بحث:قاعده لطف در کلام اسلامی

مقدمه

نظریه شیعه

  • لطف بر دو گونه است:
  1. لطف محصل: عبارت است از مبادی و مقدماتی که هدف خلقت بر آنها استوار است. خلقت از گذر لطف محصل از بیهودگی و لغو می‌رهد؛ به گونه‌ای که بدون آن، فعل الهی بدون غایت و عبث می‌شود. از این گونه لطف است بعثت پیامبران، بیان تکالیف و قدرت بخشیدن بر انجام تکالیف. وجوب لطف محصل در نظر آنان که خداوند را حکیم می‌دانند، تردیدناپذیر است[۸][۹].
  2. لطف مقرب: عبارت است از آنچه برآورنده غرض تکلیف است. با نبود لطف مقرب، غرض تکلیف حاصل نمی‌آید؛ مانند وعد، وعید، تشویق و تهدید که بنده را بر طاعت بر می‌انگیزد و از گناه باز می‌دارد[۱۰]. لطف مقرب در توانایی و قدرت بندگان برای طاعت یا معصیت دخلی ندارد. آنان می‌توانند طاعت کنند یا روی به معصیت نهند. قدرت بر تکالیف، در گرو آن است که بندگان، آنها را به واسطه پیامبران بازشناسند و از ابزارهای مادی نیز بهره‌مند باشند و فرض بر این است که چنین مقدمات و وسایلی حاصل است. متکلمان در این باره که آیا لطف مقرب بر خداوند واجب است یانه، به اختلاف افتاده‌اند. نظریه امامیه بر آن است که اگر برآورده شدن غرض تکلیف، بر لطف خداوند متوقف است، لطف بر او لازم است[۱۱].

اشکالات مخالفان قاعده لطف

احکام قاعده لطف

  1. باید میان لطف و مورد لطف مناسبتی باشد بدین معنا که‌ حصول لطف، انگیزه‌ای برای مورد لطف فراهم آوَرَد. در غیر این صورت، ترجیح بلا مرجح پیش می‌آید.
  2. لطف نباید به حد الزام برسد؛ زیرا در این صورت با تکلیف و اختیار بندگان ناسازگار است.
  3. مکلف باید به اجمال یا تفصیل از لطف آگاهی یابد؛ زیرا اگر به لطف و مورد لطف و مناسبت آنها آگاه نباشد، در او انگیزه پدید نمی‌آید.
  4. لطف باید بر حسن فعل مورد لطف بیفزاید.
  5. واجب نیست که فعل مورد لطف، امری معین باشد؛ بلکه روا است که مکلف میان دو امر مخیر باشد به گونه‌ای که هر یک از آنها از مصلحت مطلوب نصیب بَرَد و بتواند بر جای دیگری بنشیند؛ مانند کفارات روزه[۲۶][۲۷].

قاعده لطف در فرهنگ اصطلاحات علم کلام

قاعده لطف

علمای شیعه در بحث‌های کلامی، از راه دلیل لطف، لزوم نصب امام را اثبات کنند. آیا این دلیل تنها امامت نصبی معصوم را ثابت می‌کند یا برای اثبات حاکمیت نصبی هر حاکم و زمامداری، به کار می‌آید؟

قاعده لطف نزد دانشمندان شیعه

قاعده لطف نزد بیشتر علمای شیعه پذیرفته است و آن را چنین تعریف کرده‌اند: شیخ مفید می‌گوید: «لطف آن چیزی است که مکلف با آن به طاعت نزدیک و از معصیت دور می‌شود و بهره‌ای در اصل تمکین ندارد و به حد اِلجا هم نمی‌رسد»[۳۲]. ابواسحاق نوبختی، گفته است: لطف عبارت است از امری که خداوند نسبت به مکلف انجام می‌دهد و مستلزم ضرر نمی‌باشد و از وقوع طاعت از مکلف، تحقق لطف معلوم می‌گردد و اگر لطف نبود وی اطاعت نمی‌کرد[۳۳].

