اباحه در فقه اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۴۷ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

اباحه: مخیّر ساختن مکلّف بین انجام دادن کاری و ترک آن؛ صحّت و مشروعیّت چیزی؛ حکم عقل به عدم قبح کاری یا معذور بودن در انجام دادن آن؛ مأذون بودن و استحقاق تصرّف داشتن.

اباحه به معنای اوّل از احکام پنج‏‌گانه تکلیفی و عبارت است از خطاب شرعی مبنی بر تخییر مکلّف بین فعل و ترک، بدون رجحان یکی بر دیگری. مفاد این نوع اباحه، رضایت شارع به هریک از فعل و ترک، و متعلّق آن افعال مکلّف است. به این اباحه، اباحه به معنای اخصّ گفته می‏‌شود که مقابل آن، اباحه به معنای اعمّ قرار دارد.

اباحه به معنای دوم، حکمی وضعی انتزاعی است که مفاد آن مطابقت عمل انجام گرفته با حدود و ضوابط مقرّر در شرع است، مانند اباحه نماز با تیمّم در فرض بیم از ضرر به کارگرفتن آب برای وضو یا غسل.

اباحه به معنای سوم، همچون اباحه به معنای نخست به افعال مکلّف تعلّق می‏‌گیرد، با این تفاوت که مفاد اباحه عقلی، ادراک اباحه توسط عقل به لحاظ ادراک حسن و قبح است نه به لحاظ خطاب شرعی؛ از این رو، اباحه به این معنا از مدرَکات عقل عملی به شمار می‏‌رود نه از احکام مجعول اعتباری.

اباحه به معنای چهارم، حکمی وضعی، یعنی حق، در مقابل غصب و حرمت تصرّف در مال دیگری است، مانند اباحه خوردنی یا نوشیدنیِ مهیّا شده از سوی میزبان برای مهمان، یا اباحه انتفاع از مباحات عمومی، همچون دریا برای عموم از سوی شارع. متعلّق این نوع اباحه، اموال یا اشخاص و امور مرتبط به آنها است[۱].

مباح کننده

  1. شارع مقدّس: اباحه؛ چه اباحه شرعی تکلیفی یا وضعی و یا به معنای اذن در تصرّف، در اصل، حقّ خدای متعال است؛ بنابر این، حقّ تشریع و نیز حقّ تصرّف در اموال و اشخاص در اصل از آنِ خدا است که آفریننده هر پدیده و مالک آن است و این حق برای غیر خدا منوط به اذن و جعل اوست.
  2. رسول خدا a و امامان معصوم (ع): خداوند، حقّ اباحه را به معصومان (ع) داده است؛ از این رو، آنان دارای حقّ تشریع و نیز حقّ تصرّف ـ به نحو عموم ـ در نفوس و اموال دیگران‏‌اند.
  3. امام به معنای عامّ: یعنی حاکم شرع، جز معصومان (ع). امام به این معنا حقّ تشریع و تصرّف در اموال دیگران ـ به نحو عموم ـ ندارد؛ لکن در حوزه ولایتش حقّ تصرّف یا اذن دارد.
  4. قاضی: قاضی در شئون و امور قضایی، دارای ولایت است و در این قلمرو، حقّ اذن و اباحه تصرّف در اموال و نفوس را دارد.
  5. مالک ولیّ و وکیل: مالک نسبت به ملک خود، ولیّ نسبت به مُوَّلی علیه و اموال او، و وکیل در حوزه وکالتش حقّ اباحه تصرّف دارد.
  6. عقل: چنان‏که اشاره رفت مفاد اباحه عقلی، ادراک اباحه است از سوی عقل نه تشریع. به عبارت دیگر، عقل ادراک کننده اباحه است نه جعل کننده آن[۲].

