ازدواج پیامبر خاتم با حضرت خدیجه در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۹ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

خدیجه دختر خویلد بن اسد زنی بازرگان و توانگر بود. او مردان را برای تجارت اجیر می‌کرد. هنگامی که خدیجه (س) از امانتداری، راستگویی و اخلاق نیکوی پیامبر (ص) باخبر شد، شخصی نزد آن حضرت فرستاد و به او پیشنهاد کرد که با مال و کالای وی به شام سفر کند. این سفر به ازدواج آنان انجامید. حضرت خدیجه خود برای پیامبر (ص)پیام فرستاد و درخواست ازدواج کرد. ثمره این ازدواج ولادت فاطمه زهرا (س) است.

مقدمه

در راستای تلاش حکام مستبد اموی، در زدودن نام پیامبر (ص) از مأذنه‌ها و کاستن از قداست و عظمت آن بزرگوار، جعل حدیث، حربه‌ای کارآمد بود که در مقیاس وسیعی به کار گرفته شد. متأسفانه بیشتر این احادیث جعلی که در سرتاسر سیره نبوی (ص) با حجم بسیار زیاد وجود دارند، امروزه از شهرت زیادی برخوردار شده‌اند. این امر که بیشتر در لسان اهل سنت دیده می‌شود، سبب شده است تا بسیاری از احادیث صحیح و مسلّم تاریخی، کنار زده شوند. از جمله مواضعی که به علت وجود این احادیث نادرست سعی در تخریب آن شده است، جریان ازدواج پیامبر (ص) با خدیجه (س) و وقایع پیرامون آن است[۱].

ازدواج با پیامبر (ص)

خدیجه دختر خویلد بن اسد ـ زنی بازرگان، توانگر و صاحب جاه و شرف بود. او مردان را برای تجارت اجیر می‌کرد و یا برای آنها نصیبی از سود خود مقرر می‌فرمود[۲]. هنگامی که خدیجه (س) از امانتداری، راستگویی و اخلاق نیکوی پیامبر (ص) باخبر شد، شخصی نزد آن حضرت فرستاد و به او پیشنهاد کرد که با مال و کالای وی به شام سفر کند[۳] و بهره بیشتر و بهتر از دیگران دریافت کند. خدیجه (س) غلام خود "میسره" را در این سفر با حضرت (ص) همراه کرد. پس از بازگشت از این سفر تجاری، میسره، بانوی خود را از وقایع و اتفاقات سفر آگاه کرد[۴]. خدیجه (س) که زنی شریف، خردمند و با تدبیر بود، برای حضرت (ص) پیغام فرستاد و گفت: "ای پسر عمو! من خواهان ازدواج با تو هستم؛ چرا که خویشاوند من هستی و در بین خاندانت بزرگوار، امانتدار، خوش‌خلق و راستگو هستی"[۵]

در روایتی دیگر این چنین آمده است که او دوست خود، نفیسه بنت منبه (منیه) را نزد رسول خدا (ص) فرستاد تا در این باره با او گفتگو کند. نفیسه نزد پیامبر (ص) آمد و علت ازدواج نکردن ایشان را جویا شد. حضرت پاسخ داد: "چیزی ندارم که با آن ازدواج کنم". نفیسه گفت: "اگر این مانع برطرف و از تو دعوت شود با کسی که در زیبایی، مال و شرف، همتای توست با او ازدواج می‌کنی؟" حضرت پرسید: "او کیست؟" گفت: "خدیجه (س)".

خدیجه (س) از لحاظ نسب در رده‌های میانی قریش و از لحاظ مجد، شرف و ثروت والاترین زن قریش به شمار می‌آمد؛ بیشتر مردان قریش در آرزوی آن بودند که بتوانند با او ازدواج کنند؛ اما خدیجه (س)، تمام خواستگارها و مهریه‌های سنگین را ردّ کرده بود[۶].