سید مرتضی در این باره گفته است: ... لطف، چیزی است که با تحقق آن، مکلفان به طاعت و فضیلت روی می‌آورند و از پلیدی و تباهی، دوری می‌گزینند یا اینکه در اوضاع مناسب‌تری قرار می‌گیرند. پس نصب امام، در حق مکلفان، لطف است؛ زیرا آنان را به اجرای واجبات عقلی و ترک قبایح برمی‌انگیزد و حکمت الهی موجب می‌شود که مکلفان را از آن محروم نکند. این دعوی، از بدیهیات عقلی است و اگر کسی آن را انکار کند، چونان منکر بدیهیات است و شایستگی بحث و گفت و گوی علمی را از دست خواهد داد[۳۴]. شیخ طوسی گفته است: «لطف در اصطلاح متکلمین، عبارت است از چیزی که به سوی فعل واجب می‌خواند و یا از عمل قبیح منصرف می‌کند»[۳۵].[۳۶]

قاعده لطف نزد دانشمندان معتزله

معتزله «قاعده لطف» را پذیرفته و آن را درباره عدل الهی مطرح کرده‌اند. عبدالجبار گفته است: «لطف عبارت است از آنچه انسان به سبب آن، فعل واجب را برمی‌گزیند و از فعل قبیح اجتناب می‌کند یا به انجام واجب و ترک قبیح نزدیک‌تر می‌گردد»[۳۷]. از دید معتزله، لطف الهی موجب می‌شود که انسان از نیکی پیروی کند و از بدی بپرهیزد. لطف خدا شخص را به انتخاب اطاعت برمی‌انگیزد یا این انتخاب را بر او آسان می‌کند[۳۸]. انسان اگر سرخوده رها شود، بر پایه امیال طبیعی خود عمل می‌کند. ازاین‌رو، لطف خدا همچون نیرویی او را به نیکی وا می‌دارد (سوق می‌دهد)[۳۹]. پاداش و کیفر تابع لطف الهی‌اند؛ زیرا لطف خداست که معرفت انسان را به اسباب پاداش و کیفر ممکن می‌سازد[۴۰]. از همین روی، افراد آگاه از خداوند می‌خواهند که در برابر بدی، به آنان لطف و رحمت عنایت کند. ابوعلی جبایی لطف را معادل احسان و هدایت می‌داند[۴۱]. عبدالجبار فرمان‌برداری را از خداوند، برای دریافت لطف لازم می‌داند و لطف را در قصد و اختیار فاعل مؤثر می‌داند[۴۲]. نیکوکاران از لطف الهی بهره‌مند و گنهکاران از آن بی‌بهره‌اند. اما اگر گنهکاران نیکوکار شوند، لطف الهی آنان را نیز دربرخواهد گرفت[۴۳]. عبدالجبار لطف را هر چیزی می‌داند که فاعل را یاری می‌کند تا از سر اختیار، در راه راست گام بردارد. لطف تنها به اعمال واجب محدود است[۴۴]. عبدالجبار معتقد بود اکنون که خدا بار اوامر خویش را بر دوش بندگانش نهاده است، پس باید آنان را در انتخاب خیر و تکلیف یاری کند[۴۵].