انواع اباحه

اباحه از جهات گوناگون تقسیم‏‌پذیر است، از جمله:

  1. تقسیم اباحه به اباحه اوّلی، یعنی اباحه ثابت برای فعلی به عنوان ذاتی آن، و اباحه ثانوی، یعنی اباحه ثابت برای فعلی به سبب عروض برخی عناوین بر آن، مانند اضطرار، اکراه و تقیّه و غیر آن.
  2. تقسیم اباحه به لحاظ متعلّق آن به اباحه تملّک، مانند اذن شارع به تملّک مباحات عمومی و اباحه تصرّف، مانند اذن شارع به تصرّف در منافع عمومی، همچون مساجد و موقوفه‌‏های عمومی. و نیز به اباحه عین، مانند هبه، اباحه منفعت، مانند اجاره و اباحه انتفاع، مانند عاریه.
  3. تقسیم اباحه از جهت ثبوت آن برای موضوع مشکوک به لحاظ شک و واقع موضوع با قطع نظر از شک، به اباحه واقعی و اباحه ظاهری
  4. تقسیم آن از جهت اباحه کننده (شارع، مالک و ولیّ) به اباحه شرعی، مالکی و ولایی. و تقسیم اباحه مالکی به اعتبار چگونگی ابراز آن، به اباحه انشایی و اباحه تقدیری
  5. تقسیم آن به اعتبار عوض به اباحه معوّض و اباحه مجّانی[۳].

اصل اباحه

از قواعد مشهور نزد اصولیان در شبهه حکمی اصل اباحه است. اصل اباحه دو کاربرد دارد: یکی اثبات اباحه ظاهری در موارد شک و عدم وجود دلیل بر منع و دیگری اثبات اباحه واقعی به بعض عمومات موجود در کتاب و سنّت. البته کاربرد دیگری نیز برای این اصل ذکر شده و آن صحّت و حلّیت وضعی (نه تکلیفی) در معاملات است که اصل صحّت یا حلّیت در عقود نامیده می‏‌شود[۴].

اسباب اباحه

اباحه، اعم از تکلیفی و وضعی اسبابی دارد که مهم‏ترین آنها عبارتند از:

  1. اذن شارع: به معنای جعل اباحه و حکم به آن، مانند اذن خوردن از خانه افرادی مانند پدر، مادر و برادر، لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۵] بدون نیاز به اجازه آنان[۶] و نیز اذن دادن به حیازت مباحات عمومی[۷].
  2. فقدان اهلیّت تکلیف: ارتکاب محرّمات، برای دیوانه و کودک به جهت نداشتن اهلیّت تکلیف، مباح است[۸].
  3. عذر، اعم از عقلی و شرعی: عذری که مانع تعلّق تکلیف به مکلّف می‏‌شود، مانند فراموشی، خطا، اضطرار، اکراه، عجز، تقیّه، عسر و حرَج و بیماری، موجب رفع تکلیف و اباحه ارتکاب است[۹].
  4. اذن یا اجازه مالک و ولیّ: اذن مالک به تصرّف دیگری در مالش و نیز اذن ولیّ به تصرّف آنچه تحت ولایتش قرار دارد، از اسباب اباحه است که مأذون له در محدوده اذن، حقّ تصرّف پیدا می‏‌کند. از این قبیل است آنچه که از اخبار تحلیل در باره حلّیت خمس و انفال در عصر غیبت برای شیعیان استفاده می‏‌شود[۱۰]
  5. عقود اذنی، همچون عاریه، وکالت، ودیعه و بنابر قولی، معاطات از اسباب اباحه تصرّف‏‌اند.
  6. اسباب ملک. هر سببی که موجب تملّک می‏‌گردد، به تبع آن، اباحه نیز ثابت می‏‌شود؛ خواه سبب قهری باشد، مانند ارث، یا اختیاری، مانند بیع، صلح، قرض و غیر آنها از عقودِ موجب انتقال ملک، و لقطه و حیازت از غیر عقود[۱۱].[۱۲]

نشان اباحه

اباحه شرعی با رجوع به ادلّه شرعی به دست می‏‌آید؛ خواه دلالت ادلّه بر اباحه به عناوین اوّلی باشد یا به عناوین ثانوی، مانند اضطرار و عسر و حرج.

