محمد بن جعفر دیباج
مقدمه
محمد بن جعفر صادق، فرزند امام صادق (ع) عابد و پارسا که همه عمر را یک روز در میان روزه میگرفت. او بعد از شهادت پدرش، ادعای امامت نمود و مردم را به امامت خویش فراخواند. کنیه او ابو جعفر بود و بسیار مورد اطمینان و مورد احترام مردم بود. زمانی که امام جعفر صادق (ع) به شهادت رسیدند، گروهی از مردم، به اتفاق فرزندان محمد، به سرکردگی حسین بن حسن افطس، به او اصرار کردند که از مقام و موقعیت خویش استفاده کرده و قیام نماید و ادعای امامت کند. اصرارها چنان زیاد بود که محمد بن جعفر، قیام کرد و ادعای امامت نمود و دیگران نیز او را حمایت کردند. محمد بن جعفر در مکه بود که امام رضا (ع) نزد او آمد و فرمودند: «ای عمو جان! پدر و برادرت را تکذیب نکن. امر خلافت و امامت تو سرانجام نخواهد داشت». امام رضا (ع) این بگفت و به سوی مدینه بازگشت. چندی نگذشت که لشکریان مأمون به محمد حمله کردند و او امان خواست. پس لباسی سیاه بر تن کرد و به منبر رفت و خود را از خلافت خلع نمود و اعلام داشت که این خلافت شایسته مأمون است. او بعد از این ماجرا به سوی گرگان رفت و در شعبان سال ۲۰۳ هجری قمری، در گرگان درگذشت. گویند که مأمون بر جنازه او نماز خواند[۱].[۲]
آشنایی اجمالی
محمد دیباج فرزند امام جعفر صادق(ع)(م ۲۰۳ق)، عموی امام رضا(ع) نیز از جمله قیام کنندگان در دوره زندگی امام رضا(ع) بود که به رغم موافق نبودن امام رضا(ع)، در مکه قیام کرد[۳]. امام رضا(ع) به طور صریح به او فرمود: «ای عمو، پدر و برادر خود (امام صادق و امام کاظم(ع)) را با این اقدام تکذیب مکن». او نیز پس از مدتی کوتاه، شکست سختی را متحمل شد؛ به گونهای که مجبور شد همچون عباسیان لباس سیاه بپوشد و درخواست امان کرده، گفتههای پیشین خود را تکذیب کند و حکومت را مخصوص عباسیان اعلام دارد[۴]. واکنش امام رضا(ع) به قیامهای یادشده نشان میدهد که ایشان با شناخت کافی از قوا و تحرکات دشمن و شرایط فرهنگی و مذهبی عموم مسلمانان، این قیامها را عقیم میدانسته و معتقد بود خیزشهای آنان تنها سبب ریخته شدن خون علویان و محرومیتهای بیشتر شیعیان از جهت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی خواهد بود[۵].[۶]
قیام محمد بن جعفر صادق
دوران مأمون شاهد حرکت علوی دیگری بود که طبیعت و منشأ آن با دیگر حرکتها متفاوت بود. این حرکت را محمد دیباج فرزند امام جعفر صادق (ع) در سال ۲۰۰ ق. در حجاز رهبری کرد. در مکه به عنوان امیرالمؤمنین با او بیعت شد و وی پس از تردید آن را پذیرفت[۷].
حکومت عباسی در مشکلات داخلی فرو رفته بود و به این حرکت توجه جدی نشان نداد و حرکتی خطرناک توصیف نشد؛ زیرا که به مکه منحصر بود و همین مسأله به خلافت فرصت داد که به آسانی بر آن چیره شود و محمد دیباج به ناچار در انظار مردم خودش را خلع کند [۸].
اسباب شکست
شاید مهمترین اسباب شکست این حرکت به این قرار باشد:
- ناتوانی در سازماندهی دقیق، نبود پایگاه مردمی که به آن تکیه کند، گسترش نیافتن آن در شهرهای بزرگ و کوتاهی پیروانش در مقابله با عباسیان؛
- تردید محمد بن جعفر (ع) در تبلیغ به نفع خودش و نفرت از آنکه پذیرش این کار با اصرار آل علی بن ابی طالب (ع) و فرزندش، علی بود؛
- اعتماد به یارانی بدکردار: ارذال و اوباش مکه، برخی از سپاهیان و فرزندش، علی که باعث روی گردانی هوادارانش شد؛
- تردید برخی از مردم مکه در بیعت با وی و عدم پایبندی بیعت کنندگان به دوستی و تأیید خود از او[۹].[۱۰]
دلایل شکست قیام
شاید مهمترین اسباب شکست این حرکت به این قرار باشد:
- ناتوانی در سازماندهی دقیق، نبود پایگاه مردمی که به آن تکیه کند، گسترش نیافتن آن در شهرهای بزرگ و کوتاهی پیروانش در مقابله با عباسیان؛
- تردید محمد بن جعفر (ع) در تبلیغ به نفع خودش و نفرت از آنکه پذیرش این کار با اصرار آل علی بن ابی طالب (ع) و فرزندش، علی بود؛
- اعتماد به یارانی بدکردار: ارذال و اوباش مکه، برخی از سپاهیان و فرزندش، علی که باعث روی گردانی هوادارانش شد؛
- تردید برخی از مردم مکه در بیعت با وی و عدم پایبندی بیعت کنندگان به دوستی و تأیید خود از او[۱۱].[۱۲]
قیام محمد بن جعفر دیباج
جستارهای وابسته
- امام جعفر صادق (ع)
منابع
- پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲
- خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه
- محمدی، حسین، رضانامه
پانویس
- ↑ تاریخ بغداد، ج۲، ص۱۱۳-۱۱۵.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص۶۳۷.
- ↑ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۱۱.
- ↑ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۹۳.
- ↑ برای نمونه، ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۲۴.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۹۱.
- ↑ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۲، ص۱۱۳ – ۱۱۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۵۳۸ - ۵۳۹.
- ↑ لیثی، سمیرة مختار، جهاد الشیعه، ص۳۴۱- ۳۴۳.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۵۱.
- ↑ لیثی، سمیرة مختار، جهاد الشیعه، ص۳۴۱- ۳۴۳.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۵۱.