نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۴ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۴ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۹ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
از جمله تعاریف مشهور فرهنگ که به وسیلۀ جامعهشناسان و کارشناسان فرهنگ ارائه شده است موارد ذیل است:
فرهنگ عبارت است از تواناییها و عادتهایی که آدمی بهعنوان عضو جامعه کسب کرده است [۱]. در این تعریف با توجه به گسترۀ دو واژۀ "توانایی" و "عادت" فرهنگ، شامل همۀ دستاوردهای معنوی و مادی انساناجتماعی میشود.
فرهنگ از نظر یک جامعهشناس، شامل کلّیۀ رفتارهایی است که در زندگی اجتماعی آموخته شده و از طرق گوناگون بین نسلهای مختلف یا افراد یک نسل انتقال پیدا کرده است[۵]. در این معنا، فرهنگ نه تنها بر زبان، امور صنعتی، هنر، علم، قانون، حکومت، اخلاق و مذهب اطلاق میگردد، بلکه ساختمانها، ابزار و وسائل، ماشینآلات، طرحهای ارتباطی و اشیاء را نیز شامل میشود.
فرهنگ یک جامعه عبارت است از افکار، عقاید، آرزوها، مهارتها، ابزار و وسائل، امور مربوط به زیبایی و کارهای هنری، آداب و رسوم و مؤسساتی که افراد این اجتماع در میان آنها تولد یافته و رشد میکنند[۶].
فرهنگ عبارت از تمام تظاهرات، عادات اجتماعی یک جامعه و واکنشهای فرد است و این واکنشها از عادات گروهی که فرد در آن زندگانی میکند متأثر است [۷].
فرهنگ، نظامی است از نگرشها و ارزشها و دانش، که به طور گسترده در میان مردم مشترک است و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود [۸].
وقتی سخن از فرهنگ قوم یا ملّتی است، در حقیقت سخن از مجموع ارزشها و نظامهای معرفت و تبادل فکری و بینش و تجلّیات هنری آن قوم یا ملّت است که بدان وسیله هویت خود را آشکار میسازد (پانویس: تفکر دربارۀ تحولات و آیندۀ آموزش و پرورش).
فرهنگ یعنی پذیرشهای هنجاریافته در جامعه. پذیرشهای هنجاریافته در جامعه به این معنی است که آحاد جامعه نسبت به اموری شناخت و اطلاع پیدا کرده، سپس آن را بپذیرد(بپذیرند)[۹].
از آنچه در تعریفهای نهگانۀ فرهنگ نقل شد میتوان چنین نتیجه گرفت: در تعریف فرهنگ چند دیدگاه اصلی وجود دارد:
دیدگاه رفتارمحور: تعاریفی نظیر تعریف دوم و سوم و چهارم و ششم، تعاریفیاند که با چنین گرایشی سازگارند.
دیدگاه باورمحور: که فرهنگ را به مجموعه باورهای ارزشی و اعتقادی و علمیتفسیر میکند. تعریف پنجم و هفتم را میتوان از این دست تعاریف برشمرد.
دیدگاه خصلت محور یا ملکه بنیاد: یعنی دیدگاهی که فرهنگ را به مجموعۀ خصلتها و ملکات نفسانی که شخصیت یا هیئت درونی جامعه را تشکیل میدهند تفسیر میکند. تعریف اول و هشتم و نهم را میتوان از این دست تعریفها برشمرد.
جمعبندی
با توجه به تعاریف فوق و نیز بر اساس دقت در موارد استعمال واژگان "فرهنگ" در زبان فارسی و "Culture" در زبان انگلیسی و نیز "الثقافة" در زبان عربی، و بررسی مصادیق پدیدهها و رفتارهای فرهنگی، و بر اساس قاعدۀ زبانی "الألفاظ توضع للطبائع الکلّیّة و المعانی العامّة" میتوان در تعریف فرهنگ چنین گفت: فرهنگ هر ملّت و جامعهای عبارت است از "منظومۀ پذیرفته و مقبولِ شایستهها و ناشایستهها یا معروفها و منکرها در رفتارهای اختیاری فردی، و فردیِ درون اجتماعی و اجتماعی"[۱۰].
بر اساس این تعریف، میتوان ابعاد کلّی مفهوم فرهنگ را در چند بند خلاصه کرد:
فرهنگ، یک نظام ارزشی است که همۀ فعالیتهای ارادی انسان را در بر میگیرد. یعنی مجموعهای است از داوریهای ارزشی بهم پیوسته و متکامل دربارۀ کلّیۀ رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعۀ ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل میدهند.
فرهنگ، خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است، و لذا هر گونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را میطلبد، و نیز هر گونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوههای رفتار انسانی را به دنبال دارد.
هر فرد یا جامعۀ انسانی برخوردار از رفتارهای ارادی مبتنی بر سنجش و گزینش، بهنحوی دارای فرهنگ است، زیرا هر فرد یا جامعۀ انسانی، برای شکلدهی رفتارهای ارادی انسانی خویش، نیازمندنظام ارزشی هماهنگی است که بتواند رفتارهای ارادی مبتنی بر سنجش و گزینش خود را بر مبنای آن شکل و جهت دهد.