خلافت عثمان در تاریخ اسلامی
کیفیت انتخاب عثمان
پس از آنکه عمر به خاک سپرده شد ابوطلحه مقدمات این کار را فراهم کرد و شش نفر اعضای شورا را در یک خانه با پنجاه نیروی مسلح محاصره کرد تا درباره خلیفه تصمیم بگیرند. طلحه که میدانست با وجود علی و عثمان خلافت به او نخواهد رسید و از علی(ع) هم دل خوشی نداشت برای تضعیف جانب او، حق خود را به عثمان داد و با عثمان بیعت کرد، زبیر که پسر عموی حضرت علی بود برای تقویت حضرت در برابر طلحه، حق خود را به علی(ع) واگذار کرد و با او بیعت نمود، سعد بن ابی وقاص نیز که میدانست خلیفه نمیشود حق خویش را به پسر عمویش عبدالرحمان بن عوف داد و با او بیعت کرد (بنابراین شش نفر اعضا در سه نفر خلاصه شدند.)
عبدالرحمان بن عوف از علی(ع) و عثمان پرسید: کدامیک از شما حاضرید از خلافت صرف نظر کنید و در تعیین دو نفر دیگر مختار باشید؟ هیچ کدام به او جوابی ندادند، پس از آن خود را از میدان خلافت بیرون برد که یکی از آن دو را انتخاب کند. به علی عرض کرد که با تو بیعت میکنم تا طبق کتاب خدا و سنت پیغمبر و روش ابوبکر و عمر با مردم رفتار کنی؟!
علی(ع) در پاسخ فرمود: «بل على كتاب الله و سنة رسوله و اجتهاد رأيي»؛ «میپذیرم ولی طبق کتاب خدا و سنت پیغمبر و آنچه خود میدانم عمل خواهم کرد».
عبدالرحمان به عثمان همان جمله را تکرار کرد، عثمان پذیرفت. بار دیگر عبدالرحمان به علی(ع) همان جملات را گفت، و همان پاسخ را شنید. برای بار سوم نیز مطالب را تکرار کرد، و همان جواب را شنید، در این جا دست عثمان را به خلافت فشرد و گفت: السلام عليك يا اميرالمؤمنين.
در این جا بود که امام(ع) عبدالرحمان را نفرین کرد که به آرزویش نرسد و به او فرمود: «وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتَهَا إِلَّا لِأَنَّكَ رَجَوْتَ مِنْهُ مَا رَجَا صَاحِبُكُمَا مِنْ صَاحِبِهِ، دَقَّ اللَّهُ بَيْنَكُمَا عِطْرَ مَنْشِمَ»[۱]؛
«ای عبدالرحمان! به خدا سوگند این کار را نکردی مگر این که انتظاراتی از عثمان داشتی که آن دو نفر (ابوبکر و عمر) از یکدیگر داشتند، خداوند میان شما جدایی افکند!»[۲].
ابن ابی الحدید میگوید: نقل شده که پس از آن بین عثمان و عبدالرحمان اختلاف افتاد به طوری که عبدالرحمان تا پایان مرگش با عثمان سخن نگفت[۳].[۴]
پدیدههای منفی در حکومت عثمان
امام علی(ع) با ابوبکر و عمر همزیستی نمود و آشکارا با آنان به مخالفت برنخاست؛ زیرا انحراف روند حکومت اسلامی به گونهای پنهانی صورت میگرفت. امام علی(ع) در موارد بسیاری در جهت اصلاح نظریات اشتباه خلیفه، دخالت میکرد و خلیفه نظریه او را میپذیرفت، ابوبکر و عمر از آن جهت که امام علی(ع) نماینده قانونی امت و صاحب اصلی خلافت بود و از سویی رهبری جناح مخالفی را عهدهدار بود که بزرگان صحابه در آن حضور داشتند، از آن حضرت بیمناک بودند ولی امام(ع) از حق خلافت خود گذشت و بدین ترتیب، مخالفان، از ناحیه امام(ع) احساس امنیت کردند، اما از آنجا که آن بزرگوار ناظر و حافظ اصول و مبانی اسلام به شمار میآمد از اصول و ارزشهایی که از پیامبر اکرم به میراث برده بود، دست برنداشت.
