حفصه بنت عمر در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۴۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مظلومیت‌های پیامبر (ص) در اذیت‌های حفصه و عایشه

پیامبر (ص) از بعضی از زن‌ها و همسران خود اذیت و آزار بسیاری دید، از جمله از طرف حفصه و عایشه زیاد ناراحتی می‌دید، چنانکه قرآن بیان می‌کند و بخاری در صحیح خود تصریح کرده ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱]. بعضی از مفسران در شأن نزول آیه گفته‌اند: یکی از روزها نوبت حفصه بود که پیامبر (ص) در اتاق وی رفت. حفصه گفت: با پدرم کاری دارم، اجازه دهید به خانه پدرم بروم. حضرت هم اجازه فرمود، وقتی اتاق خلوت شد پیامبر (ص) به سراغ ماریه قبطیه فرستاد و در اتاق حفصه با او همبستر شد. حفصه از خانه پدر مراجعت کرد در را بسته دید، پشت در نشست در باز شد، پیامبر (ص) از اتاق خارج شد و ماریه را نیز در اتاق خود مشاهده نمود. حفصه شروع به پرخاش کرد! آری برای چنین منظوری به من اجازه دادی وگرنه اجازه نمی‌دادی! کنیز خود را به خانه آوردی در روزی که مخصوص من است، آن هم در بستر من با او همبستر گشتی و احترام مرا منظور نکردی. پیامبر (ص) برای آنکه صدای او را کوتاه کند و جار و جنجالی به راه نیفتد. فرمود: خاموش باش برای رضای تو کنیزی را که خدا بر من حلال کرده بود بر خود حرام کردم ولی این مطلب نزد تو امانت باشد و به سایر زنان اظهار نکن[۲].

همین که پیامبر (ص) از خانه بیرون رفت، حفصه دیوار مشترک بین اتاق خود و اتاق عایشه را کوبید و گفت: مژده که پیامبر ماریه قبطیه را بر خود حرام ساخت و از شر او ایمن شدیم و یکی از رقبایمان کم شد. در این وقت این آیه نازل شد ﴿وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ...؛ یعنی وقتی که پیامبر (ص) سری را نزد بعضی از همسرانش به امانت نهاد و او آن سر را افشا کرد و خدا بر پیامبرش آشکار ساخت.

پیامبر (ص) به برخی اعتراض کرد و از بعضی درگذشت، وقتی که حفصه اظهار داشت و از پیامبر (ص) پرسید: کی به شما خبر داد؟ حضرت فرمود: خدای دانا و آگاه به من خبر داد[۳].

پیامبر اکرم گرچه تمایلی به ازدواج با حفصه دختر عمر نداشت؛ ولی چون عمر به ابابکر و عثمان پیشنهاد ازدواج با دخترش را داده بود و آنها نپذیرفته بودند، عمر به عنوان شکایت و گلایه نزد پیامبر (ص) آمد و پیشنهاد ضمنی ازدواج با حفصه را به رسول خدا رساند و پیامبر (ص) با کراهت قبول کرد و در ماجرایی که منجر به طلاق او از طرف پیامبر (ص) گردید، رسول خدا طبق مصالحی مجدداً به او رجوع کرد. عمر به حفصه می‌گوید: دختر! تو به عایشه نگاه نکن او رسول خدا را می‌آزارد، به خدا من می‌دانم پیغمبر تو را دوست ندارد و اگر به خاطر من نبود رجوع نمی‌کرد.

حفصه نیز مانند عایشه زندگیش پر از توطئه و حسادت و کینه‌توزی با زنان و مردان بود، با این تفاوت که عایشه در کینه‌ورزی‌هایش بسیار زیرک بود ولی حفصه آن زرنگی را نداشت. عمر درباره رفتار و دیدگاه پیامبر (ص) نسبت به زنان می‌گوید: به خدا قسم که در جاهلیت زنان را هیچ می‌انگاشتیم، تا اینکه خداوند درباره زنان آیاتی نازل فرمود و برایشان حقوقی در نظر گرفت. من مشغول انجام دادن کاری بودم که همسرم به من گفت: چنان و چنین کن! به او گفتم: تو را چه به این کارها و اصلاً چرا اینجایی؟ و چرا در کار من دخالت می‌کنی؟

او گفت: پسر خطاب از گفتار تو تعجب می‌کنم، دوست نداری که همسرت در کار تو دخالت کند در حالی که دخترت حفصه چنان در کار رسول خدا دخالت می‌کند که وی را تمام روز به خشم می‌آورد؟ با شنیدن این سخن، عبای خود را پوشیدم و نزد حفصه رفتم و گفتم: دخترک! تو چنان در کار رسول خدا دخالت می‌کنی که تمام روز از دست تو خشمگین می‌شود؟ حفصه گفت: به خدا قسم همه این کار را می‌کنند! گفتم: بدان که من تو را از عقوبت خدا و خشم پیامبرش بر حذر می‌دارم. دختر! از زیبایی خود و علاقه رسول خدا به خود غره مشو و از خشم خدا بترس[۴].

