نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۰۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
این فضیلت، مادر همه فضیلتها و منبع همه آنهاست؛ چه تمامی فضائل محتاج به آن بوده در پرتو آن به دست میآید، همانگونه که هرکس آن را از دست بدهد در گمراهی افتاده بیابان بیانتهای ظلمت در برابر او قرار میگیرد. شیعه و سنّی به تواتر از پیامبر اکرم (ص) نقل کردهاند که ایشان در زمانها و مکانهای گوناگون به دفعات میفرمودند: "من در میان شما دو چیز پربها را به یادگار میگذارم: کتاب خدا و خاندان خود را، این دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند" [۱].
منظور از تمسّک / چنگ زدن در قرآن و عترت، ایمان و اعتقاد یافتن به آن دو است. از این نظر، این فضیلت تنها ویژه شیعیان است، که اعتقاد به قرآن و عترت را همزمان در شمار عقائد خود قرار دادهاند. شیعهقرآن را به دستی و عترت را به دستی دیگر گرفته، و در پرتو این دو به رسالت و امامتگرایش پیدا کرده، جان و مال خویش را در راه آن دو فدا نموده است. این مطلب به وضوح در کتب تاریخ قابل مشاهده است، و از برتریننعمتهای الهی است که جامعهشیعه میباید همواره برای آن شکر نعمت گذارد؛ نعمتی که کامل شدن دین و تمام شدن رحمت الهی منوط به آن است. سپاس خدای را که این نعمت را برای ما برگزید!: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۲].
روایات شیعه و سنّی به حدّ وفور در تفسیر این آیه وارد شده، و بر آن دلالت نموده که کامل شدن اسلام و تمام شدن نعمت الهی، تنها با پذیرفتن ولایتامیرمؤمنان (ع) میسّر است. این مطلب مورد اجماع و اتفاق همه مسلمین بوده و منکران آن، تنها کسانی بودهاند که در میان فریقین از ارزشی برخوردار نمیباشند.
از آنجا که مبحث حاضر پیرامون تمسّک به قرآن و عترت میباشد، لازم است که هریک از این دو میراث بزرگ نبوی را، جداگانه به بحث گرفته پیرامون چنگ انداختن به دامن هر یک، به استقلال صحبت کنیم[۳].
قرآن، معجزه روشن الهی است که تمامی امور مربوط به جوامع گوناگون تا صبح قیامت را، بر عهده گرفته است.
معجزه بودن آن، امری روشن است که گذشته از تاریخ، دلائل دیگری نیز بر آن دلالت مینماید. یکی از آن دلائل آشکار، تحدّیای است که این کتاب کریم در موارد گوناگون عرضه داشته. منظور از تحدی، آن است که کسی دیگران را به هماوردی خود بخواند، تا همچون او مطالبی را عرضه نمایند. تحدّی برخی از شعرا با دیگر شاعران از همین نمونه است. قرآن کریم نیز از همان گاه باز ظهور، همگان را به هماوردی خود فراخوانده از آنان خواسته که اگر میتوانند آیهای همچون او بیاورند: ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا﴾[۴][۵].
هدایتگریقرآن کریم نسبت به تمامی جوامع انسانی نیز، از آن رو است که این کتاب الهی به مسیر مستقیمی که از کژی، افراط، تفریط و ناراستی به دور است، دعوت مینماید. نیز هرآنچه همه مردم تا قیام قیامت بدان احتیاج دارند را در خود داشته آنان را از منبع پایانناپذیر خود سیراب میسازد، و احتیاجات گوناگون آنان را رفع میفرماید. این مطلب بر اساس شماری از آیات، به وضوح روشن میشود. نمونه را به این دو آیه بنگرید:
این، سِرّ خاتمیتپیامبر اکرم (ص) نیز هست؛ چه اگر اسلام پایدارترین و مستقیمترین راهها بوده قرآن کریم تمامی احکام لازم برای زندگی مادّی و معنویانسانها را در خود داشته باشد، آمدن پیامبر و کتابی دیگر پس از آن عملی بیهوده بوده فائدهای برای انسانها در بر نخواهد داشت؛ و پر واضح است که انجام عمل بیفائده، از ساحت خداوندحکیم سخت به دور است:
گذشته از این، به وضوح میبیند که این کتاب قوانین حفظ جامعه از سقوط، قانونتوحید، و شماری از قوانین طبیعی نجوم، انسانشناسی و دیگر علوم مورد نیاز بشری را در خود داشته، با آنکه خود کتاب علمی - به معنای اصطلاحی آن- نیست، امّا در افقی فراتر از علوم بشری قرار گرفته است. از اینرو نسبت به آن اعتقادیراسخ یافته آن را همسنگ دیگر کتب نمییابد.