خدیجه شریف‌ترین، ثروتمندترین و زیباترین زنان قریش بود. در جاهلیت به «طاهره»[۷] معروف بود و او را «سیده قریش» می‌خواندند. همه مردان قریش خواهان همسری او بودند[۸]. بزرگان قوم از او خواستگاری کردند و اموال فراوانی به او پیشنهاد نمودند. از جمله باید از عقبة بن ابی معیط، صلت بن ابی یهاب، ابو جهل و ابو سفیان نام برد[۹]. خدیجه همه را رد و محمّد را انتخاب کرد که او را به اخلاق کریمانه، شرافت نفس و سجایای اخلاقی می‌شناخت. تقریبا به سبب انبوهی از روایات که همدیگر را تقویت می‌کنند، یقین داریم که ابتدا خدیجه تمایل خود را به ازدواج با پیامبر (ص) اظهار کرد[۱۰].

به یقین، از یک سو حضرت خدیجه به دلیل اخلاق نیک و پسندیده و امانتداری پیامبر و نیز راست‌گویی و خوش خویی و درستکاری‌اش او را‌ طلبید و خود را به عنوان همسر او پیشنهاد کرد[۱۱] و از آن سوی، رسول خدا (ص) نیز به دلیل عفاف و پاکدامنی خدیجه پیشنهاد او را پذیرفت. حضرت از این پیشنهاد آگاه شد، با خویشان و عموهای خود مشورت کرد؛ آنگاه به اتفاق ابوطالب و چند تن از عموهای خود نزد ورقه بن نوفل ـ پسر عموی خدیجه (س) ـ رفت و ایشان را از او خواستگاری کرد[۱۲][۱۳]

البته به نقلی گفته شده ابوطالب با خانواده و شماری از مردان قریش برای خواستگاری از خدیجه نزد ولی‌اش که عموی او عمرو بن اسد بود، رفت زیرا پدر خدیجه در جنگ‌های‌ فجار یا پیش از آن کشته شده بود و روایات دیگری که می‌گوید: ابو طالب برای خواستگاری خدیجه نزد ورقة بن نوفل و عمویش، یا فقط نزد ورقه رفت[۱۴]؛ مردود است؛ زیرا علاوه بر اینکه در مورد روایت نخست و خواستگاری از عمرو بن اسد اجماع وجود دارد[۱۵] حضور ورقه در قضایای مربوط به پیغمبر (ص) ما را وامی‌دارد که در شخصیت حقیقی یا اسطوره‌ای وی به شدّت تردید کنیم. همان نقشی که یک بار به پدر خدیجه داده می‌شود و بار دیگر به عمویش، بار سوم با همان کلمات و جمله‌ها و حتی مواضع و حرکات به ورقه داده می‌شود[۱۶][۱۷]

ابوطالب در مجلس خواستگاری، گفت: "حمد و سپاس خدای این خانه را، آن کسی که ما را از ذریة ابراهیم و اسماعیل قرار داد و ما را در حرم امنی فرود آورد، بر مردم برتری داد و به این سرزمین برکت و نعمت بخشید؛ اما این برادر زاده‌ام بر تمام مردان قریش، برتری و رجحان دارد. در این برتری با هیچ کس مقایسه نشود و در میان مردم، برایش همانندی نیست. اگر چه از لحاظ مالی تهیدست است؛ اما مال، عاریه‌ای است که پایدار نمی‌ماند و سایه‌ای است که زایل می‌شود. او به خدیجه (س) راغب و خدیجه (س) نیز به او مشتاق است. ما آمده‌ایم که با رضایت خدیجه (س) او را از شما خواستگاری کنیم. مهریه او بر عهده من است که اگر بخواهید پرداخت می‌کنم. قسم به خدای این خانه! محمد (ص) دارای اقبالی بلند، دینی شایع و خردی کاستی‌ناپذیر است"[۱۸].

سپس عموزاده خدیجه (س)، شروع به سخن کرد؛ اما به لکنت افتاد و از پاسخ ابوطالب بازماند. پس خدیجه (س) شروع به سخن کرد و رضایت خود را از این ازدواج اعلام فرمود و بیان داشت که حاضر است مهریه خود را از مال خویش بپردازد که این سخن، تعجب حاضران را برانگیخت؛ دیگران گفتند: "عجیب است که مهریه مرد را زنان می‌دهند؟" ابوطالب خشمگین شد، از جای برخاست و گفت: "اگر مثل برادرزاده‌ام بودید، زنان، شما را با بیشترین کابین (مهریه) طلب می‌کردند و اگر فردی مثل شما باشد؛ حتی با کابینه‌ای بالا، زنان حاضر به ازدواج با او نیستند"[۱۹]. آن‌گاه ابوطالب شتری کشت و رسول خدا (ص) به ازدواج خدیجه (س) در آمد.

