مقام اختیار به چه معناست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۴:۱۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

الگو:پرسش غیرنهایی

مقام اختیار به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم
مدخل اصلیمقام معصوم

مقام اختیار به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به دو بحث مقام معصوم و برهان الهی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مقام معصوم مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

سید علی حسینی میلانی
آیت‌الله سید علی حسینی میلانی در کتاب «با پیشوایان هدایتگر» در این‌باره گفته‌ است:
«

خداوند متعال ائمه اطهار(ع) را برای حفظ سرّ خود اختیار کرده است. در بدو نظر واژۀ «سر» به معنای مقابل «علن» است. راغب اصفهانی در المفردات فی غریب القرآن می‌نویسد: "علن: العلانیة ضدّ السرّ و أکثر ما یقال ذلک فی المعانی دون الأعیان". [۱] ابن فارس در این باره می‌گوید: "فالسرّ خلاف الإعیان، یقال: أسررت الشیء إسرارً خلاف أعلنته.... أسررتّ الشیء: أخفیته و أسررته أعلنته".[۲] ابن منظور نیز در لسان العرب می‌نویسد: "و أسرّ الشیء: کتمه و أظهره، و هو من الأضداد، سررته: کتمته".[۳]

معانی متعدّد کلمۀ "سرّ": البته در لغت عرب واژۀ «سِرّ» معانی متعدّدی دارد. چنان که در کتاب‌های معجم مقایش الغه، صحاح الغه و لسان العرب ذکر شده است.[۴] گرچه خطور معنای مقابل «علن» در درجۀ اوّل به ذهن قابل انکار نیست؛ ولی این خطور در اثر کثرت استعمال این واژه در این معنا نسبت به معانی دیگر است. پس شیوع استعمال در این معنا منشأ شده که در وهلۀ نخست همین معنا به ذهن بیاید، وگرنه ظاهر عبارت‌های لغویون این است که این واژه بین این معنا و معانی دیگر مشترک است، نه این که واژه در معنای مذکور حقیقت باشد –که در علم اصول نیز مقرّر شده که تبادر، علامت حقیقت- و در معانی دیگر مجاز. خلاصه، به نظر می‌رسد که این لفظ در این معنا و معانی دیگر به نحو حقیقت بوده باشد. معنای دیگری که در لغت برای لفظ "سِرّ" ذکر کرده‌اند، چنین است: "السرّ: خالص الشیء"؛[۵] "سرّ" همان زبده و خالص بودن شیء است؛ به طوری که هیچ چیز دیگری با آن مخلوط نباشد. می‌گویند: "و منه السّرور". این که انسان به سرور –مقابل حزن- متّصف می‌شود واضح است، به آن حالت "سرور" گفته می‌شود؛ چرا که از حزن خالی است. از طرفی لفظ "سُرّه" به معنای "ناف" در لغت عرب از همین جا گرفته شده است: چرا به ناف "سُرّة" گفته‌اند؟ "لأنّه خالص جسمه ولینه".[۶] و بنابر تعبیر بعضی از لغویون بدین جهت به «ناف» سرّه می‌گویند که در وسط بدن قرار گرفته است. و در روایات نقل شده: "الولد سِرُّ أبیه".[۷] چون به طور کلّی صفات پدر در فرزند بوده و در او تجلّی نموده و ظاهر می‌گردد. به عبارت دیگر، اصولاً فرزند معرّف حقیقت پدر است. می‌گویند: "فلانٌ سرُّ قومه" فلانی سرّ قومش است. یعنی کمالات و صفات همه فامیل در این شخص جمع شده و نمایان‌گر آن‌ها گشته است. معنای دیگر "سرّ الشیء: مستقرّ الشیء" است. به تختی که انسان روی آن می‌خوابد می‌گویند: «سریر»، چرا؟ چون انسان روی این تخت استقرار و آرامش پیدا می‌کند. و نیز گویند: "سریر الرأس مستقرّه" در کتاب معجم القائیس اللغه می‌نویسد: "(السرّ) السین و الراء یجمع فروعه: إخفاء الشیء و ما کان من خالطه و مستقرّه".[۸] پس تمام مشتقات این کلمه در لغت عرب به این سه معنا بر می‌گردد. در این جا چیزی به ذهن رسید که در کتاب‌های لغوی هنوز نیافتم، گرچه جست‌وجوی زیادی هم نکرده‌ام و آن این است که شاید هر سه معنا به یک معنا برگردد؛ یعنی واژۀ "سرّ" در مقابل "علن" به معنای خالص بودن چیزی و مستقر بودن آن در جای خودش باشد. چون خبر یا مطلبی به عنوان سرّ به کسی گفته می‌شود که به این معناست که این سخن پیش تو بماند و مستقر باشد و به جای دیگر منتقل نشود. اگر گفتیم: "الولد سرّ أبیه" یا "فلانٌ سرّ قومه" یعنی صفات افراد این قوم و قبیله در نزد این شخص اجتماع کرده و مستقرّند.
معنای یکم؛ رازداران خدا: بنابر آن چه گذشت، اگر "واختارکم لسرّه" به معنای نخست باشد؛ یعنی خداوند متعال ائمه اطهار(ع) را محرم اسرار خود قرار داده و آنها را برای این جهت اختیار نموده است. پیش‌تر در توضیح عبارت "و حفظة سرّه" گفتیم که معنای کلمۀ «سرّ» شاید چنین باشد که پس از این که به کسی گفته شد، هرگز به کسی منتقل نشود و از دیگران مخفی و مکتوم بماند. ما اسراری را می‌توانیم تصوّر بکنیم که اصلاً به احدی گفته نشود و گفته نشده است. ممکن است نزد خداوند متعال اموری باشد که حتّی به پیغمبر اکرم و ائمه اطهار(ع) –با این که اقرب الناس هستند- گفته نشده باشد. بنابراین، سرّ آن چیزی است که مکتوم ماندن دو مصداق دارد. ۱. انسان اساساً سرّش را به احدی نگوید. ۲. انسان سر خود را به کسی بگوید و به او توصیه کند که این سرّ است و از او بخواهد که به احدی گفته نشود.
پس معنای اوّل "و اختارکم لسرّه" این است که خدا شما را به جهت حفظ رازهای خود اختیار کرده است، ائمّه اطهار (ع) حفّاظ و حَفَظِه سرّ خدا بودند. حال، آن اسرار چه بوده است و چه قضایایی نزد پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) بوده که به احدی گفته نشده است؟ الله العالم. در این باره روایات اهل بیت(ع) فراوان است. برای نمونه در کتاب بصائر الدرجات آمده که امام باقر(ع) می‌فرماید: ما درخت نبوت، خانه رحمت، کلیدهای حکمت، کانون دانش و علم، جایگاه رسالت و محل آمد و شد ملائکه و محل راز خداوند هستیم. ما امانت خدا در میان بندگانش حرم بزرگ خداوند و عهد و پیمان خدا هستیم.[۹]
