مقدمه

واژه «ارم» فقط یک بار در آیه‌  أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ [۱]،  إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ [۲]، در گزارشی از قوم «عاد» ذکر شده است.

ارم در لغت به‌معنای نشانه‌ای از سنگ و مانند آن است که در گذشته برای راهنمایی رهگذران در بیابان‌ها نصب می‌شده است.[۳] جمع این واژه به‌صورت «آرام» و «اروم» گزارش شده است.[۴] در فرایند ریشه‌یابی این کلمه، میان واژه پژوهان و به پیروی از آنان مفسّران، به اتّفاق نظری نمی‌توان دست یافت. بیش‌تر کسانی‌که در صدد کاوش درباره این واژه بوده یا به تفسیر آیه مزبور پرداخته‌اند، ارم را واژه‌ای عربی دانسته و در تکاپوی استدلال‌های گوناگون بر مدّعای خویش، از قرائت‌ها و ترکیب آیه بهره برده‌اند.[۵] برخی از پژوهندگان واژه‌های غیرعربی در قرآن، در دیدگاهی متفاوت با مشهور لغویان، اختلاف قرائت‌های آیه را بر عجمی بودن «اِرم» گواه گرفته و به جستوجوی ریشه این واژه در زبان‌های دیگر پرداخته [۶] و عدّه‌ای از آنان با استناد به وجود واژه‌ای شبیه به آن در عهد عتیق،[۷] آن را واژه‌ای عبری دانسته‌اند که در زبان عربی به‌صورت «اِرم» درآمده است.[۸]

به‌هر حال، همان‌گونه که از آیات  أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ [۹]،  إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ [۱۰] برمی‌آید، خداوند متعال در تذکّری به پیامبراکرمa و همه مخاطبان قرآن، از سرنوشت قومی که در پی سرپیچی از دستورهای خداوند و طغیان و سرکشی، گرفتار عذاب شده و سرانجامی ناگوار برای آنان رقم خورده است، خبر می‌دهد:  أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ [۱۱].

مفسّران درباره تفسیر این آیه و آیه بعد  إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ [۱۲] بر یک نظر نیستند. جمهور مفسّران، مقصود از «عاد» را همان «عاد أُولی» می‌دانند که در آیه  وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَى [۱۳]، و  وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ [۱۴]، از نابودی آنان به‌وسیله طوفانی سهمگین، خبر داده شده است.[۱۵] هم‌چنین مفسّران با توجّه به دیدگاه‌های گوناگون در ترکیب ادبی آیه  إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ [۱۶]، تفاسیر مختلفی از آن ارائه کرده‌اند. بیش‌تر آنان به پیروی از نظر مشهور در ترکیب آیه به‌صورت "بعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد" بنابراینکه «ارم» بدل یا عطف بیان از عاد باشد،[۱۷] آن را نام «قبیله‌ای» می‌دانند.[۱۸] در توجیه این نام‌گذاری گفته شده: «ارم» نام جد[۱۹] یا مادر عاد [۲۰] یا لقب [۲۱] خود او بوده، ازاین‌رو قبیله‌اش بدین نام شهرت یافته‌اند.

در فرض دیگری «ارم» مضافٌ الیه برای «عاد» یا مضاف محذوفی مانند «اهل» یا «صاحب» گزارش شده است. بنابراین فرض، مقصود از آن، نام شهر یا سرزمینی خواهد بود. محمد بن کعب قرظی، آن شهر را «اسکندریّه»[۲۲] و سعید بن مسیّب و عکرمه آن را «دمشق» دانسته‌اند.[۲۳] برخی از گزارش‌ها، ارم را همان شهر افسانه‌ای می‌دانند که شداد بن عاد با جمع‌آوری جواهرات، سنگ‌های قیمتی و‌... در طول سیصد‌ سال و با مشکلات فراوان بنا کرد، ولی هرگز نتوانست از آن بهره‌ای ببرد.[۲۴]


همچنین در حکایت افسانه‌ای دیگر گفته شده: این شهر، در کنار نهری بزرگ بوده است که هر سال، ماهی عظیمی در آن عبور می‌کرد و مردم از آن بهره‌ می‌بردند و سال‌های بعد این جریان تکرار‌ می‌شد.[۲۵]

در برخی از اشعار عربی که مجاهد، آنها را نقل کرده، «ارم» به‌معنای «امّت» یا «امت قدیمه» آمده است.[۲۶] ابوعبیده گفته: دو عاد وجود داشته است: عاد نخست که همان ارم است و آیه‌  وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَى [۲۷] درباره‌اش نازل شده و عاد دیگری که در برخی از آیات مانند آیه  فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ [۲۸]، از احوال آنان خبر داده است [۲۹].