برتر از همه اینها امّا، آنکه این کتاب قوانینی که انسان را به مقاممعرفتالله رسانده او را به وادی عبودیّت میرساند را، در خود داشته آدمی را آنچنان سلوک میدهد که به هدایت عنائی حضرت حق دست یافته شاهد مطلوب را در آغوش کشد. این مطلب تنها در حیطه قرآن کریم است و بس: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۱].
از این آیه شریفه، دانسته میشود که قرآن هدیّهای الهی است که خداوند آن را به صاحب قلبان بخشیده، تا آنان را به اهدافشان در مقامات مختلف بندگی برساند.
این مرتبه هرچند از محاسن بسیاری برخوردار است، امّا از آنجا که آدمی را از مرتبه علم الیقین فراتر نمیبرد، تنها عقل را روشن ساخته نمیتواند قلب و روحانسان را به مقام عبودیّت وارد سازد. از اینرو این مرتبه تنها پلّهای است که میباید از آن گذشت، و به مراتب بعدی وارد شد[۱۲].
درجه دوم مرتبه اوّل فضیلت تمسّک به قرآن کریم، آن است که انسانیقین یابد که این کتاب با پهنه هستی مطابقت کامل داشته، همچون قانونی است که به توضیح پهنه هستی میپردازد. این دو با هم سازگار بوده از مطابقت کامل برخوردار هستند: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾[۱۳][۱۴].
برتر از این دو درجه امّا، آن است که آدمی دریابد و به یقین رسد، که قرآن کریم محلّ تجلّی ذات الهی با تمامی اسماء و صفات اوست. در این میان، حتّی اسم نهان او که تنها او خود از آن آگاه است نیز، در این کتاب بروز و ظهور یافته است. این موهبت بزرگ- که بدون تردید بزرگترین موهبت الهی برای همه انسانها است-، اینگونه در خود قرآن کریم به تصریح گرفته شده است: ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾[۱۵].
آغاز این آیه شریفه، دلالت بر آن مینماید که تمامی غیب تنها از آن او - جلَّ وعلا! - است؛ پایان آن نیز دلالت مینماید که تمامی غیب در این کتاب نهفته است؛
از اینرو تمامی این آیه بر روی هم دلالت میکند که، خداوند متعال با غیب خود در این کتاب تجلّی فرموده است.
استاد ما امام خمینی را به این مطلب در آغاز وصیّتنامه سیاسیالهی خود، اینگونه اشاره کرده است: "حمد خدای راست و منزهی تو پروردگارا! درود بر محمد و آل او که مظاهر جمال و جلال تو و خزینههای اسرار کتاب تواند، کتابی که اَحدیّت با تمامی اسماء تو حتّی اسم نهان و پوشیدهات که کسی جز تو آن را نمیداند، در آن تجلّی کرده است؛ و لعنت فرست بر آنان که بر ایشان ظلم کردند"[۱۶][۱۷].
پروردگارا! تو میدانی که ما به همه این مطالب معترفیم و بدان معتقد میباشیم، تو را بر این هدیه بزرگ شکر میگذاریم و بر آن ستایشت میکنیم، و از فضل تو امّید میبریم که عطاء خود را پایدار داشته ما را از علمالیقین به عینالیقین، و زان پس به حقّالیقین واصل نمائی، تا علم اجمالی ما به این مطالب به علم تفصیلی بدل شده اینگونه حقائق را به شهودقلب دریابیم!، آمّین! آمّین! آمّین!.
﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۱۸]. در این آیه شریفه، "علم" به "کتاب" بهگونه نکره اضافه شده است، تا نشان دهد که تمامی علمقرآن کریم در محضر امیرمؤمنان (ع) موجود است. ما پس از این توضیح بیشتری در این رابطه عرضه خواهیم داشت[۱۹].
