نام ابولبابه، رفاعة بن عبدالمنذر بن زبیر است. او از بزرگان و رؤسای طایفه اوس و از اصحاب پیامبر اسلام (ص) بود. بعد از اسلام در بیعت عقبه دوم، غزوات پیامبر (ص) مانند غزوه احد، حنین و... حضور داشت. مهمترین نکته زندگی او داستان توبه‌ای است که بعد از خیانت به مسلمانان در غزوه بنی‌قریظه اتفاق افتاد و او خودش را به ستونی در مسجدالنبی بست و بعد از چند روز توبه او قبول شد.

ابولبابه
تصویر قدیمی مدینه
نام کاملرفاعة بن عبدالمنذر بن زبیر
جنسیتمرد
از قبیله
مادرنسیبه دختر زید بن ضبیعه
دخترلبابه بنت عبدالمنذر بن زبیر
برادرمالک بن عبدالمنذر بن زبیر
محل زندگیمدینه
از اصحابپیامبر خاتم
حضور در جنگ

نسب

نام او رفاعة بن عبدالمنذر بن زبیر است، گرچه برخی نام وی را مبشر[۱] و یا بشیر[۲] هم ذکر کرده‌اند. او از بزرگان و رؤسای طایفه اوس[۳] و یکی از یاران بزرگ پیامبر اسلام (ص) بود و روایاتی نیز از رسول خدا (ص) نقل کرده است[۴].

ابولبابه از غلامان قبیله بنی قریظه بود و پیامبر (ص) او را در حالی که غلام فردی به نام مکاتب بود، خرید و آزاد کرد[۵]. بشیر بن عبدالمنذر بن رفاعة از نقبای انصار، از بنو خطمه از تیره بنوامیة بن زید از بنوعمرو بن عوف از قبیله اوس است[۶][۷]

کنیه وی به مناسبت نام دخترش لبابه، همسر زید بن خطاب برادر عمر بود[۸]. فرزندانش سائب از همسرش خنساء و عبدالرحمان هستند[۹][۱۰]

اسلام ابولبابه

درباره چگونگی مسلمان شدن ابولبابه گزارش داستان گونه‌‍‌ای در تفسیر آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[۱۱] آمده است: امام محمد باقر (ص) می‌فرماید: «هنگامی که رسول خدا (ص) وارد مدینه شد و آثار راست‌گویی و نشانه‌های حق و دلایل نبوتش آشکار شد، یهودیان حیله‌گر اعمال پلیدی را قصد کرده بودند و می‌خواستند نور ایشان را خاموش کرده و بر حجّت‌های ایشان خط بطلان بکشند؛ و از کسانی که تکذیب ایشان را قصد کرده بودند مالک بن صیف، کعب بن اشرف و ابولبابة بن عبد المنذر بودند».

ابولبابه به پیامبر (ص) گفت: «ای محمد! من به پیامبری تو ایمان نمی‌آورم تا وقتی که این تازیانه‌ای که در دستم می‌باشد به پیامبری تو گواهی دهد و ایمان بیاورد». سپس خداوند عزوجل شلاق ابولبابه را به سخن درآورد و شلاق گفت: «گواهی می‌دهم که به راستی معبودی جز خدا و آفریدگار آفریده‌ها و گسترش دهنده رزق و تدبیر کننده امور نیست؛ خداوندی که بر همه چیز قادر است و شهادت می‌دهم که به راستی تو ای محمد، بنده و فرستاده و دوست و حبیب و ولی امر می‌باشی که تو را نماینده بین خود و بندگانش قرارداد تا به وسیله تو مؤمنین نجات یابند و به هلاکت برسند و گواهی می‌دهم علی بن أبی طالب (ع) که نامش در ملأ اعلی مذکور است، سرور آفریده‌ها بعد از تو و مدافع تو و مروج کتاب توست».

