تمیم بن اوس داری در تراجم و رجال
تمیم بن اوس داری
تمیم الدارمی[۱]، تنها در سند یک روایت تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از کتاب الخصال واقع شده است:
«في كتاب الخصال: عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنْ يَضْمَنْ لِي خَمْساً أَضْمَنْ لَهُ الْجَنَّةَ قِيلَ وَ مَا هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ النَّصِيحَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ النَّصِيحَةُ لِرَسُولِهِ وَ النَّصِيحَةُ لِكِتَابِ اللَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِدِينِ اللَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِجَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ»[۲].
نام راوی در منبع اصلی (الخصال) تمیم الداری ثبت شده است و همین عنوان صحیح است؛ زیرا مقصود از آن تمیم بن اوس الداری است که در کتب رجالی شیعه و سنی عنوان شده است.[۳]
شرح حال راوی
ابو رقیه تمیم بن اوس داری[۴] از دانشمندان اهل کتاب، و در منطقه شام سکونت داشته و از راهبان و عابدان دوران خود به شمار میآمده است. در سال نهم هجرت، پس از غزوه تبوک، از کیش مسیحیت به آیین اسلام روی آورد و مسلمان شد و در زمره اصحاب رسول خدا(ص) قرار گرفت. بعضی او را از فقهاء و محدثان ساکن در منطقه شام معرفی کردهاند.
خلیفه دوم، توجه ویژهای به او داشت و وی را تعریف و تمجید و به عنوان بهترین مدینی (خیر أهل المدینة) یاد میکرد و صاحب کرامات میدانست.
رجالیان سنی از تمیم بن أوس در کتب رجالی یاد، و به تفصیل، شرح حال او را نقل کردند و برای ایشان شأن و مقامی والا باور دارند و وی را در زمره زاهدان و اهل تهجد دانسته و نوشتند که در نمازش سورههای طولانی (مئین) تلاوت میکرد؛ ولی در کتب رجالی شیعه، تنها شیخ طوسی در کتاب الرجال در اصحاب رسول خدا(ص) از وی نام برده است و به پیروی از ایشان در کتب رجالی پسین نیز عنوان شده است.
وی بعد از قتل عثمان از مدینه به فلسطین هجرت کرد و در آنجا ساکن شد.[۵]
طبقه راوی
تمیم بن أوس داری از اصحاب رسول خدا(ص) بوده و روایاتی از آن حضرت نقل، و در سال ۴۰ هجری قمری در منطقه فلسطین (بیت المقدس) وفات کرده است[۶]. ابن عساکر و مزی به نقل از محمد بن سعد او را از طبقه چهارم شمردهاند[۷].[۸]
استادان و شاگردان راوی
تمیم بن أوس غیر از رسول الله(ص) از کس دیگری روایت نکرده و افراد فراوانی مانند شرحبیل بن مسلم، سلیم بن عامر، انس بن مالک، روح بن زنباغ، قبیصة بن ذؤیب، عبدالله بن موهب، ابو سفیان اللهانی (الهذلی)، شهر بن حوشب، عبدالله بن عمر بن الخطاب، ضرارة بن عمرو اسدی، عبدالله بن عباس، عبدالرحمان بن غنم، علی بن رباح لخمی و أبوهریره[۹] از او روایت نقل کردهاند.[۱۰]
مذهب راوی
چنانکه گذشت، تمیم بن أوس داری از صحابه رسول خدا(ص) شمرده میشود و به دلیل عدم ذکر نام وی در منابع شیعی و پرداختن گسترده رجالیان سنی به شرح حال او در کتب خود، تمجیدها و ستایشهای فراوان از وی، نقل نشدن حتی یک روایت در فضائل اهل بیت(ع) از سوی او و هجرتش از مدینه به بیت المقدس پس از کشته شدن عثمان که نوعی اعتراض به خلافت امیر مؤمنان(ع) محسوب میشود، از منحرفان جریان امامت و از راویان سنی به شمار آورده میشود.[۱۱]
جایگاه حدیثی راوی
رجالیان سنی با توجه به صحابی بودن تمیم بن أوس و اعتقاد به عدالت کل صحابه، او را ثقه دانسته[۱۲] و افزون بر آن، وی را از متهجدان و عابدان دوران خود قلمداد کردند و نوشتند: "وكان كثير التهجد، قام ليلة حتى أصبح بآية من القرآن فيركع ويسجد ويبكى، وهي: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ...﴾[۱۳][۱۴].
