خداشناسی فطری
فطرت خداشناس
از خواستههای فطری انسان است. شناخت ذات، صفات و افعال الهی و پرستش خداوند در نهاد انسان ریشه دارد که خداوند در او برنهاده است[۱][۲].
شناخت خدا برخاسته از انگیزههایی است که عبارتاند:
- حقیقتطلبی: خداوند انسان را چنان آفریده است که او همواره در پی راه یافتن به حقیقت است و جز از این گذر ارضا نمیشود و بخشی از پیشرفت دانش انسانی وامدار این انگیزه است. حقیقتطلبی را «غریزه کنجکاوی» نیز میگویند که انسان را به شناخت آفریدگار جهان وامیدارد. قرآن نیز بر وجود این انگیزه در انسان اشارت برده و از آن برای هدایت او بهره میبرد[۳][۴].
- حب ذات:انسان در نیل به کمال و فضیلت، از حب ذات نیرو میگیرد. در دیدگاه فلسفه و علم النفس، یکی از آثار حب ذات این است انسان در پی حفظ انسانیت خویش است و میخواهد با حیوانات تفاوت یابد و این را «کرامتخواهی» نامیدهاند. کرامت و منزلت انسانی آنگاه محفوظ میماند که انسان بر پایه خردمندی و رفتار عقلانی زیست کند. این گرایش، انسان را وامیدارد تا از خدا و هستی درکی درست به دست آورد و در پی آن رفتاری شایسته از خویش نشان دهد. قرآن کریم از همین رو است که برخی انسانها را از حیوان پستتر میشمارد. این گروه، آناناند که از قوای ادراکی خویش بهره نمیگیرند [۵]. قرآن از این گذر میخواهد انسان را وادارد تا اندیشه خویش را به کار بَرَد و به شناخت خدا و ایمان دست یابد[۶][۷].
- حقسپاسی و شکر مُنعم:انسان ذاتاً مایل است هر کس را که بدو احسان میکند، سپاس بگزارد و نعمت را شکر کند. این انگیزه از انگیزههای توانمندی است که انسان را مجبور میسازد تا ولینعمت خویش را بازشناسد. متکلمان مسلمان نیز از دیرباز «شکر منعم» را از انگیزههای اصلی شناخت خدا دانستهاند[۸]. آیاتی از قرآن که نعمتهای الهی را برمیشمارند، در حقیقت میخواهند این خواسته درونی انسان را بیدار سازند[۹]. از امام صادق (ع) نقل کردهاند: «چه زشت است که از عمر انسان هفتاد یا هشتاد سال بگذرد و در ملک الهی زندگی کند و از نعمتهایش بهره بَرَد؛ ولی خدا را، آن سان که میشاید، نشناسد. برترین فریضه انسان این است که خدا را بشناسد و به بندگیاش اقرار کند»[۱۰][۱۱].
- کمالطلبی: میلی در انسان نهفته است که همواره او را به سوی تعالی و کمال میکشاند و این موجب شده است که او پیوسته بکوشد تا خویش را به خدا نزدیک کند؛ زیرا خداوند، کمال و متعال مطلق است[۱۲].
- جلب منفعت و دفع ضرر: از طبیعیترین نیروهای درونی انسان این است که او همواره در پی جلب منفعت و دفع ضرر است. بیشتر مردم در رفتار و کردار خویش تحت تأثیر این نیرویند و همین که در نشناختن خداوند برای آنان احتمال زیان به میان آید، کافی است تا آنان را به سوی شناخت خدا سوق دهد. انسان از این گذر میخواهد پروردگار و صاحب اختیار جهان را بازشناسد و از او فرمان برد و زیان را از خود برهاند و به منفعت دست یابد. قرآن کریم نیز- چون انگیزه جلب منفعت و دفع ضرر در بیشتر انسانها توانمند است- از آن در مسیر تربیت آنان سود برده است و به ویژه در عرصه تربیت اجتماعی از انگیزه دفع ضرر بهره گرفته است[۱۳][۱۴].
- آرامشطلبی:انسان برای آرام یافتن و رسیدن به احساس امنیت در برابر خطرهای زندگی دنیایی، به سختی خویش را محتاج آن میبیند که تکیهگاهی استوار بیابد و به او پناه برد[۱۵].
دلایل خداشناسی فطری
دلایلی که گواهی میدهند خداشناسی از امور فطری است عبارتاند از:
- واقعیتهای تاریخی: در تاریخ و جامعهشناسی، ثابت شده است که همۀ جوامع انسانی همواره به نوعی پایبند دین بودهاند.