راوی می‌گوید: پس از آن، تازیانه از دست ابولبابه جدا شد و به زمین افتاد. ابولبابه خواست آن تازیانه را بردارد ولی هنگامی که آن را گرفت تازیانه به صورتش برخورد کرد، دوباره خواست آن را بگیرد، بار دیگر این عمل تکرار شد و این کار چندین بار اتفاق افتاد تا این که ابولبابه گفت: «چه اتفاقی برای من افتاده است». دوباره به اذن خدا تازیانه گفت: «ای ابولبابه! به راستی که من تازیانه‌ای بیش نیستم و خداوند مرا به توحیدش به سخن درآورده، به تمجیدش اکرام کرده و به تصدیق نبوت محمد (ص) سید و آقای بندگانش مشرف گردانیده است و مرا از کسانی که ولایت بهترین خلق خداوند بعد از ایشان را پذیرفته‌اند، قرار داده است که او افضل اولیای خداوند بین مخلوقات است و سزاوار نیست کافری از مخالفان محمد (ص) به من دست زند و از من استفاده کند؛ از کتک زدن تو دست نمی‌کشم تا این که زخم، تو را سُست کند. سپس تو را می‌کشم و از دست تو رها می‌شوم و یا اینکه ایمانت را به پیامبر (ص) ابراز می‌کنی (ایمان می‌آوری).

ابولبابه گفت: «ای تازیانه! شهادت می‌دهم به هر آن‌چه که تو به آن شهادت داده‌ای و به آن اعتقاد و ایمان دارم». سپس تازیانه زبان گشود و گفت: «پس من همیشه به خاطر ایمان آوردن تو در اختیار تو خواهم بود و خداوند به آن‌چه که در درون و باطن داری اولی‌تر است و او در روز قیامت یا به سود تو و یا علیه تو حکم می‌کند». پیامبر (ص) درباره ابولبابه می‌فرماید: «ابولبابه ایمانش را نیکو نکرد و اندکی شک و تردید داشت»[۱۲][۱۳]

حضور در جنگ‌ها

ابولبابه در بیعت عقبه دوم و در غزوه بدر حضور داشت[۱۴]، ولی مشهور برآنند که پیامبر (ص) در غزوه بدر دستور داد ابولبابه از روحاء به مدینه بازگردد و جانشین آن حضرت باشد و همانند حاضران در بدر، سهم او را از غنایم پرداخت[۱۵]. در غزوه «سویق و بنی‌قَینُقاع» نیز وی را در مدینه به جای خود گذاشت[۱۶]. وی در غزوه اُحد و دیگر جنگ‌ها حضور داشت[۱۷]. در غزوه حنین، پرچم قبیله بنی عمرو بن عوف[۱۸] و در فتح مکه، پرچم بنی‌خطمه[۱۹] یا بنی‌ عمرو بن عوف[۲۰] را حمل می‌کرد؛ امّا بنا به نقل یعقوبی، پیامبر (ص) در فتح مکّه، او را جانشین خود در مدینه قرار داد[۲۱][۲۲]

توبه ابولبابه

یکی از موضوعات حساس زندگی ابولبابه موضوع توبه اوست؛ هنگامی که پیامبر اسلام (ص) در اثر پیمان شکنی مردم بنی‌قریظه به طرف قلعه آنها که نزدیک مدینه بود، لشکر کشید و قلعه را محاصره کرد، پس از گذشت چند روز از محاصره، طایفه اوس خدمت پیامبر (ص) آمدند و گفتند: یا رسول الله! چنان که طایفه بنی قینقاع را به خاطر طایفه خزرج بخشیدی، طایفه بنی‌قریظه را نیز به خاطر ما ببخش. حضرت فرمود: «آیا راضی هستید یک نفر از طایفه شما را حَکَم کنم که به هر چه حُکم کند، عمل کنیم؟» گفتند: آری. پیامبر (ص) فرمود: «او سعد معاذ است«، اما بنی‌قریظه به قضاوت سعد رضایت ندادند.

