بنی‌تغلب

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

نسب تغلب

تغْلب،[۱] از شاخه‌های قبیله وائل بن قاسط و از تیره‌های قبیله ربیعه است؛ قبیله‌ای مشهور از اعراب شمالی (عدنانی)[۲] که نسب از تغلب بن وائِل بن قاسط بن هنب بن افصی بن دعمی بن جَدیْلَةَ بن اسد بن ربیعة بن نزار بن مَعَدّ بن عدنان می‌‌برند. [۳] نام اصلی تغلب را "دثار" گفته‌اند[۴] اما از آنجا که پدرش آرزوی پیروزی و غلبه او را داشت، نام تغلب بر او ماندگار شد و از آن پس وی را "تغلب" و "غلباء"(قدرتمند و پیروز) خواندند و منتسبین به قبیله او را "غلباوی" نسبت دادند؛[۵] کما این که منتسبین به این قبیله را «تَغْلِبی» یا «تَغْلَبی» نیز خطاب کرده‌اند. [۶] هر چند نسب شناسان، بالاتفاق، مردم این قبیله را از ذریه تغلب بن وائل دانسته‌اند و از تغلب به عنوان نام جد جاهلی تغلبیان یاد کرده‌اند، اما –با مرور زمان- در این که تغلب، پسر وائل بوده یا دخترش، تردیدهایی بوجود آمده است. در برابر قول مشهور که تغلب را پسر وائل خوانده‌اند، برخی محققانِ معاصر، وی را دختر وائل دانسته،[۷] در توجیه دیدگاه خود، به اشعاری از روزگاران قدیم که در آن، تغلب «ابنة» وائل معرفی شده نه «ابن» او،[۸] استناد کرده‌اند. اما این این گفته آنان، دارای پاسخی از پیش گفته است و آن این که لغویین، ذکر "ابنة" به جای "ابن" و بیان اصطلاحاتی نظیر"تغلب بنت وائل" به جای "تغلب بن وائل" در استعمالات شعری و ادبی را به جهت توجه به [اسم] قبیله و معنای آن دانسته، نمونه مشابه آن را استعمال "تمیم بنت مرّ "به جای "تمیم بن مرّ " در برخی اشعار و مکتوبات ادبی گذشته عنوان کرده‌اند.[۹] تغلب بن وائل را برادرانی بوده که بکر و غنز و شُخَیص چهره‌های معروف و شناخته شده آنانند و هر کدامشان، بعدها در رأس قبایل خود قرار گرفتند.[۱۰] تغلب همچنین سه پسر به نامهای غَنْم، اَوْس و عِمران داشت[۱۱] اما، از آنجا که اغلب بزرگان و مشاهیر تغلبی از نسل غنم بودند، از این رو، در کتب انساب و شجره نامه‌ها منحصراً به این نسل توجه شده است.[۱۲] طوایف مختلفِ قبیلة تغلب عمدتاً از نسل شش تن از فرزندان بکر بن عمرو بن غنم به نامهای جُشَم، مالک، عمرو، ثَعلبه، معاویه و حارث‌اند که به سبب شباهت چشمهایشان با چشم نوعی مار، اَراقِم (جمع اَرقم، نوعی مار خالدار) لقب گرفته بودند.[۱۳]-[۱۴] تغلبیان به شاخه‌های متعددی تقسیم می‌‌گردند که از مشهورترین آن می‌‌توان به شعبه‌های: بنی عِکَب -که خود به دو شاخۀ بنی عدی و بنی کنانه تقسیم شده‌اند-،[۱۵] بنی وحد، بنی حمدان[۱۶] (ملوک شیعه موصل)، بنی عتاب، بنی فَدَوْکَس، اراقم -که خود جمع چند شاخه است- و بنی شعبه -در طائف-[۱۷] اشاره کرد. از این قبیله از قرن هفتم به بعد آثار چندانی در دست نیست چنان که به نوشته ابن سعید مغربی (متوفی ۶۸۵) وی سراسر جزیرة ابن عمر و دیار ربیعه را گشته، اما کوچکترین اثری از تغلبیان به صورت قبیله ای نیرومند و مستقل عرب نیافته است.[۱۸] به عقیدة الاطرقجی[۱۹] از قرن نهم دیگر نامی از این قبیلة پرآوازه یافته نشده است. اما برخی از پژوهشگران معاصر بر این اعتقادند که هم اکنون شماری از قبایل کهن با نام‌های دیگری در شبه جزیره عربستان ساکنند؛ چندان که قبایل تغلب امروزه با نام دَواسِر در عسیر تهامه زندگی می‌‌کنند و قبایل دیگری از تغلب هم با نام عنزه در جنوب شبه جزیره به سر می‌‌برند که خاندانهای سلطنتی آل سعود، آل خلیفه و آل الصباح در عربستان و بحرین و کویت از همین قبیله‌اند.[۲۰]

مواطن بنی تغلب

خاستگاه اولیه تغلبیان را –به مانند دیگر تیره‌های ربیعه-، تِهامه گفته‌اند. آنان سپس، بتدریج از آنجا به دیگر بلاد از جمله حجاز و نَجد و بحرین و دیار ربیعه -که در حوالی سنجار و نصیبین قرار داشت- مهاجرت کردند. [۲۱] درباره تاریخ این مهاجرتها و علل آن اختلاف نظر وجود دارد. برخی مورخان، یکی از عمده دلیل‌های پراکنده شدن تغلبیان و به‌ویژه مهاجرت آنان از سرزمین‌های اصلی خود در شبه جزیره عربستان به دیار ربیعه را جنگ بَسوس و جنگ‌هایی که پس از آن به انگیزه خونخواهی کلیب برپا شده، دانسته اند[۲۲] که از حدود ۵۳۰ میلادی به بعد، بین آنان و پسرعموهایشان از قبیلة بنی بکر بن وائل رخ داد. این جنگ‌های طولانی، آنان را به شدت در تنگنا قرار داد و هر دو قبیله را مجبور به کوچیدن به اراضی شمالی‌تر در زمان‌های مختلف کرده است. از دیگر اسبابی که باعث مهاجرت قبایل ربیعه –از جمله بکر و تغلب- به این منطقه شد می‌‌توان به عصبیت قبیله‌ای، ازدیاد جمعیت همراه با کمبود ارزاق اشاره کرد. راویان اخبار، نخستین فرد از بطون تغلب که در جزیره فراتیه فرود آمد را علقمة بن سیف بن شرحبیل بن مالک بن سعد بن جشم بن بکر گفته‌اند و آورده‌اند که وی با مردم جزیره جنگید و با مغلوب کردن آنها، قومش را در آنجا ساکن نمود.[۲۳] مردم ربیعه در مناطق پایین دست سرچشمه رودخانه فرات،[۲۴] واقع در میان موصل به طرف رأس عین و نصیبین و خابور،[۲۵] مسکن گزیدند؛ از این رو این سرزمین را از آن پس، دیار ربیعه خواندند. [۲۶]-[۲۷] البته دیار ربیعه، سرزمین وسیعی بود با شهرها و آبادیهای بسیار که در مآخذ گوناگون به مناسبت جنگ‌ها یا حوادث دیگر از آنها نام برده شده است، از جمله این آبادی‌ها، جزایر فرسان، موضع العقارب -حوالی نصیبین که مسکن اصلی آل حمدان بود-، حوالی جبل سنجار و نیز اطراف سواد عراق میان بلد بکر و بلد قضاعه و جزیرۀ ابن عمر است. [۲۸] جزیرۀ ابن عمر در شمال بین‌النهرین در سدۀ دوم هجری به دست حسن بن عمر تغلبی پدید آمد و برای سده‌ها از رونق اقتصادی برخوردار بود و همچنین مسیحیت در آن رونقی داشت.[۲۹] همچنین شهر رحبه در کرانۀ رود فرات،[۳۰] جزیرۀ فراتیه، ماردین و دارا،[۳۱] وادی ظبی بر فرات و الاَحَصّ نیز از دیگر آبادی‌های این سرزمین برشمرده شده است.[۳۲]- [۳۳] البته برخی صاحب نظران را اعتقاد بر این است که هجرت بزرگ بکر و تغلب به دیار ربیعه، سالها قبل از وقوع سلسله جنگ‌های موسوم به بسوس و در دوران حکومت ذی نواس بر یمن -در سال ۳۸۰ میلادی- اتفاق افتاده،[۳۴] و تا قرنها و تا آغاز برپایی نظام اسلامی ادامه یافته است. در حد فاصل این زمان تا قرن ششم میلادی، پیوسته بخشی از آنان در مواطن اصلی شان سکنی داشتند و بقیه سرزمین مادری شان را به امید جایگاه بهتر ترک می‌‌کردند. [۳۵] در ابتدای قرن نخست هجری (قرن ۷ میلادی) منازل بنوتغلب در وسط جزیره بین قرقیسیا[۳۶] و سنجار و نصیبین و موصل در شمال و عانة و تکریت در جنوب[۳۷] واقع بود و بطونشان در "ثرثار" -بین سنجار و تکریت-[۳۸] هم پراکنده شده بودند. "کباث" هم از دیگر مواطن ربیعه عنوان شده است که در جزیره واقع شده بود و بنی تغلب در دوران پیش از اسلام، بازاری را در آن برپا کرده بودند.[۳۹] جماعتی از تغلب نیز، در مضارب بر کرانه شرقی نهر فرات نزدیک منبج و رصافه سکونت داشتند و بعدها به مناطق بالاتر در اطراف قنسرین و دمشق رفتند و در مناطق جنوبی تا عین التمر و جبل لاهة منزل کردند.[۴۰] "بکری" محدوده سرزمینی تغلب را بین خفان و عذیب در نزدیکی مرز شام دانسته که جز شواهد شعری دلیلی دیگر بر آن اقامه نشده است:

      لیهن تراثی تغلب بنتة وائل   اذا نزلوا بین العذیب و خفان[۴۱]  

