فطرت در نهج البلاغه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۴ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۵۵ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

خداوند متعال همه انسان‌ها را به آفرینشی یکسان (که فطرت نام دارد) آفریده است. در این خصوصیت، مؤمن و کافر و شقی و سعید مشترک‌اند.

امام علی (ع) در مقام ستایش پروردگار می‌فرماید: ... و ای آفریننده دل‌ها مطابق فطرت آن‌ها، چه دل‌های شقی و چه دل‌های سعید...[۱].

سرشت همه انسان‌ها رو سوی کمال دارد و از هرگونه نقص نیز به دور است. این میل به کمال و دوری از نقص سرمنشأ تمام حرکات و تلاش‌های آدمیان است. اما انسان‌ها در کمال‌طلبی خویش ممکن است به اشتباه بیفتند و چیزی را کمال بپندارند که در واقع کمال مطق نیست، از این‌رو نمی‌توانند به مسیری درست رهنمون شوند. سعادت و نیک‌بختی انسان‌ها نیز تشخیص درست ان کمال مطلوب است. برای مثال بیشتر انسان‌ها از مرگ می‌ترسند، چون نسبت به مرگ اطلاع کافی ندارند و مرگ را نقص و نابودی می‌پندارند و بنابر فطرت خویش از نقص دوری می‌جویند. اما کسی که از مرگ شناخت کامل دارد و مرگ در نظر او معبری برای رسیدن به کمال است، از مرگ ترسی ندارد و عشق به شهادت نیز از این‌جا نشئت می‌گیرد. از این‌رو امام (ع) در فرازهایی از کلام خویش به این موضوع اشاراتی دارد: به خدا سوگند، دل‌بستگی پسر ابوطالب به مرگ از دل‌بستگی کودک به پستان مادر بیشتر است[۲].

بر اساس فطرت عشق به کمال و دوری از نقص، انسان‌ها فطریات و سرشت‌هایی پیدا می‌کنند که عبارت‌اند از:

  1. پرستش: انسان‌ها در درون خویس عشق به پرستش موجودی دارند که دارای همه کمالات باشد. از این‌رو فطرت توحید و یکتاپرستی در انسان شکل گرفته است. امام (ع) می‌فرماید: و کلمه توحید، در فطرت و جبلت هر انسانی نهفته است[۳].
  2. ستایش: انسان براساس فطرت پرستشگر خود، رو به سویِ موجودی دارد که او را بستاید و نیایش کند و بر او تکیه زند. مربیان الهی که سرآمد آن‌ها پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) هستند، سعی بر این دارند که این انگیزه فطری را به سوی پروردگار هدایت کنند تا انسان‌ها گرفتار معبودهای دروغین نشوند: خداوندا، تو شایسته زیباترین توصیف‌هایی و شایسته آن که فراوان بستایندت. اگر کسی آرزو در تو بندد، بهترین کسی هستی که می‌توان آرزو در آن بست و اگر به تو امیدوار شوند، بهترین کسی هستی که به او امیدوار توان بود. بارخدایا، مرا نعمت خود چندان ارزانی داشته‌ای که دیگر نیازی به ستودن دیگری نیست و جز تو را ستایش نگویم. کسانی را نستایم که مرا نومید گردانند و گمان دارم که بر من احسان نکنند. آفریدگارا، تو زبان مرا از ستایش آدمیان نگاه داشتی و از ستایش آفریدگانت در امان نهادی. بار خدایا، هرکس سخنی در ستایش کسی گوید از آن‌که ستایشش کرده، پاداش یا عطایی بطلبد و من که تو را ستایش می‌گویم، امید دارم که مرا به رحمت و گنجینه‌های آمرزشت راه بنمایی. پروردگارا، این‌جا که من ایستاده‌ام جای کسی است که تو را به یکتایی می‌ستاید و این یکتایی فقط از آنِ تو است و بس. جز تو کسی شایسته این ستایش‌ها و مدایح نیست و مرا به تو نیازی است که جز به فضل و رحمت تو جبران آن نشود و سختی آن را جز بخشش و کرم تو از میان نبرد[۴].
  3. حقیقت‌جویی: انسان بر حسب فطرت خویش در جست‌وجوی حقیقت است و از نادانی و جهل گریزان. کسب دانایی و آگاهی برای انسان، امری مطلوب و لذت‌بخش است. انسان‌ها حتی در زندگی عادی و روزمره خود نیازمند دانش و آگاهی هستند و بدون آگاهی، زندگی‌شان رشد نخواهد داشت. به همین‌گونه رسیدنبه کمال مطلوب نیز بدون حضور آگاهی امکان‌پذیر نیست. امام علی (ع) می‌فرماید: حکمت گم‌شده مؤمن است[۵].
  4. گرایش به خیر اخلاقی: انسان بر مبنای سرشت و فطرت خویش به‌سوی نیکی‌ها و فضیلت‌های اخلاقی گرایش دارد و از رذیلت و نادرستی گریزان است. انسان‌ها به تناسب پاک‌تر بودن سرشت طبیعی خود، گرایش بیشتری به خیر اخلاقی دارند. امام علی (ع) انسان‌ها را به دریافت فضیلت‌ها و دوری از رذیلت‌ها رهنمون شده است: ارزش هر کس به اندازه همت اوست و راستیِ او به اندازه جوان‌مردی او، شجاعت او همتای شرم و حیای او، و عفت او همپای غیرت او[۶].
  5. گرایش به زیبایی: سرشت و فطرت انسان رو به‌سوی زیبایی و زیبادوستی دارد. امام (ع) از این گرایش انسانی بهره می‌برد و انسان‌ها را متوجه خالق زیبایی‌ها می‌کند. جلوه‌های آفرینش که در کلام امام مطرح است، حس زیبادوستی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و آن‌ها را متوجه آفریننده زیبایی‌ها می‌گرداند: و از همه (پرندگان) شگفت‌تر، آفرینش طاووس است. خداوند آن را در نیکوترین و استوارترین شرایط بیافرید و در زیباترین شکل رنگ آمیزی کرد. پرهای آن را تماشا کن که چگونه کوتاه و بلند، در کنار هم تنظیم و چه زیبا طبقه‌بندی شده. شگفتا که چگونه به وسیله سلسله اعصاب و استخوان‌ها به حرکت درآید و باز و بسته شود و دُمی بلند که چون لباس عروسان روی زمین کشیده شود. آن‌گاه که به‌سوی طاووس ماده خرامد پرهای خویش به کرشمه گشاید و چون چتری سایه بر سرش اندازد، گویی بادبان کشتیِ "دارین" است که ناخدا آن را برافراشته[۷].[۸]

