پیامدهای جبری دانستن عصمت چیست؟ (پرسش)

پیامدهای جبری دانستن عصمت چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

پیامدهای جبری دانستن عصمت چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت
مدخل اصلیشبهات عصمت
مدخل وابستهجبر
تعداد پاسخ۳ پاسخ

پاسخ جامع اجمالی

اگر کسی بر جبری دانستن عصمت تأکید ورزد. چاره‌ای جز این ندارد که به خاطر پیامد‌های ناپسندی که جبر در پی دارد. دست از ظهور آنها کشیده، این متشابهات را به اصول و محکمات ارجاع دهد.

در اینجا برخی از اشکالات و پیامدهای جبری انگاری عصمت را یادآور می‌شویم:

  1. سقوط از ارزش انسانی: عصمت جبری بدان معناست که اراده و اختیار معصومان هیچ‌گونه نقشی در پیراستگی آنان از گناه ندارد و همچون ماشین خودکاری، بی‌اراده و اختیار و بدون اینکه خود بخواهند از اراده و فرمان الهی تبعیت می‌کنند. در این صورت، معصومان فاقد ارزش انسانی خواهند بود. به عبارت دیگر، جبری انگاشتن عصمت به معنای تنزل دادن معصومان از مقام انسانی و بشری است؛ ارزش آدمی به آزادی، اراده و اختیار اوست[۱].[۲].[۳]
  2. عدم شایستگی برای الگو شدن: شکی نیست که خداوند، پیامبران معصوم خود را به عنوان اسوه و الگوی آدمیان معرفی کرده و در آیات بسیاری، انسان‌ها را به تبعیت از رفتار و اعمال آنها امر نموده است. حتی در برابر برخی از بهانه‌گیری‌ها و اشکال‌تراشی‌های مردم که می‌گفتند چرا خداوند فرشته‌ای را به رسالت بر نگزیده است، پاسخ قرآن آن است که چون بر روی زمین انسان‌ها زندگی می‌کنند، باید پیامبرشان نیز از جنس آنان باشد، تا بتواند اسوه حسنه برای پیروان زمینی خود به شمار آید: ﴿قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَكًا رَّسُولاً[۴]. روشن است که برای الگو واقع شدن، تنها برخورداری از شکل و شمایل و صورت انسانی کافی نیست؛ بلکه همچون سایر افراد بشر که دارای آزادی و گزینش و انتخاب زنند، الگوی آنان نیز باید این خصیصه اصلی و بنیادین را دارا باشد. حال اگر فرض شود که عصمت و پاکی معصومین و کارهای خوب آنان معلول یکسری اسباب و عوامل غیراختیاری و ماوراء‌الطبیعی است که احراز آنها برای آدمیان مقدور نیست، چگونه می‌توان از ایشان پیروی کرد؟ در این صورت، آنها همانند کسانی هستند که سوار بر مرکب خوبی‌ها شده‌اند و بدون هیچ مانعی و بی‌اختیار به راه خود ادامه می‌دهند، در حالی که در مسیر حرکت سایر انسان‌ها، انواع و اقسام موانع درونی و بیرونی قرار داده شده است[۵].[۶].[۷]
  3. برتری نداشتن معصوم بر سایرین: بی‌شک، یکی از موجبات برتری انبیا بر سایر انسان‌ها عصمت آنان از هر گونه عیب و نقصی است. حال اگر فرض شود که پیراستگی‌شان غیر اختیاری است و آنان بی‌آنکه بخواهند، کارهای نیک را انجام می‌دهند و از بدی‌ها دوری می‌گزینند، این پرسش پیش می‌آید که وجه برتری آنان بر دیگران چیست؟ چرا انبیا افضل‌العباد شمرده شده‌اند؟ و اینکه قرآن کریم در تکریم انبیا (ع) می‌فرماید: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ[۸] و یا ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ[۹] چگونه توجیه می‌پذیرند؟ اگر معصومین آن‌گونه باشند که هر گاه اراده کار ناپسندی را کنند، بندهای نامرئی ناخودآگاه از ناحیه غیب فرود آمده، بر دست و پای آنان زده شود. تا قدرت انجام گناه را از آنان بستاند و یا اینکه نیروهای غیبی و ماوراءالطبیعی آنها را بی‌اختیار به سوی کارهای خوب و شایسته سوق دهند، در این صورت مقایسه آنان با دیگر انسان‌ها و برتری آنها بر دیگران بی‌معنا خواهد بود؛ حتی عده‌ای، از آنجا که عصمت را ملازم با جبری بودن دانسته‌اند، برای حفظ فضیلت و برتری معصومین بر سایرین، بهتر آن دیده‌اند که اصل عصمت آنان را در بعضی از مراتب انکار کنند. یکی از نویسندگان معاصر در این باره می‌گوید: "فلو أن النبي معصوم لما كان له من فضل فيما يأتي به او بدع، و لكن بقاء حياة الرسول بدون عصمة ترفع من شأنه و تدل على نجاحه في جهاده لنفسه و فهمه للافضل و اتباعه للاحسن في أغلب الأحوال"[۱۰]؛ اگر پیامبر معصوم باشد، فضیلتی بر دیگران ـ در کارهایی که انجام می‌دهد یا ترک می‌کند ـ نخواهد داشت، امّا زندگی پیامبر بدون عصمت، شأن و منزلت او را بالا می‌برد. و نشانه این است که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف صحیح را شناخته و از آن پیروی کرده است[۱۱].[۱۲].[۱۳]
  4. ناسازگاری با تکلیف: یکی از شرایط تکلیف "قدرت" است. و قدرت بدین معناست که فاعل به گونه‌ای باشد که «إِنْ شَاءَ فَعَلَ وَ إِنْ شَاءَ تَرَكَ‌»؛ اگر بخواهد انجام دهد و اگر بخواهد ترک کند. حال اگر فرض شود که تنها یک راه در پیش‌روی معصومین نهاده شده است و آن توانایی بر انجام کارهای نیک است. در این صورت مکلف بودن آنان بی‌معنی خواهد بود؛ زیرا معصیتی در حق آنها تصور نمی‌شود تا مکلف به ترک آن شوند[۱۴].[۱۵].[۱۶]
  5. بی‌معنا بودن عصمت: كسی را می‌توان معصوم نامید که آلوده شدن وی به گناه، قابل تصور باشد: مثلاً نمی‌توان اطفالی را که هنوز به سن تکلیف نرسیده‌اند معصوم دانست؛ زیرا جایی برای تصور گناه درباره آنان نیست. و اگر گاه، تعبیر "اطفال معصوم" در محاورات عامیانه به کار می‌رود، از سر تسامح است[۱۷]. حال، با توجه به اینکه عصمت جبری را ناسازگار با تکلیف دانستیم، مفسده دیگری که بر مفسده پیشین بار می‌شود، این است که اثبات عصمت جبری مساوی است با نفی آن؛ زیرا از یک سو، مقتضای جبری بودن این است که معصومین تکلیفی نداشته و گناهی در حق آنها قابل تصوّر نباشد. از سوی دیگر، عصمت در جایی قابل اطلاق است که ارتکاب گناه متصوّر باشد. در همین ارتباط مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمایند: "و لو كان كذلك لم تتصور في حقهم معصية كسائر من لا تكليف عليه فلم يكن معنى لعصمتهم"[۱۸]؛ اگر عصمت انبیا جبری باشد و مکلف نباشند، معصیتی در حق آنها تصوّر نمی‌شود؛ مانند موجودات دیگری که مکلف نیستند. بنابراین، عصمت آنها هم بی‌معنا خواهد بود[۱۹].[۲۰]
  6. عدم استحقاق پاداش و مدح بر ترک گناه: انسان‌هایی که بی‌اختیار عمری را در اطاعت و عبادت الهی سپری کنند، هیچ‌گونه پاداش و ثوابی را سزاوار نخواهند بود. و حال آنکه خداوند بهترین و ارزشمند‌ترین پاداش‌ها را به معصومین وعده داده است. مثلاً درباره حضرت داود و سلیمان (ع) می‌فرماید: ﴿وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ[۲۱]. این خلاف عدالت خداوند است که ارزشمند‌ترین پاداش‌ها را به کسانی وعده دهد که بدون آن‌که بخواهند، پاک و شایسته شده‌اند. اما سایر افراد بشر را در معرض ارتکاب انواع گناهان قرار داده، اگر هم گناهی از آنان سر زند، به عذاب اخروی گرفتارشان سازد[۲۲].[۲۳].[۲۴]