همچنین گروهی از بنی تغلب در سال ۱۹۹ هجری (۸۱۵ میلادی)، دیر اعلی در ارتفاعات شمال موصل مشرف بر دجله را مسکن خود ساختند.[۴۲] و برخی در سُکَیر، ماکسین، شرعبیه و شهرهای کنار رود خابور ساکن گردیدند[۴۳] جمعی دیگر نیز به منطقه آذربایجان رفتند[۴۴] و در ایام حکومت شاپور ذی الاکتاف –پادشاه ساسانی ایران- نیز گروهی از بنی تغلب و عبدالقیس و بکر بن وائل در کرمان و توج و اهواز سکونت داده شدند.[۴۵] عده ای هم در اطراف موصل فرود آمدند و سپس به این شهر نقل مکان کردند و در آن ساکن شدند. در حال حاضر نیز محله آنان در این شهر در باب الحدید در جنوب موصل به "محله التغالبه" و نیز "محله بارودجیه" معروف است. پس از فتوحات اسلامی نیز، قبایل دیگری مانند ازد، خزرج، تمیم، تغلب، شیبان و سلی[۴۶] به این جمع افزوده شدند و به این شهر وارد شدند. بلاذری هم با ذکر این مطلب که پس از فتح موصل هرثمة بن عرفجه برقی آن را تقسیم‌بندی نمود، از سکونت قومی از عرب تغلب، ایاد و نمر در آن خبر داده است.[۴۷] گروهی از تغلبیان هم به بحرین و هجر رفتند و پس از اتحاد با بنی عقیل بن عامر بن صعصعه که در بحرین ساکن بودند علیه بنی سلیم دیگر ساکنان بحرین وارد نبرد شدند و آنان را از بحرین اخراج کردند.[۴۸]-[۴۹] حضور آنان در این منطقه تا زمان سلجوقیان، همواره همراه با جنگ و غلبۀ آنان بر قبایل دیگر بوده، و پس از آن به موضع ضعف افتاده‌اند[۵۰] گروهی از بنی تغلب هم، پیش از ظهور اسلام، به مصر کوچیدند و با قبطیان درآمیختند.[۵۱] برخی از مردم تغلب هم در کوفه ساکن شدند. در علت و چگونگی آمدن آنها به کوفه روایت شده که: سعد بن ابی وقاص هیأتی را نزد عمر بن خطاب فرستاد تا او را از اخبار فتوحاتی که به سرانجام رسیده بود باخبر سازند. در این هیأت، جماعتی از بنی تغلب حضور داشتند که برای عقد قرارداد برای قوم خود نزد عمر رفته بودند. عمر از آنان خواست تا اسلام بیاورند و هر که هم که اسلام قبول نکند باید جزیه بدهد. نمایندگان تغلب این امر را موجب گریزان شدن قومشان و الحاق به عجم دانستند از این رو پیشنهاد دادند که کما کان بر آیین خود –مسیحیت- بمانند و [به جای جزیه] مالیات بدهند. اما عمر نپذیرفت ولی مبلغ جزیه را کاهش داد و به اندازه مالیات نمود به شرطی که فرزندان تازه تولد یافته را نصرانی نکنند. پس تغلبی‌ها به همراه اتباع خود از بنی نمر و ایاد به مدائن نزد سعد بن ابی وقاص کوچ کردند و سپس با تأسیس کوفه در سال ۱۷ هجری، همراه با او وارد کوفه شدند.[۵۲] در تأیید این خبر می‌‌توان به روایت ابوالفرج اصفهانی که در آن از وجود قبایلی از اعراب نصرانی در بیابان کوفه خبر داده شده، استناد کرد. [۵۳]-[۵۴] بنی تغلب پس از اسکان در کوفه، محله ای را در این شهر به خود اختصاص دادند و همراه با قبایل بکر بن وائل و دیگر قبایل ربیعه -غیر از عبد القیس- یکی از "اسباع" کوفه را تشکیل دادند.[۵۵] در این تقسیم‌بندی، هر محله ای دارای امیری بود که ریاست قبائل بکر بن وائل و تغلب و سایر قبایل ربیعه را وعلة بن محدوح ذهلی بر عهده داشت.[۵۶] از آنجا که به گزارش بلاذری، قبایل نزاری در سمت غربی کوفه مستقر شدند[۵۷] و دیگران نیز این قبیله‌ها را نام برده‌اند، می‌‌توان اطمینان یافت که ربعی‌ها –از جمله تغلبی ها- در سمت غربی این شهر مستقر بوده‌اند.

تاریخ جاهلی تغلب

در تاریخ پر از جنگ و کشمکش عرب جاهلی، قبیله تغلب جایگاهی ویژه دارد. این قبیله در شمار قبایل جنگجویی است که میل شدیدی به جنگ و خونریزی داشت چندان که خاطرشان جز با جنگ و ستیز آرام نمی‌گرفت. آنان در جاهلیت با بسیاری از قبایل به منازعه برخاسته بودند و چندین بار با بنی اعمام خود، قبیله بنی بکر بن وائل در میادین جنگ مصاف داده بودند. نخستین بار از ایشان در تاریخ در خبر لشکرکشی شاپور ساسانی (ذوالاکتاف) به عربستان سخن به میان آمده است. در این گزارش آمده که شاپور در بازگشت خود از فتوحات جزیرة العرب، به سرزمین تغلب -میان عراق و شام- حمله برد، چاههایشان را بیاگند، بسیاری از ایشان را کشت و گروهی از آنان را به سوی جنوب (بحرین) کوچاند.[۵۸] این قبیله -بمانند دیگر قبایل معد- در قرن پنجم میلادی زیر سلطة حاکمان کِندَه -حکام منتصب پادشاهان حِمْیَریِ یمن-، بودند.[۵۹] بر اثر سختگیریهای و ظلم و جورهای این عاملان و حاکمان یمنی بر آنان، یکی از بزرگان تغلب به نام ربیعة بن حارث (مُرّه) بن زهیر -پدر کلیب-، قبایل مضر و ربیعه را متحد کرد و به مصاف یمنی‌ها به رهبری زهیر بن جناب -گماشته پادشاه یمن بر قبایل معد- رفت، اما شکست خورد[۶۰] و کلیب و مهلهل و جمعی دیگر از اشراف تغلب به اسارت در آمدند.[۶۱] آنان در اسارت بودند تا این که ربیعة بن مُرّه، در حمله ای انتقام جویانه، آنان را از بند آزاد ساخت.[۶۲] پس از ربیعه، پسرش، کُلَیْب، رهبریِ تغلب و ربیعه را به عهده گرفت و با متحد کردن اعراب عدنانی، قبایل قحطانی یمن را در اواخر قرن پنجم میلادی[۶۳] در نبرد خَزاز (خَزازی) شکست داد و به سلطة حاکمان یمنی بر این منطقه خاتمه داد.[۶۴] آنان همچنین در نبرد"یوم السُلان" صهبان –پادشاه یمن- را که از قیام فرزندان نزار بر ضد عمال خود در تهامه، خشمگین شده بود و سپاهی را در اواخر سده پنج میلادی[۶۵] جهت سرکوبی آنان فرستاده بود، به رهبری ربیعة بن حارث بن مره تغلبی یا کلیب بن ربیعه وائلی شکست دادند.[۶۶] کلیب، که ستمگری پیش گرفته بود، در حدود ۴۹۶ میلادی به دست جَسّاس بن مُرّه، از قبیلة بکر، کشته شد. این واقعه موجب بروز سلسله جنگ‌های مداوم و متعدد موسوم به جنگ‌های بَسوس میان دو قبیلۀ تغلب و بکر گردید که جمعاً حدود چهل ساله طول کشید. [۶۷]-[۶۸] دامنۀ این جنگ‌ها که از دهه آخر قرن پنجم میلادی آغاز و تا حدود سال ۵۲۵ میلادی ادامه یافت[۶۹] وسعت یافت و به شهرها نیز کشیده شد[۷۰] و موجبات ضعف تغلبیان را فراهم آورد؛ چندان که پس از آن بار دیگر تحت سلطة پادشاه کنده، حارث بن عمرو (حک: ۴۹۵ـ۵۳۱ میلادی)، در آمدند.[۷۱] حارث پس از تصرف حیره، -مرکز امارت لخمیان-،[۷۲] دو فرزند خود، شُرَحْبیل و سَلمه، را به ترتیب فرمانروای قبیلة بکر و فرمانروای قبیلة تغلب کرد.[۷۳] لیکن این اقدام، مانع از جنگ افروزی و دشمنی میان این دو قبیله نشد.[۷۴]- [۷۵] در تعلیل وقوع این جنگ‌ها، باید به ساختار اقتصادی زندگی قبیله‌ای و وابستگی آنان به زمین، چراگاه و چاههای آب توجه ای ویژه کرد. آن‌گونه که برمی‌آید، بنی تغلب با قدرت یافتن در دوره‌ای معین، همۀ منابع اقتصادی موجود را از آن خود کرده، بکریان را از آن محروم ساخته بودند. این امر ‌موجب کینه و دشمنی افراد دو قبیله -که با هم نسبت خونی و فامیلی هم داشتند- گردید؛[۷۶] چندان‌که جابه‌جایی‌های مکانی نیز مؤید همین نظر است و نشان می‌دهد که این قبایل در پی دست یافتن به زمین و منابع جدید حیات، به جنگ و فعالیت می‌پرداختند.[۷۷] تا این که سرانجام با وساطت قیس بن شراحیل (شرحبیل)، میان دو قبیله صلح برقرار گردید. آن‌گاه منذر بن ماءالسماء پسر خود عمرو بن هند را به ریاست هر دو قبیله گماشت و با نیروی آنان با قبیلۀ بنی آکل المرار جنگید و بر آنان پیروز شد. بنی تغلب به سوی شام رفتند اما در این که چرا دو قبیله بار دیگر وارد جنگ و منازعه با یکدیگر شدند، از گزاره‌های تاریخی چیزی به‌دست نمی‌آید. آنچه برمی‌آید این است که حارث -فرمانروای غسانی- بر تغلبیان حمله برد، لیکن شکست خورد و گریخت.[۷۸] از آن پس، بنی تغلب برای بقا و تثبیت موقعیت و برتری خود بر بکریان و دیگران، خود را به منذر نزدیک ساختند و در جنگ اُوارۀ اول در سال ۵۵۴ میلادی که بکریان به شدت سرکوب و بسیاری از آنان کشته شدند، در خدمت او بودند.[۷۹]-[۸۰] تا اینکه در اواسط قرن ششم میلادی عَمرو بن هند (حک: ۵۵۴ ـ ۵۷۴ میلادی)، که با حمایت انوشیروان ساسانی (حک: ۵۳۱ ـ ۵۷۹ میلادی) به امارت حیره رسیده بود، در محلی به نام "ذوالمجاز" در نزدیکی مکه، موفق شد بار دیگر میان دو قبیلة بکر و تغلب صلح برقرار سازد.[۸۱] اما طولی نکشید که به جرم اهانت به تغلبیان، توسط عمرو بن کلثوم -شاعر مشهور تغلبی-، به قتل رسید.[۸۲]-[۸۳] از دیگر جنگ‌های بنی تغلب با بنی بکر بن وائل می‌‌توان به نبردِ "ذی قار" در اوایل قرن هفتم میلادی اشاره کرد که در آن، ایشان در کنار ایرانیان با قبایل بکر و شیبان به نبرد برخاستند.[۸۴] قبیله تغلب نه فقط با عموزادگان بکری خود، بلکه جنگ‌هایی را با بنی یربوع تمیم،[۸۵] بنی شیبان،[۸۶] و نیز بنی سلیم[۸۷] و سعد بن تمیم[۸۸] به سرانجام رساندند. از جنگ‌های آنان با قیس بخصوص بنی سلیم که که اغلب آنها در زمان ظهور اسلام[۸۹] و در غایت قساوت و سنگدلی انجام گرفت، می‌‌توان به "یوم لبنی" -در کنار دیر لبی (لبنی) بر کرانه شرقی فرات-،[۹۰] "یوم ماکسین" –روستایی نزدیک خابور-،[۹۱] "یوم الثرثار اول" -که تغلب در آن به خونخواهی یوم ماکسین کمر بست و در آن شکم‌های سی تن از زنان بنی سلیم را دریدند-،[۹۲] "یوم الثرثار ثانی" -که سلیم و بنی عامر به نبرد با تغلب پرداختند و در آن برخی از بزرگان تغلب مانند بنی عبدالسبوع بن حرب و عبدالحارث از بنی اوس بن تغلب کشته شدند-،[۹۳] "یوم الفدین"، "یوم السّکیر"[۹۴] و.... [۹۵] اشاره کرد. [۹۶]-[۹۷] گفته شده که در ایام مقارن با ظهور اسلام، تغلبیها با امرای حیره –دست نشاندگان دولت ساسانی- همپیمان بودند.[۹۸] اما ظاهراً تغلبیان، دیگر مایل به شرکت در منازعات قدرتمندان نبودند و به همین سبب از سوی عمرو بن منذر سرکوب شدند. [۹۹]