این سخنان به خوبی نشان از جایگاه پیامبر (ص) در قلوب مردم مکه قبل از بعثت داشت و خود می‌تواند در ردّ روایات جعلی که آن حضرت (ص) را یتیم ابی‌طالب معرفی می‌کنند، کافی باشد. این روایات، چنان شخصیت پست و حقیری را برای حضرت (ص) ساخته و پرداخته‌اند که جریان خواستگاری ایشان از خدیجه (س) را مسخره کردن شخصیت حضرت و دیگران دانسته‌اند[۲۰]. روایات بی‌پایه و اساسی که تنها برای کاستن از شخصیت پیامبر (ص) و انحراف ذهن‌های مردم، از سوی دشمنان دین جعل شده‌اند[۲۱][۲۲]

سرانجام، مهریه این ازدواج، دوازده اوقیه طلا[۲۳] یا بیست ماده شتر جوان[۲۴] در نظر گرفته شد و خدیجه (س) به منزل رسول خدا (ص) رفت[۲۵].

ملاحظاتی در باب این ازدواج

مؤرخان و عالمان درباره این ازدواج خجسته و پُر میمنت، مطالبی گفته‌اند که پرداختن به آن امری مهم و در خور توجه است.

سن ازدواج

سن شریف آن بانو در زمان ازدواج، همواره از موضوعاتی بوده است که مورخان شیعه و سنی از گذشته‌های دور تاکنون بدان پرداخته و مطالبی را نیز عنوان کرده‌اند. در مقدار سن رسول خدا (ص) و خدیجه (س) بین مؤرخان اختلاف است. آنان سن حضرت را ۲۳[۲۶]، ۲۵[۲۷]، ۲۸[۲۸] و برخی هم ۳۰ سال برشمرده‌اند[۲۹]؛ امّا درباره سن جناب خدیجه (س) اختلاف‌های بیشتری بین مؤرخان وجود دارد. غالب مؤرخان و علمای اهل سنت که کتبشان در دست است، بر ۴۰ ساله بودن آن بانو در زمان ازدواج تأکید کرده‌اند[۳۰]. البته اقوال دیگر علما نیز در این باره قابل توجه است؛ به گونه‌ای که خواننده به تردید وا می‌دارد؛ چرا که در این روایات، سن ایشان، بسیار کمتر از آن چیزی است که بسیاری از علمای اهل سنت و حتی بعضی از علمای شیعه بر آن تأکید داشته و ادعای شهرت کرده‌اند.

اقوال دیگر علما در این باره:

  1. ۲۵ سالگی: این قول را بیهقی در دلائل النبوه[۳۱] و ابن کثیر در البدایه و النهایه اصح اقوال دانسته‌اند[۳۲]. قاضی ابرقوه نیز در کتابش این قول را مشهورترین آنها معرفی کرده است[۳۳]. این قول در کتب السیرة الحلبیه[۳۴] و... نیز بیان شده است.
  2. ۲۸ سالگی: بسیاری از مؤرخان بر ۲۸ سالگی حضرت خدیجه (س) در زمان ازدواج با رسول خدا (ص) تأکید کرده‌اند. شذرات الذهب[۳۵]، انساب الاشراف[۳۶]، سیر اعلام النبلاء[۳۷]، السیرة الحلبیه[۳۸]، تاریخ خمیس[۳۹] و... از جمله کتاب‌هایی هستند که پس از یادآوری این قول، آن را بر دیگر اقوال برتری داده‌اند.
  3. ۳۰ سالگی: این نظر نیز از جمله اقوالی است که در کتب السیرة الحلبیه[۴۰]، تاریخ الخمیس[۴۱]، و... به آن پرداخته شده است.
  4. ۳۵ سالگی: این قول نیز از جمله اقوالی است که در کتب البدایه و النهایه[۴۲] و السیرة الحلبیه[۴۳] عنوان شده است.
  5. ۴۰[۴۴]، ۴۴[۴۵]، ۴۵[۴۶] و ۴۶ سالگی[۴۷] از دیگر اقوالی است که مؤرخان بدان پرداخته‌اند.