معتزله در اینکه لطف الزامی است یا نه، اختلاف کرده‌اند؛ بشر بن معتمر به لطف مقاومت‌ناپذیر الهی معتقد است. به باور وی، خدا می‌تواند کافر را به ایمان آوردن و گناهکار را به توبه کردن برانگیزد و چنین شخصی شایسته برخورداری از پاداش کسی است که بدون این لطف مقاومت‌ناپذیر، به همان کار دست می‌زند. بهره‌مند شدن از این لطف به سود انسان است؛ اما خداوند همیشه چنین لطفی را ارزانی نمی‌دارد. آشکار است که خدا به عمل بر پایه آنچه برای آدمی شایسته‌تر و اصلح است مکلف نیست[۴۶]. عبدالجبار الزامی بودن لطف الهی را با اختیار انسانی مغایر می‌داند و می‌افزاید که انسان همواره بر افعال خویش حاکم است. اگر انسان به نیکی عمل کند، خدا با لطف خود او را یاری می‌کند و اگر به بدی عمل کند، خدا او را از لطف خویش محروم می‌کند. به هر روی انسان مجبور نیست؛ بلکه در هر حال، مختار است[۴۷]. قاعده لطف از قواعد کلامی پذیرفته نزد متکلمان عدلیه و معتزله به شمار می‌رود که بر پایه آن، هر فعل خداوند که در سعادت مکلفان مؤثر است، بدون از دست رفتن اختیار آنان، ضروری و واجب عقلی و معلول لطف و عدل و حکمت خداوند است؛ چنان‌که ترک آن با عدل و حکمت او سازگار نیست.[۴۸]

قاعده لطف نزد دانشمندان اشاعره

اشاعره قاعده لطف را نمی‌پذیرند و مخالفت آنان در این باره از مخالفتشان با قاعده حسن و قبح عقلی و گرایش‌های عقلی سرچشمه می‌گیرد. از سوی دیگر، با توجه به اعتقاد جبری اشاعره، بحث از قاعده لطف بدون بحث اختیار انسان، هیچ معنای روشنی ندارد. ازاین‌رو، قاضی عبدالجبار، به ناسودمندی بحث درباره قاعده لطف با اشاعره حکم کرده است: «از آنجا که لطف جز به اختیار انسان در فعل و ترک برنمی‌گردد و اشاعره قول به اختیار را از اساس رد کرده‌اند، پس گفت و گو با ایشان در این باب، وجهی ندارد»[۴۹]. باری، علمای اشاعره لطف را تعریف کرده‌اند؛ برای نمونه، ابوالبقاء اشعری می‌گوید: «لطف، کاری است که سبب رستگاری اخروی بنده به سبب اطاعت و ایمان، در آخر عمر او خواهد شد، نه اینکه با کفر و عصیان فاسد شود. این مذهب اهل سنت است![۵۰]» تفتازانی لطف را در طاعت مؤثر می‌داند: «لطف و توفیق، قدرت داشتن بر اطاعت است و خذلان، قدرت یافتن بر معصیت»[۵۱]. اشاعره دو تعریف درباره لطف آورده‌اند:

  1. خداوند کاری انجام دهد ک، بنده، در پایان عمر هدایت شود و با ایمان از دنیا برود؛
  2. ایجاد قدرت در مکلف برای اجرای کار خوب.

تعریف نخست، به دیدگاه معتزله درباره لطف شبیه است؛ اما اشاعره لطف عام را نمی‌پذیرند و آن را تنها دربرگیرنده کسانی می‌دانند که هدایت یافته‌اند؛ برخلاف معتزله و عدلیه که به لطف عام الهی باور دارند. تعریف دوم، حتی نزد خود اشاعره پذیرفته نسیت. بسیاری از علمای اشاعره، درباره بعثت انبیا، به لطف باور دارند و این بر عدم التزام آنان به تعریف دوم لطف دلالت می‌کند. ملا علی قاری در این باره می‌نویسد: خداوند دو صفت لطف و قهر دارد و حکمت اقتضا دارد که ملک الملوک، این چنین باشد؛ زیرا هر کدام از آن دو از اوصاف کمال هستند و هیچ‌کدام جای دیگری را نمی‌گیرد و هیچ‌کدام بدون وجود دیگری تحقق پیدا نمی‌کند؛ همان‌طور که لذت بدون درد شناخته نمی‌شود و اشیاء توسط ضد، شناخته می‌شوند و برای هر کدام از لطف و قهر، مظاهری وجود دارد؛ بهشتی‌ها و اعمال آنها، مظهر لطفند و فایده بعثت انبیا و کتب نیز به همین بهشتی‌ها بازمی‌گردد[۵۲].