حیات اجتماعی بنی تغلب

تغلبیان در گذشته، به شغل کشاورزی و دامپروری اشتغال داشتند[۱۰۰] و علاوه بر آن به تجارت نیز دست می‌‌زدند. آنان در کَباث، واقع در دیار ربیعه، بازاری بر پا نموده بودند[۱۰۱] و گروهی از آنان که در جزیرة فَرَسان، واقع در دریای سرخ، می‌‌زیستند، سالانه یک کاروان تجاری راهی حبشه می‌‌کردند.[۱۰۲] جمعی از تغلبیان هم، شغل ملوانی پیشه کرده بودند و از راه تجارت دریایی کسب ثروت کرده بودند و بواسطه آن، به اقتدار و نفوذشان افزوده بودند که در اشعار قدیمی به این ملاحت و ملوانی بنی تغلب اشاره شده است.[۱۰۳] آنان رشد جمعیت سریعی داشتند چندان که تبریزی در شرح خود بر معلقه عمرو بن کلثوم درباره این قوم چنین آورده که «لو ابطأ الاسلام لأکلت بنوتغلب الناس؛ اگر اسلام اندکی دیرتر می‌‌آمد بنی تغلب مردم را بلعیده بودند». که این تعبیر کنایه از قوت و سرعت انتشار تغلب است.[۱۰۴]- [۱۰۵] بنی تغلب از بسیاری جهات، با دیگر قبایل عرب متفاوت گشتند و آداب خاص خود را که به رسوم و سنن مسیحیان نزدیک‌تر بود، یافتند؛ مثلاً گوشت خوک می‌خوردند که در دوران جاهلیت اعراب بدوی نیز از آن کراهت داشتند.[۱۰۶] این تفاوتها گاه باعث می‌شد شیوخ مسیحی تغلبی مورد تمسخر افراد قبایل دیگر، به‌ویژه دشمنان و حریفان جنگی خود قرار گیرند[۱۰۷]-[۱۰۸] و گاه از سوی دیگر اعراب رانده شوند؛ چندان که از ابن عباس نقل شده که ذبیحه نصارای بنی تغلب را نباید خورد و با زنانشان نباید ازدواج کرد؛ آنان نه از مایند و نه از اهل کتاب.[۱۰۹] از جمله عادات زشت آنان شرب خمر بود که آن را بر اساس روایتی از امام علی(ع)، از نصاری گرفته بودند.[۱۱۰] نقل است که شاعر معروفشان عمرو بن کلثوم آن قدر شراب خالص نوشید تا مرد. [۱۱۱] گفته شده که تغلبیان در صدر اسلام، برای حفظ عادات و رسوم جاهلی و استمرار شرابخواری خود به مسیحیت گرویدند و از این رو جزو اهل کتاب شمرده نمی‌شدند. [۱۱۲]

ادیان جاهلی بنی تغلب

پراکندگی تیره‌های گوناگون قبیله تغلب در مکان‌های مختلف، از زندگی در جنوب عربستان گرفته تا موجهای مهاجرتی که در اثر جنگ‌ها و جست‌وجوی زمینهای مناسب‌تر برای زندگی به سوی شمال به وقوع پیوست، موجب شد تا تغلبیان همواره در معرض آشنایی با عقاید و فرهنگ مردمان مختلف و تحت تأثیر آن قرار گیرند. آنان نیز بمانند دیگر قبایل داخلی عربستان، نخست، بت‌پرست بودند. وجود نام "عبد یغوث" در میان قبیله نشان از آن دارد که یغوث یکی از بتهای آنان بوده است.[۱۱۳] "اوال" هم بتی بود که مورد پرستش قبایل ربیعه از جمله عبدالقیس و تغلب و بکر بود.[۱۱۴] همچنان که بتانی چون "عوض"[۱۱۵] و "محرق" –واقع در موضعی به نام سلمان-[۱۱۶] نیز معبود مردمان این قوم قرار گرفته بود. بنی تغلب نیز همانند بیشتر اعراب جاهلی کعبه‌هایی داشتند که به احتمال قوی، خانۀ بتهای آنان بوده، و به دور آن طواف می‌کرده‌اند.[۱۱۷] علاوه بر آن، مهاجرت به عرصه‌های شمالی و اقامت در دیار ربیعه و تماس مداوم با مناطق مسیحی‌نشین[۱۱۸] و رومیان مسیحیِ شام، بیشتر آنان را که به این مناطق مهاجرت کرده بودند به سوی آیین مسیحیت سوق داد.[۱۱۹] با این‌همه، به دقت نمی‌توان تاریخی برای نفوذ مسیحیت در قبیله تعیین نمود[۱۲۰]-[۱۲۱] گفته شده است که احودمه یا احودمی یکی از شاگردان یعقوب البرداعی -متولد سال ۵۰۰ میلادی- که از معتقدان به طبیعت واحد برای حضرت مسیح(ع) بود، به نصیبین و میان تغلبیان رفت و به تبیلغ آیین مسیحیت پرداخت.[۱۲۲] ورود برخی از کاهنین و رهبانان به منطقه و اسکان آنان میان بنی تغلب، باعث ترویج و گسترش هر چه بیشتر این دین شد تا این که رفته رفته دیری که در زبان سریانی به "عین قنا" یا "عین الوکر" معروف بود و دیری دیگر در تکریت به نام "دیر جلتانی" -که در آنها اسقف‌هایی از بنی تغلب مشغول به کار بودند-، بنا نهاده شد. این مسیحیان، به مرکزیت دیر عاقول در [اطراف] کوفه فعالیت می‌‌کردند.[۱۲۳]-[۱۲۴] نکته‌ بسیار حائز اهمیت دیگر این که، دولت روم شرقی یا بیزانس سخت اهتمام داشت که قبایل ساکن در قلمرو دولت خود را مسیحی سازد؛ زیرا در این صورت زمینۀ روحی و روانی کاملاً مناسبی برای تثبیت سلطۀ خود بر آنان فراهم می‌آورد؛[۱۲۵] از این‌رو نه تنها قبیلۀ تغلب، بلکه همۀ قبایلی که به شام مهاجرت کردند، مسیحی شدند.[۱۲۶] گفته شده که هنگام ظهور اسلام، مسیحیت در غساسنه، مناذره، بکر و تغلب منتشر شده بود.[۱۲۷] این قبایل نزد نسب‌شناسان عرب به عربهای منتصره معروف شدند تا میان آنان با عربهای بت‌پرست تمایزی باشد.[۱۲۸] از مهمترین مناطق مسیحی نشین تحت حاکمیت این قبیله –علاوه بر موارد مذکور- می‌‌توان به جزایر فَرَسان -واقع در دریای سرخ- اشاره کرد. تغلبیان مسیحی در جزایر فَرَسان دارای کلیسا بودند و آیینهای خویش را در آنجا اجرا می‌‌کردند.[۱۲۹] جزیرۀ ابن عمر در شمال بین‌النهرین -که در سدۀ دوم هجری به دست حسن بن عمر تغلبی پدید آمد،- نیز از دیگر مناطقی بود که مسیحیت در آن رونقی داشت. روحانیان مشهور و بنامی از مسیحیان از این شهر برخاستند که از جمله آنان می‌‌توان به نام اسقف عثمان تغلبی، اسقف داوود و اسقف یوحنا اشاره کرد.[۱۳۰]- [۱۳۱] مهمترین زیارتگاهی که آنان همراه با مسیحیان عرب شام از جمله غساسنه به زیارتش می‌‌شتافتند، مشهد القدیس (سرجیوس) در رصافه بود. آنان این قدیس را شفیع خود قرار می‌‌دادند و در جنگ‌ها برایش پرچمی قرار می‌‌دادند و آن را در نبردهای خویش حمل می‌‌کردند.[۱۳۲] تغلبیان پس از پذیرش آیین مسیحیت، بر حفظ آن اصرار ورزیدند چندان که با ظهور اسلام، گفتگوها جهت متقاعد کردن آنها جهت ورود به اسلام ثمره ای نداشت و جز بخش کوچکی از آنان، بقیه همچنان تا چند قرن بر دین خود تمسک جسته اسلام را در قلوب خود راه نداند.[۱۳۳]- [۱۳۴] اما به نظر می‌‌رسد این قول با توجه به برخی گزارشات دیگر تاریخی که درباره این قبیله وجود دارد، لااقل در حیطه جزیرة العرب و قسمت‌های جنوبی و مرکزی عراق، کمی سختگیرانه باشد. منقری در بیان حوادث به وقوع پیوسته درباره واقعه صفین، به وفد بنی تغلب در مسیر صفین اشاره کرده، ضمن نقل خبری چنین گزارش داده که علی(ع) پس از رسیدن به منطقه رقه فرمود: به خدا قسم وقتی هیأت نمایندگی بنی تغلب نزد پیامبر(ص) آمدند من شاهد بودم که با ایشان بر این پایه توافق کردند که خود بر آیین نصرانیت باشند اما فرزندانشان را بر کیش نصرانیت پرورش ندهند و سپس فرمود: اینک خبر یافته ام که آنها این قرار را ترک کرده‌اند؛ به خدا قسم اگر بر آنها دست یابم، بی‌گمان رزمجویانشان را بکشم و فرزندانشان را به اسارت بگیرم. ولی چون به سرزمین آنها وارد شد، گروه بسیاری از مسلمانان، به استقبالش آمدند. این امر، موجب شادمانی ایشان شد و حضرت را از نظر پیشین خود منصرف ساخت.[۱۳۵] این خبر و نیز برخی دیگر از اخبار از جمله اخباری که از حضور تغلبیان در جمل و صفین حکایت دارند، می‌‌تواند دلیل بر این باشد که لااقل تا دوران حکومت علی(ع) بخش قابل توجهی از مردم بنی تغلب اسلام پذیرفته بودند.