در قرائت شاذّی نیز «ارم» به صیغه فعل ماضی «أَرَّمَ» (به فتح و تشدید راء) یا «أَرَمَّ» (به فتح و تشدید میم)، به‌معنای «هلکوا» قرائت شده است. ابن‌ابی‌حاتم از ضحاک نقل کرده که «الارم» به‌معنای «الهلاک» است،[۳۰] و با همین مناسبت گفته می‌شود: "ارم بنو فلان"، یعنی «هلکوا»، البتّه ابن‌ حجر این معنا را فقط بنابر قرائت «اَرَّمَ» (به فتح هر دو و تشدید راء) صحیح دانسته است [۳۱] بنابراین قرائت، «ذات العماد»، مفعولٌ به و منصوب است. چنان‌چه «ارم» بدل یا عطف بیان از «عاد» یا مضافٌ‌الیه باشد، به‌دلیل وجود دو عامل «تأنیث» و «علمیّت» غیر منصرف و مفتوح خواهد بود.[۳۲]

مفسّران در تفسیر «ذات العماد» نیز همانند «ارم»، دیدگاه‌های گوناگونی را مطرح کرده‌اند که برخی از آنها بر تفاسیری که از «ارم» ارائه شده، مبتنی است. در روایت عطا از ابن‌عبّاس، و کلبی از قتاده نقل شده که «ذات العماد» از «عمود» به‌معنای «ستون» گرفته شده؛ زیرا این قوم به‌سبب کوچ‌نشینی دارای چادرهایی بوده‌اند که در فصل بهار به‌سوی صحراها و مناطق گیاه‌خیز کوچ می‌کردند و هنگامی که گیاهان خشک می‌شدند، به خانه‌های خود بازمی‌گشتند.[۳۳]

برخی مفسّران با استفاده از معنای لغوی «عماد» و با توجّه به اینکه، عرب مرد قد بلند را «معمّد» می‌نامد،[۳۴] بر این باورند که این قوم دارای قدهای بلندی بوده و از نظر طول قامت شهرت یافته‌اند.[۳۵] در برخی از نقل‌ها، طول قدهای آنها از ۱۱ تا ۶۰ ذراع گزارش شده است.[۳۶]

گروهی از مفسّران با استشهاد به آیه بعد  الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ [۳۷]، و‌ با ارجاع ضمیر «‌ها» در این آیه به «ذات العماد»، مقصود از آن را صاحبان بناهای رفیع و مستحکم دانسته‌اند [۳۸] بنابراین تفسیر، «تخلق» به صیغه مؤنّث و به‌صورت مجهول قرائت شده و بیان کننده این است که تا آن هنگام هیچ کس همانند آن ساختمان‌ها را بنا نکرده است. ابن‌کثیر با بهره‌گیری از معنای لغوی «ارم» که به «علامت» و «نشانه» ترجمه شده، ذات العماد را به‌معنای برج‌ها و اسطوانه‌هایی می‌داند که برای راهنمایی رهگذران در اطراف شهرها یا در صحراها نصب می‌کردند.[۳۹] با وجود اختلاف نظرهایی که از مفسّران درباره تفسیر «ارم» و «ذات العماد» مطرح شد، با استفاده از قرائت مشهور که آیه را به‌صورت «بعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد» قرائت کرده‌اند [۴۰] و با کمک از این نظریّه ادیبان قرآنی مانند: فرّاء، کسائی، ابن‌انباری و‌... که ارم را «بدل» یا «عطف بیان» از عاد گرفته‌اند،[۴۱] این دیدگاه که ارم نام قبیله یا شهری باشد که قوم عاد در آن می‌زیسته‌اند و ذات العماد صفت بناهای رفیع آنان بوده است، تقویت می‌شود، افزون بر اینکه این تفسیر با آیات دیگری که به‌گونه‌ای از احوال قوم عاد گزارش داده‌اند، سازگاری دارد:  وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ [۴۲]،  كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ [۴۳] به‌ویژه اینکه درباره آیه دوم، برخی از مفسّران،  ذُو الْأَوْتَادِ  را به‌معنای صاحبان بناها و ساختمان‌ها دانسته‌اند [۴۴] و این معنا با «ذات العماد» که در وصف «ارم» آمده است، سازگاری بیش‌تری دارد.[۴۵]