مرتبه دوّم
آن است که قلبآدمی تمامی آنچه گذشت را دریابد، و آن را بدون تردید در خود جای دهد. این مطلب در سلوکعلمی و قلبی نافع بوده با رسوخ آن در زوایای قلب، آدمی در فضای معنویّت پر گشوده به اسماء بلند الهی و صفات والای او نظر میدوزد.
پُر واضح است که رسوخ چیزی در قلب، غیر از رسوخ آن در عقل میباشد؛ و یقین قلبی نیز غیر از یقینعقلی، چه یقین اوّل از باب رؤیت قلبی و شهود میباشد، امّا یقین دوّم تنها از باب تعقُّل شمرده میشود[۲۰].
به تعبیری دیگر، یقین نخستین از بابعلم حضوری، یعنی حضور معلوم نزد عالم است؛ در حالی که یقین دوّم از بابعلم حصولی، یعنی دریافت صورت آن میباشد؛
و پُر واضح است که تفاوت میان این دو، از زمین است تا به آسمان!.
اهل دل این مرتبه را گاهی یقین، گاهی کشف، و گاهی شهود میخوانند. هرکس به وسیله ریاضتهای شرعی - و از آن جمله و بلکه مهمتر از همه، تمسّک به ثقلین - به این مرتبه رسد، نورقرآن را دریافته قلبش به گونه حضوری حقیقت این آیه را به شهادت میگیرد: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾[۲۱].
او هدایت ویژه حضرت حق - که رحمت خاصّ اوست - را در مییابد، و باز قلبش حقیقت این آیه شریفه را ادراک میکند که: ﴿يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ﴾[۲۲].
این قلب، راههای تسلیم در مقابل حضرت حق در تمامی لحظات را دریافته، بإذن الله از ظلمات به سوی نور خارج میشود؛ و از اینرو در صراط مستقیم ربوبی قرار میگیرد. او تصدیق میکند که: ﴿وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۲۳].
چه خود در شمار کسانی قرار گرفته، که از این هدایت به نحو عملی بهرهمند شده است. این مرتبه میانه از تمسّک به قرآن کریم میباشد[۲۴].
مرتبه سوّم
این مرتبه، شدیدترین مرتبه تمسّک به قرآن کریم است، که از آن به مرتبه وجدان / دریافت، تعبیر میشود. توضیح آنکه متمسّکان به این کتاب آسمانی:
گاه آثار چنگ زدن به قرآن را با عقل خود در مییابند، و از اینرو عقل آنان به هدایتشان میپردازد؛
گاه امّا آثار این تمسّک را با قلب خود مییابند، که در این حالت حجابهای ظلمانی و نورانی را دریده به حقیقت نوری آن راه مییابند. پیش از این، توضیحی کوتاه پیرامون این دو مرتبه ارائه نمودیم.
امّا در مرتبه سوّم، گاه آثار این مطلب را همچون تشنهای که پس از تشنگی شدید طولانی مدّت، آبی گوارا مییابد و از طعم آن لذّت میبرد، یا کسی که خود داخل آتش شده حرارت آن را میبیند، و یا عاشقی که بعد از مدّتها فراق اکنون طعم وصال را میچشد، در مییابد. این چنین کس نه از قرآن خبر میگیرد، که خود قرآن را متناسب با حیطه وجودی خود درک میکند.
متمسّکان به قرآن، چون به این مرتبه رسند، نورقرآن را میبینند، و این نور اندک اندک بر قلب آنان مسلّط شده، هدایت الهی را در ذرّه ذرّه وجود آنان ساری میسازد. اینان دست خدا را بالای سر خود میبینند، و از اینرو به هدف نهائی خود -که بازگشت به سوی حضرت حق و پایان سیر انسانی است-، واصل میشوند:
اهل دل، این مرتبه را "حقُّ الیقین" میخوانند. کسی که به مرتبه حقُّ الیقین رسد، آیاتی نظیر ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾[۲۸] را بهواسطه تجلّی آن بر قلب خود، درک میکند. قلب او این نور را در مییابد، آن را میبیند، و آنگاه بهواسطه آن به بالاترین مراتب نورانیّت واصل میشود.
نیز آیه شریفه﴿يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ﴾[۲۹] را لمس، و با درکسلطه یدُ الله بر خود، در "راههای سلامت" پا مینهد.