در کتاب دلائل النبوه بیهقی و السیرة النبویه ابن‌کثیر اشاره شده است که سن خدیجه (س) زمان ازدواج، کمتر از ۳۰ سال بوده است؛ آنجا که در سن وفات آن بانو می‌گوید: بلغت خديجه خمساً وستين سنة ويقال خمسين سنة و هو اصح[۴۸]. اگر قول مشهور در سن رسول خدا (ص) را ۲۵ سال بدانیم با احتساب اینکه حضرت در چهل سالگی مبعوث شدند و در سال دهم بعثت، حضرت خدیجه (س) وفات کرده‌اند می‌توان گفت: سن خدیجه (س) در زمان ازدواج ۲۵ سال بوده است.

حاکم نیشابوری نیز در مستدرک، از هشام بن عروه نقل می‌کند: "خدیجه در حالی وفات کرد که سن شریفش ۶۵ سال بود. این قول، شاذ است و به نظر من، سن او به ۶۰ سال نرسید"[۴۹] در این صورت می‌توان گفت که او هم معتقد بوده است که سن حضرت خدیجه (س) در زمان ازدواج، کمتر از ۳۵ سال بوده است[۵۰].

ازدواج خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر (ص)

بعضی گفته‌اند خدیجه (س) قبل از ازدواج با رسول خدا (ص)، دو بار ازدواج کرده بود و از شوهران سابقش فرزندانی داشت[۵۱]. در صحت این ادعا که شهرت را نیز به آن نسبت داده‌اند، ابهام‌هایی وجود دارد که باید بدان پرداخته شود. نکاتی را که می‌توان در اینجا به آنها اشاره کرد بدین قرار است:

  1. از ابن‌شهر آشوب نقل شده است که احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی در کتاب‌هایشان، سید مرتضی در الشافی و ابوجعفر شیخ طوسی در تلخیص الشافی متذکر این امر شده‌اند که پیامبر (ص) با خدیجه (س) ازدواج کرد؛ در حالی که ایشان دختری باکره بود. کتاب‌های الانوار و البدع نیز بر این نکته، تأکید کرده‌اند؛ آنجا که می‌گوید: "رقیه و زینب، دختران هاله، خواهر خدیجه‌اند"[۵۲].
  2. ابوالقاسم کوفی نقل کرده است که از اجماع عام و خاص و از آثار اهل علم و راویان اخبار چنین برمی‌آید که کسی از اشراف و بزرگان قریش باقی نماند؛ مگر آنکه به خواستگاری خدیجه (س) رفته و جواب رد شنیده باشد. پس چون خدیجه (س) با رسول خدا (ص) ازدواج کرد زنان قریش بر او غضب کردند و از دور شدند. آنان به خدیجه (س) گفتند: "اشراف و بزرگان قوم از تو خواستگاری کردند؛ اما نپذیرفتی و حال با محمد (ص)، یتیم ابوطالب که فردی فقیر و تهیدست است ازدواج کرده‌ای؟".

اکنون این سؤال پیش می‌آید که چگونه ممکن است خدیجه به ازدواج با یک اعرابی بی‌نام و نشان از تمیم و مخزوم تن داده باشد و آنان را بر اشراف قریش برتری دهد؟[۵۳] بعضی اشکال کرده‌اند حضرت خدیجه (س) در زمان ازدواج، حداقل ۲۵ یا ۲۸ ساله بوده است، چگونه ممکن است دختری به این سن برسد و پدرش او را به امر ازدواج مجبور نکرده باشد. جواب آنها این است که:

  1. پدرش قبل از جنگ فجار از دنیا رفته بود[۵۴]؛ از این‌رو اجباری از سوی پدر نبوده است. مسلّم است عموی خدیجه (س) که بعد از پدرش، عهده‌دار سرپرستی او بود نیز سلطه پدر را نداشته است. از طرفی، اینکه زنی شریف و پارسا مثل خدیجه (س) که در جاهلیت به علت شرافت و عفتِ بی‌مانندش به طاهره[۵۵] و سیده قریش[۵۶] مشهور بوده است، عیب نیست که صبر کند تا مرد کامل و فاضل و هم‌کفو خود را بیابد؛ آن هم در دوره‌ای مثل دوران جاهلیت؛
  2. روایت شده است که خدیجه (س) از همسران سابق خود فرزندانی داشت که هند از جمله آنهاست؛ حتی معلوم نیست که هند، مذکر یا مؤنث بوده است. در نام پدرش نیز اختلاف است. آیا پدر هند (ابی‌هاله)، نباش بن زراره است، یا زرارة بن نباش یا هند و یا به قولی، مالک بوده است. آیا او صحابی پیامبر (ص) بود یا نه؟ آیا قبل از عتیق با خدیجه (س)ازدواج کرد یا بعد از آن. آیا هند، فرزند عتیق است یا فرزند ابی‌هاله؟ اگر فرزند عتیق است دختر است و اگر فرزند ابی‌هاله است پس پسر است. آیا در جمل کشته شد یا با طاعون بصره؟[۵۷][۵۸]

یتیم قریش، افسانه رسوا

ابن اسحاق می‌گوید: خدیجه به محمّد (ص) گفت: محمّد؛ آیا ازدواج نمی‌کنی؟ گفت: با که؟ گفت: با من. محمّد گفت: مرا چه به تو؟ تو بانوی قریش و من یتیم قریش؟ خدیجه گفت: خواستگاری کن[۵۹]. برخی می‌گویند: ابو طالب به پیامبر (ص) گفت: می‌ترسم که قبول نکنند. او بانوی قریش است و تو یتیم قریش! ابو طالب، حمزه را به جای خود فرستاد؛ زیرا می‌ترسید، اگر خودش برود و او را رد کنند، رسوایی به بار خواهد آمد[۶۰]. در روایت دیگری آمده، هنگامی که خدیجه از ابو طالب خواست که او را برای محمّد از عمویش خواستگاری کند، ابو طالب به او گفت: خدیجه، مرا مسخره نکن![۶۱].

ما تردید نداریم که همه این سخنان دروغ است. چگونه ممکن است، مردی که بیش از ۲۵ سال سن دارد، خود را یتیم بخواند؟ از سوی دیگر می‌دانیم که پیامبر (ص) در اصیل‌ترین خانواده عرب نژاد رشد کرد و تربیت شد؛ حال چگونه نمی‌دانست که یتیم، فقط بر کودک نابالغ اطلاق می‌شود؟!

بیان چنین واژه‌هایی از مردی در حدّ و قواره رسول اکرم (ص) با عنایت به‌ آنچه در بالا بدان اشاره کردیم، از محالات است و تحت هیچ شرایطی نمی‌توان پذیرفت که پیغمبر (ص) چنین واژه‌هایی را به کار برده باشد. از سوی دیگر چرا فقط محمّد (ص)، یتیم نامیده شود؟ در حالی که وقتی عبد المطلب از دنیا رفت، فرزندانش، عبّاس و حمزه کودکان خردسالی بودند که به سنّ بلوغ نرسیده بودند[۶۲].

ظاهرا این سخن، ساخته دشمنان دین، یا اهل کتاب یا اذناب امویان است که همواره می‌کوشیدند به گونه‌ای از منزلت و شأن رسول اکرم (ص) بکاهند. شاید درست آن باشد که این سخن را زنان قریش بر زبان رانده باشند. ما، در این باره به هنگام سخن از ازدواج‌های قبلی خدیجه و نادرستی آن، بحث خواهیم کرد.

همین طور مطالب زیر هم دروغ است که می‌گوید: عموی خدیجه نمی‌پذیرفت که با محمّد، یتیم ابو طالب ازدواج کند[۶۳]. از این‌رو خدیجه حیله‌ای اندیشید و به او شراب نوشانید تا در حالت مستی او را به ازدواج محمّد (ص) درآورد و چون به هوش آمد، خود را در مقابل کار انجام شده دید و به ناچار پذیرفت!