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. احمد حسین شریفی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر شریفی و آقای دکتر یوسفیان در کتاب «پژوهشی در عصمت معصومان» در این‌باره گفته‌‌اند:

«اگر کسی بر جبری دانستن عصمت تأکید ورزد. چاره‌ای جز این ندارد که به خاطر پیامد‌های ناپسندی که جبر در پی دارد. دست از ظهور آنها کشیده، این متشابهات را به اصول و محکمات ارجاع دهد. در اینجا برخی از اشکالات جبری انگاری عصمت را یادآور می‌شویم:

سقوط از ارزش انسانی: عصمت جبری بدان معناست که اراده و اختیار معصومان هیچ‌گونه نقشی در پیراستگی آنان از گناه ندارد و همچون ماشین خودکاری، بی‌اراده و اختیار و بدون اینکه خود بخواهند از اراده و فرمان الهی تبعیت می‌کنند. در این صورت، معصومان فاقد ارزش انسانی خواهند بود. به عبارت دیگر، جبری انگاشتن عصمت به معنای تنزل دادن معصومان از مقام انسانی و بشری است؛ ارزش آدمی به آزادی، اراده و اختیار اوست[۲۵].

عدم شایستگی برای الگو شدن[۲۶]: شکی نیست که خداوند، پیامبران معصوم خود را به عنوان اسوه و الگوی آدمیان معرفی کرده و در آیات بسیاری، انسان‌ها را به تبعیت از رفتار و اعمال آنها امر نموده است. حتی در برابر برخی از بهانه‌گیری‌ها و اشکال‌تراشی‌های مردم که می‌گفتند چرا خداوند فرشته‌ای را به رسالت بر نگزیده است، پاسخ قرآن آن است که چون بر روی زمین انسان‌ها زندگی می‌کنند، باید پیامبرشان نیز از جنس آنان باشد، تا بتواند اسوه حسنه برای پیروان زمینی خود به شمار آید. ﴿قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَكًا رَّسُولاً[۲۷].

روشن است که برای الگو واقع شدن، تنها برخورداری از شکل و شمایل و صورت انسانی کافی نیست؛ بلکه همچون سایر افراد بشر که دارای آزادی و گزینش و انتخاب زنند، الگوی آنان نیز باید این خصیصه اصلی و بنیادین را دارا باشد. حال اگر فرض شود که عصمت و پاکی معصومین و کارهای خوب آنان معلول یکسری اسباب و عوامل غیراختیاری و ماوراء‌الطبیعی است که احراز آنها برای آدمیان مقدور نیست، چگونه می‌توان از ایشان پیروی کرد؟ در این صورت، آنها همانند کسانی هستند که سوار بر مرکب خوبی‌ها شده‌اند و بدون هیچ مانعی و بی‌اختیار به راه خود ادامه می‌دهند، در حالی که در مسیر حرکت سایر انسان‌ها، انواع و اقسام موانع درونی و بیرونی قرار داده شده است.

برتری نداشتن بر سایرین: بی‌شک، یکی از موجبات برتری انبیا بر سایر انسان‌ها عصمت آنان از هر گونه عیب و نقصی می‌باشد. حال اگر فرض شود که پیراستگی‌شان غیر اختیاری است و آنان بی‌آنکه بخواهند، کارهای نیک را انجام می‌دهند و از بدی‌ها دوری می‌گزینند، این پرسش پیش می‌آید که وجه برتری آنان بر دیگران چیست؟ چرا انبیا افضل‌العباد شمرده شده‌اند؟ و اینکه قرآن کریم در تکریم انبیا (ع) می‌فرماید: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ[۲۸] و یا ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ[۲۹] چگونه توجیه می‌پذیرند؟

اگر معصومین آن‌گونه باشند که هر گاه اراده کار ناپسندی را کنند، بندهای نامرئی ناخودآگاه از ناحیه غیب فرود آمده، بر دست و پای آنان زده شود. تا قدرت انجام گناه را از آنان بستاند و یا اینکه نیروهای غیبی و ماوراءالطبیعی آنها را بی‌اختیار به سوی کارهای خوب و شایسته سوق دهند، در این صورت مقایسه آنان با دیگر انسان‌ها و برتری آنها بر دیگران بی‌معنا خواهد بود؛

