اسود بن قطبه تمیمی در تاریخ اسلامی
آشنایی اجمالی
اسود بن قطبه به نقل ابن ابی الحدید از کتاب استیعاب وی از اصحاب پیامبر خدا (ص) بوده و در جنگ بدر شرکت داشته، و به نقلی از تابعین و نیز اصحاب امیر مؤمنان (ع) و از رؤسای سپاه حلوان از ایالات فارس و مورد توجه حضرت علی (ع) بود[۱]. درباره سوابق اسود بن قطبه در تاریخ مطلب مهمی نیامده است، اگر چه ابن ابی الحدید درباره سوابق او به اختصار چنین آورده است: من به نسب اسود بن قطبه وقوف نیافتهام و گمان دارم که وی اسود بن زید بن قطبة بن غنم انصاری از قبیله بنی عبید بن عدی باشد.
و نیز امیرالمؤمنین (ع) نامهای برای او نوشته است که دارای محتوای بسیار بالا و برای سران حکومت، استانداران و والیان مفید و کارساز است. نامه حضرت چنین است:اما بعد، زمامدار اگر دنبال هوا و هوسهای پی در پی خویش باشد، بیشتر او را از عدالت باز میدارد؛ بنابراین امور مردم از نظر حق باید نزد تو مساوی باشد[۲].
چراکه هیچگاه جور و ستم جانشین عدالت نخواهد شد، از آنچه برای خود نمیپسندی، اجتناب کن و نفس خویش را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب ساخته به امید ثوابش و همچنین از ترس کیفرش به خضوع و تسلیم وادار!
ای اسود بن قطبه، بدان دنیا سرای آزمایش است که هر کس ساعتی در آن فراغت یابد و دست از کار بکشد، همین ساعت بیکاری، موجب حسرت و پشیمانی او در قیامت خواهد شد. و بدان که هیچ چیز تو را از حق بینیاز نخواهد ساخت. از جمله حقوقی که بر تو فرض و واجب است کنترل هوسهای خویش، مواظبت رعایا و رسیدگی توام با تلاش به کارهای آنهاست. در این راه آنچه از منافع عاید تو میشود، برای تو از مشکلات و ناراحتیهایی که متحمل میگردی، به مراتب سودمندتر است، والسلام[۳].[۴]
اسود بن قطبه تمیمی، کارگزار حلوان
اسود بن قطبه فرمانده لشکر حلوان بود و در آن زمان معمولاً فرماندهی با کارگزاری یکی بود و کسی که مسئولیت اداره منطقهای را به عهده داشت، فرماندهی نیروهای نظامی آنجا نیز به عهده او بود.
ابن ابی الحدید گوید: تا حال من به نسب اسود دست نیافتم و در بسیاری از نسخهها خواندم که او حارثی است، از بنی حارث بن کعب؛ اما این را قبول نکردم و آن چه به گمان من میرسد، این است که او اسود بن زید بن قطبة بن غنم، انصاری از بنی عبید بن عدی باشد که ابن عبدالبرّ در استیعاب نام وی را ذکر کرده و میگوید موسی بن عقبه او را از کسانی دانسته است که در بدر شرکت داشتند[۵]. به او اسود بن قطیبه[۶] و قطنه[۷] نیز گفتهاند.
در تاریخ طبری از وی به عنوان ابومُفَزّر، اسود بن قطبه تمیمی یاد میکند و مینویسد: او در فتح شهر بهرسیر در سال شانزدهم حضور داشته و خمس غنایم ری را نزد عمر برد. و در سال سی و دو جزو افرادی بود که بر ابوذر نماز خواندند و از وی به نام ابو مفزر تمیمی یاد میکند. در کامل ابن اثیر نیز از او ذکری به میان آمده است[۸]. ابن عساکر بعد از ذکر نام وی او را تمیمی دانسته که شاعری مشهور است و بخشی از اشعارش را نقل کرده و او در نبرد یرموک شرکت داشته است[۹]. ابن حجر نیز همین گونه ذکر کرده و او را شاعری دانسته است که در قادسیه حاضر بوده است[۱۰]. حموی اشعاری از وی نقل کرده است[۱۱].