آیه شریفه﴿وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۳۰] نیز، بر خروج اینان از مطلق ظلمات و دخولشان در نور مطلق شهادت میدهد. از اینرو اینان جان و روح خود را در صراط مستقیم میبینند، و ذرّهای انحراف در عالم مشاهده نمیکنند؛ هم از اینرو است که حقیقتآیه: ﴿أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[۳۱] را لمس مینمایند.
به تعبیری دیگر، اینان به هدفی که برای آن خلق شده و تمامی پیامبران در رسالت خود سر در پی آن داشته، و خداوند نیز در قرآن کریم یکایک ما را به آن امر فرموده، دست مییابند؛ هدف از خلقت انساندرکحقیقت این آیه شریفه است که ﴿الَمِ ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ﴾[۳۲][۳۳].
یعنی این کتاب آسمانی به حقُّ الیقین هدایت میفرماید، و صد البتّه نه همه مردمان را که تنها متّقیانی که سر بر عبادت نهاده، با عبادتهای مشروع و نیایشهای سنگین و تمسّک به ثقلین، نخست به مرتبه یقین و زان پس به مرتبه حقّ الیقین رسیدهاند.
بنا بر آنچه از این آیه شریفه میتوان استفاده کرد، حضرت موسی (ع) در مرتبه حقُّ الیقین به سر میبرد، و خانواده او در مرتبه عین الیقین؛ چه از آن حضرت به ﴿مَنْ فِي النَّارِ﴾[۳۸]، و از خانوادهاش به ﴿وَمَنْ حَوْلَهَا﴾[۳۹]، یاد شده. نیز آیه شریفه اشاره میکند که این دو مرتبه، برای او و خانوادهاش موهبتی الهی بوده است، چه آنان را "برکت داده شده" خوانده است.
یقین اوّل، علم الیقین، و یقین دوّم، عین الیقین، و یقین سوم، حق الیقین است؛ چه در مرتبه نخست سخن از تبیینعلمی است، و در مرتبه دوّم از شهادت او نسبت به تمامی عالَم، و در مرتبه سوّم از دریافت احاطه او بر ذرّه ذرّه موجودات. در سوره شریفه تکاثر نیز سخن از همین مطلب بلند رفته است: ﴿أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾[۴۲]. چه مراد از آیه شریفه﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾[۴۳] حقُّ الیقین است که برای کافران نیز به هنگام چشیدن عذاب جهنّم، حاصل میشود. در این هنگام آنان از نعمتقرآن و ولایت که برتریننعمتها است، مورد سؤال قرار میگیرند، و به یقین آن را در مییابند[۴۴].
نتائج رسیدن به این مراتب سهگانه
تمسّک به قرآن کریم و اعتقاد و ایمان به آن، در هریک از سه مرتبه پیشگفته، از آثاری چند برخودار است. این آثار نشان میدهد که دست زدن در قرآن، در عقل، یا قلب و یا اعماق وجود اینان، تأثیر گذارده آنان را در مراتب علم الیقین، عین الیقین و یا حقُّ الیقین وارد ساخته است. این آثار بسیارند که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
↑«به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است * خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راههای بیگزند، راهنمایی میکند و آنان را به اراده خویش از تیرگی ها به سوی روشنایی بیرون میآورد و آنها را به راهی راست رهنمون میگردد» سوره مائده، آیه ۱۵.
↑«و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمیداند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست میداند و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر که او آن را میداند و هیچ دانهای در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
↑ الحمد لله و سبحانک اللهم صل علی محمد و آله مظاهر جمالک و جلالک و خزائن أسرار کتابک الذی تجلی فیه الأحدیه بجمیع أسمائک حتی تو المستأثر منها الذی لایعلمه غیرک و اللعن علی ظالمیهم؛ وصیّتنامه سیاسی الهی امام خمینی، ص۱.
↑«به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟ * آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است» سوره فصلت، آیه ۵۳-۵۴.
↑«زیادهخواهی شما را سرگرم داشت تا با گورها دیدار کردید هرگز! به زودی خواهید دانست دگر باره هرگز! به زودی خواهید دانست هرگز! اگر به "دانش بیگمان" بدانید به راستی دوزخ را خواهید دید سپس آن را به "دیدار بیگمان" خواهید دید آنگاه در آن روز از نعمت (ناسپاسی شده) بازخواست خواهید شد» سوره تکاثر، آیه ۱-۸.
↑«آنگاه در آن روز از نعمت (ناسپاسی شده) بازخواست خواهید شد» سوره تکاثر، آیه ۸.