ارم در عهدین

اگر چه در هیچ جای عهدین، واژه «ارم» به صراحت نیامده است، با این حال، برخی از واژه پژوهان اذعان داشته‌اند که این واژه از ریشه‌ای عبری اشتقاق یافته است.[۴۶] در‌صورت پذیرش این دیدگاه می‌توان با جستوجوی عهدین به‌کاربردهای متفاوت این واژه که برخی از آنها با معانی و کاربردهای قرآن سازگاری دارند، دست یافت.

در عهدین، ارام گاهی به‌معنای سرزمین، نام قوم یا برخی افراد آمده است. در عهد عتیق از سه شخص با این نام یاد‌ شده: ارام بن سام بن نوح،[۴۷] ارام نوه ناحور [۴۸] (برادر ابراهیمS) و ارام یکی از نیاکان عیسیS[۴۹].

در گزارشی دیگر، ارام به نام مملکتی نزدیکی شام آمده است که عبرانیان آن را برای تمام املاکی که در شمال فلسطین قرار داشته و در جهت شرق، از دجله امتداد می‌یافته و تا دریای اوسط می‌رسیده و در جهت شمال تا سلسله کوه‌های «تاروس» کشیده می‌شده است، به‌کار می‌بردند.[۵۰] در این صورت، این منطقه، الجزیره را که عبرانیان آن را «ارام نهریم»[۵۱] یا «پَدن ارام» [۵۲] (یعنی دشت ارم) می‌گفتند، شامل می‌شود، هم‌چنین در گزارشی دیگر، از شهرهایی مانند: «ارام‌ دمشق»،[۵۳] «ارام‌ مَعَکه»،[۵۴] «ارام‌ جشور»[۵۵] و «ارام‌ صُوبه»،[۵۶] نام‌برده شده است.

گاهی نیز «ارام‌نهریم» و «پَدَّن‌ارام» نامی برای شهرها دانسته شده است، مانند گزارش عهد عتیق از سفر غلام ابراهیمS به «ارام‌نهریم»،[۵۷] و ازدواج اسحاقS با «رِبِکا» دختر «بتوئیل‌ارامی» در شهر «پَدَّن‌ارام» [۵۸].[۵۹]

بازتاب ارم در ادبیات عربی و فارسی

بر اثر اسطوره‌ای و افسانه‌ای بودن شهر ارم در میان مسلمانان و با بهره‌گیری از گزارش‌های تاریخی و روایی بسیاری که در وصف این شهر یا قبیله در منابع اسلامی آمده، استفاده از این نام در آثار ادبی فراوان به چشم می‌خورد. در اشعار کهن عربی و دیوان‌های گوناگون به‌کاربردهای متفاوت و گاه متعارضی از این واژه بر می‌خوریم[۶۰] که برای نمونه می‌توان از برخی اشعار شبیب بن یزید بن نعمان بن بشیر [۶۱] و بُحتری [۶۲] یاد‌ کرد، هم‌چنین در نظم و نثر فارسی نیز از نام و داستان ارم به وفور استفاده شده است.[۶۳] به نظر می‌رسد حالت اسطوره‌ای این نام یا گزارش‌های مفصّل که آن شهر یا قبیله را دارای بناهایی رفیع و منطقه‌ای خرّم و خوش آب و هوا و دارای سرزمین‌هایی سرسبز و حاصل‌خیز معرّفی کرده‌اند، در این استفاده‌ها دخالت داشته است.[۶۴]

جغرافیای ارم، در سوره مبارکه فجر

 أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ [۶۵].

واژه ارم، فقط یک بار، در قرآن مجید، در آیه ۷ سوره مبارکه فجر بیان شده است و طرف خطابش مشرکین مکه می‌باشد؛ که سرگذشت قوم عاد را به یاد آنان می‌آورد، که در اثر سرکشی و عصیان به چه مکافاتی گرفتار شدند.

اما، آن موضوعی را، که ما در این مقوله پی می‌گیریم؛ واژه ارم است، که به نام شهری شهرت دارد و امروز اطلاع چندانی از آن در دست نیست و ما سعی می‌کنیم، تا آنجا که ممکن است، با استفاده از منابع تاریخی و تفسیری به این مجهول پاسخ دهیم.