یعنی بعثت انبیا، نمونه‌ای از لطف الهی به بهشتیان است. شهرستانی می‌نویسد: برگزیدن انبیا - با اینکه شبیه انتخاب چیزی توسط انسان‌ها نیست - تنها متوجه به خیر است و نظر به صلاحی دارد که نظم عالم به آن صورت می‌گیرد و تمام عالم به وسیله آن قوام پیدا می‌کند؛ همگی از امر او صادر شده و به سوی امر اوست و به هیچ وجه در انتخاب آنها میل به فساد [عالم] نیست؛ بلکه درجه آنان فوق آن چیزی است که به اوهام انسان‌ها برسد[۵۳]. یعنی انتخاب انبیا، برای قوام یافتن عالم، و به خیر و مصلحت عالم بوده است و هرگز موجب فساد نمی‌شود. تفتازانی نظریه معتزله و عدلیه را درباره بعثت انبیا نپذیرفته و آن را چنین را توجیه کرده است: تو آگاهی که این سخنان در اینجا، جز ترویج نظریه معتزله چیزی دیگری نیست؛ زیرا مقصود آنان از وجوب بر خدا، جز این نیست که ترک آن مخالف با حکمت است و مستحق مذمت؛ اما به نظر ما بعثت انبیا، لطف الهی و رحمت است که انجام دادن آن نیکو است، اما ترک کردن آن بد نیست و نظر ما در سایر الطاف نیز چنین است و هیچ ابتنایی بر شایستگی پیامبر(ص) و جمع شدن سایر شرایط در او ندارد. بلکه خداوند هر کس را بخواهد، مستحق این رحمت خود می‌گرداند و او بهتر می‌داند رسالت خویش را در کجا قرار دهد[۵۴].[۵۵]

انواع لطف

لطف مقرب

لطف از دید اثر و اختیار مکلف، به «مقرب» و «محصل» تقسیم شده است. لطف مقرب، زمینه را برای تحقق یافتن تکلیف مکلف، فراهم می‌آورد؛ چنان‌که مکلف در مقایسه با زمانی که چنین لطفی در کار نیست، به اجرای تکالیف نزدیک‌تر می‌شود. البته این لطف به اجرای تکلیف، نمی‌انجامد. علامه حلی درباره لطف مقرب می‌گوید: «لطف آن است که مکلف به وسیله آن، به انجام طاعت نزدیک، و از انجام معصیت دور می‌گردد که هیچ بهره‌ای از قدرت و تمکین ندارد این لطف مقرب است»[۵۶]. تفتازانی نیز می‌گوید: لطف انجام کاری است که بنده را به سوی اطاعت نزدیک کرده و از معصیت دور می‌کند، اما او را مجبور به کار خوب یا ترک بد نمی‌کند و به این کار، لطف مقرب گویند[۵۷].[۵۸]

لطف محصل

بنابر لطف محصل، تکلیف مکلف مختارانه تحقق می‌یابد؛ یعنی فعل طاعت از مکلف مختار سرمی‌زند[۵۹]. تفتازانی می‌گوید: ... یا کاری که سبب می‌شود بنده اطاعت کند و به این کار، لطف محصل گویند؛ مانند روزی دادن و عمر دادن و [بهره‌مندی از] وسایل و کامل کردن عقل و اقامه ادله و چیزهایی مانند آنها[۶۰]. لطف مقرب و محصل، هر دو داعی تکلیفند، اما داعویت لطف محصل، به اندازه‌ای است که به تحقق تکلیف می‌انجامد و لطف مقرب، چنین نیست. این تقسیم‌بندی بر پایه نوع لطف استوار نیست، بلکه بر پایه عمل مکلف استوار است؛ یعنی در هر دو صورت، زمینه اجرای خیر را خداوند فراهم کند. اما مکلف یا با اختیار خود به کار می‌خیر می‌رسد یا نمی‌رسد. به هر روی، لطف خداوند او را فراگرفته است.[۶۱]