اسلام تغلب

در سال نهم هجری هیأتی شانزده نفره از مسلمانان و مسیحیان بنی تغلب در حالی که مسیحیانشان صلیبی طلایی بر گردن آویخته بودند، به مدینه نزد پیامبر اکرم(ص) رفتند. در این دیدار، مسلمانان این قبیله، هدایایی از رسول خدا(ص) دریافت نمودند و مسیحییانشان متعهد شدند که در ازای باقی ماندن بر مسیحیت، فرزندانشان را به این دین در نیاورند.[۱۳۶] همچنین، پیامبر(ص) در دیدار با یکی از سران ایشان به نام "جرّار"، اسلام را بر او عرضه کرد؛ اما وی از قبول اسلام شانه خالی کرد. از این رو، حضرت سپاهی را به فرماندهی زید الخیل –شاعر و جنگاور معروف- به جنگ او و قبیله‌اش فرستاد تا از آنها بخواهد یا اسلام بپذیرند یا بجنگند. پس از امتناع ایشان از پذیرش اسلام، کار به نبرد کشیده شد و جرّار و جمعی از تغلبیان کشته شدند.[۱۳۷]

بنی تغلب و دوران حکومت خلفا

ارتداد قبایل

در سال ۱۱ هجری زنی به نام سجاح دختر حارث به سوید بن عقفان تمیمی، دعوی پیامبری کرد. پس برخی قبایل -از جمله سران بنی تغلب که از اقوام مادری‌اش بودند- به هواخواهی از او پرداختند و در صدد جنگ با حکومت مدینه برآمدند.[۱۳۸] برخی ظهور سجاح را در تغلب گفته‌اند و آورده‌اند که وی سپس از بلاد جزیره همراه با اعوان و انصار خود از ربیعه، و خویشان مادری خود از تغلب، بنی نمر و بنی شیبان از بلاد جزیره به فرماندهی هذیل بن عمران تغلبی وفود کرده، خود را نزد مسیلمه کذاب دیگر پیامبر دروغین که بخش اعظم قبایل یمامه را در سیطره داشت، رساند.[۱۳۹] در پی این دیدار، سجاح به نکاح مسیلمه در آمد و پس از ازدواج با او، به جزیره بازگشت و در میان بنی تغلب ساکن شد تا این که در ایام حکومت معاویه، همراه با مردم تغلب در "عام الجماعه" به کوفه رفت و در آنجا ساکن گردید.[۱۴۰]

فتوحات اسلامی

در ایام فتوحات اسلامی، بنی تغلب به حمایت از ایرانیان و رومیان برخاستند و به کارزار با سپاه مسلمین پرداختند. از این رو، ابوبکر، خالد بن ولید را با سپاهی به سوی آنان فرستاد. خالد در سال ۱۲ هجری با تغلبی‌هایی که همراه با ایاد و نمر و دیگران به ریاست عقه بن ابی عقه با سپاه ایرانیان به فرماندهی مهران پسر بهرام چوبین متحد شدند، در "عین التمر" مصاف داد و آنان را به سختی شکست داد. خالد، عقه و تنی چند از مردم تغلب را به اسارت گرفت. به دستور او، اسرا را کشتند و زنان و کودکانشان را به اسیری و غنیمت گرفتند.[۱۴۱] در "مصیخ"[۱۴۲] و "حصید" نیز، خالد بن ولید موفق به متفرق کردن بنی تغلب و همپیمانان آنان به فرماندهی هذیل بن عمران تغلبی گردید.[۱۴۳] سپس ربیعة بن بجیر تغلبی و جماعتی از تغلبیان به انتقام عقه برخاستند و بدین منظور با روزبه و زرمهر -فرماندهان سپاه ایران- همپیمان شده، در سال ۱۲ هجری در ثنی و بشر تجمع کردند. اما خالد بن ولید و سپاهش شبانه از سه سوی، غافلگیرانه، بر آنان تاختند و همگی را به قتل آوردند. آنان اسرای جنگ را تقسیم کردند و خمس آن را که دختر ربیعه -ام حبیب الصهباء بنت ربیعة بن بجیر تغلبی مادر عمر بن علی بن ابیطالب و رقیه بنت علی(ع)- در شمار آنان بود، نزد ابوبکر فرستادند.[۱۴۴]-[۱۴۵] بار دیگر و در همان سال، بنی تغلب همراه با جمعی از مردم ایاد و نمر در مخالفت با خالد -که به سمت شام می‌رفت-، در غراض به طرفداری از قوای متحد ایران و روم با آنان متحد شدند، اما باز هم شکست یافتند.[۱۴۶] طبری، کشته‌های این جنگ بزرگ را صد هزار تن عنوان کرده است.[۱۴۷] سعد بن ابی وقاص هم، عبدالله بن معتم را به نبرد گروهی از ایرانیان که همراه با متحدین تغلبی و ایادی و نمری خود در قلعه تکریت پناه برده بودند، فرستاد. عبدالله در آنجا اعراب (تغلب و ایاد و نمر) را به اسلام دعوت کرد و آنان اجابت نمودند و جاسوسانشان خبر را به عبدالله رساندند و خواهان امان برای اعراب شدند. عبدالله بن معتم از آنان خواست تا صدق گفتارشان را با پذیرش اسلام اثبات نمایند و بدین ترتیب تغلب و ایاد و نمر حاضر در قلعه اسلام پذیرفتند.[۱۴۸] در سال ۱۳ هجری و در اوایل حکومت عمر بن خطاب، در جنگی که میان ایرانیان و مسلمانان روی داد، گروهی از تغلبیان مسیحی به یاری مثنی بن حارثه شتافتند. [۱۴۹] با این حال، گروهی دیگر از بنی تغلب ساکن نواحی کباث، صفین و انبار، از فرمان عاملان مثنی سرپیچیدند، از این رو مثنی بن حارثه و سپاهش بر آنان تاختند و سخت هزیمتشان دادند. جمعی از آنان کشته و بسیاری از ایشان نیز حین فرار از مهلکه در دجله غرق گردیدند.[۱۵۰] بر اساس برخی اقوال، تغلبی‌ها مسلمانان را در جنگ "بویب" نیز، یاری داده بودند[۱۵۱] کما این که آنان را در فتح تکریت و موصل (حصن شرقی نینوی و حصن غربی موصل) نیز از امداد خود بی‌بهره نساختند.[۱۵۲] گفته شده که خالد بن ولید در نامه ای خطاب به اعراب عرا،ق از آنان جهت امر فتوحات کمک‌طلبیده بود. پس بنی بکر و بنی عجل و بنی تغلب و جمیع قبایل ساکن در اراضی حیره و موصل دعوت او را اجابت کردند و به وی پیوستند. [۱۵۳] همچنین نقل است که در سال ۱۶ هجری، مردی به نام "انطاق" به مخالفت با مسلمانان برخاست و گروهی از جمله رومیها و مسیحیان بنی تغلب را با خود همراه ساخت. مسلمانان جهت مقابله با او و جهت دفع این فتنه، به تکریت رفتند. در مصاف با مسلمین، بنی تغلب همراه رومیان، چون به برتری مسلمانان پی بردند، امان خواستند تا به آنان بپیوندند. پذیرش این خواسته به پذیرش اسلام از سوی آنان منوط شد و چون اجابت شد، به آنان امان دادند. در این جنگ، تنها همین عده از بنی تغلب جان بدر بردند.[۱۵۴] -[۱۵۵] در سال ۱۷ هجری و پس از فروکش کردن فتوحات مسلمانان، سعد بن ابی وقاص هیأتی را نزد عمر بن خطاب فرستاد تا او را از اخبار فتوحاتی که به سرانجام رسیده بود باخبر سازند. در این هیأت، جماعتی از بنی تغلب حضور داشتند که برای عقد قرارداد برای قوم خود نزد عمر رفته بودند. عمر از آنان خواست تا اسلام بپذیرند در غیر این صورت باید که جزیه بدهد. آنها گفتند: در این صورت تغلبی‌ها گریزان می‌‌شوند و به عجم ملحق خواهند شد. [آنها حاضرند مسیحی بمانند] و مالیات بدهند. اما عمر قبول نکرد ولی مبلغ جزیه را آن قدر کاهش داد تا به اندازه مالیات رسید مشروط بر این که ایشان، فرزندان تازه تولد یافته خود را نصرانی نکنند. آنان سپس به مدائن نزد سعد بن وقاص بازگشتند و سپس همراه با او، به کوفه کوچ کردند تا از ایشان، -چه مسیحی و چه مسلمان- مالیات یکسانی اخذ شود. [۱۵۶] آنگاه عمر، ولید بن عقبه را بر امر صدقۀ ایشان مأمور ساخت.[۱۵۷] ولید به فتح جزیره آغاز نمود و بر بنی تغلب فرود آمد.[۱۵۸] ولید از همان آغاز به سخت‌گیری بر تغلبیان پرداخت و از آنان جز قبول اسلام نمی‌پذیرفت. ایستادگی قبیله، موجب نامه‌نگاری به عمر شد و عمر رأی سابق خود را تکرار کرد. پس بعضی به اسلام و بعضی به جزیه راضی شدند.[۱۵۹] عمر چون از یک‌سو دوگانگی نظر بنی تغلب در اجرای دستور خود را دید و از سوی دیگر سخت‌گیری ولید را به سود و مصلحت نمی‌دید، او را برکنار ساخت و کسانی دیگر را به این کار برگماشت.[۱۶۰]-[۱۶۱] در نقلی دیگر آمده که خلیفة دوم قصد داشت از تغلبیان مسیحی ساکن جزیرة العرب جزیه بگیرد، در نتیجه گروهی از آنان تصمیم گرفتند به رومیان پناه ببرند، اما با وساطت زُرعة بن نعمان تغلبی به دادن صدقه (زکات) مضاعف راضی شدند و با خلیفه صلح کردند.[۱۶۲]

