نعمان بن بشیر انصاری

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۸ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۱۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

ابوعبدالله نعمان بن بشیر انصاری از قبیلۀ خزرج در سال دوم هجری به دنیا آمد و مادر وی، عمره بنت رواحه، خواهر عبدالله بن رواحه بوده است[۱]. وی اولین فرزند به دنیا آمده در مدینه بعد از هجرت پیامبر (ص) است[۲]. وی کسی بود که پیراهن عثمان بن عفان را به شام برد[۳]. معاویه و یزید، نعمان را امیر کوفه قرار داده بودند و سپس والی حمص شد[۴]

نعمان و مأموریت معاویه

پس از کشته شدن عثمان، معاویه، نعمان بن بشیر و ابو هریره را به نزد علی (ع) فرستاد تا از آن حضرت بخواهند قاتلان عثمان را برای کشتن به او تحویل بدهد و قصد معاویه این بود که کسانی چون نعمان و ابو هریره از نزد علی (ع) دست خالی باز گردند و این امر سبب شود که مردم شام معاویه را در جنگ با علی (ع) به حق بدانند و علی (ع) را ملامت کنند و این دو نیز در نزد مردم شام شهادت دهند که معاویه به خون خواهی عثمان برخاسته و علی (ع) از قاتلان عثمان حمایت می‌کند.

معاویه به نعمان و ابوهریره گفت: "نزد علی بروید و او را به خدا سوگند دهید و از او بخواهید که قاتلان عثمان را به ما تحویل دهد، زیرا علی آنها را نزد خود جای داده و از آنان حمایت می‌کند. اگر علی چنین کند، دیگر میان ما جنگی نخواهد بود و اگر خودداری کرد، نزد مردم آمده و از هر چه دیده و شنیده‌اید، آنها را آگاه سازید". آن دو نزد علی (ع) آمدند و ابوهریره گفت: "ای ابا الحسن، خدا به تو در اسلام، فضیلت و شرف داده و تو پسر عموی محمد، سرور مسلمانان هستی. پسر عموی تو معاویه ما را به نزد تو فرستاده و از تو چیزی خواسته که اگر چنان کنی، این جنگ، پایان می‌پذیرد و میان مردم صلح و آرامش بر قرار می‌شود؛ این که قاتلان عثمان را به پسر عمویش معاویه تحویل دهی تا آنها را بکشد. سپس نعمان هم همین درخواست را تکرار کرد.

علی (ع) در پاسخ آن دو، فرمود: "سخن در این باره را رها کنید. ای نعمان، همه قوم تو پیروان من هستند جز سه یا چهار تن. آیا تو نیز از آن شمار اندک هستی؟".

نعمان گفت: "خدا شما را سلامت دارد، من آمده‌ام با تو و همراه تو باشم. معاویه از من خواسته که این سخن را برسانم و آرزو داشتم که موقعیتی پیش آید که تو را ببینم و خدا میان شما دو تن صلح پدید آورد و اگر رأی تو جز این است، من همراه تو خواهم بود و با تو خواهم ماند".

اما ابوهریره به شام بازگشت و نزد معاویه رفت و مطالب گفتگو را به او خبر داد و نعمان نیز چند ماهی نزد علی (ع) ماند و سپس از نزد ایشان فرار کرد، اما در عین التمر، مالک بن کعب ارحبی که کارگزار علی (ع) در آنجا بود، او را گرفت و از قصدش پرسید؛ نعمان گفت: "من مأموری بودم که وظیفه خود را انجام دادم و اینک به نزد کسی که مرا فرستاده باز می‌گردم". مالک بن کعب، نعمان را زندانی کرد و گفت: "در این جا باش تا من درباره تو به علی (ع) نامه بنویسم". نعمان او را سوگند داد که درباره او به علی (ع) نامه ننویسد، زیرا از این کار بیم داشت و به علی (ع) گفته بود آمده‌ام تا نزد تو بمانم. نعمان بن بشیر حال خود را به قرظة بن کعب انصاری که در همان حوالی عین التمر کارگزار خراج علی (ع) بود، خبر داد. قرظه بن کعب شتابان به نزد مالک بن کعب آمد و به او گفت: "این مرد را آزاد کن!" مالک گفت: "اگر او از پرهیزگاران انصار بود هرگز از امیرالمؤمنین نمی‌گریخت و به نزد امیر منافقین نمی‌رفت". با اصرار قرظه، نعمان، آزاد شد و سپس او بر اشتر خود سوار شد و به نزد معاویه رفت و آنچه دیده بود برای او شرح داد[۵].[۶]