- شواهد باستانشناسی: از انسانهای روزگاران بسیار کهن، آثاری بر جای مانده است که حکایت از اعتقاد آنان به خدا و اصل معاد دارد. دفن لوازم شخصی و زندگی و سفر همراه مردگان، مومیایی کردن مردگان و ساختن مقبرهها و بناهایی همچون اهرام مصر بر سر گورها، نشانههایی از اعتقاد انسان روزگار گذشته به معاد است.
- مطالعات و کشفیات روانشناختی: پرستش از گرایشهای بنیادی و ذاتی انسان است و دانش روانشناسی آن را تأیید میکند.
- ناکامی تبلیغات ضد دینی: در دورههایی از تاریخ برخی تلاش کردهاند علیه دین تبلیغ کنند و گرایش به دین و دینداری را از جان انسان بزدایند، ولی فروغ دین هیچگاه خاموش نشده است. ناکامی تبلیغات شدید جهان غرب علیه دین در قرون میانه از شواهد این مدعاست.
- شواهد شخصی: انسانها، هنگام مواجهه با سختیها و خطرها و ترس و هراس آنگاه که از اسباب ظاهری قطع امید میکنند، نیرویی در وجودشان جان میگیرد و به کسی توجه میکنند که مبدأ همه چیز است و در هر هنگام و مکانی میتواند بیچارگان را پناه دهد و دستشان را بگیرد. همۀ انسانها هر چند به ظاهر، وجود خدا را نپذیرند وقتی به سختی میافتند و در تنگناها گرفتار میآیند به درون خویش باز میگردند و احساس میکنند که هنوز امیدی هست. وجود امید، بدون باور به وجود امید دهنده امکانپذیر نیست و این نشان میدهد که انسان به گونۀ فطری خداجو و خداشناس است[۱۶].
- گواهی دانشمندان: فطرت، حقیقت غیر اکتسابی است که در وجود هر انسانی به ودیعه نهاده شده است. براساس همین فطرت یا سرشت است که انسان به صورت تکوینی به وجود و وحدت الهی معترف است. از مسئلۀ فطرت به امالمسائل[۱۷] و یا اصل مادر[۱۸] تعبیر شده است. بسیاری از دانشمندان جهان معترفاند خداشناسی از نهان بر میخیزد: «سرچشمۀ زندگی مذهبی، دل است و فرمولها و دستورالعملهای فلسفی، مانند مطلب ترجمه شدهای است که متن اصلی آن به زبان دیگری است»[۱۹].
منابع
پانویس
- ↑ مجموعه آثار استاد مطهری، ۶/ ۹۴ و ۹۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۳۰۸.
- ↑ ﴿ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾؛سوره بقره، آیه ۱۴۷ و ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾،آیه ۲۱۳؛ ﴿ وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ﴾؛ سوره مائده، آیه ۸۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۳۰۹.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾؛ سوره اعراف، آیه ۱۷۹؛ ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾؛ سوره انفال، آیه ۵۵ و ﴿ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ﴾، آیه ۲۲.
- ↑ ﴿ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلا﴾؛ سوره فرقان، آیه ۴۴.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۳۰۹.
- ↑ قواعد المرام فی علم الکلام، ۲۸؛ پیام قرآن، ۲/ ۳۵.
- ↑ ﴿ وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلا لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ وَالَّذِي خَلَقَ الأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾؛ سوره زخرف، آیه ۱۴- ۹.
- ↑ بحارالانوار، ۴/ ۵۴.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۳۰۹-۳۱۰.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۳۱۰.
- ↑ ﴿ الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾؛ سوره نور، آیه ۲؛ ﴿لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمَالٍ كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ﴾؛ سوره سبأ، آیه ۱۵ و ﴿ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلاَّ الْكَفُورَ﴾، آیه ۱۷؛ ﴿ وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَنفَعُكَ وَلاَ يَضُرُّكَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِينَ وَإِن يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلاَ رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾؛ سوره یونس، ۱۰۶ و ۱۰۷؛ ﴿الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ﴾؛ سوره شعراء، آیه ۸۲- ۷۸؛ پیام قرآن، ۲/ ۲۴.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۳۱۰.
- ↑ ﴿الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾؛ سوره رعد، آیه ۲۸؛ اخلاق در قرآن، ۱/ ۲۹۹- ۲۸۰.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص۳۶۲ـ۳۶۳.
- ↑ مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج۱، ص۶۱.
- ↑ مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج۵، ص۱۰۵.
- ↑ رک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۵۸؛ فرهنگ شیعه، ص۳۶۳.