در روایت دیگر به سند دیگری در همین کتاب و در کتاب الکافی آمده است که امام صادق(ع) فرمود: ای خیثمه! ما درخت نبوت، خانه رحمت، کلیدهای حکمت، کانون دانش و علم، جایگاه رسالت و محل آمد و شد ملائکه و محل راز خداوند هستیم. ما امانت خدا در میان بندگانش، حرم بزرگ خداوند و امان خدا هستیم... .[۱۰] هم چنین در الکافی در روایت دیگری آمده که امام صادق(ع) به ابوبصیر که کنیه‌اش ابومحمّد بوده می‌فرمایند: "یا أبا محمّد! إنّ عندنا –والله- سرّاً من سرِّ الله و علماً من علم الله"؛[۱۱] اگر در این روایت حرف «من» تبعیضیّه باشد معلوم می‌شود که برخی از امور حتّی به اهل بیت(ع) هم گفته نشده است و چون گفته نشده، از آن‌ها به سرّ تعبیر می‌شود که حضرت در ادامۀ روایت فرمودند: هیچ فرشته مقرّب و نبی مرسل و مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزموده باشد تحمّل آن را نتواند داشت. به خدا سوگند، خداوند احدی را غیر از ما به آن مکلّف نکرده است و احدی را غیر از ما به بندگی خود نگرفته است و همانا در نزد ما سرّی است از سرّ الاهی و علمی است از علم خدا که خدای متعالی ما را به تبلیغ آ‌ن‌ها امر فرموده است.؛[۱۲] از این روایت معلوم می‌شود که بعضی از امور را –با این که از آن‌ها به سرّ تعبیر شده- خداوند متعال به تبلیغ آن‌ها به مردم امر کرده است. روایت دیگری در این زمینه در الأمالی شیخ صدوق و روضة الواعظین آمده است: امیر مؤمنان علی(ع) در ضمن ایراد خطبه‌ای فرمودند: من حجّت خدا، خلیفه او، صراط و باب خدا و خازن علم الاهی و امین سرّ خدا هستم و من پس از بهترین مردم یعنی محمّد پیامبر رحمت (ص) امام تمامی مردم هستم.[۱۳] (...) تا این جا معنای اوّل از معنای سه گانۀ «سرّ» در توضیح "اختارکم لسرّه" که در روایات نیز آمده، بیان شد.
معنای دوم؛ راز خدا: اکنون این جمله را با توجّه به معنای دوّم سرّ که در لغت آمده با دقّت بررسی می‌کنیم؛ یعنی -"واختارکم لسرّه" به همان ترتیبی که "الولد سرّ أبیه" "فلانٌ سرٌّ قومه"- ائمه (ع) هستند که خداوند متعال آن بزرگواران را برای خودش استخلاص کرده و خالص قرار داده است که آنان واجد کمالات و صفات الاهی باشند. هم‌چنان که "الولد سرّ أبیه" را این گونه معنا کرده‌اند که پدر در این فرزند از جهات معنوی خلاصه شده، نسبت ائمّه نیز به خداوند متعال این چنین باشد که خداوند متعال ائمّه (ع) را اختیار کرده است برای این که خلاصۀ صفات او باشند.
البته روایات فراوان و شواهد بسیاری وجود دارد که ائمه(ع) مظاهر صفات الاهی و کمالات ربوبی هستند و این معنا درست است و هیچ مشکلی ندارد. یکی از شواهد، روایتی است که علامه مجلسی رحمه الله در بحار الأنوار در "بابٌ جامعٌ فی صفات الإمام و شرائط الإمامه" آورده و نیز روایت مفصّلی است که طارق بن شهاب از امیر مؤمنان علی (ع) نقل می‌کند که حضرت به او خطاب می‌کند و می‌فرمایند: ای طارق! امام انسان ملکوتی، پیکر آسمانی و امری الاهی و روحی قدسی و مقامی والا و... و راهی استوار است. هر کس آنان را بشناسد و از ایشان بگیرد و اقتباس کند، از آن‌هاست و این کلام به این کلام خداوند اشاره دارد که "پس هر کس از من تبعیّت کند از من است". خدا آنان را از نور عظمتش خلق کرده و اختیار جهان را به آن‌ها داده است. آنان سرّ مخزون الاهی و اولیاء مقرّب اویند و امر خدا بین کاف و نون هستند. به سوی خدا دعوت می‌کنند و از جانب او سخن می‌گویند و به امر او عمل می‌کنند... .[۱۴] امامان بندگان خدا و مأمورین او هستند، به امر او عمل می‌کنند، به طرف او دعوت می‌نمایند و آن چه که می‌گویند از اوست، نه از خودشان. پس آنان سرّ خدا هستند که در این جا به همان معنای دوم خواهد بود.
