ارتباط ناگسستنی قرآن و عترت

براساس حدیث ثقلین که رسول اکرم (ص) در حجة الوداع آن را فرمودند ارتباط ناگسستنی میان قرآن و اهل بیت (ع) وجود دارد و دلیلی است بر اینکه هدایت انسان‌ها به کمال و معارف الهی مبتنی بر فهم قرآن است و هدایت به این کمالات، منحصراً از طریق اقتداء به اهل بیت (ع) خواهد بود.

مقدمه

رسول خدا (ص) در مواضع گوناگون عمر مبارکشان، روایتی را پیرامون عدم افتراق کتاب خدا و عترت طاهره (ع) بیان نمودند که مضمون آن، با مختصری اختلاف، مورد اجماع بین همه فرق اسلامی از عامّه و خاصّه است. ماحصل روایت آن است که حضرت در حجه‌الوداع و بعد از نزول سوره نصر، اِخبار به ارتحال قریب‌الوقوع خود نمودند و مانند هر رهبری که برای تضمین عدم انحراف امّت بعد از خود وصیتی می‌نماید، فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ، قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الثَّقَلَانِ قَالَ كِتَابُ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ- أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَإِصْبَعَيَّ هَاتَيْنِ، وَ جَمَعَ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ»[۱].

این بیان نبوی (ص)، هرچند خود دلیل نقلی مستقلّی است، ولی با ارشادهای متعدّدی که آن حضرت و ائمّه اطهار (ع) در توضیح آن بیان فرمودند، خود یک دلیل عقلی است که می‌تواند جدا از مدرک نقلی آن، مورد استناد قرار گیرد. ماحصل استدلال عقلی بر این مبنا، آن‌گونه که پیشتر نیز بحث شد، چنین است:

  1. قرآن حاوی احکام کلّی اسلام است و جز در موارد نادر، به جزئیّات احکام اشاره‌ای نفرموده و طبعاً نیاز به مفسّر و مبین دارد.
  2. احتمال آنکه در گذر زمان، قرآن دستخوش قرائت‌های نادرست گوناگون گردد و باب تحریف معنوی و حتّی لفظی در آن باز شود، وجود دارد؛ چنان‌که در کتاب‌های آسمانی قبل، چنین اتفاقی افتاد و آن هم نه از سوی بیگانگان، بلکه علمای همان امّت، مثل علمای بنی‌اسرائیل و یا حواریّون، که ادعای دین‌داری و حفاظت از شریعت را داشتند، مرتکب آن خطا شدند.
  3. در همه قوانین کلّی بشری، مانند قانون اساسی کشورها، عقلا و فرهیختگان آن جامعه، علی‌رغم عقل ناقص بشری خود، لازم می‌دانند که برای پرهیز از تحریف و تفسیرهای گوناگون از قانون اساسی، مفسّر و مبیّن آن را در متن قانون به طور روشن تعریف و تعیین کنند، تا در عمل به قانون و در سال‌های بعد از حیات پایه‌گذاران قانون اساسی، در کنار قانون صامت، افرادی باشند که با تفسیر صحیح قانون، اجازه قرائت‌های گوناگون و تفاسیر انحرافی را ندهند. به بیان دیگر، برای پرهیز از تحریف و تفسیر انحرافی از قانون، همیشه لازم است که در کنار آن، مبیّن و مفسر ناطقی را نیز تعیین کنند تا در مواقع لازم و اختلافی، قانون را تفسیر نماید. عقل حکم می‌کند که مهم‌ترین مشخّصه این افراد، عبارت است از علم به قانون و اشراف بر منویّات قانون‌گذار و ظرائف و پیچیدگی‌ها و شیوه تفسیر آن، به گونه‌ای که بتواند در ابهامات و اختلافات در مورد متن قانون، بهترین تفسیر را از قانون اساسی ارائه نماید.

