الزام‌آور بودن علم معصوم

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۵۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

روایات پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع)

در روایتی گزارش شده است که وقتی امیرالمؤمنین(ع) در جریان فتنه حکمیت در جنگ صفین، مجبور شد ابوموسی اشعری را حکم قرار دهد، به او فرمودند: بر اساس کتاب خداوند حکم کن و از آن تجاوز نکن! هنگامی که ابوموسی رفت، فرمودند: گویا او را می‌بینم که فریب خورده است. یکی از اصحاب بزرگوار ایشان به نام عبدالله بن أبی رافع از ایشان پرسید: ای امیرمؤمنان! با اینکه می‌دانید او فریب می‌خورد، چرا او را می‌فرستی؟ امام فرمودند: فرزندم! اگر خداوند درباره بندگانش بر اساس علمش داوری می‌کرد، با پیامبران بر ضد آنان احتجاج نمی‌کرد[۱]. این گفتار امام بیانگر این مطلب است که اگر چه ایشان به سرانجام کار آگاه‌اند، اما بر ایشان لازم است که بر اساس دانش عادی خود، نه علوم موهبتی، برخورد کنند تا حجت بر مردم تمام شود.

از جمله روایات این موضوع، نقل‌هایی است که بر آشنایی امیرالمؤمنین(ع) از زمان شهادت و قاتل خود دلالت دارند. بنابراین روایات، امیرالمؤمنین(ع) به خوبی ابن ملجم ملعون را می‌شناختند و از اینکه او قاتل ایشان است، خبر داشتند؛ اما او را برای کار نکرده، مؤاخذه نفرمودند و از قضا و قدر الهی فرار نکردند[۲]. این گونه تعابیر، الزام بر نادیده گرفتن علوم ویژه و موهبتی را می‌رساند.

شاهد دیگری که می‌تواند مؤید الزام بر نادیده گرفتن برخی از علوم ویژه ائمه(ع) باشد، قضاوت‌های امیرالمؤمنین(ع) بر اساس شیوه‌های عادی کشف و حکم است که در آنها بر اساس علم ویژه به امور پنهان حکم نکرده‌اند[۳]. البته ممکن است که آن حضرت چون حقایقی پنهان از چشم مردم را می‌دیدند، ابتدا آنها را به شیوه‌های متعدد برای مردم نمایان می‌ساختند؛ سپس حکم می‌کردند. با وجود این، در این قضاوت‌ها از همان شیوه‌های عادی برای اثبات جرم استفاده شده است، نه علم به حقایق پنهان.[۴]

روایات امام حسن، امام حسین و امام سجاد(ع)

در روایاتی نیز نقل شده است که امام مجتبی(ع) از شهادت خود به وسیله سم آگاه بودند و قاتل خود را می‌شناختند و در مقابل اعتراض برخی، این امر را قضای حتمی خداوند معرفی کردند که انجام خواهد شد[۵]. این روایت، با الزام به نادیده گرفتن دانش ویژه هماهنگی دارد. روایات متعددی نیز از آگاهی سیدالشهدا(ع) از شهادت خود خبر می‌دهند و آن حضرت با اشاره به اینکه شهادت ایشان خواست خداوند و قضای الهی است، به آن رضایت دادند[۶]. این روایات نیز می‌توانند مؤید برداشت یاد شده باشند؛ زیرا مخالفت با خواست خداوند ناپسند است و اطاعت از او، الزام فقهی یا اخلاقی دارد.[۷]

روایات امام باقر و امام صادق(ع)