معنای سوم؛ مستقرّ خدا: اگر سرّ را در "اختارکم لسرّه" به معنای سوم که همان استقرار بود بگیریم و به «سریر» به این مناسبت سریر گفته می‌شود که انسان روی آن استقرار دارد –خداوند متعال در اهل بیت (ع) مستقر است و از آنان جدا نمی‌شود و آنان نیز از خداوند متعال جدا نمی‌شوند. این معنا نیز شواهد فراوان دارد که "هم مع الله"، "الله معهم"، "الله عندهم"، و در احادیث قدسی نیز آمده است خداوند متعال می‌فرماید: "أنا عند المنکسرة قلوبهم".[۱۵] مگر این گونه نیست که "قلب المؤمن عرش الرحمان"؟[۱۶] اصلاً خداوند متعال چنین مقام مرتبه‌ای را به آن‌هایی که نزدش مقرّب هستند، عنایت می‌کند که قرآن کریم می‌فرماید: ﴿﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ؛[۱۷] بنابراین، ائمه(ع) عندالله استقرار دارند و خداوند متعال عندالله اهل البیت استقرار دارد و ما بین آن‌ها از حیث معنا و واقعیّت امر جدایی نیست. علاّمه مجلسی رحمه الله روایتی را از کتاب مشارق أنوار الیقین تألیف مرحوم حافظ شیخ رجب برسی رحمه الله می‌آورد که در آن روایت آمده است: "فهم سرّ الله المخزون"؛[۱۸] آنان سرّ مخزون الاهی هستند. علما درباره شیخ رجب برسی رحمه الله و مطالب کتاب مشارق أنوار الیقین دیدگاه‌های متفاوتی بیان کرده‌اند. مرحوم علّامۀ امینی در کتاب الغدیر به تفصیل از حافظ شیخ رجب بُرسی رحمه الله تجلیل می‌کند و از وی خیلی دفاع می‌نماید و او را از غلوّ که به او نسبت داده شده، منزّه می‌دارد.[۱۹] اما عمده، کلام خود علامه مجلسی رضوان الله علیه است. چون ما مطلب را از بحار الأنوار نقل کردیم. شیخ مجلسی در مقدّمۀ بحار الأنور نقل کردیم. شیخ مجلسی در مقدّمه بحار الأنوار به هنگام شمارش منابع آن، چنین می‌نویسد: "و کتاب مشارق الأنوار و کتاب الألفین للحافظ رجب البُرسی. و لا أعتمد علی ما یتفرَّد بنقله، لاشتمال کتابیه علی ما یوهم الخبط و الخلط و الإرتفاع"؛من به آن‌چه که شیخ رجب برسی به تنهایی نقل کرده اعتماد نمی‌کنم، چون این دو کتاب مشتمل هستند بر چیزی که موهم غلوّ است. آن‌گاه می‌فرمایند: "و إنّما أخرجنا منهما ما یوافق الأخبار المأخوذةَ من الآُصول المعتبرة"؛[۲۰] اما آن چه از این دو کتاب آورده‌ایم روایت‌هایی است که از اصول معتبر گرفته شده‌اند. بنابراین، کلامی که از امیرالمؤمنین (ع) خطاب به طارق روایت شده موافق اخبار مأخوذه از اصول معتبر است. پس "واختارکم لسرّه" را به هر سه معنا می‌توانیم بگیریم، هر چند در شروح زیارت جامعه جز همان معنای اوّل نباشد، معنای دوّم و سوّم را هم صحیح می‌دانیم و هیچ اشکالی ندارد» [۲۱].

