رعایت احکام شریعت و قوانین به عنوان یکی از ضوابط آزادی به چه معناست؟ (پرسش)

رعایت احکام شریعت و قوانین به عنوان یکی از ضوابط آزادی به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث فقه سیاسی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.

رعایت احکام شریعت و قوانین به عنوان یکی از ضوابط آزادی به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی
مدخل اصلی؟
تعداد پاسخ۱ پاسخ

پاسخ نخست

 
سید کاظم سیدباقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سیدباقری در کتاب «آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم» در این‌باره گفته‌ است:

«در راستای همین مرز، انسان آزادی که قرآن ترسیم می‌کند، آن است که در چارچوب قوانین و احکام شریعت، باید آن را تجربه کند و حق الهی نادیده انگاشته نشود، شهید صدر بر این باور است که در اندیشه اسلامی مبنای اینکه فرد همه گونه آزاد است، پذیرفته نمی‌شود، زیرا که بر پایه باور بر بندگی انسان استوار است و اینکه تنها خداوند است که مالک و مربی انسان و صاحب حق در تنظیم روش زندگی اوست و نه ارباب‌های پراکنده انسانی که فرمود:  أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ [۱]. و سپس در ادامه، به این امر تصریح می‌کند:  إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ [۲].

پس هیچ فردی یا جمعی نباید که حکمی به جز حکم خداوند برگیرد و همه زندگی اجتماعی، روش‌ها و دستورها باید از او باشد. بر این اساس، در می‌یابیم که رهایی و رَستن انسان در قلمرو سیاسی، تنها بر پایه ایمان و باور به برابری همه افراد جامعه است که همه در خلقت برابرند:  ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ [۳]. سپس در کنار تذکر به خلقت، امر می‌کند که پس او را بپرستید:  يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ [۴].

آن گونه که همه انسان‌ها، در سطحی برابر شایستگی آن را یافته‌اند برای تحمل بار امانت الهی:  إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا [۵]. و همگی نیز در تطبیق عمل بر اساس احکام خدا، مسئولیت دارند که فرمود: «كُلُّكُمْ‏ رَاعٍ‏ وَ كُلُّكُمْ‏ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»[۶].

از دستاوردهای این برابری و مسئولیت، آزادسازی انسان در جوامع سیاسی از سیطره دیگران و خط بطلان کشیدن بر انواع در بندکشیدن و بنده‌سازی سیاسی است. بر همین اساس می‌بینیم در قرآن کریم، حکم کردن فرعون و جامعه‌ای که بر آن حکم می‌کرد، تقبیح و سرزنش شده است؛ زیراکه او نماد سلطه یک فرد و سیطره یک طبقه بر دیگر طبقات است:  إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ [۷].

پس هر ترکیب و سامانه سیاسی که به فرد یا طبقه‌ای اجازه استضعاف افراد یا دیگر طبقات را داده باشد، مورد تأیید اسلام نیست، زیرا که این امر با برابری افراد جامعه که اشاره شد، منافات دارد[۸].

ساحتی دیگر از این حد را می‌توان در قالب، رعایت احکام شریعت و سبقت نجستن بر خدا و رسول او پیگیری کرد، خداوند در سوره حجرات می‌فرماید:  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ [۹].

علامه طباطبایی ذیل این آیه اشاره دارد که در کنار هم قرارگرفتن “الله” و “رسوله”، دلیل بر آن است که امر و حکمی مشترک میان آن دوست و آن مقام حکم و حاکمیتی است که اختصاص به خداوند و پیامبر او دارد؛ همچنان که در سوره یوسف فرمود:  إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ [۱۰].

در سوره نساء هم آمده است:  وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ [۱۱].

با این بیان آشکار می‌شود مراد از این کلام خداوند که فرمود  لَا تُقَدِّمُوا ، منظور آن است که هیچ حکمی را بر حکم خداوند و رسولش مقدم نگردد، حال سبقت گرفتن در گفتار باشد، پیش از آنکه کلام خدا و رسولش را گرفته باشد، یا سبقت در فعل و کار باشد، قبل از آنکه دستوری از سوی خدا و پیامبرش صادر شود. حاصل آنکه در هر چه خداوند و رسولش برای آن حکمی دارد، داوری نکنید مگر به حکم خداوند و همواره پیرو باشید و تبعیت کنید. این تبعیتی که در آیه به آن دعوت می‌شود، ورود به ولایت و حاکمیت خدا و وقوف در ایستگاه بندگی است و حرکت در مسیری است به گونه‌ای که بنده، در مرحله تشریح پیر و خداوند گردد، آن سان که در مرحله تکوین[۱۲] لذا فرمود:  وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ [۱۳].