زنان پیامبر (ص) عموماً، حفصه خصوصاً از پیامبر (ص) چیزهایی مطالبه می‌کردند و طالب تجمل و زینت‌های دنیایی شدند و گفتگو در این باره میان حضرت و زنان به درازا کشید، تا جایی که یک روز میان پیامبر (ص) و حفصه مشاجره و نزاع شد. پیامبر (ص) فرمود: اگر خواهی مردی میان خود حاکم قرار دهیم؟ حفصه گفت: آری! پیامبر (ص) به سراغ عمر فرستاد. وقتی وارد شد پیامبر (ص) به حفصه فرمود: حرف بزن و ادعای خود را بگو. حفصه گفت: یا رسول الله شما سخن بگویید ولی راست بگو. عمر با شنیدن این جمله سیلی محکمی به صورت دخترش نواخت. همین که سیلی دوم را زد، پیامبر (ص) فرمود: عمر دست نگهدار!

عمر به دخترش گفت: ای دشمن خدا، رسول خدا جز کلمه راست نگوید. اگر در محضر پیامبر (ص) نبود آن قدر تو را می‌زدم که بمیری! با همه اینها حفصه و همراهانش دست از گفته و تقاضای خود برنداشتند و پیامبر (ص) یک ماه تمام در اتاق کوچک فوقانی و دور از زنان به سر می‌برد تا آیه نازل شد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا[۵]. پس از نزول این آیه زنان با مشورت طولانی گفتند: خدا و رسولش را انتخاب می‌کنیم[۶].

عمر می‌گوید: قبل از اسلام مردم مکه بر زنان‌شان مسلط بودند، ولی زنان مدینه بر مردان تسلط داشتند. وقتی زنان مکه با زنان مدینه مخلوط شدند، از اخلاق‌شان کسب کرده به روی مردان می‌ایستادند. روزی با همسرم خشونتی کرده بودم او در مقابلم ایستاد و جواب می‌گفت، دست بالا بردم تا ادبش کنم! گفت: چرا زنان پیامبر (ص) جوابش را می‌دهند با اینکه از تو بهتر است؟ گفتم: ای وای که حفصه دخترم عاقبت بخیر نشد. بعد نزد حفصه رفتم، از ماجرا پرسیدم، گفت: آری گاهی اوقات پیامبر (ص) یک روز تمام بر بعضی از زنان خشمناک است، گفتم به عمل دختر ابوبکر مغرور مشو که او مورد علاقه پیامبر (ص) است و از او تحمل می‌کند آنچه را که از غیر او تحمل نمی‌کند[۷]. کتب اهل سنت مشابه این جسارت به پیامبر (ص) را از عایشه هم نقل کرده‌اند.

غزالی[۸] چندین خبر در مذمت عایشه نقل نموده که از جمله مقابله او با رسول خدا و قضاوت ابوبکر است[۹]. ابابکر به ملاقات دخترش عایشه رفت، چون بین پیامبر (ص) و عایشه دلتنگی شده بود. ابوبکر را به قضاوت‌طلبید در وقت سخن گفتن، عایشه کلمات اهانت‌آمیز می‌گفت، ضمناً به آن حضرت عرض می‌کرد در گفتار و کردارت عدالت را پیشه کن. چنان این حرف اهانت‌آمیز در ابوبکر مؤثر شد که سیلی سختی به صورت دخترش زد که خون بر جامه‌اش سرازیر شد.