در مورد این که ارم نام شخص، یا قبیله و یا مکانی است؛ به دلایل مختلف تاریخی و گاه ادبی - صرف و نحو - بین صاحب‌نظران هماهنگی وجود ندارد، ولی از آنجا که، در این گفتار ما قصد اثبات یکی از چند نظر را نداریم. ابتدا یکی دو نظریه را؛ جهت تنویر اندیشه خوانندگان گرامی نقل و سپس اولویت را به این که ارم نام مکانی است می‌دهیم و به معرفی محل‌هایی که محققین و مفسرین قرآن، به نام ارم اشاره داشته‌اند می‌پردازیم.

۱. برخی از دانشمندان، از قول زمخشری در این باره می‌نویسد: «در کشاف از بعضی نقل می‌کند، عاد فرزند عوص و او فرزند ارم و او فرزند سام، فرزند نوح است و از آنجا که نام جد قبیله، بر آن قبیله اطلاق شده، به قبیله عاد، ارم می‌گفتند»[۶۶]. ولی استاد، در انتهای بحث خود، نتیجه می‌گیرد و می‌نویسد: «ولی مناسب با آیه بعد این است، که ارم نام شهر بی‌نظیر آنها باشد»[۶۷].

۲. برخی از نویسندگان، به نقل از مفردات راغب اصفهانی[۶۸]، ذیل واژه ارم چنین بیان می‌کند: «ارم نشانه و علمی است، که از سنگ بنا کنند و جمع آن آرام است و به همین دلیل وقتی می‌خواهند شدت خشم کسی را باز نمایند می‌گویند: غیظه یحرق الارم اما قول خدای تعالی،  إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ [۶۹]، اشاره به ستون‌های مرتفع زراندود است»[۷۰].

۳. برخی از دانشمندان در تفسیر المیزان[۷۱] درباره ارم چنین نقل می‌کند: «ظاهر دو آیه مورد بحث این است که ارم نام شهری، برای قوم عاد بوده، شهری آباد و بی‌نظیر و دارای قصرهای بلند و ستون‌های کشیده و در زمان نزول این آیات، اثری از آنان باقی نمانده، آثارشان به کلی از بین رفته بود و هیچ دسترسی بر جزئیات تاریخ آنها نمانده بود ... ولی بعضی گفته‌اند مراد به ارم همان قوم عاد است.»...

۴. برخی از علما، در مورد ارم، بیان فرمودند: «بعضی ارم را نام شخص، یا قبیله منسوب به او دانسته‌اند... ولی بیشتر مفسرین و مورخین، ارم را نام مکان گرفته‌اند. تاء تانیث کلمه ارم و توصیف و اضافه آن به  ذَاتِ الْعِمَادِ  اسم مکان بودن آن را از دید ادبیات عرب تأیید می‌کند.[۷۲]. از ابن عباس و مجاهد روایت شده، که ارم بر وزن افعل از باب افعال، با تشدید میم نقل شده بنابراین، ارم فعل ماضی و فاعل آن، ضمیر راجع به، رب و مجموع فعل و فاعل، عطف بیان، برای کیف فعل است یعنی آیا ندیدی، که چه کرد، پروردگار تو، با عاد؟ پوسیده و خاکستر رمیم کرد  ذَاتِ الْعِمَادِ  را از دید صرف و نحو این معنا و قرائت را آیه ۴۹ - ۵۱ الذاریات - تأیید می‌نماید ... بنابراین قرائت، که ارم، فعل باشد؛ می‌تواند معنای اصلاح و تکمیل - ترمیم - بنا و فاعل آن باشد و لازمه این معنا این است که قوم عاد، با قدرتی که داشتند؛ اصول و پایه ساختمان گذشتگان خود را تکمیل کردند؛ آن چنان که ثمود سنگ‌ها را شکافتند و پیش رفتند – جابو الصخر بالواد. بنابراین، آن دو آیه که راجع به عاد و ثمود است: در تعبیر و معنا، ردیف و قرین هم آمده، چون این قرائت غیر مشهور و ناموزون است؛ نمی‌تواند، بر این گونه معانی که مترتب، بر این قرائت است اعتماد کرد. آنچه مشهور بین مفسرین و مورخین و با روش ادبی و آهنگ آیه، همنواخت است؛ همین لفظ ارم است که اسم مکان باشد»[۷۳].