بنی تغلب و حکومت علی(ع)

دوگانگی تغلب در امور سیاسی ـ اجتماعی، در دوران امام علی(ع) نیز ادامه یافت. در سال ۳۶ هجری و در پی وقوع فتنه جمل، گروهی از آنان به یاری امام علی(ع) شتافتند. با صف بندی دو سپاه در مقابل هم، حضرت برای آنان و قبایل بکر بن وائل و طوایف ربیعه پرچم بست و محدوج ذهلی را به فرماندهی آنان گماشت.[۱۶۳] در نبرد صفین هم، گروهی از تغلبیان در کنار علی(ع) و برخی نیز علیه ایشان جنگیدند.[۱۶۴] در سال ۳۹ هجری و در ایام حکومت امام علی(ع)، معاویه در امر غارت سرزمین‌های تابعه حکومت امیرالمؤمنین(ع)، یکی از یارانش به نام حارث بن نمر تنوخی را با هزار مرد از حماه شام به غارت جزیره فرستاد. آنان در حدود صفین در منطقه "دارا" بر قومی از بنی تغلب که در طاعت علی(ع) بودند حمله کردند و هشت تن از ایشان را به اسارت به شام بردند.[۱۶۵] بنی تغلب نیز به تلافی این عمل، به فرماندهی عتبة بن وعل گرد آمدند و به حدود مرزی شام تاختند و غنایم بسیار به‌دست آوردند.[۱۶۶] جماعتی از بنی تغلب که از امیرالمؤمنین(ع) بریده و به معاویه پیوسته بودند، خواهان آزادی اسرای اقوام خود از حارث شدند و چون او نپذیرفت آنها، از معاویه هم روی برگرداندند. در تبادل اسرایی که بین علی(ع) و معاویه صورت گرفت، حضرت، شخصی از قبیله خثعم به نام عبدالرحمن را به موصل فرستاد تا مردم را آرام و دلگرم کند. این گروه، در راه رفتن به موصل با آن جماعت از بنی تغلب که از معاویه بریده بودند، برخورد کردند. این گروه با ریاست قریع بن حارث تغلبی، با نماینده امام(ع) به مشاجره پرداخت. کار به دشنام و سپس جنگ کشیده شد و نماینده حضرت در این زد و خورد کشته شد. علی(ع)، پس از اطلاع از این واقعه خواست لشکری را جهت سرکوبی آنها و انتقام نماینده خود بفرستد اما قبیله ربیعه مانع از این امر شدند. [۱۶۷]

بنی تغلب و حکومت امویان

بنی تغلب و قیام امام حسین(ع)

در دوران حکومت امویان، تغلبیان در برخی حوادث مهم سیاسی و جنگ‌ها نقش ایفا نمودند. از جمله این وقایع، رخداد عظیم عاشورا بود. با آغاز قیام سید و سالار شهیدان(ع) جمعی از مردم تغلب به این قیام پیوستند و در شمار هواداران و بیعت کنندگان با حضرت در آمدند. آنان، پس از ورود مسلم بن عقیل -سفیر امام حسین(ع)- به کوفه با ایشان بیعت کردند و پس از شهادت او، جمعی از مردم قبیله تغلب به زحمت خود را به سپاه امام حسین(ع) رساندند و در عاشورا پس از نبردی دلیرانه، به شهادت رسیدند. از جمله این افراد ضرغام و به نقلی ضرغامة بن مالک تغلبی از شیعیان امام علی(ع) بود که در زیارت رجبیه مشمول سلام حضرت قرار گرفته است.[۱۶۸] علاوه بر ایشان، کنانة بن عتیق تغلبی-از اصحاب رسول خدا(ص) -،[۱۶۹] قاسط بن زهیر بن حرث تغلبی –از مردان شریف و شجاع کوفه و از شیعیان و همراهان علی(ع) در جمل و صفین- [۱۷۰]و برادرانش مقسط و کردوس[۱۷۱] از دیگر شهدای دشت نینوا یاد شده‌اند.[۱۷۲] در برابر سپاه اباعبدالله الحسین(ع) هم، جمعی از بنی تغلب همراه با قبیله مادری خود –ربیعه-، حضور داشتند که فرماندهی آنان را قیس بن اشعث کندی بر عهده داشت.[۱۷۳] عروة بن بطار تغلبی –یکی از قاتلین سوید بن عمرو بن ابی‌المطاع خثعمی-[۱۷۴] نمونه‌ای از مردان این قومند که نامش در شمار قتله کربلا در منابع به ثبت رسیده است.[۱۷۵]

بنی تغلب و حضور در دیگر حوادث مهم تاریخ

تغلبیان در واقعه حره –به سال ۶۲ هجری- برای یزید بن معاویه جنگیدند و در سال ۶۵ هجری مروان بن حکم را در مصاف با ضحاک بن قیس فهری یاری نمودند.[۱۷۶] در سال ۶۶ هجری و در پی آغاز قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی در کوفه، جمعی از مردانشان در شمار یاران وی در آمدند و از خونخواهان حسین بن علی(ع) گردیدند که شریک بن جدیر تغلبی از جمله این افراد است. وی به خون‌خواهی امام حسین(ع)، وارد سپاه مختار شد و به همراه عشیره‌اش در جنگ نهر خازر (سال ۶۷ هجری) نقش مهمی در پیروزی مختار ایفا کرد.[۱۷۷] آنان همچنین در سال ۷۷ هجری یاری گر حجاج بن یوسف ثقفی علیه شبیب بن یزید شیبانی حروری بودند.[۱۷۸]

آنان در دوران حکومت عباسیان نیز نقش آفرین برخی حوادث و وقایع بودند که کشته شدن روح بن صالح همدانی عامل هارون‌الرشید در جریان جمع‌آوری صدقات بنی تغلب از جمله آن وقایع است. به تلافی این عمل، گروه بسیاری از افراد قبیله تغلب توسط عمال حکومتی کشته و اسیر شدند. [۱۷۹] در سال‌های ۲۶۷ و ۲۸۰ و ۲۸۲ هجری نیز، قبیلۀ بنی تغلب پناه دهنده و یاری رسان هارون -یکی از سران خوارج- بود. [۱۸۰] در قرن سوم و چهارم، بنی حمدان، که خود را به قبیله تغلب منتسب می‌‌دانستند، دولت محلی شیعی حمدانیان را در موصل و شام پایه‌گذاری کردند. در دوران حکومت المکتفی -خلیفۀ عباسی-، ابوالهیجاء عبدالله بن حمدان را در ۲۹۲ هجری (۹۰۵ میلادی) حاکم موصل ساخت.[۱۸۱] پس از مرگ عبدالله، بازماندگان او حکومت را در خانواده حفظ کردند و گسترۀ حکومت خود را تا جزیره و حلب رساندند. این حکومت تا سال ۴۳۰ هجری همچنان پا بر جا بود.[۱۸۲] تغلبیان در قرن هفتم در بادیة الشام و نواحی دیگر پراکنده شدند[۱۸۳] و در سال ۶۸۱ هجری و در پی حمله دوم مغول‌ها به شام، به یاری سپاه شامی شتافتند و نبرد نزدیک به پیروزی مغولان را به شکست آنان بدل کردند.[۱۸۴] از قرن هفتم به بعد از این قبیله آثار چندانی در دست نیست؛[۱۸۵] چندان که به نوشته ابن سعید مغربی (متوفی ۶۸۵) وی سراسر جزیرة ابن عمر و دیار ربیعه را گشته، اما کوچکترین اثری از تغلبیان به صورت قبیله‌ای نیرومند و مستقل عرب نیافته است.[۱۸۶] به عقیده اطرقجی[۱۸۷] از قرن نهم دیگر نامی از این قبیله پرآوازه یافته نشده است. امروزه برخی از قبایل دَواسِر وشَمَّر در عربستان خود را با قبیلة تغلب مرتبط می‌‌دانند.[۱۸۸]

اعلام و رجال

قبیلة تغلب خاستگاه بسیاری از دانشمندان و شاعران و جنگاوران عرب است. از جمله چهره‌های ممتاز این قبیله در دوران جاهلی می‌‌توان از مُهَلْهِل بن ربیعه، اولین قصیده سرای عرب،[۱۸۹] عَمرو بن کَلْثوم، نوۀ دختری مهلهل و سراینده یکی از قصاید مشهور معلّقات سبع،[۱۹۰] کُلَیْب بن ربیعه از شجاعان عرب و بزرگ بکر و تغلب در جاهلیت،[۱۹۱] أَخْنَس بن شهاب از شجاعان تغلب و معروف به "صاحب عصا[۱۹۲] سَلَمة بن خالد بن کعب معروف به "سفّاح" از شعرای عرب[۱۹۳] و رهبر تغلب در یوم الکلاب[۱۹۴] و یوم خزاز،[۱۹۵] صُرَیْم بن مَعْشَر معروف به "اُفنون"،[۱۹۶] جابر بن حُنَی –شاعر تغلب-،[۱۹۷] بِشر بن سواده، شاعر[۱۹۸] و سالار تغلب در جنگ "ذی قار"[۱۹۹] و عَمیرة بن جُعَل –از شعرای عهد جاهلی-[۲۰۰] یاد کرد.