بدیهی است که در مورد قرآن کریم، این قاعده عقلی به طریق اولی جریان دارد. در این خصوص می‌توان چنین استدلال نمود:

  1. قرآن، قانونی جاودانه برای بشریّت است که طبعاً در طول تاریخ، دشمنان فراوانی به مراتب سخت‌تر از دشمنان قوانین بشری دارد؛ زیرا نزاع جنود شیطان با خداوند تا قیامت ادامه دارد. براین مبنا، عقل حکم می‌کند که باید در کنار قرآن، همیشه مفسّری حیّ و آگاه بر ظرائف آیات و راسخ در قرآن وجود داشته باشد تا علاوه بر حفظ آن از تحریف‌های لفظی و معنوی، مفسّری یقین‌آور در متشابهات قرآن باشد.
  2. قرآن، کتابی آسمانی است و قوانین آن بیانگر سنن الهی در عالم غیب و شهادت است؛ سننی که از عالم غیب سرچشمه گرفته است و در نتیجه، روح احکام و مناطات آنها را فقط خداوند و صاحبان علوم لدنّی ـ به اذن الهی ـ می‌دانند و انسان‌های عادّی، با تلاش علمی نمی‌توانند به حقیقت قرآن و کتاب مکنون الهی راه یابند. در نتیجه، مبیّن و مفسر آیات را باید خداوند منصوب نماید و بقیّه امّت خوشه‌چین علوم او باشند.
  3. عمده آیات قرآن، پیرامون توحید و صفات باری‌تعالی است. این در حالی است که خداوند، تفسیر صحیح از توحید را منحصراً در صلاحیت "عباد مخلَص" بیان فرموده و سایر تفاسیر را ناقص می‌داند: ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ[۲]. بنابراین، تنها تفسیری از خداوند اطمینان‌بخش است که از بیان مخلَصین به ضمانت الهی بیان شود.
  4. بخش عمده دیگر از آیات قرآن، پیرامون عالم غیب و احوال برزخ و قیامت است؛ مفاهیم ژرفی که بیان و تفهیم آن جز به مدد وحی و کسانی که آگاه به عالم غیب هستند، امکان‌پذیر نیست؛ تا به آنجا که خداوند به رسول اکرم (ص) نیز می‌فرماید: ﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا[۳]. بدیهی است که بعد از رسول خدا (ص)، چنین علوم ارجمندی هرگزدر دسترس بشر عادّی و از طریق اکتسابات علمی معمول قرار نخواهد گرفت و انسان‌ها نیازمند افرادی هستند که مانند رسول خدا (ص)، آگاه به عالم غیب و قیامت باشند. تعیین چنین افرادی فقط با تنصیص الهی میسّر است.
  5. خداوند آیات قرآن و احکام آن را منطبق بر فطرت الهی] انسان قرار داده است؛ چنان‌که می‌فرماید: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۴]. بر این اساس، فقط کسانی می‌توانند قوانین قرآن را تبیین نمایند که مسلّط بر اسرار باطن انسان و مشرِف بر فطرت او باشند؛ به بیان دیگر، همه فطریّات آنان به منصه ظهور رسیده باشد. از آنجا که فطرت انسان، کمال نهایی او است، چنین افرادی باید در مقام "انسان کامل" قرار داشته باشند. بدیهی است که چنین مقامی، اختصاص به رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) دارد که معصوم به عصمت الهی هستند.
  6. قرآن، چنان‌که خود بیان می‌کند، برای مردم نور و حجّت الهی است. بدیهی است در مواردی که نورالهی و حجّت بر خلق ساکت است و نیاز به تبیین دارد، باید کسانی مبیّن آن باشند که در بیانشان کمترین خطا و ظلمت توحیدی وجود نداشته باشد. در این صورت است که کلام آنان حجّت دومی در کنار قرآن خواهد بود. چنین افرادی، از یک سو باید معصوم به عصمت الهی، و از سوی دیگر عالم به علوم لدنّی از سوی خداوند باشند. طبعاً تعیین چنین افرادی نیز، مانند بعثت رسول خدا (ص)، به انتصاب الهی خواهد بود.

نتیجه آنکه: اگر فلسفه خلقت انسان، هدایت به کمال توحید و فضائل و معارف الهی است و باب این مهم از طریق قرآن بر امّت گشوده می‌گردد. اولاً، هدایت به این کمالات، منحصراً از طریق اهتداء به هدایت این اولیاء الهی است و ثانیاً، چون بشریّت همواره در مسیر کمال است، باید همیشه در میان انسان‌ها چنین ذوات مقدّسی وجود داشته باشند تا مبیّن قرآن و هادی بشریّت به کمال لایقشان باشند[۵].