حتی عده‌ای، از آنجا که عصمت را ملازم با جبری بودن دانسته‌اند، برای حفظ فضیلت و برتری معصومین بر سایرین، بهتر آن دیده‌اند که اصل عصمت آنان را در بعضی از مراتب انکار کنند. یکی از نویسندگان معاصر در این باره می‌گوید: فلو أن النبي معصوم لما كان له من فضل فيما يأتي به او بدع، و لكن بقاء حياة الرسول بدون عصمة ترفع من شأنه و تدل على نجاحه في جهاده لنفسه و فهمه للافضل و اتباعه للاحسن في أغلب الأحوال[۳۰].

اگر پیامبر معصوم باشد، فضیلتی بر دیگران- در کارهایی که انجام می‌دهد یا ترک می‌کند- نخواهد داشت، امّا زندگی پیامبر بدون عصمت، شأن و منزلت او را بالا می‌برد. و نشانه این است که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف صحیح را شناخته و از آن پیروی کرده است.

ناسازگاری با تکلیف: یکی از شرایط تکلیف "قدرت" است. و قدرت بدین معناست که فاعل به گونه‌ای باشد که «إِنْ شَاءَ فَعَلَ وَ إِنْ شَاءَ تَرَكَ‌»؛ اگر بخواهد انجام دهد و اگر بخواهد ترک کند. حال اگر فرض شود که تنها یک راه در پیش‌روی معصومین نهاده شده است، و آن توانایی بر انجام کارهای نیک است. در این صورت مکلف بودن آنان بی‌معنی خواهد بود؛ زیرا معصیتی در حق آنها تصور نمی‌شود تا مکلف به ترک آن شوند[۳۱].

بی‌معنا بودن عصمت: کسی را می‌توان معصوم نامید که آلوده شدن وی به گناه، قابل تصور باشد: مثلاً نمی‌توان اطفالی را که هنوز به سن تکلیف نرسیده‌اند معصوم دانست؛ زیرا جایی برای تصور گناه درباره آنان نیست. و اگر گاه، تعبیر "اطفال معصوم" در محاورات عامیانه به کار می‌رود، از سر تسامح است[۳۲]. حال، با توجه به اینکه عصمت جبری را ناسازگار با تکلیف دانستیم، مفسده دیگری که بر مفسده پیشین بار می‌شود، این است که اثبات عصمت جبری مساوی است با نفی آن؛ زیرا از یک سو، مقتضای جبری بودن این است که معصومین تکلیفی نداشته و گناهی در حق آنها قابل تصوّر نباشد. از سوی دیگر، عصمت در جایی قابل اطلاق است که ارتکاب گناه متصوّر باشد. در همین ارتباط مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمایند: و لو كان كذلك لم تتصور في حقهم معصية كسائر من لا تكليف عليه فلم يكن معنى لعصمتهم[۳۳]؛ اگر [اعصمت انبیا جبری باشد و] مکلف نباشند، معصیتی در حق آنها تصوّر نمی‌شود؛ مانند موجودات دیگری که مکلف نیستند. بنابراین، عصمت آنها هم بی‌معنا خواهد بود.

عدم استحقاق پاداش[۳۴]: انسان‌هایی که بی‌اختیار عمری را در اطاعت و عبادت الهی سپری کنند، هیچ‌گونه پاداش و ثوابی را سزاوار نخواهند بود. و حال آنکه خداوند بهترین و ارزشمند‌ترین پاداش‌ها را به معصومین وعده داده است. مثلاً درباره حضرت داود و سلیمان (ع) می‌فرماید: ﴿وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ[۳۵].