از ادیبان و شاعران و سرداران و فقیهان و قاضیان و محدّثان بسیار تغلبیان که در دوره‌های مختلف اسلامی نشو و نما یافتند هم می‌‌توان از از رجال مشهوری چون غیاث بن غَوْث معروف به اَخْطَل از معروفترین شعرای بنی تغلب و مداح خلفای اموی،[۲۰۱] اَعْشی بنی تغلب -شاعر مسیحی و از ستایشگران دولت بنی امیه[۲۰۲] عباد بن طهفة تغلبی معروف به "ابورُبَیس" –از شعرای بنی تغلب-[۲۰۳] و کعب بن جُعیل -شاعر تغلبی معاصر با معاویه-[۲۰۴] در قرن نخست اسلامی، قطامی (عمیر بن شُیَیم) -شاعری با تشبیب خوب و دقیق-،[۲۰۵] کلثوم بن عمرو عنّابی تغلبی از نوادگان عمرو بن کلثوم -شاعر دولت عباسی و از مادحین آنها و معاصر با هارون‌الرشید و مأمون[۲۰۶] قاسم بن طَوق،[۲۰۷] از چهره‌های برتر این قبیله در قرن دوم، احمد بن عمر بن خطاب عدوی و اسحاق بن ایوب، دو تن از سرداران معروف موصل[۲۰۸] در قرن سوم، حسن بن عبدالله بن حمدان –شاعر و حاکم اسکندریه-،[۲۰۹] حسن بن حسین بن حمدان (والی دمشق در سال‌های ۴۳۳ تا ۴۴۰ هجری) [۲۱۰] از بزرگان تغلب در قرن چهارم و پنجم، ابوالحسن علی بن بسّام شنتری مؤلف الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة،[۲۱۱] ابن صَصَری فقیه بزرگ شافعی و قاضی القضاة شام در سال ۷۰۲ هجری[۲۱۲] و فرج بن قاسم (متوفی ۷۸۳ هجری) فقیه و شاعر بزرگ غرناطه در قرن هفتم و هشتم هجری،[۲۱۳] نام برد. [۲۱۴]

ضمن این که از زنان مشهور این قبیله نیز می‌‌توان از خوله تغلبیه –همسر نبی مکرم اسلام(ص)-، [۲۱۵] لیلی بنت مهلهل،[۲۱۶] جمیله بنت ناصرالدوله حمدانی –از اشهر زنان زمانه در جود و سخاوت-[۲۱۷] و نیز برخی شاعران زن این قبیله[۲۱۸] یاد کرد. از چهره‌های شیعی و از روات و اصحاب ائمه(ع) که از قبیله بنی تغلب برخاستند می‌‌توان از کردوس تغلبی از اصحاب و راویان امام علی(ع)، [۲۱۹] حفص بن بیان تغلبی، عبدالرحمن بن بشیر تغلبی، فضیل بن فضاله تغلبی کوفی، ابونوفل محمد بن اسحاق تغلبی، محمد بن طارق تغلبی[۲۲۰] و... به عنوان بخشی از اصحاب و روات بسیار امام صادق(ع) و یونس بن عمار صیرفی تغلبی، در شمار اصحاب و راویان امام کاظم(ع) [۲۲۱] نام برد.