منابع

پانویس

  1. َ«جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا شَقِيِّهَا وَ سَعِيدِهَا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۷٢.
  2. «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۵.
  3. «وَ كَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ١١٠.
  4. «اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِيلِ وَ التَّعْدَادِ الْكَثِيرِ إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَيْرُ مَأْمُولٍ وَ إِنْ تُرْجَ فَخَيْرُ مَرْجُوٍّ اللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لِي فِيمَا لَا أَمْدَحُ بِهِ غَيْرَكَ وَ لَا أُثْنِي بِهِ عَلَى أَحَدٍ سِوَاكَ وَ لَا أُوَجِّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ الْخَيْبَةِ وَ مَوَاضِعِ الرِّيبَةِ وَ عَدَلْتَ بِلِسَانِي عَنْ مَدَائِحِ الْآدَمِيِّينَ وَ الثَّنَاءِ عَلَى الْمَرْبُوبِينَ الْمَخْلُوقِينَ اللَّهُمَّ وَ لِكُلِّ مُثْنٍ عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَيْهِ مَثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ وَ قَدْ رَجَوْتُكَ دَلِيلًا عَلَى ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَ كُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ اللَّهُمَّ وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَكَ بِالتَّوْحِيدِ الَّذِي هُوَ لَكَ وَ لَمْ يَرَ مُسْتَحِقّاً لِهَذِهِ الْمَحَامِدِ وَ الْمَمَادِحِ غَيْرَكَ وَ بِي فَاقَةٌ إِلَيْكَ لَا يَجْبُرُ مَسْكَنَتَهَا إِلَّا فَضْلُكَ وَ لَا يَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلَّا مَنُّكَ وَ جُودُكَ فَهَبْ لَنَا فِي هَذَا الْمَقَامِ رِضَاكَ وَ أَغْنِنَا عَنْ مَدِّ الْأَيْدِي إِلَى سِوَاكَ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِير»؛ نهج البلاغه، خطبه ۹١.
  5. «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ٧٩.
  6. «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ، وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِهِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴٧.
  7. «وَ مِنْ أَعْجَبِهَا خَلْقاً الطَّاوُسُ الَّذِي أَقَامَهُ فِي [أَحْسَنِ] أَحْكَمِ تَعْدِيلٍ وَ نَضَّدَ أَلْوَانَهُ فِي أَحْسَنِ تَنْضِيدٍ بِجَنَاحٍ أَشْرَجَ قَصَبَهُ وَ ذَنَبٍ أَطَالَ مَسْحَبَهُ إِذَا دَرَجَ إِلَى الْأُنْثَى نَشَرَهُ مِنْ طَيِّهِ وَ سَمَا بِهِ مُطِلًّا عَلَى رَأْسِهِ كَأَنَّهُ قِلْعُ دَارِيٍّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ يَخْتَالُ بِأَلْوَانِهِ وَ يَمِيسُ بِزَيَفَانِهِ، يُفْضِي كَإِفْضَاءِ الدِّيَكَةِ وَ يَؤُرُّ بِمَلَاقِحِهِ أَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ لِلضِّرَابِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۵.
  8. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۱۹-۶۲۱.