سمعانی: "كان تميم يختم القرآن في ركعة، وربما ردد الآية الواحدة الليل كله إلى الصباح، وكان يشتري الرداء بالألف ليصلي فيه صلاة الليل وكان من عباد الصحابة وزهادهم، ممن جانب أسباب الغزو ولزم التخلي بالعبادة إلى أن مات"[۱۵].
علامه مامقانی با توجه به مطالب یاد شده مینویسد: "قلت: لا یبعد اعتباره لذلك من الحسان"[۱۶] ولی علامه شوشتری به نقد دیدگاه مامقانی پرداخته و پس از نقل عبارت وی مینویسد: "نزوله الشام بعد عثمان وعدم عده في أصحاب علي(ع) دليل انحرافه عنه(ع) والخوارج أيضاً كانوا متهجدين"[۱۷].
برای آگاهی بیشتر از حال راوی و جایگاه روایی او به چند مطلب اشاره میشود:
۱. علت اسلام آوردن تمیم بن أوس یهودی در کتب تفسیر، تاریخ و حدیث در شأن نزول آیه شریف ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ﴾[۱۸] نوشتهاند که یک نفر از مسلمانان به نام بدیل ابن أبی ماریه به همراه دو تن از مسیحیان عرب به نام تمیم بن أوس الداری و عدی بن بندار که دو برادر بودند، به قصد تجارت از مدینه خارج شدند و در اثنای راه، ابن أبی ماریه که مسلمان بود، بیمار شد و وصیتنامهای نوشت و آن را میان اثاث خود پنهان کرد و اموال خویش را به دست دو همسفر نصرانی سپرد و وصیت کرد که آنها را به خانواده او برسانند و از دنیا رفت.
همسفران متاع او را گشودند و چیزهای گرانقیمت و جالب آن را، از جمله ظرفی نقرهای که سیصد مثقال طلا در آن قرار داشت، برداشتند و بقیه را به ورثه بازگرداندند؛ ورثه، هنگامی که متاع را گشودند، قسمتی از اموالی که ابن ابی ماریه با خود برده بود، در آن نیافتند و ناگاه چشمان آنها به وصیت نامه افتاد و دیدند که تمام اموال مسروقه در آن ثبت شده است؛ آنگاه مطلب را با آن دو مسیحی همسفر در میان گذاشتند؛ ولی آنها انکار کرده و گفتند که هر چه به ما داده بود، به شما تحویل دادهایم.
ناچار، ورثه به پیامبر(ص) شکایت کردند و حضرت چون دلیلی بر ضد آن دو تن وجود نداشت، آنها را به سوگند وادار کرد و آنان نزد آن حضرت قسم یاد کردند که هیچ به اموال دوستشان ابن أبی ماریه خیانتی نکردند و همه اموال را به ورثه برگرداندند؛ پیامبر(ص) آنها را تبرئه و رها کرد؛ اما چیزی نگذشت که بعضی از اموال مورد بحث، از جمله ظرف نقرهای، نزد آن دو مسیحی پیدا و خیانتشان آشکار شد و آنان برای تبرئه خودشان به ورثه ابن أبی دارم گفتند که این ظرف را ما از ابن أبی ماریه خریدیم و فراموش کرده بودیم به شما یادآوری کنیم. قصه به عرض پیامبر(ص) رسید و حضرت در انتظار ماند تا آیات مذکور نازل شدند و بدینسان دروغشان ثابت گردید.
تمیم به خیانت اعتراف کرد و پیامبر(ص) به ایشان فرمود: «"ويحك! يا تميم! أسلم يتجاوز الله عنك"» و تمیم اسلام آورد؛ ولی عدی مسلمان نشد و نصرانی مرد.
پیامبر(ص) دستور داد تا اولیای میت سوگند یاد کنند و اموال را گرفت و به آنها تحویل داد[۱۹].
۲. نقل پیامبر(ص) از تمیم بن أوس: رجالیان سنی، پیامبر اکرم(ص) را از راویان تمیم بن أوس معرفی کردند که حدیث جساسه را از وی نقل کرده است و آن را یک فضیلت و منقبت بزرگ برای تمیم بن أوس تلقی، و از مصادیق روایت اکابر از اصاغر قلمداد کردند.