منابع

پانویس

  1. . این نام هم به فتح "لام" «تَغْلَب» و هم به کسر "لام" «تَغْلِب» قرائت شده است.
  2. . لازم به ذکر است که علاوه بر قبیله بنی تغلب بن وائل، قبیله ای دیگر از اعراب قحطانی (جنوبی) با نام مشابه تغلب بن علوان بن عمران بن الحافی بن قضاعه موسوم به تغلب العلیاء که قبایل اسد، نمر، کلب، (حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۲) برک و ثعلب از اعقاب آن به شمار می‌‌روند وجود دارد، که این دو نباید با همدیگر خلط شوند. قلقشندی، نهایة الارب، ص۱۷۶، ۱۷۷.
  3. . ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۲، ص۱۹۲ـ۱۹۳؛ حازمی، عجالة المبتدی، ص۳۱؛ سمعانی، الانساب، ج۳، ص۵۷.
  4. . ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۰۲؛ برای آگاهی بیشتر از نسبت و برخی ملاحظات لغوی دربارۀ تغلب، نک‍: جوهری، صحاح، ج۱، ص۱۹۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ذیل غلب.
  5. . ابن حائک، الاکلیل، ج ۱، ص۲۱۶؛ سویدی، سبائک الذهب، ص۲۲۸؛ قلقشندی، نهایة الارب، ص۱۸۶.
  6. . سمعانی، الانساب، ج۱، ص۴۶۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج ۱، ص۴۹، ۲۱۷.
  7. . عطیة اللّه، القاموس الاسلامی، ج ۱، ص۴۸۰.
  8. . من باب مثال در شعری از فرزدق آمده: لولا فوارس تغلب ابنة وائل ورد العدو علیک کل مکان (قلقشندی، نهایة الارب، ص۱۸۶؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۵۵) یا اخنس بن شهاب آورده: فوارسها من تغلب ابنة وائل حماة کمیاه لیس فیهم اشایب (شیخو، شعراء النصرانیه قبل الاسلام، ص۱۸۶)
  9. . ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۶۵۲؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۳.
  10. . ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱-۲؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۹۵؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۳۵.
  11. . ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۲، ص۲۹۸؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۹۵.
  12. . د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه.
  13. . ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۲، ص۲۹۸؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۳۶.
  14. . دانشنامه جهان اسلام، ج. ۱ ص. ۳۶۶۲، ستار عودی.
  15. . ابن قتیبه، المعارف، ص۹۶؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۳۷.
  16. . بر اساس غالب روایات و ارجح آنها بنی حمدان بطنی از بنی تغلبند و نظر امثال همدانی (همدانی، صفة جزیرةالعرب، ص۱۳۳) که آنان را از موالیان بنی تغلب برشمرده، بسیار شاذ و نادر است. علاوه بر آن، حمدانیان به نسبت شان به تغلب بن وائل، شدیداً فخر می‌‌فروختند به گونه ای که این غلو در تمجید از تغلب، در اشعار ابوفراس حمدانی کاملاً نمود دارد. (رمزیه الاطرقجی،تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص۱۵۴.)
  17. . نک‍: ابن درید، الاشتقاق، ص۶۸، ۳۳۶-۳۳۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۰۴؛ ابن عنبه، الفصول الفخریة، ص۶۱؛ سویدی، سبائک الذهب، ص۲۳۳، ۲۳۷.
  18. .ابن سعید مغربی، المغرب فی حلی المغرب، ج ۲، ص۶۰۲.
  19. . الاطرقجی، «تغلب و دورها فی التاریخ»، ج۹، ص۱۶۹.
  20. . محمد سلیمان طیب، ج۱، ص۴۱-۴۴ و ۴۸-۴۹؛ عبدالعزیز ابراهیم أحیدب، ص۳۰،۳۷.
  21. . جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ص۴۹۰؛ الاطرقجی،«تغلب و دورها فی التاریخ»،ص ۱۵۵.
  22. .البته این عقیده همان گونه که در ادامه خواهد آمد، خلاف نظر برخی مورخین و گزارشات تاریخی آنان است. از جمله این مورخان، طبری است که در یکی از گزارشات خود در باب وقایع پیش از اسلام نقل کرده که: شاپور ذوالاکتاف –پادشاه ساسانی ایران-(۳۱۰ـ۳۷۹ میلادی)، حین بازگشت از فتوحات خود در جزیرة العرب، [در اواسط قرن چهارم میلادی و سالها پیش از آغاز جنگ بسوس] به دسته‌هایی از تغلبیان ساکن در دیار ربیعه حمله برده است. (طبری، تاریخ، ج ۲، ص۵۷)
  23. . ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۲۴.
  24. . السامر، الدولة الحمدانیه فی الموصل و حلب، ج۱، ص۱۶۸-۱۶۹.
  25. . جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ص۴۹۰-۴۹۱.
  26. . السامر، الدولة الحمدانیه فی الموصل و حلب، ج۱، ص۱۶۸-۱۶۹
  27. . رمزیه الاطرقجی، تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص ۱۵۵.
  28. . همدانی، صفة جزیرةالعرب، ص۹۶، ۲۴۶، ۲۸۴؛ هورینی، شرح دیباچة القاموس، ص۳۸۴.
  29. . غندور، تاریخ جزیرة ابن عمر، ص۲۳۰، ۲۵۹، ۳۳۷.
  30. . سویدی، سبائک الذهب، ۲۲۸.
  31. . ابن قتیبه، المعارف، ص۹۴؛ شمیسانی، مدینة ماردین، ص۷۲.
  32. . سرحانی، جامع انساب قبائل العرب، ص۳۵.
  33. . مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی تغلب، محمد نوری.
  34. . دائرة المعارف الاسلامیه، ماده تغلب، ج۵، ص۳۲۴. این قول با برخی گزارشات تاریخی از جمله گزارش حمله شاپور ذوالاکتاف (۳۱۰ـ۳۷۹ میلادی) به دسته‌هایی از تغلبیان (در اواسط قرن چهارم میلادی) ساکن دیار ربیعه منطبق است. (ر. ک. طبری، تاریخ، ج ۲، ص۵۷).
  35. . احمد عطیة الله، القاموس الاسلامی، ج۱، ص۴۸۰.
  36. . همدانی، صفة جزیرةالعرب، ص۱۳۳.
  37. . دائرة المعارف الاسلامیه، ماده تغلب، ج۵، ص۳۲۴.
  38. . بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۹۲۱.
  39. . حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۲.
  40. . رمزیه الاطرقجی، تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص۱۵۶.
  41. . بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۵۰۵.
  42. . ازدی، تاریخ موصل، ص۳۳۸.
  43. . بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۱۸؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۳۱۰، ۳۱۴.
  44. . دائرة المعارف الاسلامیه، ماده تغلب، ج۵، ص۳۲۴؛ شعر اخطل، ص۳۰۸.
  45. . ازدی، تاریخ موصل، ص۳۸۱؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص۵۷، ۶۱؛ نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ص۱۱۸.
  46. . السامر، الدولة الحمدانیه فی الموصل و حلب، ج۱، ص۴۶
  47. . بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۲۷.
  48. . قلقشندی، نهایة الارب، ج۱، ص۳۴۲
  49. . رمزیه الاطرقجی، تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص ۱۵۶-۱۵۷.
  50. . قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱، ص۳۴۲.
  51. .بکری، المسالک و الممالک، ص۹۱
  52. . طبری، تاریخ، ج۴، ص۴۰؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۵۲۷.
  53. . ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۱۳۷.
  54. . رمزیه الاطرقجی، تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص ۱۵۷-۱۵۸.
  55. . ثقفی کوفی، الغارات، مقدمه، ج۱، ص۵۱.
  56. . ثقفی کوفی، الغارات، مقدمه، ج۱، ص۵۱.
  57. .بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۸۶.
  58. . طبری، تاریخ، ج ۲، ص۵۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۳۹۲؛ نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ص۱۱۱.
  59. . جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ص۴۹۳، ۵۰۰.
  60. . ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۱۹، ص۱۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۵۰۲ ـ۵۰۶.
  61. . قلقشندی، نهایة الارب، ج۱۵، ص۴۲۰؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶، ص۹۷؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۴، ص۴۹۳.
  62. . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۵۰۴-۵۰۵؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۵، ص۳۴۷.
  63. . فریجات، الشعراء الجاهلیون الاوائل، ص۳۸۳ و ۳۸۶.
  64. . ابوعبیده، کتاب ایام العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۲۹ـ۳۴؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج ۵، ص۲۱۱؛ بکری، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، ج ۲، ص۴۹۶.
  65. . فریجات، الشعراء الجاهلیون الاوائل، ص۳۸۳ و ۳۸۶.
  66. . ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۲۴۹؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶، ص۶۹-۷۰.
  67. . از دیگر ایام زیر مجموعه جنگ بسوس می‌‌توان از ایام: النهی که بکر علیه تغلب وارد جنگ شد، ذنائب که تغلب در آن به پیروزی رسید، الحنو که بکر علیه تغلب به منازعه برخاست، التحالق و واردات نام برد. (ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۲۱۳؛ کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۲۱؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ماده تغلب، ج۵، ص۳۲۴)
  68. . مفضّل ضبّی، امثال العرب، ص۱۲۹ـ۱۳۷؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۶۰۵؛ ابوعبیده، ایام العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۱۶۵ـ۱۷۰.
  69. . قلقشندی، نهایة الارب، ج۱۵، ص۴۵۷؛ بکری، معجم ما استعجم، ص۸۴۲-۸۴۳؛ سالم عبدالعزیز، تاریخ العرب فی عصر الجاهلیه، ص۴۳۰.
  70. . نک‍: قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱، ص۳۹۱؛ ابن عاصم، الفاخر، ص۷۸؛عبدالحمید، فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ص۳۱۴- ۳۱۵؛ دلّو، جزیرةالعرب قبل الاسلام، ج۲، ص۳۸۲ بب‍.
  71. . جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ص۴۹۹؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه.
  72. . طبری، تاریخ، ج ۲، ص۹۵ـ۹۷.
  73. . ابوعبیده، ایام العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۴۶ـ۴۷؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ص۴۸۸.
  74. . برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به ابوعبیده، ایام العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۴۵ـ ۶۵؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۱۲، ص۴۱۸-۴۲۰؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج ۵، ص۱۹۲؛ شمشاطی، کتاب الانوار و محاسن الاشعار، ج ۱، ص۲۰۹ـ ۲۲۸.
  75. . دانشنامه جهان اسلام، ج. ۱ ص. ۳۶۶۲، ستار عودی.
  76. . نک‍ ‍: برو، تاریخ العرب القدیم، ص۲۱۳-۲۱۴.
  77. . نک‍: پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ص۳۳۶؛ نیز قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱، ص۳۹۱.
  78. . ابوعبیده، ۱/ ۵۷۹-۵۸۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۵۳۹-۵۴۰؛ قس: علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص۲۵۳.
  79. . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۵۵۲، ۵۵۳؛ جادالمولی، ایام العرب فی الجاهلیة، ص۹۹؛ علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص۲۲۶-۲۲۷
  80. . مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی تغلب، محمد نوری.
  81. . ابوالفرج اصفهانی، ج ۱۱، ص۳۱-۳۳؛ سالم عبدالعزیز، تاریخ العرب فی عصر الجاهلیة، ص۳۱۹.
  82. . ابوعبیده، ایام العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۶۰۵ـ۶۰۷؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۶۴۸؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۱۱، ص۳۳.
  83. . دانشنامه جهان اسلام، ج. ۱ ص. ۳۶۶۲، ستار عودی.
  84. . ابوعبیده، ایام العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۴۸۹ـ۵۰۲؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص۱۹۳ـ ۲۱۲؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۲۴، ص۲۳۲-۲۳۵
  85. . جنگ‌هایی مثل ثبره، یوم إراب، یوم اللّوی و یوم زرود. ر. ک. کحاله، معجم قبائل العرب، ص۱۲۱.
  86. .از جمله این جنگ‌ها، نبردی است که آنها در فطیمه در بحرین داشتند و پیروز آن تغلبیان بودند. "دیر لبّی" و "یوم عنیزه" از دیگر ایام تغلب با بنی شیبان است. کحاله، معجم قبائل العرب، ص۱۲۱.
  87. .
  88. . از ایام بنی تغلب با سعد بن تمیم، "یوم ذی بهدی" است. ضمن این که آنان در برخی ایام همچون "یوم الکلاب الاول" و "یوم أواره اول" در کنار تغلبیان جنگیدند. کحاله، معجم قبائل العرب، ص۱۲۱. نیز ر. ک. فیلیپ حتی، تاریخ العرب، ص۱۲۰.
  89. . کحاله، معجم قبائل العرب، ص۱۲۱.
  90. . حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۹.
  91. . بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۶۴.
  92. . بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۶۴؛ شعر الاخطل، ص۳۶۴.
  93. . بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۶۸-۶۹؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۹۲۱.
  94. . بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۶۹.
  95. . از دیگر جنگ‌ها می‌‌توان به یوم الحشّاک، یوم تلّ مجری، یوم سنجار، یوم تل عبده یوم البشر و یوم جزّه اشاره کرد. کحاله، معجم قبائل العرب، ص۱۲۱.
  96. . برای آگاهی از جنگ‌های تغلبیان با دیگر قبایل در دورة جاهلی رجوع کنید به ابوعبیده، ایام العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص۴۵۵ـ۴۵۶، ۴۷۷ـ۴۸۰؛ ابوعبیده، دیوان النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، ج ۱، ص۱۷۲، ۳۹۱ـ۳۹۳؛ ابن رشیق، العمدة فی محاسن الشعر و آدابه و نقده، ج ۲، ص۲۰۷ـ۲۲۵؛ بکری، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، ج ۱، ص۱۳۳، ۱۸۱، ۲۸۱، ج ۲، ص۵۱۹، ۶۹۷، ج ۴، ص۱۳۱۳؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۱، ص۱۸۰، ج ۲، ص۹۲۸.
