عبدالله بن حارث بن نوفل در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۳۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

عبدالله بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم هاشمی، کنیه‌اش «ابومحمد» و لقبش «بَیَّه» و مادرش هند دختر ابوسفیان است. وی در زمان پیامبر (ص) به دنیا آمد و مادرش او را نزد ام حبیبه همسر پیامبر (ص) و دختر ابوسفیان آورد. آن‌گاه که پیامبر (ص) نزد ام‌حبیبه آمد، فرمود: این کیست؟ عرض کرد: عموزاده تو و خواهرزاده من، حضرت کام وی را برداشت و با آب دهان خویش دهان وی را متبرک ساخت و دعایش کرد. عبدالله هنگام رحلت پیامبر (ص) دو سال داشت و احادیثی مرسل از آن حضرت (ص) نقل کرده است [۱]. برخی نیز وی را از اصحاب امام علی (ع) دانسته‌اند[۲].

وی که به روایتی فقیه و ثقه بود[۳]، مدتی از طرف مروان منصب قضاوت مدینه داشت و سپس غزل شد[۴]. پس از آن در بصره سکونت گزید[۵] و آنگاه که نامه یزید بن معاویه به ابن زیاد رسید، وی پانصد تن از اهل بصره را برای همراهی خود برگزید که عبدالله بن حارث بن نوفل، و شریک بن اعور از جمله آنان بودند، نخست شریک بن اعور و سپس عبدالله بن حارث خود را به بیماری زدند و از اسب بر زمین انداختند، گروهی دیگر نیز به پیروی از آن دو چنین کردند، به امید آنکه ابن‌زیاد به آنها بپردازد و امام حسین (ع) پیش از او وارد کوفه گردد. ولی ابن‌زیاد به افتادگان توجه نکرد و به حرکت خویش ادامه داد....

پس از رسیدن مسلم بن عقیل به کوفه، مختار با پرچم سبز و عبدالله که به این شهر آمده بود با پرچم و لباس قرمز با مسلم بن عقیل قیام کردند و پس از پراکنده شدن مردم از دور مسلم، ابن‌زیاد فرمان داد آن دو را دستگیر کنند و برای آوردنشان نیز جایزه تعیین کرد. به این ترتیب آن دو دستگیر و زندانی شدند[۶].

صاحب ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین می‌گوید: پس از دستگیری و شهادت مسلم، عبیدالله بن زیاد گفت: عبدالله بن حارث را حاضر کنید. کثیر بن شهاب او را از زندان نزد ابن‌زیاد آورد. ابن زیاد پرسید: کیستی؟ او پاسخ نداد. آن‌گاه پرسید: آیا تو صاحب آن پرچم سرخ نیستی که درب خانه عمرو بن حریث نصب کرده بودی! باز هم پاسخ نداد. گفت: تو برای مسلم از مردم بیعت می‌گرفتی! عبدالله بازهم پاسخ نداد. ابن‌زیاد گفت او را ببرید و در میان قبیله‌اش گردن بزنید؛ و آنها چنین کردند[۷]. ولی عسقلانی می‌گوید: وی از طرف ابن‌ زبیر حاکم بصره شد و در سال ۸۴ هـ‍ درگذشت و برخی نیز وفات وی را در سال ۷۹ه‍ در ابواء دانسته‌اند و نیز آورده‌اند که وی را مسموم کردند[۸].[۹]

حارث بن نوفل

صحابی، از آل هاشم. از سوی پیامبر به حکومت ناحیه‌ای از مکه گماشته شد و ابوبکر و عمر و عثمان نیز او را در همان مقام ابقا کردند. سپس از کار کناره گرفت و در بصره سکونت گزید و در همان شهر درگذشت[۱۰].[۱۱].

منابع

پانویس

  1. الاصابه، ج۵، ص۸-۹، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۱۸۰-۱۸۱.
  2. رجال شیخ طوسی، ص۷۴، معجم الرجال الحدیث، ج۱۰، ص۱۵۴.
  3. الاصابه، ج۵، ص۸-۹، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۱۸۰-۱۸۱.
  4. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۷۲ و ۲۳۲، دار المعارف.
  5. الاصابه، ج۵، ص۸-۹، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۱۸۰-۱۸۱.
  6. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۹ و ۳۸۱، دار المعارف.
  7. ذخیرة الدارین، ص۲۸۵. نیز ر. ک فرسان الهیجاء، ج۱، ص۲۳۷-۲۳۸، مدینة الحسین (ع)، ص۴۲.
  8. الاصابه، ج۵، ص۹.
  9. جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص:۲۳۰-۲۳۱.
  10. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۲، ص۱۵۸.
  11. تهامی، سید غلام رضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام ج۱ ص۸۶۹.