ولی در برهه حکومت عثمان، فساد و تباهی به صورت علنی و آشکارا و به سرعت در دستگاه حاکمه راه یافت و به دیگر گروههای جامعه اسلامی سرایت کرد و امام(ع) آشکارا با آن به مخالفت پرداخت و علنا عثمان را مورد اعتراض قرار داد و صحابه برجستهای چون عمار یاسر و ابو ذر در کنار آن حضرت قرار گرفتند و حتی کسانی که با خلافت امیر مؤمنان(ع) سر مخالفت داشتند نیز از بیتدبیری و فساد حکومت عثمان، ناخرسند بودند که میتوان ماهیت و سیمای حکومت وی را به طور فشرده در موارد ذیل بیان کرد: عثمان بیش از هفتاد سال داشت که به خلافت رسید، ارتباط خویشاوندانش با وی قوی و بدانها بسیار علاقهمند بود و به آنان رسیدگی میکرد، از عثمان نقل شده گفت: اگر کلیدهای بهشت در دست من بود همه را به بنی امیه میسپردم که تا آخرین نفر وارد آن شوند، قبل از اسلام نیز وی فردی ثروتمند و اسرافگر بود و پس از اسلام آوردن بر همان حال باقی مانده و درد و رنج فقرا و محرومان را احساس نمیکرد. وی در رفتار با جمعیت بیشماری از محرومان که از او خواستار عدالت و مساوات در جامعه شده بودند، برخوردی دوگانه داشت و با آنها به درشتی و بیرحمی رفتار میکرد از جمله با عبد الله بن مسعود و عمار یاسر و ابو ذر و دیگران چنین رفتاری داشت.
وی خویشانش را به خود نزدیک ساخت و کارها را به دست آنان سپرد، ولید بن عقبة بن ابی معیط را بر کوفه گمارد، در صورتی که رسول خدا(ص) او را اهل دوزخ دانسته بود، عبدالله بن ابی سرح را بر مصر فرمانروایی داد و معاویة بن ابی سفیان را بر شام و عبد الله بن عامر را بر بصره گماشت و ولید بن عقبه را از فرمانروایی کوفه بر کنار و سعید بن عاص را بر آن سامان حاکمیت داد[۵].
عثمان در برابر مروان حکم، فردی ضعیف و ناتوان بود، به سخن وی گوش میداد و خواستههایش را برآورده میساخت، حتی زمانی که مردم شهرهای دیگر جهت اعتراض به سیاستهای عثمان در مدینه گرد آمدند و او ضاع به شدت آشفته و بحرانی شد، امام علی(ع) برای آرام ساختن اوضاع و باز گرداندن شورشیانی که خواستار اصلاح ساختار سیاسی و اداری و اقتصادی و تعویض و جابجایی فرمانروایان بودند، وارد عمل شد و شورشیان را به شهرهای خود بازگرداند، مشروط بر این که عثمان از مروان حکم و سعید بن عاص اطاعت نکند.
ولی به مجرد اینکه اوضاع، آرامش یافت، مروان در جهت سرکوب شورشیان دیگر بار به تحریک عثمان پرداخت، امام(ع) با خشم بر او وارد شد و فرمود: تو از مروان راضی نمیشوی و مروان از تو، مگر اینکه تو را از دین و آیین و اندیشهات منحرف سازد بسان شتر رام و مطیعی که آن را به هر سمتی برانند، حرکت میکند. به خدا سوگند! مروان در دین و در حیطه وجود خود، اهل تدبیر نیست[۶].