۵. در مورد ارم، در کتاب اعلام قرآن[۷۴]، چنین اظهار نظر شده است: «باری اکثر بر آنند، که ارم نام شهری است. بعضی آن را بر دمشق منطبق شناخته‌اند و برخی جای آن را محل اسکندریه نشان داده‌اند و عده‌ای هم محل ارم را میان صنعا و حضرموت یعنی، در قسمت جنوبی عربستان معرفی کرده‌اند... به هر حال قرابت لفظی آرم، ارم و آرام، نظر بعضی از نویسندگان اسلامی را متوجه انطباق ارم، با آرامی‌ها کرده و دمشق را همان ارم دانسته‌اند»[۷۵].

۶. در مروج الذهب مسعودی[۷۶] مسطور است که اسکندر هنگام بنای اسکندریه به ستون‌هایی، از سنگ مرمر، برخورد، که از عهد دیرین به یادگار مانده بود و در آنها نقش‌ شدادبن عاد بن شداد بن عاد دیده می‌شد و گویا وی آن را به تقلید  إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ [۷۷] ساخته باشد و بانی این بنا، آیندگان را از بنای کاخ‌های مثل آن منع کرده است»[۷۸].

۷. هاکس، در کتاب خود در مورد ارم چنین نقل نموده است: «آرام مملکتی است، در نزدیکی شام، عبرانیان این اسم را برای تمام املاکی که به شمال پلسطین فلسطین واقع بود استعمال می‌کردند که شرقاً، از دجله امتداد یافته به بحر الاوسط می‌رسید و از شمال نیز به سلسله کوه‌های تاروس ممتد بود در این صورت بر الجزایر که عبرانیانش آرام نهرین -سفر پیدایش ۱۰:۲۴- یا پدران آرام، یعنی دشت ارم می‌گفتند شامل می‌شود. آن‌گاه نام‌هایی که با آرام ترکیب یا به آن منسوب شده است و در کتب عهدین آمده ذکر می‌نماید چون: آرام دمشق، آرام جشور، آرام صوبه، آرام بیت رحوب سپس اضافه می‌کند و می‌گوید: بعضی از اینها دارای اهمیت و استقلال بوده، بارها با اسرائیل جنگیدند... در نام‌های صوبا و صوبه می‌گوید جزیی از سوریه است، که یکی از ممالک آرام بود و آن را آرام صوبه می‌گفتند... و موقع آن، در میانه فلسطین شمالی و نهر فرات است... در کلمه آرام نهرین، پس از ذکر مواردی که این کلمه در کتب عهدین آمده؛ می‌گوید شامل زمین حاصل‌خیزی است، که در میانه فرات و دجله واقع و به بین النهرین مسمی است»[۷۹].

۸. برخی از پژوهشگران[۸۰] در ادامه توضیح لفظ عاد، در مورد محل زندگی قوم عاد ارم می‌نویسند: «قوم عاد در ریگستان‌ها و شنزارهای میان عمان و حضرموت سکونت داشتند و خداوند هود را بر آنها مبعوث فرمود».

همان‌گونه که ملاحظه می‌فرمایید نظریات اهل تحقیق در مورد ارم بسیار پراکنده و گسترده است و هر پژوهشگری مکان یا مکان‌هایی را به نام ارم نشان می‌دهد، که آن اماکن، فهرست‌وار به شرح زیر می‌باشند:

  1. اسکندریه
  2. بین النهرین
  3. بین عمان و حضرموت
  4. دمشق
  5. شام
  6. فلسطین، چه بسا نظر‌های دیگری هم بیان شده باشد، که ما در این پژوهش بدان دسترسی نیافته باشیم، ولی شایسته است که اهل تحقیق و اندیشمندانی که در تاریخ و باستان‌شناسی تخصص دارند: موضوعاتی از این قبیل را، که قرآن با ابهام اشاره نموده است، بیشتر مورد تحقیق قرار دهند.[۸۱]

ارم در دانشنامه معاصر قرآن کریم

«اِرَم» در لغت به معنی نشانه سنگی است که در بیابان جهت راهنمایی نصب می‌کنند. گفته شده به همین خاطر سنگ‌ها را «ارَّم» می‌گویند. آیه  إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ [۸۲]؛ اشاره به ستون‌های بر افراشته و تزیین شده دارد. گفته می‌شود: "ما بِها اَرِمٌ وَ اَرِیمٌ"؛ یعنی هیچ کس در آن نیست[۸۳].