سپس پیام دادند که ابولبابه را نزد ما بفرست تا با او مشورت کنیم؛ ابولبابه در این قلعه منزلی داشت که همسر و فرزندانش در آن بودند و اموالی در میان بنی‌قریظه داشت)، پیامبر (ص) به ابولبابه اجازه دادند تا نزد آنان برود.

وقتی ابولبابه وارد قلعه شد، مردم بنی‌قریظه از زن و مرد و کوچک و بزرگ اطراف او اجتماع کرده و اظهار ناتوانی نمودند تا دلش نرم گردید، بعد به او گفتند: حکومت پیامبر و قضاوت سعد معاذ را بپذیریم یا نه؟ ابولبابه گفت: «مانعی ندارد»، اما با دست به گلوی خود اشاره کرد (یعنی تسلیم شدن همان و کشته شدن همان).

ابولبابه همان جا متوجه شد که با این اشاره به پیامبر (ص) و مسلمین خیانت کرده است و در همان زمان نیز این آیه بر پیامبر اکرم (ص) درباره نهی کردن از خیانت نازل گردید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ * وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ[۲۳]. پس از نزول آیه پیامبر (ص) ابولبابه را که به فرماندهی جنگ با بنی‌قریظه تعیین فرموده بود، برکنار و اسید بن حضیر را به فرماندهی منصوب کرد[۲۴].

ابولبابه نیز از کار خود پشیمان شد و به علت خجالت و شرمندگی، خدمت پیامبر (ص) نرفت و از همان‌جا به مدینه رفت و در مسجد نبوی خود را به یکی از ستون‌های مسجد بست و به مردم گفت: «هیچ کس مرا نگشاید تا اینکه یا بمیرم یا خدا توبه مرا بپذیرد»[۲۵].

وضعیت او ده یا پانزده روز به همین صورت بود[۲۶] و در طول این مدت دخترش چند دانه خرما برای افطار او می‌آورد، او آنها را می‌مکید و بیرون آورده و می‌گفت: «به خدا قسم، از ترس اینکه توبه‌ام پذیرفته نشود نمی‌توانم آن را ببلعم». دخترش طناب او را به هنگام نماز‌ها و یا قضای حاجت باز می‌کرد و بعد دوباره او را به ستون می‌بست[۲۷].

پیامبر اکرم (ص) درباره او فرمود: «اگر ابولبابه نزد ما آمده بود برای او طلب آمرزش می‌کردیم اما اکنون که خود توبه نموده است باشد تا خدا توبه‌اش را بپذیرد»[۲۸].

ام سلمه می‌گوید: «سحرگاه پیامبر (ص) را خندان دیدم، گفتم: خدا همیشه دهان شما را خندان کند، چه شده است که چنین می‌خندید؟ پیامبر (ص) فرمود: «اینک جبرییل پیام قبول توبه ابولبابه را آورد»، گفتم: اجازه می‌دهید به او بشارت دهم، فرمود: «خود دانی». از درون حجره صدا زدم: ابولبابه! مژده که خدا توبه‌ات را پذیرفته است، در این هنگام مردم هجوم آوردند تا طناب او را باز کنند، او گفت: «شما را به خدا جز پیامبر مرا نگشاید»[۲۹].

هنگام نماز صبح که حضرت به مسجد آمدند، ابولبابه را از ستون مسجد باز کردند و این ستون هم اکنون در مسجدالنبی به ستون توبه و ستون ابولبابه معروف است که نماز و دعا در کنار آن شرایطی دارد[۳۰].

ابولبابه و دعای باران پیامبر (ص)

در یکی از روزهای جمعه پیامبر اکرم (ص) دعای باران خواند. ابولبابه گفت: «یا رسول‌الله! هنور خرماها چیده نشده». حضرت دوباره فرمود: «خدایا! به ما باران عطا کن». ابولبابه دوباره گفت: «هنوز خرماها چیده نشده، و من نیز در آسمان ابری نمی‌بینم».