در مورد دیگری عثمان بر شهودی که به شراب نوشیدن ولید گواهی دادند خشمگین شد و آنها را از پیش خود راند در اینجا امام(ع) وارد عمل شد و از فرجام چنین اموری به عثمان هشدار و به او دستور داد ولید را فرا بخواند تا حضرت او را محاکمه نموده و حد بر او جاری سازد، زمانی که ولید احضار شد و گواهی شهود درباره او ثابت گردید امام(ع) بر او اجرای حد کرد و عثمان به خشم آمد و به امام گفت: شما حق نداری درباره وی چنین کاری انجام دهی امام(ع) با سخنی برخاسته از حق و شرع بدو پاسخ داد: بل و شرّ من هذا اذا فسق و منع حق الله أن یؤخذ منه[۷]؛ بلکه بدتر از این مورد، آن است که وی به فسق و فجور بپردازد و حق خدا از او ستانده نشود.
سیاست مالی عثمان، همان امتداد سیاست عمر بود که به ایجاد فاصلههای طبقاتی انجامید و در پرداخت سهم بیت المال برخی را بر برخی مقدم داشت، ولی فساد سیاستش از سیاست خلیفه قبلی فزونتر بود، در حکومت عثمان، بنی امیه به ثروتهای کلانی دست یافتند و آنگاه که خلیفه، مورد اعتراض خزانهدار بیت المال قرار گرفت، بدو گفت: تو فقط خزانهدار هستی، هرگاه به تو چیزی دادیم، بستان و هروقت ندادیم، ساکت بمان. صندوقدار گفت: به خدا سوگند! من نه خزانه دار توام و نه خاندانت، بلکه خزانهدار مسلمانانم... روز جمعهای خزانهدار وارد مسجد شد و عثمان مشغول خطبه خواندن بود وی اظهار داشت: مردم! عثمان تصور کرده من خزانهدار او و خاندانش هستم ولی اینگونه نیست بلکه من خزانهدار مسلمانانم و اکنون کلیدهای بیت المال شما را نزدتان آوردهام و آنها را به سمت مردم پرتاب کرد[۸].[۹]
موضع امام(ع) در قبال عثمان
با خشم گرفتن مسلمانان بر عثمان، بزرگان صحابه نیز در قبال انحراف خلیفه و دستگاه حاکم وی، به شدت موضع گرفتند و عثمان در مقابل، به آزار و شکنجه مخالفان و محکوم کنندگان سیاست منحرفش، پرداخت و بیآنکه حرمتی برای صحابه قائل شود، این شیوه را شدت بخشید از جمله ابو ذر غفاری، صحابی جلیلالقدر رسول خدا(ص) کارهای ناپسند عثمان را مورد اعتراض قرار داد، و عثمان وی را به شام فرستاد. معاویه از تحمل وجود ابو ذر در شام درمانده شد و او را به مدینه باز گرداند، ابو ذر، جهاد و مبارزه و اعتراض خود را نسبت به سیاست اموی همچنان ادامه داد، حضور ابو ذر برای عثمان قابل تحمل نبود، تصمیم گرفت او را به ربذه تبعید کند و حتی از خداحافظی مردم با وی جلوگیری به عمل آورد ولی امام(ع) به اتفاق حسن و حسین و عقیل و عبد الله بن جعفر، ابو ذر را بدرقه کردند، مروان حکم مانع رفتن آنان شد، امام(ع) به خشم آمد و بر مروان حمله برد و تازیانهای بر گوش اسبش نواخت و بر او فریاد زد! دور شو، خدا تو را وارد دوزخ سازد[۱۰].