یا این سخن که می‌گوید: محمّد (ص) پیش از ازدواج بر خدیجه وارد شد. خدیجه دست او را گرفت و به سینه خود چسبانید[۶۴]. این سخنان و گفته‌هایی از این دست با اخلاق و سجایای والای پیامبر اکرم (ص) و سیره آن حضرت، کاملا ناسازگار است و قطعا دروغ. هدف از طرح چنین مطالبی، کاستن از منزلت و فضایل آن گرامی است[۶۵].

فرزندان خدیجه

قاسم، طیب، طاهر و حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س)، از خدیجه کبری (س) هستند. نخستین فرزند رسول خدا (ص) از حضرت خدیجه، قاسم بود که کنیه ابوالقاسم از نام این کودک است[۶۶][۶۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۰۷.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰.
  3. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰.
  4. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۸-۱۸۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷.
  5. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۱؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة فی معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۹.
  6. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.
  7. بنگرید: الاصابه، ج۴، ص۲۸۱- ۲۸۲؛ تاریخ الاسلام (ذهبی)، ج۲، ص۱۵۲؛ تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۳۴۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱؛ الروض الانف، ج۱، ص۲۱۵؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۴.
  8. بنگرید: البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۴؛ بهجة المحافل، ج۱، ص۴۷؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۰۱؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۳؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳۱.
  9. بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۲.
  10. کشف الغمّه، ج۲، ص۱۳۹؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۸؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۴.
  11. طبری، ج۲، ص۲۸۰.
  12. کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۴.
  13. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۰۷ ـ ۱۱۰؛ محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۳۹؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۰۸.
  14. الکافی، ج۵، ص۳۷۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۲۹.
  15. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۷.
  16. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۷.
  17. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۰۸.
  18. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۴۲؛ کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۴؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰.
  19. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۴۲؛ کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۵.
  20. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰-۲۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶ به بعد.
  21. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۲: محمد بن احمد دولابی، الذریة الطاهره، ص۵۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶ به بعد.
  22. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۰۷ ـ ۱۱۰؛ محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۳۹؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۰۸.
  23. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳؛ محمد بن احمد دولابی، الذریة الطاهره، ص۲۸.
  24. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۰.
  25. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۰۷ ـ ۱۱۰؛ محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۳۹؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۰۸.
  26. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰.
  27. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
  28. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
  29. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰.
  30. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰.
  31. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۷۱.
  32. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۰، ج۱، ص۲۶۵؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۹۴.
  33. قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله (ص)، ج۳، ص۲۴۶.
  34. ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۰۴.
  35. شهاب الدین ابوالفرج ابن العماد، شذرات الذهب، ج۱، ص۱۳۴.
  36. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
  37. شمس الدین محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۲۰۴.
  38. ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۰۴.
  39. شیخ حسین دیار بکری، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۴.
  40. ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۰۴.
  41. شیخ حسین دیار بکری، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۴.
  42. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۹۵؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۵.
  43. ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۰۴.
  44. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.
  45. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۸۴-۱۹۱.
  46. شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۴.
  47. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
  48. ابو بکر بیهقی، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۷۱؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۹۴؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۴.
  49. حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۱۸۳.
  50. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۱۱ ـ۱۱۲؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۱۱.
  51. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳.
  52. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۵۹.
  53. ابی القاسم علی بن احمد کوفی، الاستغاثه، ص۱۱۵.
  54. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۱، ص۱۶۴؛ محمد بن یوسف صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، ج۲، ص۱۶۶.
  55. نویری، نهایة الإرب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۰؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۱۷.
  56. ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۹۹.
  57. جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ص۱۲۲.
  58. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۱۲ - ۱۱۴.
  59. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۸.
  60. الاوائل، ج۱، ص۱۶۰- ۱۶۱.
  61. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۸.
  62. این دیدگاه علّامه سیدمهدی روحانی است.
  63. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۸؛ مسند احمد، ج۱، ص۳۱۲؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۲۰.
  64. سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۰.
  65. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۱۳.
  66. ابن سعد، ج۳، ص۴.
  67. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۹.