مقدمه

از قساوت‌های دشمنان در کربلا، عریان نهادن جسم حسین بر روی خاک بود. امام، برای پیشگیری از این ظلم، روز عاشورا قبل از عزیمت به میدان شهادت، کنار خیمه‌ها آمد و از خواهرش زینب، جامه و شلواری کهنه‌طلبید و آنها را با دست پاره پاره کرد و بر تن پوشید تا کسی پس از شهادتش در آن جامه‌ها رغبت نکند و به طمع آن لباس، او را عریان نسازد، فرمود: «ائتوني ثوبا لا يرغب فيه احد اجعله تحت ثيابي لئلا اجرد منه بعد قتلي»[۱] اما ابجر (ابحر) بن کعب جنایت کرده آن را پس از شهادت امام از تن او در آورد و حسین عریان در کربلا نهاد. از آن پس دست‌هایش خشک شد، مثل دو تکه چوب[۲] و به نقلی شلواری را که درآورد، در نتیجه از دو پا فلج و زمین‌گیر شد[۳] در برخی نقل‌ها تغییر "عتیق" آمده، یا "ثوب خلق"، که همان لباس کهنه است[۴].

غارت لباس‌های حضرت

زبون‌ترین انسان‌ها، شرم‌آورترین کارها را انجام می‌دهند. زشتکاری تراوشی از پلیدی درون انسان‌هاست، پستی و حقارت نمودی از حقارت روحی افراد است. عصر عاشورا وقتی سر مقدس سیدالشهدا به نیزه رفت، مشتی رجاله بی‌هویت ریختند و آنچه لباس بر تن امام بود به غارت بردند. پیراهن آن حضرت را اسحاق بن حویه حضرمی برد. هنگامی که آن را پوشید بدنش لک و پیس شد و موی بدنش ریخت. روایت شده: تعداد حدود یک صد و ده سوراخ تیر و نیزه و ضربه به پیراهن امام حسین(ع) یافت شد. شلوار آن بزرگوار را ابجر بن کعب تمیمی به غارت برد. روایت شده که وی به علت فلج شدن پاهایش زمین‌گیر شد. عمامه آن مظلوم را اخنس بن مرثد بن علقمه حضرمی به یغما برد و گفته شده: جابر بن یزید اودی آن را ربود، هنگامی که عمامه آن بزرگوار را به سر بست دیوانه شد و بنا بر روایت غیر سید بن طاووس دچار مرض خوره گردید. زره آن حضرت را مالک بن بشیر کندی برد و دیوانه شد. سید بن طاووس می‌نویسد: نعلین‌های امام حسین(ع) را اسود بن خالد به غارت برد. انگشتر آن حضرت را بجدل بن سلیم کلبی برد. وی انگشت آن بزرگوار را با انگشتر قطع کرد همین بجدل بود که مختار او را گرفت و دست و پایش را قطع نمود. سپس او را هم چنان گذاشت تا به خون خود غلطید و مرد. حوله خز امام را قیس بن اشعث برد. زره کوتاه آن بزرگوار را عمر بن سعد برد.

هنگامی که عمر بن سعد کشته شد مختار آن زره را به قاتل عمر که ابو عمره بود داد. شمشیر آن حضرت را جمیع ابن خلق ازدی و گفته شده: آن را مردی از بنی‌تمیم برد که او را اسود بن حنظله می‌گفتند. در روایت ابن سعد آمده: شمشیر حسین(ع) را قلافس نهشلی برد[۵]. سرانجام کار آن گرگ‌های بیابانی در غارت لباس‌های حجت خدا به آنجا رسید که و تركه عريانا بالعراء مجردا على الرمضاء امام را برهنه در میان شنزار کربلا رها کردند.[۶].

طلب کهنه پیراهن

حسین(ع) هدایتی بود در برابر ظلمت متراکم، خورشیدی رو در روی ابر غلیظ و فشرده سیاهی و تباهی، امام با شناختی که از دشمن دون داشت در وداع آخرش طبق نقل سید بن طاووس و ابن شهر آشوب به خواهرش زینب فرمود: «ايتيني بثوب عتيق لا يرغب فيه احد من القوم اجعله تحت ثيابي لئلا اجرد منه بعد قتلي، فاني مقتول مسلوب». لباس کهنه‌ای را برایم بیاورید که کسی در آن طمع نکند تا آن را زیر لباس‌هایم بپوشم که بعد از شهادتم از بدنم بیرون نیاورند تا بعد از کشته شدن برهنه نشوم، چون من کشته خواهم شد. وقتی زن‌ها شنیدند که امام لباس کهنه خواسته تا زیر لباس‌ها بپوشد و همان کفن اوست، فارتفعت اصوات النساء بالبكاء و النحيب. صدا به ضجه بلند کردند، لباس کوتاهی را برایش آوردند، حضرت فرمود: نه، این لباس اهل ذلت است، آنگاه لباس کهنه‌ای را گرفته و چند جای آن را پاره نمود و زیر لباس‌ها پوشید[۷].

پس شلواری طلب کرد و آن را چاک زده و پوشید و چنین کرد که آن را بیرون نیاورند. راوی می‌گوید: وقتی که آن حضرت شهید شد بدن مبارکش را برهنه کردند، حتی آن پیراهن کهنه را هم از تن شریفش بیرون کشیدند. یک نقل است که امام حسین(ع) به فضه فرمود: برو و کهنه پیراهن مرا بیاور و چنان کن که خواهر مطلع نشود و این پیراهن جامه‌ایست که دوش آن بر مُهری است. فضه رفت و از اضطراب گریه می‌کرد، زینب فرمود: علت گریه تو چیست؟ جواب داد به سبب بزرگی مصیبت! زینب فرمود: برادرم حسین(ع) با تو چه کار داشت؟ عرض کرد: اجازه ندارم بگویم! زینب فرمود: به حق مادرم بر تو بگو فضه عرض کرد: مرا امر کرد پیراهنی برایش بیاورم با این خصوصیت. زینب ناله زد و بی‌هوش شد، امام حسین(ع) حاضر شد و سر خواهر را به دامن نهاد، حسین(ع) راضی نشد خاطره پیراهن قلب زینب را بیازارد ولی زینب بعد از شهادت حسین(ع) کهنه پیراهن را هم در برش ندید[۸]. امام آماده میدان شد، دید دخترش از زنان جدا گشته و در گوشه‌ای گریه می‌کند، امام نزد او رفته و تسلی‌اش داد و فرمود: ای عزیز من این آخرین وداع است و ملاقات ما روز قیامت نزد حوض کوثر خواهد بود. گریه‌ها را رها کن و برای اسارت مهیا باش! صبر جمیل را شعار خود قرار ده و وقتی پیکر قطعه قطعه مرا روی خاک مشاهده کردی در حالی که خون از رگ‌هایم جاری است شکیبایی کن[۹].[۱۰].

منابع

پانویس

  1. بحار الانوار، ج ۴۵، ص۵۴
  2. ثبات الهداة، ج ۵، ص۲۰۱، عوالم(امام حسین)، ص۲۹۷
  3. بحار الانوار، ج ۴۵، ص۵۴
  4. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۹۵.
  5. بحار، ج۴۵، ص۵۸.
  6. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۱۵۸.
  7. الملهوف، ص۵۱؛ نفایس الفنون، ص۳۵۲.
  8. ریاحین الشریعه، ج۳، ص۸۰.
  9. قصه کربلا، ص۳۶۵.
  10. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۱۳۱.