در روایاتی نقل شده است که از امام صادق(ع) پرسیده شد: شما چگونه حکم می‌کنید؟ آن حضرت روش آل داوود را شیوه قضاوت اهل بیت(ع) معرفی کردند[۸]. در برخی از این روایات بیان شده است که مقصود از قضاوت مانند آل داوود آن است که بینه نمی‌طلبند و مطابق علم خود به هر کس، حق او را عطا می‌کنند[۹]. در مقابل، در روایاتی بیان شده است که حضرت داوود(ع)، چند مسئله را این‌گونه به وحی الهی حکم کرد. پس از آن خداوند به او دستور داد که بر اساس شاهد و قسم حکم کند[۱۰]. نکته دیگر آنکه در برخی روایات آمده است که حکم مانند حکم آل داوود، مربوط به دوره حکومت حضرت مهدی موعود(ع) است[۱۱]. طبق برخی از این روایات نیز می‌توان این احتمال را بیان کرد که حکم کردن بدون بینه، و تنها بر اساس علم، مربوط به زمانی است که ائمه(ع) در جایگاه حکومت باشند[۱۲]. این روایت از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمودند: من بر اساس بینه و قسم قضاوت می‌کنم[۱۳]؛ یعنی بر اساس شواهد ظاهری، نه بر اساس علم به امور پنهان. مشابه این سخن از امیرالمؤمنین(ع) نیز نقل شده است[۱۴]. اشاره شد که در روایات مربوط به قضاوت‌های امیرالمؤمنین(ع) نیز شاهدی بر حکم آن حضرت بر اساس علمشان یافت نشد.

بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت: در صورتی که روایات یاد شده در خصوص قضاوت همانند قضاوت آل داوود (بر اساس علم، نه بر اساس شواهد ظاهری) از ائمه(ع) صادر شده باشند، مربوط به زمان حکومت حضرت مهدی(ع) یا شرایط خاصی از حکومت اهل بیت(ع) است؛ و در زمان‌های گذشته، ائمه(ع) این‌گونه قضاوت نمی‌کردند.[۱۵]

روایات امام کاظم و امام رضا(ع)

در روایاتی از امام کاظم(ع) خبر از شهادتشان نقل شده است[۱۶]. بنا بر برخی از این روایات، آن حضرت با وجود چنین علمی، رضایت به قضای الهی را عامل تسلیم بودن در این مسئله معرفی کردند[۱۷]. در مقابل، پیش‌تر نقل شد که در روایاتی، از امام رضا(ع) پرسیده شده است آیا امام کاظم(ع) می‌دانستند که آن خرماها مسموم‌اند و از آنها خوردند یا نه؟ پاسخ امام، به این نکته دلالت دارد که آن حضرت در آن لحظه به مسموم بودن آنها علم نداشتند[۱۸]. این دو دسته روایات را می‌توان این‌گونه جمع کرد که اگرچه امام فی‌الجمله از زمان و چگونگی شهادت خود خبر داشتند، اما در آن لحظه، مانعی برای آن حضرت برای علم به این مسئله ایجاد شد تا قضای الهی محقق شود.

در روایتی از امام رضا(ع) این مطلب نقل شده است که امیرالمؤمنین(ع) قاتل خود را می‌شناختند، و زمان و مکان کشته شدن خود را می‌دانستند؛ با وجود این به مسجد رفتند تا قضای الهی محقق شود[۱۹]. در روایاتی نیز امام رضا(ع) از زمان شهادت خود و حوادث قبل و بعد از آن خبر داده‌اند[۲۰].[۲۱]

روایات امام جواد، امام هادی، امام عسکری و امام زمان(ع)

در روایات امام جواد(ع) نیز خبر از شهادتشان نقل شده است[۲۲]. در روایتی از امام هادی(ع) نقل شده است که ایشان از ابتدای تولد می‌دانستند که فرزندشان جعفر عاقبت بدی دارد و گروهی از مردم به وسیله او گمراه می‌شوند[۲۳]. علم آن حضرت موجب نشد که فرزندش جعفر را در کودکی به دلیل فتنه‌ای که در بزرگی ایجاد می‌کند، مجازات کرده یا در تربیت و پرورش او کوتاهی کنند.[۲۴]