اِرَم فقط یک بار در آیه سوره فجر ذکر شده است، اِرم در دو معنا استعمال شده است:

  1. نام شهر قوم عاد
  2. نام سرسلسله‌های قوم عاد و به هر حال اسم علم به شمار می‌رود.

طبق نقل زمخشری در تفسیر «الکشاف» و قرطبی در «الجامع الاحکام القرآن» ذیل آیه  إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ [۸۴]، «اِرَم» نام شخص است: «عاد بن ارم بن سام بن نوح» و چون نام جد قبیله بر آن اطلاق می‌شده به قبیله «عاد» نیز «ارم» می‌‌گفتند. برخی گفته‌اند: ارم همان «عاد اولی» است «عاد» قبیله دوم است. بعضی نیز گفته‌اند: «اِرَم» نام شهر و سرزمین آنهاست:  أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ * الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ [۸۵]. بنابراین مناسب سیاق آیه این است که اِرَم نام شهری بی‌نظیر باشد که دارای ستون‌ها بوده است. ستون‌های عظیم و برافراشته‌ای که در کاخ‌ها به کار رفته بوده است. تعبیر  الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ  گویای آن است که مراد از ارم همان شهر مخصوص است نه قبیله و طائفه. بیشتر مفسران هم نام شهر بودن ارم را ترجیح داده‌اند، اما این شهر در کدام منطقه زمین بوده؟ جواب آن چندان روشن نیست. بعضی آن را بر شهر دمشق منطبق ساخته‌اند و برخی آن را در محل اسکندریه نشان داده و عده‌ای هم محل آن را میان صنعا و حضرموت در جنوب عربستان معرفی کرده‌اند[۸۶].

در مروج الذهب مسعودی آمده است که اسکندر هنگام بنای اسکندریه به ستون‌هایی از سنگ مرمر برخورد که از عهد باستان به یادگار مانده بود و در آنها نقش شداد بن عاد دیده می‌‌شد و گویا وی آن را به تقلید از ارم ذات العماد ساخته باشد. قصه مسعودی، مأخوذ از قصه اسکندر است که به موجب آن وی هنگام بنای اسکندریه به معبدی برمی‌خورد که در آن نقش سیخینوس دیده می‌شود. طبری ارم را اسکندریه می‌داند. کسانی هم ارم را در مسکن اولی قوم عاد نشان می‌دهند. و چون موطن قبیله عاد دقیقاً معلوم نیست، ارم بر چندین نقطه از عربستان قابل تطبیق است. برخی از گزارش‌ها، ارم را همان شهر افسانه‌ای می‌دانند که شداد بن عاد با جمع‌آوری جواهرات و سنگ‌های قیمتی در طول سیصد سال آن را بنا نهاد. ولی هرگز نتوانست از آن بهره‌ای برد[۸۷].

در حکایت دیگری گفته شده که این شهر در کنار نهری بزرگ بوده است که هر سال، ماهی عظیمی در آن عبور می‌کرد و مردم از آن بهره می‌بردند و سال‌های بعد این جریان تکرار می‌شد.

ابن‌کثیر با بهره‌گیری از معنای لغوی ارم که به علامت و نشانه نیز ترجمه شده،  ذَاتِ الْعِمَادِ  را برج‌ها و اسطوانه‌هایی می‌داند که برای راهنمایی رهگذران در اطراف شهرها یا در صحراها نصب میکردند[۸۸]. با وجود اختلاف‌ نظرهایی که در تفسیر ارم و ذات العماد مطرح شده با کمک نظریه ادیبانی مانند فرّاء، کسائی و ابن‌انباری می‌‌توان گفت که: ارم بَدَل یا عطف بیان از عاد می‌باشد. طبق این دیدگاه، ارم نام قبیله یا شهری است که عاد در آن میزیسته‌اند و ذات العماد صفت بناهای رفیع آنان است و این تفسیر با آیاتی دیگر از این سنخ مطابقت دارد:  وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ [۸۹]؛  كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ [۹۰]. به ویژه اینکه درباره آیه دوم، برخی از مفسران  ذُو الْأَوْتَادِ  را به معنای صاحبان بناها و ساختمان‌ها دانسته‌اند[۹۱].