این خلاف عدالت خداوند است که ارزشمند‌ترین پاداش‌ها را به کسانی وعده دهد که بدون آن‌که بخواهند، پاک و شایسته شده‌اند. اما سایر افراد بشر را در معرض ارتکاب انواع گناهان قرار داده، اگر هم گناهی از آنان سر زند، به عذاب اخروی گرفتارشان سازد»[۳۶].
۲. ابراهیم صفرزاده؛
صفرزاده در «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته‌‌اند:

«اگر قبول کنیم که عصمت، جبری و معصوم در عمل مجبور است، التزام به آن، مفاسدی دارد که در حقیقت، عصمت را بی‌ارزش می‌کند. این مفاسد در چند چیز است:

ناسازگاری با تکلیف[۳۷]: لازمه قول به جبر این است که معصومین قادر بر ترک معصیت نیستند و تکالیف الهی چه در بعد اوامر و چه در بعد نواهی شامل معصوم نمی‌شود و او مثل سایرین مکلف به تکلیف نیست، چون به صورت غیر ارادی از گناه دوری می‌کند و با جبر الهی عبادت می‌کند. با این فرض، اصلاً معصیت در حقش متصور نیست و مثل کسانی خواهد بود که تکلیف از آنها ساقط است؛ حال اینکه قرآن می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۳۸].

علامه طباطبایی در ذیل این آیه می‌فرماید: همانا نبی مکرم اسلام (ص) مأمور و مکلف به ایمان است؛ همان‌طور که تمام مشرکین مکلف به تکلیفی هستند که پیامبر اکرم (ص) آنان را تکلیف کرده است که در صورت شرک، عملش حبط می‌شود و در زمره خاسرین قرار می‌گیرد[۳۹].

عدم پاداش و مدح[۴۰]: اگر معصوم مجبور به عصمت باشد و بدون اختیار از گناه دوری کند چنین عصمتی هیچ‌گونه استحقاقی برای مدح در دنیا ندارد و هیچ ثواب و پاداشی نخواهد داشت، چون مدح، زمانی معنا دارد که فعل انسان از روی اختیار و با میل و رغبت باشد.

عدم فضیلت بر غیر معصوم: بی‌شک یکی از جهات برتری و فضیلت معصومان بر دیگران، عصمت آنان است که موجب می‌شود دیگران از آنان اطاعت و پیروی کنند. حال اگر فرض کنیم که معصومان مجبور به عصمت باشند، نه تنها بر دیگران برتری ندارند، بلکه نسبت به آنها (مؤمنین) در رتبه پایین‌تری قرار می‌گیرند، زیرا معصومان مجبور به عصمت‌اند، ولی سایر مردم با تلاش و کوشش خود به مراتب عصمت دست می‌یابند و می‌دانیم که پاداش و مدح الهی شامل فعلی است که با اختیار و تلاش حاصل شود.

قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ[۴۱].

و در جایی دیگر فرموده: ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ[۴۲]. چنین آیاتی بیانگر آن است که معصومان مجبور به عصمت نبودند، بلکه زندگی آنان سرشار از مبارزه و تلاش و عبادت بود، لذا مقایسه معصومان و برتری آنان بر فرض عصمت جبری بر دیگران بی‌معنا و ناصحیح است.

قول به جبر، بعضی از نویسندگان را مجبور کرده تا برای حفظ برتری معصومان بگویند: اگر پیامبر اکرم (ص) معصوم باشند در کارهایشان فضیلتی بر دیگران نخواهند داشت. اما زندگی پیامبران بدون در نظر گرفتن عصمت، شأن و منزلت آنان را بالا می‌برد که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس اماره موفق بوده و در اغلب اوقات در راه صحیح حرکت کرده و عمل درست را انتخاب کرده‌اند. بر این اساس، پیامبران بدون عصمت جبری، شأنشان حفظ و بر دیگران برتری خواهند داشت[۴۳].

عدم لیاقت برای الگو بودن[۴۴]: کسانی که به عصمت جبری معصوم‌اند شایستگی الگو شدن ندارند، زیرا بر فرض جبر، سایر مردم که با اختیار، عصمت را به دست می‌آورند، چگونه می‌توانند کسی را که مختار و صاحب اراده نیست به عنوان اسوه خویش قرار دهند. الگو بودن در شرایط مساوی ارزش می‌یابند و یکی از دلایلی که خداوند انبیا و امامان را به عنوان پیشوای مردم انتخاب کرد همان انسان بودن آنان است که با سایر مردم در تمام صفات یکسان‌اند. قرآن در این رابطه می‌فرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۴۵] و نیز می‌فرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ...[۴۶].