جمع‌بندی روایات

از مجموع روایات یاد شده این نتیجه به دست می‌آید که ائمه(ع) در مصادیق یادشده، ملزم به نادیده گرفتن علومشان بودند؛ نه عمل مطابق آن علوم. گفته شد که مقصود از این الزام، اعم از الزام فقهی و اخلاقی است و با اختیار آنان منافات ندارد. آنان با آگاهی از برخی امور پنهان از دیگران، به گونه‌ای عادی به قضاوت می‌پرداختند؛ از شهادت (کشته شدن در راه خدا) دوری نمی‌کردند؛ افراد را برای جرم‌هایی که در آینده مرتکب می‌شدند، مؤاخذه نمی‌کردند؛ و با وجود آگاهی از نیت‌ها و باطن افراد، رفتاری عادی با آنان داشتند. در مباحث پیشین اشاره شد که ائمه(ع) حقایقی را می‌بینند که دیگران نمی‌بینند و علومی داشته‌اند که دیگران ندارند؛ برای نمونه، آنان از ایمان و کفر و درجات افراد مختلف آگاه بودند؛ اما چنین علومی باعث نمی‌شد که این حقیقت را در رفتار خود با آنان آشکار کنند و مثلاً با آنان رفتاری خشن داشته باشند. افراد با حالات روحی متفاوت نزد ایشان رفت و آمد می‌کردند؛ اما ائمه(ع) جز در مواردی که بیانگر نکته‌ای خاص بوده است، به احوال پنهان آنان اشاره نمی‌کردند و برخوردی عادی با آنان داشتند.

این شواهد نشان می‌دهند که آنان ملزم نبودند مطابق این علوم خود عمل کنند؛ بلکه ملزم بودند - جز در مواردی که مصلحتی خاص وجود دارد- مطابق ظاهر عمل کنند. به عبارت دیگر، می‌توان گفت که در این گونه موارد، امام دو علم دارد: علم به باطن یک مطلب که لوازم خود را دارد؛ و علم به تکلیف خود در آن خصوص. امام به تکلیف خود عمل می‌کند. تکلیف او با تکلیف حالت‌های عادی افراد متفاوت است. به این مثال توجه فرمایید: یک مسلمان با یک کافر رفتاری خاص دارد که چگونگی آن را دستورهای دینی معین کرده است؛ اما همین مسلمان، اگر به کفر باطنی یک فرد به ظاهر مسلمان علم پیدا کند، نمی‌تواند با او همانند کفار رفتار کند؛ بلکه او منافقی است که به دستور شرع از برخی احکام مسلمانان، مانند حرمت کشتن، جواز ازدواج، و ارث بردن از بستگان مسلمان بهره‌مند است که این حقوق باید درباره او رعایت شوند. تکلیف یک مسلمان در این حالت، با تکلیف همو در برخورد با یک کافر، متفاوت است. وظیفه او در این نمونه، رعایت ظاهر است. امام معصوم(ع) نیز این‌گونه است. او اگرچه از حقایقی بسیار آگاه است، اما علم دیگری نیز دارد و آن اینکه در این حالت باید علم به باطن افراد را نادیده بگیرد. بنابراین لازم است مطابق علم دوم خود عمل کند که او را به نادیده گرفتن دانش اولش ملزم می‌سازد.