از نشانه‏‌های اباحه شرعی، بنابر قول گروهی، ورود امر به چیزی در پی منع آن یا توهّم منع است. چنان‏که حکم نهی از چیزی در جایی که توهّم وجوب یا استحباب آن می‏رود نیز چنین است. البته معروف است که دلالت چنین امر و نهیی بر اباحه به معنای اعمّ است نه اباحه به معنای اخصّ[۱۳].

نفی حرمت از چیزی یا استثنا از حرمت، از دیگر نشانه‏‌های اباحه شمرده شده است؛ لکن دلالت آن بر اباحه به معنای اعم است که شامل استحباب و کراهت نیز می‏‌شود؛ بلکه بنابه گفته برخی، مفاد آن دو، تنها اباحه به معنای اعم است که وجوب، استحباب و کراهت را در برمی‏گیرد و تعیین یکی از آنها با قراین و شواهد خواهد بود[۱۴].

فعل و نیز تقریر معصوم S از دیگر نشانه‌‏های اباحه شمرده شده است؛ لکن برخی گفته‌‏اند: قدر متیقّن از آن، اباحه به معنای عام است که شامل استحباب و کراهت نیز می‏‌شود[۱۵]. اباحه مالکی یا ولایی از آنچه که بر رضایت یا اذن مالک یا ولیّ دلالت می‏‌کند به دست می‏‌آید[۱۶].