امام(ع) با ابو ذر خداحافظی کرد و بدو فرمود: ابو ذر! تو در راه خدا خشمگین شدی، به درگاه آنکس که به خاطر او خشمگین شدی امیدوار باش، مخالفانت از تو بر دنیای خود میترسند، و تو بر دین خود از آنان بیمناکی، دنیای آنها را به خودشان واگذار، و از اموری که بر دینت از آن بیمناکی بگریز، به آنچه از آن منعشان کردی بسیار نیازمندند! ولی تو به آنچه که از آن منعت کردند، فوقالعاده بینیازی! به زودی پی خواهی برد که فردا چه کسی سود برده و چه کسی بیشتر حسد ورزیده است[۱۱].
وقتی علی(ع) از مراسم خداحافظی و بدرقه ابو ذر بازگشت، مردم به استقبال امام(ع) آمده و بدو عرضه داشتند: عثمان بر شما خشمگین است، فرمود: اسب، از زدن لگام بر دهنش، خشمگین میشود.[۱۲]
منابع
پانویس
- ↑ پانوشتهای شرح ابن ابی الحدید به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱، ص۱۸۸ آمده است: «منشم» نام زنی عطار بوده که در مکه زندگی میکرده، قبیله «خزاعه» و «جرهم» هرگاه میخواستند جنگ کنند عطر او را استعمال میکردند، و با استعمال عطر او کشته از دو جانب زیاد میشد؛ لذا به صورت ضرب المثل در آمده که «أشام من عطر منشم؛ شومتر از عطر منشم».
- ↑ مرحوم علامه خوبی در منهاج البراعة، ج۲، ص۸۴ نقل میکند: وقتی عثمان قصر معروف خود را بنا کرد، برای خوشایند مردم و اظهار وجود کردن دستور داد غذای بسیار زیادی آماده کردند تا از مدعوین پذیرایی کند. از جمله دعوت شدگان عبدالرحمان بن عوف بود، همین که او چشمش به آن بنای مجلل و غذای بیحساب افتاد گفت: «يَا ابْنَ عَفَّانَ! لَقَدْ صَدَّقْنَا عَلَيْكَ مَا كُنَّا نُكَذِّبُ فِيكَ، وَ إِنِّي أَسْتَعِيذُ اللَّهَ مِنْ بَيْعَتِكَ»؛ «ای پسر عفان! ما تو را تصدیق کردیم ولی اکنون از بیعتی که با تو کردم به خدا پناه میبرم». همین که عثمان این سخن را از او شنید در غضب رفت دستور داد او را از قصر بیرون کنند، و گفت: هیچ کس حق ندارد با عبدالرحمان همنشین شود؟ عبدالرحمان بیچاره را بیرون کردند و هیچ کس جز ابن عباس، به سراغ او نمیرفت، و او میرفت تا قرآن و احکام اسلام را از او بیاموزد، و بالاخره عبدالرحمان بیمار شد، عثمان به عیادتش آمد ولی هرچه با او سخن گفت عباد الرحمان جوابی نداد و با همین حالت قهر و غضب از دنیا برفت.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۵ و مثل همین را با کمی تغییر در ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۱۹؛ تاریخ طبری ج۳، ص۲۹۲ نقل کرده است.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۵۶۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۴۵ چاپ مؤسسه اعلمی؛ انساب الأشراف بلاذری، ج۵، ص۴۹؛ حیلة الأولیاء، ج۱، ص۱۵۶؛ شیخ المضیرة ابو هریره، ص۱۶۶؛ الغدیر، ج۸، ص۲۳۸؛ النص و الاجتهاد، ص۳۹۹.
- ↑ طبری، ج۳، ص۳۹۷ چاپ مؤسسه اعلمی.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۲۲۵.
- ↑ طبقات ابن سعد، ج۵، ص۳۸۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۸؛ المعارف ابن قتیبه، ص۸۴؛ شیخ المضیرة ابو هریره، ص۱۶۹؛ الغدیر، ج۸، ص۲۷۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۲۳۰.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ این موضوع را ابوبکر احمد بن عبد العزیز در کتاب جود «سقیفه» آورده است؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۳۳۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۲۳۳.