لشکر

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۵۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل لشکر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ[۴]. برخی احتمال فارسی‌ بودن ریشه جُند را مطرح کرده‌اند، آرتور جفری می‌نویسد: امکان دارد، این واژه از اصل ایرانی خود "گُند پهلوی" مستقیماً به زبان عربی رفته باشد، اما احتمال بیشتر آن است که این کار از طریق زبان آرامی انجام گرفته باشد[۵]. جمع جند، جنود و أجناد ذکر شده است[۶].[۷].

  1. سپاه هزار نفری از بنی سلیم؛
  2. سپاه پانصد نفری به فرماندهی زبیر بن عوام از مهاجران؛
  3. سپاه پانصد نفری از بنی کعب؛
  4. سپاه هزار نفری از تیره مزینه؛
  5. سپاه هشتصد نفری از تیره جهینه و....

تمامی این سپاهیان، دارای فرماندهی قوی و نیروهای منسجم و منظم سازمان یافته بودند. مهم‌ترین گروه از این نیروها، حدود پنج هزار تن از رزم‌آوران بودند که با دو هزار سرباز زره‌پوش و ساز و برگ و سلاح کامل، همراه با تعداد زیادی اسبان تندروی عربی و شتران سرخ مو، تشکیل یافت و نام دیگر آن "کتیبۀ خضرا" - لشکر سبز - بود[۹]. چنین سپاه عظیمی، پشتوانۀ سیاسی و امنیتی مهمّی بود که کافران را به تسلیم واداشت. امام علی(ع)، نیروهای نظامی و ارتش قوی را عامل قوام و دوام حکومت و سبب عزت دین، امنیت و استقلال دارالاسلام می‌داند[۱۰][۱۱].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۴۸۵.
  2. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۳، ص۱۳۲.
  3. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۲، ص۱۲۰.
  4. «و بی‌گمان تنها سپاه ماست که پیروز است» سوره صافات، آیه ۱۷۳.
  5. بهاءالدین خرمشاهی، واژه‌های دخیل در قرآن مجید، ص۱۷۰. همو، قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه‌نامه، ص۶۹۰.
  6. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۱۰۰.
  7. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص:۲۱۱-۲۱۲.
  8. تاریخ التمدن الاسلامی، ج۱، ص۱۶۱.
  9. المغازی، ح۲، ص۸۰۱-۷۷۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۲۷۱-۲۷۰.
  10. نهج البلاغة، نامۀ ۵۳.
  11. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۲۱.