با توجه به همین نکته باید توجه داشت انسان همان‌گونه که محدودیّت طبیعی و تکوینی دارد، هنگامی که در محیط اجتماعی خود زندگی می‌کند، محدودیت قانونی، حقوقی و اجتماعی نیز جلوی رهایی مطلق و آزادی بی‌قید و حصر او را می‌گیرد. چگونه ممکن است که هر فردی در اجتماع، از آزادی نامحدود برخوردار باشد و در عین حال چنین جامعه‌ای دچار هرج‌و‌مرج نگردد و به سعادت و کمال شایسته خویش نائل گردد؟[۱۴] پس برای آنکه هدف متعالی در زندگی اجتماعی فراموش نشود، “انسان در زندگی اجتماعی حقوقی دارد که آزادی در ابعاد مختلف آن مورد توجه اسلام قرار گرفته است. آزادی عقیده، آزادی بیان، آزادی مسکن، آزادی شغل، آزادی فعالیت‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی از جمله اموری است که مسلمانان در جامعه اسلامی از آن برخوردارند. انسان در حیات اجتماعی اسلام، افزون بر محدودیت‌های طبیعی دارای برخی محدودیت‌های قانونی است. محدودیت طبیعی او این است که اگر به تنهایی هم بخواهد زندگی کند، نمی‌تواند به شکل دلخواه بر اساس خواست شخصی خود عمل کند یا اراده گزاف داشته باشد. محدودیت قانونی‌اش آن است که چون بهره‌برداری از مواهب طبیعی برای همگان است، اگر کسی بخواهد به دلخواه خود آزادانه از آن استفاده کند، طوری که به حقوق دیگران تعدی ورزد یا مزاحمتی برای دیگران ایجاد کند، قانون به او اجازه چنین آزادی و تجاوزی را نمی‌دهد[۱۵].

از دیگر سو باید توجه داشت هر کشوری و دولتی دارای قانون خاص خود است و هر کس که می‌خواهد در آن قلمرو زندگی کند، باید آن قوانین را رعایت کند، شرعی باشد یا عرفی. هیچ حکومتی آزادی سیاسی را خارج از قوانین آن کشور برنمی‌تابد. افراد، احزاب، گروه‌ها و انجمن‌ها خود را محدود و پایبند به قوانین کشورها می‌دانند و اگر کسی آن را رعایت نکند، نمی‌تواند انتظار داشته باشد که از حقوق شهروندی برخوردار گردد. طبعاً در کشور اسلامی، قوانین تنظیم شده بر اساس شریعت، محور آزادی و رفتارهاست.

پس انسان موجودی است که سرشتی اجتماعی دارد، زندگی اجتماعی لوازمی دارد و یکی از لوازم حتمی آن، تن دادن به قوانینی است تا امور جامعه سامان یابد، پس به ناچار باید در برابر قانونی که مقداری از آزادی انسان را محدود می‌کند، سر خم کرد تا بتوان به درصدی معقول از آزادی دست یافت، این امر را بیش از ساحت‌های دیگر در جریان سیاست، باید رعایت کرد، کارورزی سیاسی و باور به آزادی سیاسی بدون حضور قانون سر از آشفته‌بازاری در می‌آورد که اولین پیامد آن ناامنی و عدم آسایش است، بنابراین همان قدرتی که به انسان بستر امن می‌دهد، برای کاربست آزادی و اعمال أراده، همان قدرت اراده و عمل سیاسی را در چارچوب قانون، محدود و مقیّد می‌کند؛ بنابراین “اگر بپذیریم که انسان علاوه بر دارا بودن حقوق، در مقابل مردم و در پیشگاه خداوند دارای تکالیف است، طبیعی خواهد بود که او باید حق‌الناس و حق‌الله را رعایت نماید. در این حالت، آیا صحیح است که بگوییم: آزادی‌های انسان مثل آزادی بیان، مطلق است؟ آیا با آزادی مطلق، حق‌الناس و حق‌الله رعایت می‌گردد؟ آزادی هیچ‌گاه نمی‌تواند فوق قانون و فوق دین باشد. اصلاً فلسفه دین و قانون چیست؟ مگر قانون غیر از این است که دستور می‌دهد برنامه‌ای را در یک چارچوب خاص اجرا کنید، فلان کار را انجام دهید یا ندهید؟ قانون تصریحاً یا تلویحاً می‌گوید: باید رفتارهای انسان محدود گردد و اصلاً شأن قانون محدودساختن آزادی است. اگر قانون و دین اجازه محدودساختن آزادی را نداشته باشند، وجودشان لغو است. دین از آن جهت که مشتمل بر قوانین اجتماعی و سیاسی است، به رفتارهای اجتماعی و سیاسی انسان جهت می‌دهد و حکم می‌کند که آن رفتارها در چارچوب خاص خود انجام پذیرند[۱۶]»[۱۷]

منبع‌شناسی جامع فقه سیاسی

پانویس

  1. «آیا خدایان پراکنده بهتر است یا خداوند یگانه دادفرما؟» سوره یوسف، آیه ۳۹.
  2. «داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید» سوره یوسف، آیه ۴۰.
  3. «این است خداوند پروردگار شما، خدایی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است پس او را بپرستید» سوره انعام، آیه ۱۰۲.
  4. «ای مردم! پروردگارتان را بپرستید که شما و پیشینیانتان را آفرید» سوره بقره، آیه ۲۱.
  5. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  6. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۸.
  7. «بی‌گمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دسته‌دسته کرد. دسته‌ای از آنان را به ناتوانی می‌کشاند» سوره قصص، آیه ۴.
  8. ر.ک: سیدمحمدباقر الصدر المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)، ج۵، ص۱۰۵.
  9. «ای مؤمنان! از خداوند و پیامبرش پیش نیفتید و از خداوند پروا کنید که خداوند شنوایی داناست» سوره حجرات، آیه ۱.
  10. «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.
  11. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  12. ر.ک: سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۳۰۷.
  13. «و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید» سوره انسان، آیه ۳۰.
  14. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۲۶.
  15. عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، جامعه در قرآن، ص۴۷۱.
  16. ر. ک. محمدتقی مصباح یزدی، نظریه سیاسی اسلام، ص۲۰۸.
  17. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۱۹۸.