  97. . رمزیه الاطرقجی، تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص۱۶۲.
  98. . مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۰۸.
  99. . نک‍: پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ص۲۵۷.
  100. . بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۸۲. اخطل -شاعر معروف بنی تغلب- هم در اشعارش به کشت نخل و گندم از سوی مردم قومش اشاره کرده است.
  101. . یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۴، ص۲۳۲.
  102. . ابن حائک، صفة جزیرة العرب، ص۹۶؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۳، ص۸۷۴.
  103. . شعر الاخطل، ص۲۲۲. بیت ۱۰۲ از معلقه عمرو بن کلثوم اشاره به همین امر است: ملأنا البر حتی ضاق عنا و ظهر البحر تملأه سفینا او افتخار می‌‌کرد به قومش بنی تغلب و قائل است به این که کشتی‌های قومش دریا را در می‌‌نوردند و در آن غوطه می‌‌خورند. (دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۱، ص۴۶۳)
  104. . تبریزی، شرح القصائد العشر، ص۱۰۸.
  105. . رمزیه الاطرقجی،تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص۱۷۳-۱۷۴.
  106. . جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۷، ص۱۲۴. این تفاوت‌ها موجب شد تا اعراب دیگر، بنی تغلب را مستعرب بخوانند، نه به دلیل نژاد و نسب، بلکه به سبب سکونت آنها در سرزمین‌های نزدیک به روم شرقی و اختلاطی که به ناگزیر با رومیان یافتند، چنان‌که تأثیری که آنان از رومیان پذیرفتند به خوبی در فرهنگ و لهجۀ ایشان پیداست. (نک‍: جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۶، ص۵۹۹-۶۰۰).
  107. . نک‍ ‍: بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۶۱.
  108. . مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی تغلب، محمد نوری.
  109. . بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۸۲.
  110. . زمخشری، تفسیر سوره مائده، آیه ۷.
  111. . ابن اثیر، الکامل، ج ۱، ص۵۰۶.
  112. . ر. ک. دانشنامه جهان اسلام، ج. ۱ ص. ۳۶۶۲، ستار عودی.
  113. . جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۲۶۲؛ دلّو، جزیرةالعرب قبل الاسلام، ج۲، ص۱۸۶.
  114. . ابن کلبی، الاصنام، ص۶۷. نک‍ ‍: زکی پاشا، تکمله بر الاصنام کلبی، ص۱۰۷
  115. . ابن کلبی، الاصنام، ص۷۰.
  116. . ابن کلبی، الاصنام، ص۷۱. ابن حبیب این بت را معبود همه طوایف ربیعه معرفی کرده است. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۱۷.
  117. . جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۴۱۶.
  118. . شام مسکن مسیحیان رومی یا تحت سیطرۀ رومیان بود و از غرب به مصر و حبشه راه داشت که مسیحیت در آنجا نیز رسوخ کرده بود و در شرق نیز آل منذر که در مرز ایران و عربستان حکومت می‌کردند، مسیحی بودند.
  119. . ابن رشیق، العمدة فی محاسن الشعر و آدابه و نقده، ج ۲، ص۱۹۴؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۱، ص۶۳۱ـ۶۳۲. نک‍ ‍: ابن خلدون،تاریخ، ج۲(۳)، ص۶۲۳).
  120. . برو، تاریخ العرب القدیم، ص۳۰۷-۳۰۸.
  121. . مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی تغلب، محمد نوری.
  122. . جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۸۱-۸۲.
  123. . جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۸۱-۸۲
  124. . رمزیه الاطرقجی،تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص۱۱۷.
  125. . جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۵۹۰.
  126. . ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۱۶۰.
  127. . صالح احمد العلی، محاضرات فی تاریخ العرب، ج ۱، ص۱۴۷؛ سالم عبدالعزیز، تاریخ العرب قبل الاسلام، ص۴۸۳.
  128. . جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۵۹۹.
  129. . ابن حائک، صفة جزیرة العرب، ص۹۶؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۳، ص۸۷۴.
  130. . غندور، تاریخ جزیرة ابن عمر، ص۲۳۰، ۲۵۹، ۳۳۷.
  131. . مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی تغلب، محمد نوری.
  132. . جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۲۱۶.
  133. .ر. ک. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۸۱-۱۸۲
  134. . رمزیه الاطرقجی، تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص۱۷۶.
  135. .نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۴۶.
  136. . ابن کلبی، نسب مَعَدّ و الیمن الکبیر، ج ۱، ص۳۵۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۹۳.
  137. . ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۱۶۶؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۶، ص۲۲۰.
  138. . طبری، تاریخ، ج۳، ص۲۶۹؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۲۲.
  139. . رمزیه الاطرقجی، تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص۱۷۳؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۱، ص۲۷۳-۲۷۴.
  140. . طبری، تاریخ، ج۳، ص۲۶۹-۲۷۵؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۳۵۴-۳۵۷.
  141. . طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۷۶-۳۷۷؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۳۹۴-۳۹۵.
  142. . طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۸۱؛ حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۵۵۶.
  143. . طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۸۲-۳۸۳.
  144. . طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۸۲-۳۸۳ و ج۵، ص۱۵۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص۱۴. بلاذری پدر او را حبیب ذکر کرده و از او با عنوان «ام حبیب الصهباء بنت حبیب بن بجیر تغلبی» یاد کرده است. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۹۲.
  145. . رمزیه الاطرقجی،تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص۱۶۵.
  146. . طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۸۳ ابن جوزی، المنتظم، ج۴، ص۱۱۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۶، ص۳۵۲.
  147. . طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۸۴
  148. . محمد ابوالفضل ابراهیم، ایام العرب فی الاسلام، ص۳۰۱-۳۰۲.
  149. . طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۶۴.
  150. . طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۷۵-۴۷۶؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۴۶-۴۴۷.
  151. . دینوری، اخبار الطوال، ص۱۲۰؛ محمد ابوالفضل ابراهیم، ایام العرب فی الاسلام، ص۲۳۶.
  152. . ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۴۳.
  153. . سلیمان صائع، نصاری العرب فی التاریخ، ص۳۷۹
  154. . ابن خلدون، تاریخ، ج۲(۴)، ص۹۵۱؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۷۱-۷۲.
  155. . مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی تغلب، محمد نوری.
  156. . طبری، تاریخ، ج۴، ص۴۰؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۵۲۷.
  157. . بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۳۱۹.
  158. . ابن بکر، التمهید و البیان، ص۳۸.
  159. . طبری، تاریخ، ج۴، ص۵۵.
  160. . طبری، تاریخ، ج۴، ص۵۶؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۵۳۳.
  161. . رمزیه الاطرقجی،تغلب و دورها فی التاریخ، ج۹، ص۱۵۷؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی تغلب، محمد نوری.
  162. . ابن قتیبه، المعارف، ص۵۷۴؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۸۱ـ ۱۸۲.
  163. .دینوری، اخبار الطوال، ص۱۹۶.
  164. . نصربن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۸۸، ۲۹۸، ۴۸۶، ۵۴۹.
  165. . ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۲۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۸۰.
  166. . ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۲۴.
  167. . ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۸۰.
  168. ابن‌ شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۱۱۳؛ محمد السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، ص۱۹۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۴۵، ص۷۱-۷۲.
  169. النمازی الشاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۶، ص۳۱۵؛ السید ابراهیم موسوی زنجانی، وسیلة الدارین فی انصار الحسین، ص۱۸۵.
  170. شیخ طوسی از او با نام قاسط بن عبدالله نام می‌برد. شیخ طوسی، رجال، ص۱۰۴.
  171. السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، ص۲۰۰.
  172. دائرة المعارف تشیع ج۳، عبدالحسین شهیدی ص۴۵۴.
  173. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۰.
  174. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۳. بلاذری از او با نام عزرة بن بطان و ابن اثیر از او با نام عروة بن بطان ثعلبی نام برده است. (بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۹.)
  175. ر. ک. دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقر العلوم(ع)، دانشنامه امام حسین(ع)، مدخل قاتلان امام حسین(ع).
  176. طبری، تاریخ، ج۷، ص۵۹-۶۰؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰۹.
  177. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۴، ص۲۶۴؛ کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۲۲.
  178. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۲۶۳-۲۶۵؛ کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۲۲.
  179. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۱۳.
  180. نک: ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۳۶۰، ۴۶۳، ۴۷۲
  181. خواندمیر، حبیب السیر، ج۲، ص۵۴۶.
  182. سویدی، سبائک الذهب، ص۲۳۳.
  183. الاطرقجی،«تغلب و دورها فی التاریخ»، ج۹، ص۱۶۹.
  184. ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ص۲۸۸؛ کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۲۳.
  185. مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی تغلب، محمد نوری.
  186. ابن سعید مغربی، المغرب فی حلی المغرب، ج ۲، ص۶۰۲.
  187. الاطرقجی،«تغلب و دورها فی التاریخ»، ج۹، ص۱۶۹.
  188. حمزه، قلب جزیرة العرب، ص۱۵۸؛ دانشنامه جهان اسلام، ج. ۱ ص. ۳۶۶۲، ستار عودی.
  189. نک ‍: ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ص۱۶۴؛ برای تحلیل شعر او، نک: فاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، ص۴۹-۵۱.
  190. ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ص۱۱۷-۱۲۰؛ فاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، ص۸۸.
  191. زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۳۲.
  192. بوسنینه منجی، موسوعة اعلام العلماء و الأدباء العرب، ج۴، ص۵۰۰؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۳۶.
  193. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۶۵.
  194. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۲۸.
  195. ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۵۲۱.
  196. ابن درید، الاشتقاق، ص۳۳۶؛ ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ۲۴۸.
  197. زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۱۰۳.
  198. ر. ک. بکری، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، ج۱، ص۳۰ و ۴۰.
  199. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۰۸.
  200. زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۹۰.
  201. ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ص۳۰۱-۳۰۲.
  202. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۱، ص۱۸۸.
  203. دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۲، ص۱۱۰۱.
  204. ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ص۳۰۲، ۴۱۱.
  205. ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ص۴۵۳.نیز ر. ک. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۲۱۶؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۳، ص۷۶.
  206. ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ص۵۴۹.
  207. مرزبانی، معجم الشعراء، ص۱۹۵.
  208. ازدی، تاریخ الموصل، ص۸۸، ۳۳۷ـ ۳۳۸.
  209. ابن خلّکان، وفیات الاعیان، ج ۲، ص۲۷۹ـ۲۸۱
  210. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۳، ص۷۷.
  211. آقابزرگ اصفهانی، الذریعه، ج۲۰، ص۱۹۶.
  212. زرکلی، الاعلام، ج۱، ص۲۲۲.
  213. ابن سعید مغربی، المغرب فی حلی المغرب، ج ۱، ص۴۱۷ـ ۴۱۸؛ ابن خطیب، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج ۴، ص۲۵۳ـ۲۵۴.
  214. دانشنامه جهان اسلام، ج. ۱ ص. ۳۶۶۲، ستار عودی.
  215. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۴.
  216. زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۴۹.
  217. امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۲-۲۲۳؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۱۳۹.
  218. مرزبانی، اشعار النساء، ص۱۵۰ـ۱۶۲.
  219. شیخ طوسی، رجال، ص۸۰؛ تفرشی، نقد الرجال، ج۴، ص۶۶.
  220. شیخ طوسی، رجال، ص۱۹۰، ۲۳۶، ۲۶۸، ۲۷۷، ۲۸۶.
  221. نجاشی، رجال، ص۳۶۱.