انواع اباحه

  1. اباحه انشایی= اباحه تسبیبی (انشاء اباحه توسط مالک): اباحه مالکی به لحاظ ابراز آن از مالک بر دو قسم است: اباحه انشایی و اباحه تقدیری. اباحه انشایی عبارت است از اینکه مالک عنوان اباحه را به صراحت با گفتار یا فعل خود انشاء کند[۱۷].
  2. اباحه بالمعنی الاءعم (جوازِ فعل بدون حرمت ترک آن): اباحه به معنای اعم گاه بر مطلق افعالِ جایزِ غیر الزامی، اطلاق می‏‌گردد که شامل مباح، مکروه و مستحب می‏‌شود؛ و گاه بر مطلق افعال غیر ممنوع که واجب را نیز دربر می‏‌گیرد.
  3. اباحه تعبّدی (اباحه مستند به حکم شرع): هرگاه اباحه مالی تنها مستند به حکم شرع باشد نه به اباحه یا رضای ضمنی مالک، به آن، اباحه تعبّدی یا تعبّدی محض گفته می‏‌شود، مانند اباحه حاصل از معاطات که بنابر قولی اباحه تعبّدی محض است[۱۸].
  4. اباحه تقدیری = اباحه ضمنی (اباحه مستفاد از قراین حالی): اباحه مالکی گاه از قراین و شواهد حالی استفاده می‏‌شود که به آن اباحه تقدیری اطلاق می‏گردد، مانند اباحه‏ای که از اِعراض مالک از مالش فهمیده می‏‌شود[۱۹] مقابل تقدیری، اباحه انشایی قرار دارد.
  5. اباحه تکلیفی (حکم شارع به تخییر مکلّف بین فعل و ترک عمل): اباحه تکلیفی که از آن به اباحه خاص، اباحه به معنای اخص، اباحه صِرف و اباحه محض نیز تعبیر می‏‌شود از احکام پنج گانه تکلیفی و مقابل وجوب، حرمت، استحباب و کراهت است که دلالت بر تخییر مکلّف بین انجام دادن عمل و ترک آن می‏‌کند؛ بدون ترجیح یکی بر دیگری. در نتیجه هیچ ستایش و نکوهشی بر فعل و ترک، مترتّب نمی‏گردد[۲۰].
  6. اباحه شرعی (حکم شارع به اباحه): اباحه اگر از طرف شارع باشد، اباحه شرعی گفته می‏‌شود، مانند اباحه خوردن از میوه باغ برای رهگذر[۲۱]. و نیز تصرّف در مال غیر در حال اضطرار[۲۲]. و یا خوردن از منزل خویشاوندان نزدیک[۲۳]. اباحه شرعی گاه تکلیفی است و گاه وضعی. اباحه شرعی به لحاظ تصرّف در مال دیگری گاه مستند به رضایت ضمنی مالک است و گاه تعبّدی محض[۲۴].
  7. اباحه صریح (مباح کردن چیزی با صراحت): در مقابل اباحه تقدیری به اباحه صریح نیز تعبیر می‏‌شود؛ لکن اباحه صریح گاه در مقابل اباحه‏ای که از فحوا و اولویّت استفاده می‏‌شود، اطلاق می‏‌گردد، مانند اباحه داخل شدن در خانه، که اباحه نماز در آن به اولویّت ثابت می‏‌گردد.
  8. اباحه ظاهری (اباحه مجعول در ظرف شکّ): اباحه ظاهری عبارت است از اباحه‏ای که از اماره یا اصل عملی به دست می‏‌آید. اباحه ظاهری در مقابل اباحه واقعی است و برخلاف آن با حرمت و کراهت واقعی قابل جمع است، یعنی ممکن است چیزی حکم ظاهری آن مباح باشد، هرچند در واقع حرام یا مکروه باشد، مانند کسی که از روی جهل به حرام بودن مایع، آن را بنوشد[۲۵].
  9. اباحه عقلی (حکم عقل به اباحه): اباحه عقلی عبارت است از حکم عقل به اباحه چیزی، صرف نظر از حکم شرع، مانند حکم عقل به اباحه تصرف انسان در مال خود یا نفی استحقاق عذاب در موارد شک در وجوب یا حرمت و عدم قیام دلیل شرعی بر آن[۲۶]. البته عقل ادراک کننده اباحه است و مراد از حکم، در این جا ادراک است؛ از این رو عقل تشریع کننده اباحه نیست.