غزالی در همین باب النکاح می‌گوید: ابابکر وارد شد به منزل دخترش، فهمید که رسول خدا از عایشه دلتنگ است، گفت آنچه میان شما واقع شده بگو تا من قضاوت کنم. پیامبر (ص) به عایشه فرمود: «تکلمین او اُکلم؟» تو حرف می‌زنی با من حرف بزنم؟ در جواب گفت: «بَلْ تَكَلَّمْ وَ لَا تَقُلْ إِلَّا حَقّاً» شما حرف بزن ولی فقط حرف حق بزن. در جمله دیگر از کلامش به حضرت گفت: «انت الذی تزعم انک نبی الله» تو گمان می‌کنی پیغمبر خدا هستی؟ آیا این جملات طعن به مقام نبوت نیست؟ مگر عایشه، پیامبر (ص) را بر حق نمی‌دانست که این‌گونه با رسول خدا سخن می‌گوید؟[۱۰].

در جنگ جمل وقتی علی (ع) در محل ذیقار فرود آمد، عایشه نامه‌ای به حفصه این‌گونه نوشت: به تو خبر دهم که علی در ذیقار فرود آمده و از ترس در آنجا توقف نموده است. چون شنیده که جمعیت ما زیاد است. نه می‌تواند پیش برود و نه برگردد. حفصه کنیزان خود را خواست و دستور داد چنگ و ساز بنوازند و اشعاری در ذم امیرالمؤمنین بخوانند از جمله: ما الخبر ما الخبر - علی فی سفر - کالفرس الاشقر - أن تقدم عقر - و ان تاخر نحر. یعنی: علی در سفر است، مثل اسب ابلق است، اگر جلو برود گزیده می‌شود، اگر عقب بماند کشته می‌شود. ام کلثوم دختر علی (ع) از داستان با خبر شد، لباس پوشیده در میان یک عده از زنان بنی‌هاشم به طور ناشناس وارد شد و پس از لحظه‌ای نقاب از صورت برگرفت. حفصه خجالت کشید و کلمه استرجاع به زبان راند. ام کلثوم فرمود: تظاهر شما علیه امیرالمؤمنین تازگی ندارد تو و عایشه همان کسانی هستید که بر برادرش رسول خدا تظاهر نمودید و علیه او قیام کردید، تا آنکه خداوند آیه‌ای درباره شما نازل فرمود. حفصه گفت: خدا تو را رحمت کند، بس است از بدگویی من دست بردار! من توبه نمودم و شروع به استغفار کرد و دستور داد نامه عایشه را پاره کردند[۱۱].

حمیدی در کتاب، الجمع بین الصحیحین، در حدیث ۱۰۲ از مسند عایشه روایت کرده که گفت: پیامبر گاهی که نزد زینب بنت جحش می‌رفت، زینب او را نگاه می‌داشت و از عسلی که تهیه کرده بود خدمت پیامبر می‌آورد، این سخن به گوش عایشه رسید و بر او گران آمد، می‌گوید: من با حفصه قرار گذاشتیم که هر وقت پیامبر نزدیک ما آمد فوراً بگوییم آیا صمغ «مغافیر» خورده‌ای؟ و پیامبر (ص) مقید بود که هرگز بوی نامناسبی از دهان یا لباسش استشمام نشود، بلکه به عکس اصرار داشت، همیشه خوشبو و معطر باشد! به این ترتیب روزی پیامبر نزد حفصه آمد او این سخن را به پیامبر گفت.

حضرت فرمود: من «مغافیر» نخورده‌ام، بلکه عسلی نزد زینب بنت جحش نوشیدم و من سوگند یاد می‌کنم که دیگر از آن عسل ننوشم (نکند زنبور آن عسل روی گیاه نامناسبی و احتمالاً مغافیر نشسته باشد) ولی این سخن را به کسی مگو (مبادا به گوش مردم برسد و بگویند چرا پیامبر غذای حلالی را بر خود تحریم کرده؟ و یا از کار پیامبر در این مورد و یا مشابه آن تبعیت کنند و یا به گوش زینب برسد و او دلشکسته شود).

ولی سرانجام او این راز را افشا کرد و بعداً معلوم شد اصل این قضیه توطئه‌ای بوده است، پیامبر سخت ناراحت شد و آیات: ﴿لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ...[۱۲] تا آیه: ﴿إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ...[۱۳] نازل گشت و ماجرا را چنان پایان داد که دیگر این‌گونه کارها در درون خانه پیامبر تکرار نشود.

این تعبیر نشان می‌دهد که تا چه حد این ماجرا در قلب پاک پیامبر اکرم و روح عظیم او تأثیر منفی گذاشت، تا آنجا که خداوند به دفاع از او پرداخته و با این که قدرت خودش از هر نظر کافی است، حمایت جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان دیگر را نیز اعلام می‌دارد.

