيكُمْ إِلَّا الصَّلَفُ النَّطَفُ وَ الصَّدْرُ الشَّنَفُ- خَوَّارُونَ‏ فِي اللِّقَاءِ عَاجِزُونَ عَنِ الْأَعْدَاءِ نَاكِثُونَ لِلْبَيْعَةِ مُضَيِّعُونَ لِلذِّمَّةِ فَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ فِي الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ- أَ تَبْكُونَ إِي وَ اللَّهِ فَابْكُوا كَثِيراً وَ اضْحَكُوا قَلِيلًا فَلَقَدْ فُزْتُمْ بِعَارِهَا وَ شَنَارِهَا وَ لَنْ تَغْسِلُوا دَنَسَهَا عَنْكُمْ أَبَداً فَسَلِيلَ خَاتَمِ الرِّسَالَةِ وَ سَيِّدَ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مَلَاذَ خِيَرَتِكُمْ وَ مَفْزَعَ نَازِلَتِكُمْ وَ أَمَارَةَ مَحَجَّتِكُمْ- وَ مَدْرَجَةَ حُجَّتِكُمْ‏ خَذَلْتُمْ وَ لَهُ فَتَلْتُمْ‏ أَلَا سَاءَ مَا تَزِرُونَ فَتَعْساً وَ نُكْساً فَلَقَدْ خَابَ السَّعْيُ وَ تَرِبَتِ الْأَيْدِي‏ وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ وَ بُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ- وَيْلَكُمْ أَ تَدْرُونَ أَيَّ كَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَيْتُمْ‏ وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ وَ أَيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَصَبْتُمْ‏- ﴿لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا * تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا وَ لَقَدْ أَتَيْتُمْ بِهَا خَرْقَاءَ شَوْهَاءَ طِلَاعَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ أَ فَعَجِبْتُمْ أَنْ قَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى فَلَا يَسْتَخِفَّنَّكُمُ الْمَهَلُ فَإِنَّهُ لَا يَحْفِزُهُ الْبِدَارُ وَ لَا يُخَافُ عَلَيْهِ فَوْتُ الثَّأْرِ كَلَّا ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ قَالَ ثُمَّ سَكَتَتْ‏ فَرَأَيْتُ النَّاسَ حَيَارَى قَدْ رَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَ رَأَيْتُ شَيْخاً قَدْ بَكَى حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ}} (الأمالی، مفید، ص۳۲۱ ش۸؛ الأمالی، طوسی، ص۹۲، ش۱۴۲).
  7. إِنَّ زَيْنَ الْعَابِدِينَ(ع) أَوْمَأَ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْكُتُوا فَسَكَتُوا فَقَامَ‏ قَائِماً فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ ذَكَرَ النَّبِيَّ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ(ص) ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا أُعَرِّفُهُ بِنَفْسِي أَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) أَنَا ابْنُ الْمَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُرَاتِ مِنْ غَيْرِ ذَحْلٍ وَ لَا تِرَاتٍ أَنَا ابْنُ ُ مَنِ‏ انْتُهِكَ‏ حَرِيمُهُ‏ وَ سُلِبَ نَعِيمُهُ وَ انْتُهِبَ مَالُهُ وَ سُبِيَ عِيَالُهُ أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً فَكَفَى بِذَلِكَ فَخْراً. أَيُّهَا النَّاسُ نَاشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّكُمْ كَتَبْتُمْ إِلَى أَبِي وَ خَدَعْتُمُوهُ وَ أَعْطَيْتُمُوهُ مِنْ أَنْفُسِكُمُ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ وَ الْبَيْعَةَ ثُمَّ قَاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلْتُمُوهُ فَتَبّاً لَكُمْ مَا قَدَّمْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ سُوءً لِرَأْيِكُمْ بِأَيَّةِ عَيْنٍ تَنْظُرُونَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص)- يَقُولُ لَكُمْ قَتَلْتُمْ عِتْرَتِي وَ انْتَهَكْتُمْ حُرْمَتِي فَلَسْتُمْ مِنْ أُمَّتِي قَالَ قَالَ الرَّاوِي: فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ‏ النَّاسِ‏ مِنْ‏ كُلِّ‏ نَاحِيَةٍ وَ يَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ هَلَكْتُمْ وَ مَا تَعْلَمُونَ... (الملهوف، ص۱۹۹؛ الاحتجاج، ج۲، ص۱۱۷، ح۱۷۱).
  8. أَمَرَ عُبَيْدُ اللّهِ بْنُ زِيَادٍ بِحَبْسِ مَنْ قُدِمَ بِهِ عَلَيْهِ مِنْ بَقِيَّةِ أَهْلِ الحُسَيْنِ(ع) مَعَهُ فِي القَصْرِ (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۸۴).
  9. أَمَرَ [ابْنُ زِيادٍ] بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فَغُلَّ وَ حُمِلَ مَعَ النِّسْوَةِ وَ السَّبَايَا إِلَى‏ السِّجْنِ‏ وَ كُنْتُ مَعَهُمْ فَمَا مَرَرْنَا بِزُقَاقٍ إِلَّا وَجَدْنَاهُ مَلَاءً رِجَالًا وَ نِسَاءً يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ يَبْكُونَ فَحُبِسُوا فِي سِجْنٍ وَ طُبِّقَ عَلَيْهِمْ (الأمالی للصدوق، ص۲۲۹، الرقم ۲۴۲؛ روضة الواعظین، ص۲۱۰).
  10. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص۶۶۱ ـ ۶۷۷.