واژه ارم در کتاب عهد عتیق ذکر نشده است، اما برخی از واژه‌پژوهان گمان برده‌اند که این واژه ریشه عبری داشته باشد[۹۲]. البته در عهد عتیق واژه ارم به نام مملکتی نزدیک شام اطلاق شده که عبرانیان آن را برای تمامی املاکی که در شمال فلسطین قرار داشته به کار می‌برده‌اند[۹۳].[۹۴]

منابع

پانویس

  1. «آیا درنیافته‌ای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟» سوره فجر، آیه ۶.
  2. «با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود،» سوره فجر، آیه ۷.
  3. مفردات، ص‌۷۴، البرهان فی غریب القرآن، ص‌۱۷، مقاییس اللغه، ج‌۱، ص‌۸۵‌.
  4. مفردات، ص‌۷۴، المجموع المغیث، ج‌۱، ص‌۵۶.
  5. معانی القرآن، فرّاء، ج‌۳، ص‌۲۶۰.
  6. واژه‌های دخیل، ص‌۱۱۰.
  7. کتاب مقدس، پیدایش ۱۰ و ۲۲‌ـ‌۲۳.
  8. التحقیق، ج‌۱، ص‌۷۳.
  9. «آیا درنیافته‌ای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟» سوره فجر، آیه ۶.
  10. «با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود،» سوره فجر، آیه ۷.
  11. «آیا درنیافته‌ای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟» سوره فجر، آیه 6.
  12. «با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود،» سوره فجر، آیه ۷.
  13. «و اوست که قوم نخستین عاد را نابود کرد» سوره نجم، آیه ۵۰.
  14. «و در عاد، هنگامی که بر آنها (تند) بادی سترون فرستادیم» سوره ذاریات، آیه ۴۱.
  15. جامع‌البیان، مج۱۳، ج۲۷، ص‌۱۰۱، التبیان، ج‌۱۰، ص‌۳۴۲، مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۷۳۷.
  16. «با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود» سوره فجر، آیه ۷.
  17. البرهان، ج‌۶، ص‌۵۰۸، البیان، ج‌۲، ص‌۵۱۱، الفرید فی اعراب القرآن، ج‌۴، ص‌۶۶۸.
  18. مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۷۳۷، جامع‌البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۲۲۰، تفسیر بیضاوی، ج‌۴، ص‌۴۱۴.
  19. مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۷۳۷، نزهة القلوب، ص‌۱۳۵.
  20. الفرید فی اعراب القرآن، ج‌۴، ص‌۶۶۸.
  21. مجمع‌البیان، ج۱۰، ص۷۳۷، تفسیرمراغی، مج۱۰، ج۳۰، ص۱۴۲.
  22. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۴، ص‌۵۴۲، الدر المنثور، ج‌۸، ص‌۵۰۹، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۳۲.
  23. التبیان، ج۱۰، ص۳۴۲، تاریخ دمشق، ج‌۱، ص‌۱۳، معجم ما استعجم، ج‌۱، ص‌۱۴۰.
  24. معجم‌البلدان، ج۱، ص۱۵۵، تنویرالمقباس، ص۵۱۰، مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۷۳۸.
  25. مروج الذهب، ج‌۱، ص‌۲۰۱.
  26. تفسیر ماوردی، ج‌۶، ص‌۲۶۷‌ـ‌۲۶۸، جامع البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۲۱۹، تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۴، ص‌۵۴۲.
  27. «و اوست که قوم نخستین عاد را نابود کرد» سوره نجم، آیه ۵۰.
  28. «پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم می‌دهم» سوره فصلت، آیه ۱۳.
  29. التبیان، ج۱۰، ص۳۴۲، تفسیرنسفی، ج‌۴، ص‌۳۳۶، المیزان، ج‌۲۰، ص‌۲۸۰.
  30. الدر المنثور، ج‌۸، ص‌۵۰۶.
  31. الدر المنثور، ج‌۸، ص‌۵۰۶.
  32. البرهان، ج‌۶، ص‌۵۰۸، البیان، ج‌۲، ص‌۵۱۱.
  33. مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۷۳۷، تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۴، ص‌۵۴۲، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۳۱.
  34. معانی القرآن، زجاج، ج‌۵، ص‌۳۲۲، الکشاف، ج‌۴، ص‌۷۴۷.
  35. تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۳۱، التبیان، ج۱۰، ص۳۴۲، تفسیر ابی‌السعود، ج۹، ص‌۱۵۴.
  36. تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۳۱.
  37. «که مانند آن در میان شهرها نیافریده‌اند؛» سوره فجر، آیه ۸.
  38. جامع البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۲۲۵، کنز الدقائق، ج‌۱۴، ص‌۲۶۸.
  39. جامع البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۲۲۵.