عدم ارزش انسان[۴۷]: یکی از وجوه برتری و ملاک لیاقت و ارزش انسان، انتخاب و قدرت اراده اوست که حضرت حق در وجود بی‌نظیر انسان قرار داده است.

فهم این مطلب برای هر انسانی بدیهی است، چون ملائک مجبور به عبادت و مأموریت در تمام نظام کیهانی‌اند، ولی انسان، مختار و صاحب انتخاب و اراده است. اگر انبیا مجبور به عصمت باشند فاقد ارزش انسانی خواهند بود، حال آنکه سایر مردم دارای قدرت اختیارند. لذا قول به جبر در عصمت معصومان، با ملاک‌های عقلی و قرآنی ناسازگار است»[۴۸].
۳. بهروز مینایی؛
آقای دکتر بهروز مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در این‌باره گفته‌ است:

«جبری‌انگاری عصمت پیامدهای منفی زیادی به دنبال دارد که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم:

  1. فقدان ارزش مقام عصمت: اگر رسیدن به این مقام به جبر باشد، داشتن چنین صفتی هیچ ارزشی برای معصوم محسوب نخواهد شد؛ چون ارزش تمام فضایل انسانی به اختیار و آزادی در اکتساب آنهاست.
  2. عدم برتری معصوم: اگر این مقام محصول شایستگی‌های اختیاری معصومان نباشد دلیلی برای برتری معصوم بر غیرمعصوم وجود ندارد؛ چون معصوم در این اندیشه، همچون ماشینِ خودکاری می‌شود که هرگاه اراده گناه می‌کند دست غیبی می‌آید و راه او را در انجام خطا و گناه سد می‌کند.
  3. بی‌معناشدن الگو قرار گرفتن انبیا: اگر جبری بودن عصمت پذیرفته شود، اسوه بودن انبیا و اوصیا برای بشر از میان می‌رود و به همان دلیل که ملائکه نمی‌توانند الگویی برای رهبری جامعه بشری باشند، الگوقرارگرفتن انبیا و ائمه نیز زیر سؤال می‌رود؛ حال آنکه صریح آیات قرآن بر رهبری عقیدتی و معنوی آنها تأکید دارند.
  4. عدم استحقاق پاداش بر ترک گناه: اگر قدرت بر انجام گناه از معصوم سلب شده باشد نسبت به آن هیچ تکلیفی تصور نمی‌شود؛ چون شرط نخستِ تکلیف، قدرت بر انجام کار است و به تبع آن استحقاق پاداش برای ترک معاصی و انجام فرامین الهی برای انبیا و اوصیا معنایی نخواهد داشت؛ درحالی که در قرآن و روایات، بهترین پاداش‌ها و نعمت‌های اخروی برای معصومان (ع) بر شمرده شده است.
  5. بی‌معناشدن عصمت: علامه طباطبائی، می‌فرماید: «اگر عصمت انبیا جبری باشد و مکلّف نباشند، معصیتی در حق آنها تصور نمی‌شود، مانند موجودات دیگری که مکلّف نیستند؛ بنابراین عصمت آنها نیز بی‌معنا خواهد شد»[۴۹].
مفاسد جبری انگاری عصمت آن قدر زیاد است که بیشتر متکلمان در توجیه این حقیقت در صدد ارائه تبیینی هستند که با اختیار و آزادی معصوم ناسازگار نباشد. اما تفسیر ماهیت عصمت به مراتب بالای ایمان در همین زمان توسط متکلم و مورخ مشهور اشعری، ابن خلدون شرح و بسط داده شده است: آنچه مطلوب و مقصود از تکالیف الهی است ایجاد ملکه‌ای راسخ در نفس آدمی است که به دنبال آن علم اضطراری برای نفس حاصل می‌شود که همان توحید و عقیده ایمانی است... ایمانی که سرچشمه و اصل تکالیف است دارای مراتبی است؛ نخستین مرتبه ایمان، تصدیق قلبی همراه و موافق با آن چیزی است که بر زبان جاری می‌شود و مراتب بالای ایمان، به وجود آمدن کیفیتی از این اعتقاد قلبی است که بر قلب آدمی مستولی می‌شود و تمامی اعضا و جوارح تحت سلطه قلب و این تصدیق ایمانی قرار می‌گیرد. در این مرتبه از ایمان کامل، مؤمن مرتکب هیچ گناه صغیره و کبیره‌ای نمی‌شود و رسوخ این ملکه به جایی می‌رسد که در همه حالات حتی یک چشم به هم زدن او را به حال خود رها نمی‌سازد و تفسیر گفتار پیامبر (ص): «لَا يَزْنِي الزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»[۵۰]شاهد این مطلب است. شاهد دیگر بر این مطلب، حدیثی است که هرقل قیصر روم از ابوسفیان بن حرب بعد از دریافت نامه سفیر پیامبر (ص) در مورد پیامبر (ص) و احوال او و اصحابش نقل می‌کند: «آیا فردی از اصحاب بعد از اینکه ایمان آورد ممکن است از آن سرپیچی نماید و از دین خارج شود؟ گفت: خیر، هرگز. سپس گفت: ایمان این‌گونه است هنگامی که شادابی آن داخل قلب می‌شود از آن مفارقت نمی‌کند»[۵۱]. معنای این مأثور آن است که ملکه ایمان هنگامی که استقرار یافت، به منزله فطرت و خصلت جبلّی آدمی می‌شود و این مرتبه بالای از ایمان است که پایین‌تر از مرتبه عصمت محسوب می‌شود و عصمت برای انبیا ضرورت دارد به ضرورت سابق بر این و این مرتبه عصمت درنتیجه مؤمن بودن آنها و اعمال و تصدیقشان حاصل شده است و این تفاوت مراتب ایمان و عصمت، همان درجات مختلف ایمان است...»[۵۲].[۵۳]