اینجا ما دو نامهای را که حضرت امیر(ع) به او نوشته است، نقل میکنیم. اما قبل از آن، بهتر است سخنی درباره حلوان داشته باشیم.
حُلوان: شهری بزرگ بوده که بعد از فتح مدائن، یزدگرد به آن پناه برد و برای جنگ با مسلمانان، نیروهای خود را تجدید سازمان نمود. اما بعد از این که احساس کرد شکست خواهد خورد، حلوان را به قصد اصفهان ترک کرده، از آنجا فرار نمود. حلوان به وسیله جریر بن عبدالله بجلی بدون خونریزی فتح شد[۱۲].
یعقوبی در البلدان گوید: از جلولاء به خانقین روند که از آبادیهای بس باشکوه و ارجمند است و از خانقین به قصر شیرین - و شیرین زن خسرو بود که تابستان را در این قصر به سر میبرد - و در این محل پادشاهان ایران را آثار بسیاری است. (اما صدام حسین رئیس جمهور عراق پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در حمله نظامیسال ۱۳۵۹ به ایران آن شهر را با خاک یکسان کرد) و از قصر شیرین به حلوان روند و شهر حلوان شهری است باشکوه و بزرگ و اهل آن مردمی به هم آمیخته از عرب و عجم، از پارسیها و کردهایند و خراج حلوان با این که از استان جبل است، داخل در خراج نواحی سواد (عراق) میباشد[۱۳]. ابن خرداد به مینویسد: از قصر شیرین تا حلوان پنج فرسخ. سپس گردنه حلوان است[۱۴].
با توجه به آنچه ذکر شد، میتوان گفت: شهری که امروز به آن سرپل ذهاب میگویند، تقریباً در محدوده حلوان سابق بنا شده است و شاید هم خود حُلوان باشد. چون حلوان بدون خونریزی فتح شده و بعدها تا مدتها آباد بوده است. بنابراین، آن چه نقل شده که حلوان در جنگ بین مسلمانان و ایرانیان ویران شده است و اثری از آن موجود نیست[۱۵]، صحت ندارد[۱۶].
نامههای حضرت به اسود بن قطبه
۱. در نهج البلاغه مینویسد که حضرت امیر(ع) در نامهای به سردار سپاه حلوان چنین نوشت:
هرگاه میل و خواست حکمران یکسان نباشد، این روش، او را از بسیاری از دادگری باز میدارد. پس باید کار مردم در حق نزد تو یکسان باشد؛ زیرا به جای ستم، نتیجه و سود، عدل و داد به دست نمیآید و دوری کن از کاری که نظایر آن را نمیپسندی و نفس خود را وادار در آنچه خدا به تو واجب گردانیده به امید پاداش و ترس از کیفرش.
و بدان که دنیا سرای گرفتاری است که آدمی هرگز در آن ساعتی آسوده نبوده است؛ مگر آنکه آسودگی آن در روز قیامت موجب اندوهش میگردد و بدان هرگز تو را چیزی از حق بینیاز نمیگرداند و از جمله حتی بر تو، نگاهداری نفس خویش و کوشش در کار رعیت و اصلاح در مفاسد آنهاست؛ زیرا سود و پاداشی که از این راه به تو میرسد، بیشتر از سودی است که به وسیله تو (به رعیت) میرسد.[۱۷].
در این نامه حضرت، وظیفه والی ذکر شده و تعبیر به رعیت نیز نشان امارت اسود است؛ زیرا اگر او تنها فرمانده بود، بهتر این بود که حضرت تعبیر به امیر میفرمود و به جای رعیت، جُند (لشکر) ذکر میکرد.