نعمان و حکومت کوفه

در سال ۵۹ هجری معاویه عبدالرحمن بن ام‌حکم را از حکومت کوفه برکنار و نعمان بن بشیر را والی کوفه کرد[۷]. تا اینکه نماینده امام حسین (ع)، مسلم بن عقیل، به کوفه آمد و در منزل مختار بن ابی عبیده اقامت گزید و هجده هزار نفر از مردم این شهر با حضرت مسلم بیعت کردند[۸] و به حضور ایشان رفت و آمد می‌کردند.

عبدالله بن مسلم باهلی، عمارة بن ولید و عمر بن سعد به یزید بن معاویه نامه نوشته و او را از ورود مسلم بن عقیل و اوضاع کوفه آگاه ساختند و از یزید خواستند که فرد دیگری را به جای نعمان انتخاب کند[۹].

یزید با "سرجون" که مشاور، کاتب و انیس خود بود، مشورت کرد. سرجون به وی گفت: "عبید الله بن زیاد را انتخاب کن"[۱۰].

نعمان و اسرای کربلا

پس از ورود اسرای کربلا به شام و حضور چند روزه در آن جا، یزید درباره اهل بیت امام حسین (ع) با شامیان مشورت کرد؛ نعمان بن بشیر گفت: "آنگونه که پیامبر (ص) با آنان رفتار می‌کرد، عمل کن"[۱۱]. یزید دستور داد آنها را به همراه حضرت سجاد (ع) در خانه‌ای که متصل به خانه خود بود، جا دهند. یادگارهای پیامبر (ص) چند روز در آنجا بودند تا اینکه یزید، نعمان بن بشیر را احضار کرد به او گفت باید خود را آماده کنی و اسرا را به مدینه برگردانی[۱۲].[۱۳]

سرانجام نعمان

وقتی مروان بن حکم به خلافت رسید، لشکر مروانیان به دمشق که مرکز حکومت و منزل خلفا بود و ضحاک بن قیس نیز والی آنجا بود حمله کردند.

آنها در منطقه مرج راهط با ضحاک روبرو شدند. گروهی از مردم دمشق و جوانان‌شان همراه ضحاک بودند و نیز نعمان بن بشیر که حاکم حمص بود، شرحبیل بن ذی الکلاع را با مردم حمص به کمک ضحاک فرستاده بود. در مرج راهط جنگ سختی در گرفت و ضحاک بن قیس با جمعی از همراهانش کشته شدند و باقیمانده سپاهیانش گریختند. این خبر به نعمان بن بشیر که در حمص بود، رسید، پس او با زن کنانیه خویش و فرزندانش فرار کرد، اما مردانی از طایفه حمیر و باهله به تعقیب او پرداخته و او را در بیابان کشتند و سرش را بریده، نزد مروان بن حکم فرستادند. این حادثه در سال ۶۵ هجری روی داد[۱۴].[۱۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. المعارف، ابن قتیبه، ص۲۹۴.
  2. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۹۸.
  3. تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۵۶۲.
  4. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «نعمان بن بشیر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۸۸؛ رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۳۱۲.
  5. انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۴۴۵؛ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۴۴۶-۴۴۹.
  6. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «نعمان بن بشیر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۸۸-۳۹۰.
  7. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۳۱۵.
  8. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۳۴۷-۳۴۸.
  9. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۳۴۸؛ اللهوف، سید بن طاووس، ص۳۷.
  10. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «نعمان بن بشیر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۹۲-۳۹۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۴۸۰.
  11. اللهوف، سید بن طاووس، ص۱۸۶؛ وقعة الطف (تحقیق: یوسفی غروی)، ص۳۱۱.
  12. الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۱۲۲؛ وقعة الطف (تحقیق: یوسفی غروی)، ص۳۱۱.
  13. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «نعمان بن بشیر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۹۴-۳۹۵.
  14. تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۵۶.
  15. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «نعمان بن بشیر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۹۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۴۸۰.