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
  2. یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۴۲؛ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
  3. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۲۳.
  4. «بگو: اگر بر زمین فرشتگانی می‌بودند که با آرامش راه می‌پیمودند (باز هم) بر آنان از آسمان فرشته‌ای را به پیامبری می‌فرستادیم» سوره اسراء، آیه ۹۵.
  5. ر.ک: فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۸؛ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۸۱.
  6. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۴۵-۴۹.
  7. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۲۳.
  8. «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
  9. «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.
  10. مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۶.
  11. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۸۱.
  12. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۴۵-۴۹.
  13. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۲۳.
  14. شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ ارشاد الطالبین، ص۳۰۱.
  15. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۴۵-۴۹.
  16. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۲۳.
  17. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۷۳.
  18. المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.
  19. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۸۱.
  20. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۴۵-۴۹.
  21. «و بی‌گمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵. ر.ک: ارشاد الطالبین، ص۳۰۱؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳.
  22. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۴۵-۴۹.
  23. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۸۱.
  24. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۲۳.
  25. فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
  26. ر.ک: فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۸.
  27. «بگو: اگر بر زمین فرشتگانی می‌بودند که با آرامش راه می‌پیمودند (باز هم) بر آنان از آسمان فرشته‌ای را به پیامبری می‌فرستادیم» سوره اسراء، آیه ۹۵.
  28. «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
  29. «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.
  30. مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۶.
  31. شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ ارشاد الطالبین، ص۳۰۱.
  32. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۷۳.
  33. المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.
  34. ارشاد الطالبین، ص۳۰۱؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳.
  35. «و بی‌گمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵.
  36. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۴۵-۴۹.
  37. تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۳.
  38. «و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
  39. المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.
  40. تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۳.
  41. «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
  42. «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.
  43. احمد شبلی، مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۱.
  44. فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
  45. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  46. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت.».. سوره جمعه، آیه ۲.
  47. پژوهشی در عصمت معصومان، ص۴۲؛ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
  48. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۲۳.
  49. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۲۹۰، عبارت ایشان چنین است: ولو كان كذلك لم تتصور في حقهم معصية كسائر من لا تكليف عليه فلم يكن معنى لعصمتهم.
  50. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۲؛ شیخ طوسی، التهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۷۱.
  51. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۸۲، به نقل از: محمد بخاری، صحیح بخاری.
  52. عبدالرحمن ابن خلدون، المقدّمه، فصل دهم از باب ششم در علم کلام، ص۵۸۴.
  53. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۸۱.