حضرت دوباره فرمود: «خدایا! به ما چنان بارانی بده که ابولبابه برهنه شده و لباسش را در مجرای آب باغش قرار دهد». در این هنگام، رعد و برق در آسمان پیدا شد و چنان بارانی آمد که مردم ناراحت شده و دسته دسته به خانه ابولبابه آمدند و به او گفتند: ابولبابه! تا برهنه نشوی و لباست را در مجرای آب باغ قرار ندهی، باران قطع نمی‌شود. عاقبت ابولبابه لباسش را بیرون آورد و در مجرای آب باغش نهاد و در این هنگام باران ایستاد[۳۱][۳۲]

سرانجام ابولبابه

درباره تاریخ وفات ابو لبابه که در زمان عثمان بود یا در زمان خلافت امام علی (ع) و یا در زمان معاویه اختلاف است[۳۳] ولی برخی اقوال زمان وفات او را در زمان خلافت امام علی (ع) تأیید می‌کند[۳۴]. به روایت دیگری تا پس از سال پنجاه نیز زنده بود[۳۵][۳۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الروض الانف، سهیلی، ج۳، ص۴۹۳.
  2. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۲، ص۴۲۱.
  3. أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۴۲۱.
  4. الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامعانی)، ج۴، ص۳۸۳.
  5. انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۸۳.
  6. واقدی، ج۲، ص۸۰۰؛ طبرانی، ج۵، ص۲۹؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۵.
  7. مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص١٨٣ ـ ١٩٠؛ جوان هوشیار، جعفر، مقاله «رفاعه بن عبدالمنذر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۱۱.
  8. ابن قتیبه، ص۱۸۰، ۳۲۵ و ۵۹۷.
  9. ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸؛ متقی هندی، ج۱۳، ص۶۳۱.
  10. حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.
  11. «بی‌گمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند» سوره بقره، آیه ۶.
  12. تفسیر الامام العسکری (ع)، منسوب به امام عسکری (ع)، ص۹۲-۹۷.
  13. مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص١٨٣ ـ ١٩٠؛ حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.
  14. رجال الطوسی، ص‌۲۷؛ الاستیعاب، ج۴، ص۳۰۳.
  15. الطبقات، ج۳، ص‌۳۴۸؛ المغازی، ج۱، ص۱۵۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص‌۶۸۸.
  16. المغازی، ج‌۱، ص‌۱۸۰؛ السیرة النبویه، ج۳، ص‌۴۵ و ۴۹؛ تاریخ‌طبری، ج‌۲، ص‌۴۹‌ـ‌۵۰.
  17. الطبقات، ج۳، ص۳۴۸؛ الاستیعاب، ج۴، ص‌۳۰۴.
  18. المغازی، ج ۳، ۸۹۶.
  19. المغازی، ج‌۲، ص‌۸۰۰.
  20. الطبقات، ج۳، ص۳۴۹؛ الاستیعاب، ج۴، ص‌۳۰۴.
  21. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۸.
  22. خراسانی، محمد، مقاله «ابولُبابه انصاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۱۱؛ مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص١٨٣ ـ ١٩٠؛ حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.
  23. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید * و بدانید که دارایی‌ها و فرزندانتان مایه آزمونند و اینکه خداوند است که پاداشی سترگ نزد اوست» سوره انفال، آیه ۲۷-۲۸.
  24. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴.
  25. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۳۰۳.
  26. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۵.
  27. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴.
  28. تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۳، ص۱۰۸۶؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱، ص۲۶۷.
  29. تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۳۰۴.
  30. مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص١٨٣ ـ ١٩٠؛ حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.
  31. الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص۹۰.
  32. مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص١٨٣ ـ ١٩٠.
  33. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱.
  34. الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۰، ص۲۴۳؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۶۷؛ تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۱۸.
  35. ابن حجر، ج۴، ص۱۶۸.
  36. حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹؛ مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۵.