  10. اباحه لازم (اباحه بدون حقّ رجوع): به اباحه‏‌ای که با تصرف در مال مباح لازم می‏‌شود، یعنی اباحه کننده نمی‏‌تواند از اباحه خود برگردد، اباحه لازم گفته می‏‌شود[۲۷]، مانند اباحه حاصل از معاطات که ـ بنابر قول به اینکه معاطات مفید اباحه است نه ملکیّت ـ پس از تصرّف در مال مورد معامله، لازم می‏‌گردد. همچنین پس از تصرّف در مالی که صاحبش از آن اعراض کرده باشد. البته بنابر قولی که صرف اعراض مفید زوال ملکیّت نباشد[۲۸]
  11. اباحه مالکی (اذن یا اجازه مالک به تصرّف دیگری در مالش): تصرّف در مال کسی با اذن یا رضایت او مباح است. به این اباحه چون از سوی مالک است، اباحه مالکی گفته می‏‌شود، مانند اباحه خوردن غذای میهمانی از سوی میزبان. به نظر برخی اباحه حاصل از معاطات بنابر اینکه مفید اباحه باشد نه ملک، اباحه مالکی است[۲۹]. این اباحه اگر از طرف مالک انشاء شود، اباحه انشایی و اگر از قراین و شواهد حالی فهمیده شود، اباحه تقدیری نام دارد[۳۰]. گاه از اباحه مالکی معنای دیگری اراده می‏‌شود که استناد اباحه به ملکیّت است؛ به این معنا که برای هر مالکی انواع تصرّفات در ملکش جایز و مباح است. این جواز مستند به ملکیّت مالک است[۳۱].
  12. اباحه مجّانی: اباحه رایگان و بدون عوض، مقابل اباحه معوّض.
  13. اباحه مَحض: (اذن در تصرف بدون تملیک[۳۲] و یا اباحه تکلیفی[۳۳]): از اباحه به معنای اول به اباحه خالص[۳۴]، اباحه صرف[۳۵]، اباحه مجرّد[۳۶] یا مجرّد از ملک[۳۷] نیز تعبیر شده است. اباحه محض مفید ملک نیست و تنها مجوّز تصرف است[۳۸] که با اذن صریح یا قراین و شواهد حالی حاصل می‏‌شود، مانند غذایی که میزبان جلوی میهمان می‏‌گذارد[۳۹]، همچنین اباحه محض لزوم‌‏آور نیست؛ بنابر این مالک پس از اباحه می‏تواند رجوع کند. در معاطات گرچه اختلافات بسیاری وجود دارد ولی برخی، ظهور کلام مشهور را در این دانسته‏اند که معاطات مفید اباحه محض است[۴۰].
  14. اباحه مضمون: (اباحه به شرط ضمان در صورت تلف): از آن در باب تجارت سخن رفته است. اگر کسی مالی را برای دیگری اباحه کند به شرط آنکه مباح‏له در صورت تلف مال، ضامن مثل یا قیمت آن باشد، صحیح است، ولی اگر به این شرط مباح کند که مباح‏له مبلغ معیّنی را ضامن باشد، به نظر برخی باطل است[۴۱].
  15. اباحه مطلق (اباحه تمام تصرّفات): اگر هرنوع تصرّف، حتّی تصرّفِ متوقّف بر ملک، مانند فروش کالای مورد اباحه جایز باشد، به آن اباحه مطلق گویند[۴۲]. اباحه مطلق یا از طرف شارع است و یا از جانب مالک. به مشهور نسبت داده شده که معامله معاطاتی مفید اباحه مطلق است[۴۳].
  16. اباحه مُعَوَّض(اباحه در مقابل عوض): به اباحه چیزی در عوض اباحه یا تملیک چیزی دیگر، اباحه معوّض گفته می‏‌شود، مانند اینکه کسی انتفاع از زمین خود را برای دیگری مباح نماید؛ به شرط آنکه او نیز انتفاع از خانه‏‌اش را برای وی مباح کند، یا مالی را به او تملیک نماید. از این موضوع در باب تجارت بحث شده است.
  17. اباحه واقعی (مباح بودن چیزی در واقع): اباحه واقعی در مقابل اباحه ظاهری، عبارت است از مباح بودن واقع چیزی بدون در نظر گرفتن علم و جهل مکلّف، مانند مباح بودن نوشیدن آب یا خوردن مردار در حال اضطرار[۴۴].[۴۵]