  40. الفرید فی اعراب القرآن، ج‌۴، ص‌۶۶۸، البیان، ج‌۲، ص‌۵۱۱.
  41. البیان، ج‌۲، ص‌۵۱۱.
  42. «و در عاد، هنگامی که بر آنها (تند) بادی سترون فرستادیم» سوره ذاریات، آیه ۴۱.
  43. «پیش از ایشان قوم نوح و عاد و فرعون دارنده میخ‌ها هم، (پیامبران را) دروغگو انگاشتند» سوره ص، آیه ۱۲.
  44. جامع البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۳، ص‌۱۵۶، مجمع البیان، ج‌۸، ص‌۷۲۹، التبیان، ج‌۸، ص‌۵۴.
  45. دشتی و روحی، مقاله «ارم»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص ۵۲۴-۵۲۷.
  46. واژه‌های دخیل، ص‌۱۱۰.
  47. کتاب مقدس، پیدایش، ۱۰:۲۲.
  48. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۲:۲۱.
  49. کتاب مقدس، لوقا، ۳:۳۳.
  50. قاموس کتاب مقدس، «ارام»، ص‌۳۱.
  51. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۴:۱۰.
  52. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۵:۲۰.
  53. کتاب مقدس، اول تواریخ، ۱۹: ۶.
  54. کتاب مقدس، اول تواریخ، ۱۹: ۶.
  55. قاموس کتاب مقدس، ص‌۳۱.
  56. کتاب مقدس، دوم سموئیل، ۱۰: ۶ و ۸.
  57. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۴:۱۰.
  58. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۵:۲۰.
  59. دشتی و روحی، مقاله «ارم»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص ۵۲۷-۵۲۸.
  60. دیوان، المرؤ القیس، ص‌۲۱۵، الاکلیل، ج‌۱، ص‌۸۹‌ـ‌۹۰.
  61. جمهرة انساب العرب، ص‌۳۶۴.
  62. دیوان، العبادی، ص‌۸۴.
  63. شاه‌نامه، ج‌۱، ص‌۶۷، دیوان، سنایی، ص‌۱۶۷.
  64. دشتی و روحی، مقاله «ارم»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص ۵۲۸-۵۲۹.
  65. «آیا درنیافته‌ای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ * با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود» سوره فجر، آیه ۶-۷.
  66. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۲۵۱.
  67. سند شماره ۱، ص۴۵۱.
  68. مفردات، ص۱۱۱، اعلام قرآن.
  69. «با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود،» سوره فجر، آیه ۷.
  70. محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۱۱۱.
  71. علامه طباطبایی، المیزان، ج۴۰، ص۲۱۷.
  72. آیة الله طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن.
  73. محمود، طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن، ص۵۴.
  74. اعلام قرآن، ص۱۱۰.
  75. محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۱۱۱.
  76. مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۱.
  77. «با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود،» سوره فجر، آیه ۷.
  78. محمد، خزائلی، اعلام قرآن، ص۱۱۱.
  79. سند شماره ۵.
  80. محمد تقی شریعتی؛ تفسیر نوین، ص۱۷۷.
  81. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص۹۸.
  82. «با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود» سوره فجر، آیه ۷.
  83. مفردات، ص۷۴.
  84. «با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود» سوره فجر، آیه ۷.
  85. «آیا درنیافته‌ای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ * با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود * که مانند آن در میان شهرها نیافریده‌اند» سوره فجر، آیه ۶-۸.
  86. اعلام قرآن، ص۱۱۰.
  87. جامع البیان، ج۱۰، ص۷۳۸.
  88. تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر.
  89. «و در عاد، هنگامی که بر آنها (تند) بادی سترون فرستادیم» سوره ذاریات، آیه ۴۱.
  90. «پیش از ایشان قوم نوح و عاد و فرعون دارنده میخ‌ها هم، (پیامبران را) دروغگو انگاشتند» سوره ص، آیه ۱۲.
  91. التبیان، ج۸، ص۵۴؛ جامع البیان؛ مجمع البیان.
  92. واژه‌های دخیل، ص۱۱۰.
  93. قاموس کتاب مقدس، ۳۱.
  94. کوشا، محمد علی، مقاله «ارم»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۱۹۹-۲۰۰.