برای روشن‌تر شدن نکته یادشده، مثالی دیگر ذکر می‌کنیم. روایاتی بیان می‌کنند که امام از زمان و چگونگی شهادت خود آگاه است. برای یک ناظر بیرونی که حفظ جان را واجب می‌داند، تحلیل رفتار ائمه(ع) در این گونه موارد دشوار است. در چنین شرایطی، اگر چه حفظ جان و دوری از کشته شدن برای انسان واجب است، اما این حکم کلی و دائمی نیست. بسیاری از جهادگران میدان‌های نبرد، با علم به شهادت یا گمان قوی به آن، برای حفظ دین و ارزش‌های آن به میدان رفته و به شهادت رسیده‌اند. زمانی که اسلام در خطر است، بر انسان مسلمان واجب است جان و مال خود را فدای حفظ اسلام کند[۲۵]. بنابراین در واقع آگاهی از کشته شدن همیشه الزامی شرعی برای حفظ جان را به دنبال ندارد تا گفته شود وقتی امام از کیفیت شهادت خود آگاه است و به میدان شهادت قدم می‌نهد، مخالف علم خود عمل کرده است و علم او در این موارد، الزام‌آور نیست. در واقع در این‌گونه موارد، امام یا هر رزمنده دیگری، به تکلیفی مهم‌تر از حفظ جان خود عمل می‌کند که در خصوص انسان‌های عادی می‌تواند حفظ اسلام و ارزش‌های آن باشد و برای اولیای خدا و ائمه(ع)، افزون بر آن می‌تواند آگاهی از قضای قطعی خداوند و لزوم رضایت دادن به آن باشد. بنابراین علم اول برای او الزام‌آور نیست و علم دیگری برای او الزام‌آور است.[۲۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب(ع)، ج۲، ص۲۶۲: «قَالَ كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ خُدِعَ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَلِمَ تُوَجِّهُهُ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ مَخْدُوعٌ فَقَالَ يَا بُنَيَّ لَوْ عَمِلَ اللَّهُ فِي خَلْقِهِ بِعِلْمِهِ مَا احْتَجَ عَلَيْهِمْ بِالرُّسُلِ»؛ همچنین ر.ک: علی بن موسی بن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج۲، ص۵۱۱.
  2. ر.ک: محمد بن محمد مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تصحیح مؤسسة آل البیت، ج۱، ص۱۱-۱۷. روایات این موضوع، مستفیض‌اند.
  3. ر.ک: باقر شریف قرشی، موسوعه علی بن ابی طالب(ع)، ج۹، ص۲۹-۹۲.
  4. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۸۴.
  5. ر.ک: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۴۱؛ محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب(ع)، ج۴، ص۸.
  6. در مباحث گذشته، به برخی از روایات این مطلب اشاره شد (ر.ک: عزیزالله عطاردی، مسند الإمام الشهید(ع)، ج۱، ص۴۵۰ -۴۵۱).
  7. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۸۵.
  8. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۴۵۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۲۳-۳۲۵.
  9. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۲۵۹.
  10. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱۴، ص۶۵۷؛ آقاحسین بروجردی، جامع أحادیث الشیعة، ج۳۰، ص۱۵۰-۱۵۱.
  11. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۲۲-۳۲۳. در این صفحات، دو روایت در این موضوع نقل شده که سند هر دو صحیح است.
  12. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۲۳؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۴۵۱: «بِمَا تَحْكُمُونَ إِذَا حَكَمْتُمْ فَقَالَ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ دَاوُدَ». سند این روایت، موثق است.
  13. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱۴، ص۶۵۶. سند این روایت، صحیح است.
  14. ر.ک: نعمان بن محمد بن حیون، دعائم الإسلام، ج۲، ص۵۱۸.
  15. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۸۵.
  16. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱۵، ص۳۰۱؛ علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیة للإمام علی بن ابی طالب، ص۲۰۰.
  17. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱۵، ص۳۰۱.
  18. ر.ک: محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، تحقیق حسن مصطفوی، ص۶۰۴: «غَابَ عَنْهُ الْمُحَدِّثُ‌»؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص۴۸۱: «أَنْسَاهُ لِيُنْفِذَ فِيهِ الْحُكْمَ‌»؛ همچنین ر.ک: همان، ص۴۸۳-۴۸۴.
  19. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۴۵. سند این روایت، صحیح است.
  20. ر.ک: علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیة الإمام علی بن ابی طالب، ص۲۱۵-۲۱۶؛ محمد بن علی صدوق، عیون أخبارالرضا(ع)، ج۲، ص۲۰۲ و ۲۴۲-۲۵۰؛ همو، الأمالی، ص۶۶۱.
  21. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۸۷.
  22. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۸-۱۰۹. سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب(ع)، ج۴، ص۳۸۴.
  23. ر.ک: علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیة للإمام علی بن ابی طالب، ص۲۳۹؛ محمد بن علی صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۳۲۱.
  24. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۸۸.
  25. ر.ک: روح الله موسوی خمینی، توضیح المسائل (محشی)، ج۲، ص۷۶۲، مسائل دفاع.
  26. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۳۸۸.