حدیث ثقلین

در روایتی که به حدیث ثقلین معروف شده، ولایت اهل بیت (ع) به عنوان محور فهم قرآن مطرح شده است؛ به‌گونه‌ای که جدایی از آن به معنای جدایی از قرآن و گرفتن روح بالنده کتاب الهی از آن است: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ وَلَايَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ (ع) قُطْبَ الْقُرْآنِ وَ قُطْبَ جَمِيعِ الْكُتُبِ عَلَيْهَا يَسْتَدِيرُ مُحْكَمُ الْقُرْآنِ وَ بِهَا يُوهَبُ الْكُتُبُ وَ يَسْتَبِينُ الْإِيمَانُ وَ قَدْ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْ يُقْتَدَى بِالْقُرْآنِ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ذَلِكَ حَيْثُ قَالَ فِي آخِرِ خُطْبَةٍ خَطَبَهَا إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ الثَّقَلَ الْأَكْبَرَ وَ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ فَأَمَّا الْأَكْبَرُ فَكِتَابُ رَبِّي وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي فَاحْفَظُونِي فِيهِمَا فَلَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا»[۶].

توضیح آنکه: اوّلاً، با توجّه به حدیث ثقلین، معلوم می‌شود آن دو حقیقت ارزشمندی که از یکدیگر تفکیک‌ناپذیرند، وجود مبارک معصوم و قرآن است؛ نه کلام و اخبار آنها، که در دلالت و صدور، ظنّی هستند و در فهم معارف الهی، یقین ضعیف‌تری از قرآن برای امّت پدید می‌آورند. ثانیاً، آنچه از انحصار تفسیر قرآن به اهل بیت (ع) گفته شد، نه به معنای کنار گذاشتن مطلق تفسیر و تدبّر در آیات الهی است؛ که این امر، مخالف صریح آیات فراوان قرآن است که امر به تدبّر می‌نماید؛ مثلاً می‌فرماید: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[۷].

مضافاً بر آنکه در سیره اهل بیت (ع)، احتجاج به قرآن و توصیه به تدبّر در آن فراوان است؛ حتّی در اخبار متعارض، یکی از راه حل‌ها برای فهم مراد حضرات ائمّه (ع)، عرضه کلام آنان به قرآن است؛ چنان‌که از رسول خدا (ص) و حضرات ائمّه (ع) روایات متعدّدی به این مضمون صادر شده که فرموده‌اند:«إِذَا جَاءَكُمْ مِنَّا حَدِيثٌ فَاعْرِضُوهُ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ»[۸].

بنابراین، آنچه در انحصار تفسیر قرآن در این بخش مطرح می‌شود، تبیین قطعی و یقین‌آوری است که برای امّت، حجّتی یقینی در احکام و اعتقادات باشد. در اینجا سخن از ضرورت وجود شخص امام و مقام عصمت درکنار قرآن برای تفسیر آن است و نه کلمات آن بزرگواران؛ زیرا اگر بنا باشد که قرآن با اخبار آحاد ـ که ظنّی‌الصدور والدّلاله هستند ـ تفسیر گردد، همه ایرادهایی که به تفسیر ظاهر قرآن و قرائت‌های مختلف از ظواهر آیات وارد می‌شود، بر اخبار نیز وارد می‌گردد؛ زیرا در میان کلمات صادره از مقام عصمت نیز، محکم و متشابه و ظاهر و باطن و ناسخ و منسوخ وجود دارد[۹]. به علاوه، قرآن قطعی‌الصدور از جانب خداوند است؛ در حالی که تعداد قابل توجّهی از اخبار، ضعیف و ظنّی الصدور است[۱۰].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. کتاب سلیم بن قیس الهلالی (ط. الهادی، ۱۴۰۵ ﻫ.ق)، ج۲، ص۶۴۷: الحدیث الحادی عشر.
  2. «پاکا که خداوند است از آنچه وصف می‌کنند مگر بندگان ناب خداوند» سوره صافات، آیه ۱۵۹-۱۶۰.
  3. «و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  4. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  5. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۳۳۸-۳۴۲.
  6. تفسیر العیاشی (ط. مکتبه العلمیه الاسلامیه، ۱۳۸۰ ﻫ.ق)، ج۱، ص۵، فی فضل القرآن.
  7. «آیا در قرآن نیک نمی‌اندیشند یا بر دل‌ها، کلون زده‌اند؟» سوره محمد، آیه ۲۴.
  8. المقنع (للصدوق) (ط. مؤسسه امام مهدی ملل، ۱۴۱۵ ﻫ.ق)، ص۳۱۲، باب النکاح.
  9. «عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ غَيْرُ مُقَرَّبٍ» (بصائر الدرجات فی فضائل ال محمد (ص) (ط. مکتبه آیه‌الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ج۱، ص۲۱، باب ۱۱).
  10. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۳۵۴-۳۵۵.