۲. حضرت در نامه دیگری به اسود بن قطبه نوشت:
کسی که از اشیاء موعظه آفرین پند نگیرد از آن چه در آینده به وقوع میپیوندد. پند نمیگیرد کسی که دنیا او را شیفته کند؛ بر آن دل بندد و حال آنکه دنیا مورد اطمینان نیست. پس عبرت بگیر از آن چه که گذشت، تا بر حذر باشی از آنچه که باقی است و آب انگور را برای مسلمانانی که در نزد تو میباشند بجوشان تا دو ثلث آن از بین برود. و زیاد کن به خاطر ما نیکی (به) لشکر را و آن را به جای آنچه بر عهده آنها (مسلمین) از روزیهای (تأمین بودجه) لشکر است، قرار ده؛ زیرا برای فرزندان ما حقی است و در نسل و فرزندان کسی است که از دعای او ترسیده میشود در حالی که او (فرزند) برای آنان (مسلمین) صالح و شایسته است و السلام.[۱۸]؛
مقصود این است: از آنجا که تأمین بودجه نظامی به عهده مردم است اگر تو از بیت المال و بودجه عمومی، مخارج نیروهای نظامی را تأمین کنی از یک طرف کاری را که مردم میباید انجام بدهند، انجام دادهای از طرف دیگر زیاد کردن بودجه نیروهای نظامی کمکی است به بهتر شدن معیشت فرزندان آنها. و یا با برقراری امنیت برای زندگی کردن آن فرزندان و ایجاد محیط سالم، به آنها کمک کردهای[۱۹].
منابع
پانویس
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۱۴۵.
- ↑ «فإن الوالي إذا اختلف هواه منعه ذلك كثيرة من العدل فليكن أمر الناس عندك في الحق سواء...»
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۷، ص۱۴۶؛ الاستیعاب، ج۱، ص۹۰؛ اسدالغابة، ج۱، ص۸۵.
- ↑ ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۹۶.
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص۱۰۶.
- ↑ تاریخ طبری (ده جلدی) ج۴، ۷، ۱۵۰ و ۳۰۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۱۰.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۶۸.
- ↑ ابن حجر، الإصابه، ج۱، ص۳۴۰.
- ↑ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۹۹.
- ↑ البلدان، ص۴۵.
- ↑ ابن خردادبه، المسالک و السالک، ص۱۸.
- ↑ حسن زاده آملی، تکملة منهاج البراعه، ج۲۰، ص۳۴۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص ۵۷۰-۵۷۲.
- ↑ «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ فَاجْتَنِبْ مَا تُنْكِرُ أَمْثَالَهُ وَ ابْتَذِلْ نَفْسَكَ فِيمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ رَاجِياً ثَوَابَهُ وَ مُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّةٍ لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً إِلَّا كَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنَّهُ لَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَقِّ شَيْءٌ أَبَداً وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَيْكَ حِفْظُ نَفْسِكَ وَ الِاحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِجُهْدِكَ فَإِنَّ الَّذِي يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ أَفْضَلُ مِنَ الَّذِي يَصِلُ بِكَ وَ السَّلَامُ»؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه ۵۹، ص۱۰۴۳؛ نهج البلاغه، عبده، ج۲، ص۱۲۰ در این کتاب کلمه جند نیامده و صاحب حلوان ذکر شده است.
- ↑ «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَنْتَفِعْ بِمَا وُعِظَ لَمْ يَحْذَرْ مَا هُوَ غَابِرٌ وَ مَنْ أَعْجَبَتْهُ الدُّنْيَا رَضِيَ بِهَا وَ لَيْسَتْ بِثِقَةٍ فَاعْتَبِرْ بِمَا مَضَى تَحْذَرْ مَا بَقِيَ وَ اطْبُخْ لِلْمُسْلِمِينَ قِبَلَكَ مِنَ الطِّلَاءِ مَا يَذْهَبُ ثُلُثَاهُ وَ أَكْثِرْ لَنَا مِنْ لَطَفِ الْجُنْدِ وَ اجْعَلْهُ مَكَانَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ أَرْزَاقِ الْجُنْدِ فَإِنَّ لِلْوِلْدَانِ عَلَيْنَا حَقّاً وَ فِي الذُّرِّيَّةِ مَنْ يُخَافُ دُعَاؤُهُ وَ هُوَ لَهُمْ صَالِحٌ وَ السَّلَامُ»؛ وقعة صفین، ص۱۰۶؛ خوئی، منهاج البراعه، ج۸، ص۳۸؛ ناسخ التواریخ، ج۵، ص۱۶۴؛ محمودی، نهج السعاده، ج۴، ص۲۲۱؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۴۰۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص ۵۷۳-۵۷۵.