منابع

پانویس

  1. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۱، ص۲۱۸.
  2. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۱، ص۲۱۹.
  3. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰.
  4. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۱، ص۲۲۰.
  5. «بر نابینا و بر لنگ و بر بیمار و بر شما گناهی نیست که از (خوراک و آذوقه) خانه‌های خویش بخورید یا از خانه‌های پدرانتان یا خانه‌های مادرانتان یا خانه‌های برادرانتان یا خانه‌های خواهرانتان یا خانه‌های عموهایتان یا خانه‌های عمّه‌هایتان یا خانه‌های دایی‌هایتان یا خانه‌های خاله‌هایتان یا آن خانه‌ای که کلیدش را در اختیار دارید یا (خانه) دوستتان؛ نیز (بر شما گناهی نیست) در اینکه با هم یا پراکنده غذا بخورید پس چون به هر خانه‌ای در آمدید به همدیگر درود گویید، درودی خجسته پاکیزه از نزد خداوند؛ بدین گونه خداوند آیات را برای شما روشن می‌دارد باشد که خرد ورزید» سوره نور، آیه ۶۱.
  6. الروضة البهیة، ج۷، ص۳۴۱
  7. مصباح الفقاهة، ج۱، ص۵۰۴
  8. التنقیح (الطهارة)، ج۲، ص۳۳۶
  9. ارشاد الأذهان، ج ۲، ص۱۱۴؛ الکافی فی الفقه، ص۲۷۵؛ مصباح الفقیه، ج۲، ص ۴۳۵.
  10. کفایة الاحکام، ج۱، ص ۲۲۰ ـ ۲۲۱
  11. الإنتصار، ص ۴۴۵؛ تذکرة الفقهاء، ج۱۲، ص۲۵۲
  12. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۱، ص۲۲۰-۲۲۱.
  13. التذکرة باصول‏الفقه، ص ۳۰؛ معارج‏الاصول، ص ۶۵؛ قوانین الاصول، ج۱، ص۸۹؛ بدائع الافکار، ص۲۳۹
  14. منتهی
  15. الاصول العامة، ص۲۳۴ و ۲۳۶ ـ ۲۳۷؛ المطلب، ج۱۰، ص۴۱۷؛ ایضاح الفوائد، ج۳، ص۳۷۷؛ ریاض المسائل، ج۳، ص۵۱۷؛ التنقیح (الطهارة)، ج۱، ص ۳۵۰؛ هدایة المسترشدین، ج۱، ص۶۳۶
  16. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۱، ص۲۲۱.
  17. حاشیة کتاب المکاسب (اصفهانی)، ج ۱، ص۱۹۸، ۲۱۳، ۲۴۵ و ۲۵۱.
  18. حاشیة کتاب المکاسب (اصفهانی)، ج۲، ص۱۳۰؛ فقه الصادق، ج۲۴، ص۹۳.
  19. شرائع الإسلام، ج۲، ص۳۱۰
  20. معارج الاصول، ص ۴۸؛ الاصول العامة، ص ۶۵؛ اصطلاحات الاصول، ص۱۲۰.
  21. حاشیة کتاب المکاسب (اصفهانی)، ج۱، ص ۱۱۶، ۲۱۷ و ج۲، ص۱۳۰؛ فقه الصادق، ج۲۴، ص۹۳.
  22. مستند الشیعة، ج۱۵، ص ۱۹
  23. الروضة البهیة، ج۷، ص۳۴۱.
  24. حاشیة کتاب المکاسب (اصفهانی)، ج۱، ص۱۹۸، ۲۴۵ و ۲۵۱.
  25. حاشیة المکاسب (یزدی)، ج۱، ص۷۲ و ۸۴
  26. عوائد الایّام، ص ۳۶۸ ـ ۳۶۹؛ الموسوعة الفقهیة المُیَسَّرة، ج۱، ص۴۴۵.
  27. التنقیح (الطهارة)، ج۱، ص۳۳۳.
  28. جواهرالکلام، ج۲۱، ص۶۴
  29. مسالک الافهام، ج۳، ص۱۴۸
  30. جواهرالکلام، ج۲۱، ص۶۴.
  31. مصباح الفقاهة، ج۲، ص۸۶
  32. مسالک الافهام، ج۳، ص۱۴۸
  33. جواهرالکلام، ج۲۱، ص۶۴
  34. مصباح الفقاهة، ج۲، ص۸۶
  35. العناوین، ج۲، ص۱۱۷
  36. بلغة الفقیه، ج۲، ص۶۶.
  37. جواهر الکلام، ج۲۲، ص۲۱۴.
  38. جواهر الکلام، ج۲۲، ص۲۱۴.
  39. مسالک‏الافهام، ج۱۰، ص۶۰
  40. العناوین، ج۲، ص۱۱۷.
  41. بلغة الفقیه، ج۲، ص۶۲
  42. بلغة الفقیه، ج۲، ص۶۲.
  43. بلغة الفقیه، ج۲، ص۷۳-۷۴
  44. مصباح الفقاهة، ج۱، ص۵۰۴.
  45. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۱، ص۲۲۱-۲۲۷.