پاسخ‌های دیگر

 با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته می‌شود:  



پرسش‌های وابسته

  1. مقام نور الهی به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام نور الله به چه معناست؟ (پرسش)
  2. مقام واسطه فیض الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  3. مقام باب الله به چه معناست؟ (پرسش)
  4. مقام عین الله به چه معناست؟ (پرسش)
  5. مقام وعد الله به چه معناست؟ (پرسش)
  6. مقام سبیل الله به چه معناست؟ (پرسش)
  7. مقام صاحب الزمان به چه معناست؟ (پرسش)
  8. مقام میثاق الله به چه معناست؟ (پرسش)
  9. مقام اجتباء به چه معناست؟ (پرسش)
  10. مقام اصطفاء به چه معناست؟ (پرسش)
  11. مقام شهادت به چه معناست؟ (پرسش)
  12. مقام تأیید الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  13. مقام ارتضاء به چه معناست؟ (پرسش)
  14. مقام طهارت به چه معناست؟ (پرسش)
  15. مقام ولی نعمت به چه معناست؟ (پرسش)
  16. مقام امانت الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  17. مقام خلافت الهی به چه معناست؟ (پرسش):
    1. مقام خلافت الهی در عالم اجسام به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام خلافت الهی در عالم مجردات به چه معناست؟ (پرسش)
  18. مقام انسان کامل به چه معناست؟ (پرسش)
  19. مقام حجت الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  20. مقام اعراف به چه معناست؟ (پرسش)
  21. مقام میزان به چه معناست؟ (پرسش)
  22. مقام صراط الهی به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام صراط مستقیم به چه معناست؟ (پرسش)
  23. مقام قسمت کننده بهشت و جهنم به چه معناست؟ (پرسش)
    1. قسیم النار و الجنة به چه معناست؟ (پرسش)
  24. مقام شفاعت به چه معناست؟ (پرسش)
  25. مقام تزویج کننده بهشتیان به چه معناست؟ (پرسش)


پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. المفردات فی غریب القرآن: ۳۴۵.
  2. معجم مقائیس اللغه: ۳ / ۶۷.
  3. لسان العرب: ۴ / ۳۷۵.
  4. معجم مقائیس اللغة: ۳ / ۶۹ و ۷۰، صحاح اللغة: ۲ / ۶۸۱ و ۶۸۲، لسان العرب: ۴ / ۳۵۸ – ۳۶۰.
  5. معجم مقائیس اللغة: ۳ / ۶۸، صحاح اللغة: ۲ / ۶۸۲.
  6. همان.
  7. در مستدرک سفینة البحار: ۵ / ۱۹ این گونه آمده است: روی: الولد سرّ أبیه و در اعیان الشیعه: ۵ / ۹۲ این طور آمده است: قوله (ص): «الولد سرّ أبیه».
  8. معجم مقائیش اللغة: ۳ / ۶۷.
  9. «نحن شجرة النبوّة و بیت الرحمة و مفاتیح الحکمة و معدن العلم و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و موضع سرّ الله و نحن ودیعة الله فی عباده و نحن حرم الله الأکبر و نحن عهد الله...»؛ بصائر الدرجات: ۷۷، حدیث ۳، بحار الأنوار: ۲۶ / ۲۴۵، حدیث ۸.
  10. «یا خیثمة! نحن شجرة النبوّة و بیت الرحمة و مفاتیح الحکمة و معدن العلم و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و موضع سرّ الله و نحن ودیعة الله فی عباده و نحن حرم الله الأکبر و نحن ذمّة الله...»؛همان: ۷۷، حدیث ۶، الکافی: ۱ / ۲۲۱، حدیث ۳.
  11. «ای ابا محمّد! به خدا سوگند، همانا که سرّی از سرّ خدا و علمی از علم خدا در نزد ماست».
  12. «ما یحتمله ملکٌ مقرّبٌ و لا نبیٌّ مرسلٌ و لا مؤمنٌ امتحن الله قلبه للإیمان. و الله ما کلّف الله ذلک أحداً غیرنا و لا استعبد بذلک أحداً غیرنا و إنّ عندنا سرّاً من سرّ الله و علماً من علم الله أمرنا الله بتبلیغه...»؛ الکافی: ۱ / ۴۰۲، حدیث ۵.
  13. «أنا حجّة الله و أنا خلیفة الله و أنا صراط الله و أنا باب الله و أنا خازن علم الله و أنا المؤتمن علی سرّ الله و أنا إمام البریة بعد خیر الخلیقة محمّدٍ نبیِّ الرحمة (ص)»؛ الأمالی، شیخ صدوق: ۸۸، حدیث ۹، روضة الواعظین: ۱۰۱ با اندکی تفاوت، بحار الأنوار: ۳۹ / ۳۳۵، حدیث ۱.
  14. و الإمام –یا طارق! –بشرٌ ملکیٌّ و جسدٌ سماویٌّ و أمرٌ إلهیٌّ و روحُ قدسیٌّ و مقامٌ علیٌّ... السنام الأعظم و الطّریق الأقوام، من عرفهم و أخذ عنهم فهو منهم، و إلیه الإشارة بقوله: «فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي».سوره ابراهیم (۱۴): آیه ۳۶. خلقهم الله من نور عظمته و ولّآهُم أمر مملکته، فهم سرّ الله المخزون و أولیاؤه المقرّبون، و أمره بین الکاف و النون، إلی الله یدعون و عنه یقولون و بأمره یعملون...؛ بحار الأنوار: ۲۵ / ۱۷۲ و ۱۷۳، حدیث ۳۸.
  15. منیة المرید: ۱۲۳، شرح الأسماء الحسنی: ۱ / ۱۴۶.
  16. بحار الأنوار: ۵۵: ۳۹، ح ۶۱، شرح الأسماء الحسنی: ۱ / ۳۴.
  17. «گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شده‌اند مرده‌اند؛ بلکه آنان زنده‌اند و در نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.»؛ سوره آل عمران (۳): آیه ۱۶۹.
  18. مشارق أنوار الیقین: ۱۷۸، بحار الأنوار: ۲۵ / ۱۷۳، حدیث ۳۸.
  19. ر.ک: الغدیر: ۷ / ۳۳، شماره ۷۴. علامه امینی در توصیف حافظ شیخ رجب بُرسی چنین می‌نویسد: الحافظ الشیخ رضی الدین رجب بن محمّد بن رجب البرسی الحلّی، من عرفاء علماء الإمامیة و فقهائها المشارکین فی العلوم، علی فضله الواضح فی فن الحدیث، و تقدّمه فی الأدب و قرض الشعر و إجادته... و له فی العرفان و الحروف مسالک خاصّة، کما أنّ له فی له فی ولاء ائمّة الدین علیهم السلام آراء و نظریات لا یرتضیها لفیف من الناس، و لذلک رموه بالغلو و الارتفاع، غیر إنّ الحق إنّ جمیع ما یثبته المترجم لهم علیهم السلام من الشؤون هی دون مرتبة الغلوّ غیر درجة النبوّة... .
  20. بحار الأنوار: ۱ / ۱۰.
  21. ر. ک. حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر؛ ج۱، ص:۱۹۵ تا ۲۹۵.
  22. الانوار اللامعه ۱۱۸.
  23. ر. ک. ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌، جامعه در حرم؛ ص:۳۲۴.
  24. و [خداوند] شما را ظرف اسرار خویش قرار داد.
  25. اقبال الاعمال، ج ۲، ص ۶۸۷
  26. سوره اعراف، آیه ۱۴۳
  27. «امام، نور آشکار و سِرّ پنهان است.»؛ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۱۷۲
  28. «امامان قلب‌های مؤمنین را نورانی می‌کنند». اصول کافی، ج ۱، ص ۱۹۴
  29. «تا اخلاقمان حسنه و سینه‌مان نورانی نباشد، سِرّی در وجودمان جای نمی‌گیرد». اصول کافی، ج ۱، ص ۴۰۱
  30. حسینی، سید مجتبی، مقامات اولیاء؛ ج۲ ص: ۲۳ تا ۲۷.