در صحیح بخاری از ابن عباس نقل شده که می‌گوید: از عمر پرسیدم آن دو نفر از همسران پیامبر که بر ضد ایشان دست به دست داده بودند چه کسانی بودند؟ عمر گفت: حفصه و عایشه بودند، سپس افزود: به خدا سوگند ما در عصر جاهلیت برای زنان چیزی قائل نبودیم تا این که خداوند آیاتی را درباره آنان نازل کرد و حقوقی برای آنان قرار داد و آنها جسور شدند.

در تفسیر در المنثور نیز همین معنی، ضمن حدیث مفصلی از ابن عباس نقل شده و در آن حدیث آمده است که عمر می‌گوید: بعد از این ماجرا آگاه شدم که پیامبر از تمام همسرانش کناره‌گیری کرده و در محلی به نام «مشربه ام ابراهیم» اقامت گزیده، خدمتش رسیدم و عرض کردم: ای رسول خدا! آیا همسرانت را طلاق گفتی؟ فرمود: نه، گفتم: الله اکبر، ما جمعیت قریش پیوسته بر زنان‌مان مسلط بودیم، اما هنگامی که به مدینه آمدیم جمعی را دیدیم که زنان‌شان بر آنان مسلطند، زنان ما نیز از آنها یاد گرفتند. روزی دیدم همسرم با من مشاجره می‌کند، من این عمل او را عجیب و زشت شمردم. گفت: چرا تعجب می‌کنی؟ به خدا همسران پیامبر هم با پیامبر چنین می‌کنند! حتی گاه از او قهر می‌نمایند و من به دخترم حفصه سفارش کردم که هرگز چنین کاری را نکند و گفتم اگر همسایه‌ات (منظور عایشه است) چنین می‌کند تو نکن؛ زیرا شرایط او با تو متفاوت است.

آیات فوق نشان می‌دهد که پیامبر اسلام نسبت به بعضی از همسرانش چنین بود، آنها به خاطر رقابت‌هایی که با یک دیگر داشتند گاه روح پاک حضرت را جریحه‌دار می‌کردند و گاه زبان به اعتراض او می‌گشودند و به افشاء سرش می‌پرداختند، تا آنجا که خداوند به سرزنش آنان و دفاع از پیامبرش پرداخته و مؤکد‌ترین بیان را در این زمینه فرموده و حتی آنها را تهدید به طلاق می‌کند و حدود یک ماه از همسرانش قهر کرد، شاید خود را اصلاح کنند![۱۴].[۱۵].

منابع

پانویس

  1. «ای پیامبر! چرا چیزی را که خداوند بر تو حلال کرده است برای کسب خشنودی همسرانت حرام می‌داری؟ و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره تحریم، آیه ۱.
  2. مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۱۳.
  3. مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۱۳.
  4. سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۸، ص۴۴.
  5. «ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر خواستار زندگی این جهان و آرایه‌های آن هستید بیایید شما را برخوردار سازم و با شیوه‌ای نیکو رهایتان کنم» سوره احزاب، آیه ۲۸.
  6. مجمع البیان، ج۸، ص۳۵۲.
  7. سفینة البحار، ماده حفص.
  8. در ص۱۳۵، ج۲، احیاء العلوم باب ۳ کتاب اداب النکاح.
  9. در ج۷، ص۱۱۶، کنزالعمال هم آورده.
  10. احیاء العلوم، ج۲، ص۴۳؛ الطرائف، ج۱، ص۲۹۳.
  11. سفینة البحار، ماده حفص، ج۲، ص۲۷۲.
  12. «ای پیامبر! چرا چیزی را که خداوند بر تو حلال کرده است برای کسب خشنودی همسرانت حرام می‌داری؟ و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره تحریم، آیه ۱.
  13. «اگر شما دو زن به درگاه خداوند توبه کنید (بسی شایسته است)؛ چراکه به راستی دلتان برگشته است و اگر از هم در برابر پیامبر پشتیبانی کنید بی‌گمان خداوند و جبرئیل و (آن) مؤمن شایسته، یار اویند و فرشتگان هم پس از آن پشتیبان وی‌اند» سوره تحریم، آیه ۴.
  14. الطرائف، ص۴۳۳؛ المراجعات، ص۳۷۸؛ صحیح بخاری در تفسیر سوره تحریم، ج۳، ص۱۳۶.
  15. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۱۹۲.