منابع

پانویس

  با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. مفردات الفاظ القرآن، ۴۵۰؛ لغت‌نامه دهخدا، ۱۲/ ۱۷۳۷۶.
  2. فرهنگ شیعه، ص 370.
  3. الالهیات‌، ۳/ ۵۸.
  4. اوائل المقالات‌، ۲۵.
  5. اوائل المقالات‌، ۲۵.
  6. الالهیات‌، ۳/ ۵۱.
  7. فرهنگ شیعه، ص 370.
  8. الالهیات‌، ۳/ ۵۱.
  9. فرهنگ شیعه، ص 370-371.
  10. کشف المراد، ۳۵۱؛ ارشاد الطالبین‌، ۲۷۷؛ الالهیات‌، ۳/ ۵۲.
  11. فرهنگ شیعه، ص 371.
  12. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ؛ سوره اعراف، آیه ۹۴ و ﴿وَقَطَّعْنَاهُمْ فِي الأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِكَ وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ آیه ۱۶۸؛ ﴿رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ؛ سوره نساء، آیه ۱۶۵، بحارالانوار، ۵/ ۳۱۶.
  13. الالهیات‌، ۳/ ۵۶.
  14. فرهنگ شیعه، ص 371.
  15. شرح الاصول الخسمة، ۵۲۳؛ الالهیات‌، ۳/ ۵۶.
  16. فرهنگ شیعه، ص 372.
  17. فرهنگ شیعه، ص 371-372.
  18. شرح الاصول الخسمة، ۳۵۲.
  19. فرهنگ شیعه، ص 372.
  20. شرح الاصول الخسمة، ۳۵۳.
  21. فرهنگ شیعه، ص 372.
  22. شرح الاصول الخسمة، ۳۵۳.
  23. فرهنگ شیعه، ص 372.
  24. همان، ۳۵۳.
  25. فرهنگ شیعه، ص 372.
  26. کشف المراد، ۳۵۴ و ۳۵۵.
  27. فرهنگ شیعه، ص 373.
  28. جهت مطالعه بیشتر مراجعه شود به فصل چهارم کتاب امامت در بینش اسلامی، با عنوان قاعده لطف و وجوب امامت، تألیف علی ربانی گلپایگانی که این بحث را با تمام جوانب و شبهات آن طرح و بررسی کرده است.
  29. خواجه نصیر در تجرید الاعتقاد می‌‌گوید: الامام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلا للغرض . علامه حلی در شرح آن در کشف المراد می‌‌گوید: جمله الامام لطف، امر بدیهی است برای عقلا؛ زیرا وجود رهبری که انسان را به دوری از معصیت و اطاعت و انجام دادن صلاح و سعادت راهنمایی کند هر عقل سلیمی وجود آن را ضروری می‌‌داند.
  30. مطهری، امامت و رهبری، ص۹۵ - ۹۲؛ همو، آشنایی با علوم اسلامی، ج۲، ص۷۶.
  31. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۲-۱۶۳.
  32. النکت الاعتقادیة، ص۳۱. اللطف هو ما يقرب المكلف معه إلى الطاعة و يبعد عن المعصية و لاحظ له في التمكين و لم يبلغ الالجا.
  33. الیاقوت فی علم الکلام، ابراهیم نوبختی، ص۱۰۷. اللطف امر يفعله الله تعالى بالمكلف لا ضرر فيه يعلم عند وقوع الطاعة منه ولولاه لم يطع.
  34. الذخیرة فی علم الکلام، مرتضی، شریف، ص۴۰۹-۴۱۰.
  35. الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۷۷. و اللطف في عرف المتكلمين عبارة عما يدعو إلى فعل واجب أو يصرف عن قبيح.
  36. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۱۸.
  37. شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ص۵۱۹ إن اللطف هو كل ما يختار عنده المرء الواجب و يتجنب عن القبيح، أو يكون عنده أقرب إما إلى اختيار الواجب أو إلى ترك القبيح.
  38. شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ج۳۱، ص۹.
  39. شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ص۵۲۴.
  40. شرح الأصول الخمسة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ص۶۴.
  41. مقالات الاسلامیین، ابی الحسین اشعری، ج۲، ص۱۹۳.
  42. متشابه القرآن، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ج۲، ص۷۲۰.
  43. المغنی فی الإمامة، القاضی عبدالجبار بن أحمد الهمذانی، ج۳۱، صص ۹۳-۹۵.
  44. المغنی فی الامه، ج۱۳، ص۱۹.
  45. المغنی فی الامه، ج۱۳، ص۷.
  46. مقالات الاسلامیین، ص۲۴۶.
  47. شرح الاصول الخمسه، ص۵۲۰.
  48. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۱۹.
  49. شرح الاصول الخمسه، صص ۲۰-۵۱۹.
  50. الکلیات معجم فی المصطلحات والفروق اللغویة، أبوالبقاء أیوب بن موسی الحسینی الکفوی الحنفی، ج۱، ص۷۹۷. و اللطف: ما يقع عنده صلاح العبد آخر عمره بطاعة الإيمان دون فساده بكفر و عصيان هذا مذهب أهل السنة.
  51. شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۵۹. المبحث الثاني اللطف و التوفيق قدرة الطاعة و الخذلان خلق قدرة المعصية.
  52. مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، علی بن سلطان محمد الهروی ملا علی القاری، ج۱، ص۲۴۸. و تحقيق هذا المقام أن يقال: إن الله صفتي لطف و قهر، و الحكمة تقتضي أن يكون الملك سيما ملك الملوك كذلك إذ كل منها من أوصاف الكال و لا يقوم أحدهما مقام الآخر، ولا يتحقق كل منهما إلا بوجود الآخر كما لا تتبين اللذة إلا بالألم و بضدها تتبين الأشياء ولا بد لكل منهما من مظهر فالسعداء و أعمالهم مظاهر اللطف و فائدة بعثة الأنبياء و الكتب ترجع إليهم.
  53. الملل و النحل، ج۲، ص۲۷. و اما الثاني فنقول أن اختيار الأنبياء لا مع ما أنه ليس من جنس اختيار البشر من وجه فهو متوجه إلى الخير مقصور على الصلاح الذي به نظام العالم و قوام الكل صادر عن الأمر صائر إلى الأمر لا يتطرق إلى اختيارهم ميل إلى الفساد بل و درجتهم فوق ما يبتدر إلى الأوهام.
  54. شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۷۴. و أنت خبير بأن في ترويج أمثال هذا المقال توسيع لمجال الاعتزال فإنهم لا يعنون بالوجوب على الله تعالى سوى أن تركه لقبحه محل بالحكمة و مظنة لاستحقاق المذمة فالحق أن البعثة لطف من الله تعالى و رحمة يحسن فعلها و لا يقبح تركها على ما هو المذهب في سائر الألطاف و لا تبتني على استحقاق من المبعوث و اجتماع أسباب و شروط فيه بل الله تعالى يختص برحمته من يشاء من عباده و هو أعلم حيث يجعل رسالته.
  55. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۲۱.
  56. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۴۴. اللطف هو ما يكون المكلف معه أقرب إلى فعل الطاعة و أبعد من فعل المعصية، ولم يكن له حظ في التمكين و لم يبلغ حد الإلجاء... هذا اللطف المقرب.
  57. شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۶۳. اللطف و هو فعل يقرب العبد إلى الطاعة و يبعده عن المعصية لا إلى حد الإلجاء و يسمى اللطف المقرب.
  58. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۲۳.
  59. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۴۴. و هو ما يحصل عنده الطاعة من المكلف على سبيل الاختيار.
  60. شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۶۳. أو يحصل الطاعة فيه و يسمى المحصل و ذلك كالأرزاق و الآجال و القوى و الآلات و إكمال العقل و نصب الأدلة و ما يشبه ذلك.
  61. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۲۴.
بازگشت به صفحهٔ «قاعده لطف در کلام اسلامی».