مزی از رجالیان بزرگ سنی، نوشته است: "وروى عنه: النبي(ص): حديث الجساسة، وهو منقبة شریفة جدا، ويدخل ذلك في رواية الأكابر عن الأصاغر"[۲۰].
یادآوری: حدیث جساسه و دجال از طرق گوناگون و با اختلاف در تعابیر، در کتب اهل سنت از جمله مسند احمد بن حنبل و صحیح مسلم از فاطمه بنت قیس نقل شده است:
- نقل مسلم: «حَدَّثَنَا أَبِي، عَنْ جَدِّي، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ ذَكْوَانَ، حَدَّثَنَا ابْنُ بُرَيْدَةَ، حَدَّثَنِي عَامِرُ بْنُ شَرَاحِيلَ الشَّعْبِيُّ، شَعْبُ هَمْدَانَ، أَنَّهُ سَأَلَ فَاطِمَةَ بِنْتَ قَيْسٍ، أُخْتَ الضَّحَّاكِ بْنِ قَيْسٍ - وَكَانَتْ مِنَ الْمُهَاجِرَاتِ الْأُوَلِ - فَقَالَ: حَدِّثِينِي حَدِيثًا سَمِعْتِيهِ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، لَا تُسْنِدِيهِ إِلَى أَحَدٍ غَيْرِهِ، فَقَالَتْ: ... سَمِعْتُ نِدَاءَ الْمُنَادِي، مُنَادِي رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يُنَادِي: الصَّلَاةَ جَامِعَةً، فَخَرَجْتُ إِلَى الْمَسْجِدِ، فَصَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَكُنْتُ فِي صَفِّ النِّسَاءِ الَّتِي تَلِي ظُهُورَ الْقَوْمِ فَلَمَّا قَضَى رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَلَاتَهُ جَلَسَ عَلَى الْمِنْبَرِ، وَهُوَ يَضْحَكُ، فَقَالَ: «لِيَلْزَمْ كُلُّ إِنْسَانٍ مُصَلَّاهُ»، ثُمَّ قَالَ: «أَتَدْرُونَ لِمَ جَمَعْتُكُمْ؟» قَالُوا: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: " إِنِّي وَاللهِ مَا جَمَعْتُكُمْ لِرَغْبَةٍ وَلَا لِرَهْبَةٍ، وَلَكِنْ جَمَعْتُكُمْ، لِأَنَّ تَمِيمًا الدَّارِيَّ كَانَ رَجُلًا نَصْرَانِيًّا، فَجَاءَ فَبَايَعَ وَأَسْلَمَ، وَحَدَّثَنِي حَدِيثًا وَافَقَ الَّذِي كُنْتُ أُحَدِّثُكُمْ عَنْ مَسِيحِ الدَّجَّالِ، حَدَّثَنِي أَنَّهُ رَكِبَ فِي سَفِينَةٍ بَحْرِيَّةٍ، مَعَ ثَلَاثِينَ رَجُلًا مِنْ لَخْمٍ وَجُذَامَ، فَلَعِبَ بِهِمِ الْمَوْجُ شَهْرًا فِي الْبَحْرِ، ثُمَّ أَرْفَئُوا إِلَى جَزِيرَةٍ فِي الْبَحْرِ حَتَّى مَغْرِبِ الشَّمْسِ، فَجَلَسُوا فِي أَقْرُبِ السَّفِينَةِ فَدَخَلُوا الْجَزِيرَةَ فَلَقِيَتْهُمْ دَابَّةٌ أَهْلَبُ كَثِيرُ الشَّعَرِ، لَا يَدْرُونَ مَا قُبُلُهُ مِنْ دُبُرِهِ، مِنْ كَثْرَةِ الشَّعَرِ، فَقَالُوا: وَيْلَكِ مَا أَنْتِ؟ فَقَالَتْ: أَنَا الْجَسَّاسَةُ، قَالُوا: وَمَا الْجَسَّاسَةُ؟ قَالَتْ: أَيُّهَا الْقَوْمُ انْطَلِقُوا إِلَى هَذَا الرَّجُلِ فِي الدَّيْرِ، فَإِنَّهُ إِلَى خَبَرِكُمْ بِالْأَشْوَاقِ، قَالَ: لَمَّا سَمَّتْ لَنَا رَجُلًا فَرِقْنَا مِنْهَا أَنْ تَكُونَ شَيْطَانَةً، قَالَ: فَانْطَلَقْنَا سِرَاعًا، حَتَّى دَخَلْنَا الدَّيْرَ، فَإِذَا فِيهِ أَعْظَمُ إِنْسَانٍ رَأَيْنَاهُ قَطُّ خَلْقًا، وَأَشَدُّهُ وِثَاقًا، مَجْمُوعَةٌ يَدَاهُ إِلَى عُنُقِهِ، مَا بَيْنَ رُكْبَتَيْهِ إِلَى كَعْبَيْهِ بِالْحَدِيدِ، قُلْنَا: وَيْلَكَ مَا أَنْتَ؟ قَالَ: قَدْ قَدَرْتُمْ عَلَى خَبَرِي، فَأَخْبِرُونِي مَا أَنْتُمْ؟ قَالُوا: نَحْنُ أُنَاسٌ مِنَ الْعَرَبِ رَكِبْنَا فِي سَفِينَةٍ بَحْرِيَّةٍ، فَصَادَفْنَا الْبَحْرَ حِينَ اغْتَلَمَ فَلَعِبَ بِنَا الْمَوْجُ شَهْرًا، ثُمَّ أَرْفَأْنَا إِلَى جَزِيرَتِكَ هَذِهِ، فَجَلَسْنَا فِي أَقْرُبِهَا، فَدَخَلْنَا الْجَزِيرَةَ، فَلَقِيَتْنَا دَابَّةٌ أَهْلَبُ كَثِيرُ الشَّعَرِ، لَا يُدْرَى مَا قُبُلُهُ مِنْ دُبُرِهِ مِنْ كَثْرَةِ الشَّعَرِ، فَقُلْنَا: وَيْلَكِ مَا أَنْتِ؟ فَقَالَتْ: أَنَا الْجَسَّاسَةُ، قُلْنَا: وَمَا الْجَسَّاسَةُ؟ قَالَتْ: اعْمِدُوا إِلَى هَذَا الرَّجُلِ فِي الدَّيْرِ، فَإِنَّهُ إِلَى خَبَرِكُمْ بِالْأَشْوَاقِ، فَأَقْبَلْنَا إِلَيْكَ سِرَاعًا، وَفَزِعْنَا مِنْهَا، وَلَمْ نَأْمَنْ أَنْ تَكُونَ شَيْطَانَةً، فَقَالَ: أَخْبِرُونِي عَنْ نَخْلِ بَيْسَانَ، قُلْنَا: عَنْ أَيِّ شَأْنِهَا تَسْتَخْبِرُ؟ قَالَ: أَسْأَلُكُمْ عَنْ نَخْلِهَا، هَلْ يُثْمِرُ؟ قُلْنَا لَهُ: نَعَمْ، قَالَ: أَمَا إِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ لَا تُثْمِرَ، قَالَ: أَخْبِرُونِي عَنْ بُحَيْرَةِ الطَّبَرِيَّةِ، قُلْنَا: عَنْ أَيِّ شَأْنِهَا تَسْتَخْبِرُ؟ قَالَ: هَلْ فِيهَا مَاءٌ؟ قَالُوا: هِيَ كَثِيرَةُ الْمَاءِ، قَالَ: أَمَا إِنَّ مَاءَهَا يُوشِكُ أَنْ يَذْهَبَ، قَالَ: أَخْبِرُونِي عَنْ عَيْنِ زُغَرَ، قَالُوا: عَنْ أَيِّ شَأْنِهَا تَسْتَخْبِرُ؟ قَالَ: هَلْ فِي الْعَيْنِ مَاءٌ؟ وَهَلْ يَزْرَعُ أَهْلُهَا بِمَاءِ الْعَيْنِ؟ قُلْنَا لَهُ: نَعَمْ، هِيَ كَثِيرَةُ الْمَاءِ، وَأَهْلُهَا يَزْرَعُونَ مِنْ مَائِهَا، قَالَ: أَخْبِرُونِي عَنْ نَبِيِّ الْأُمِّيِّينَ مَا فَعَلَ؟ قَالُوا: قَدْ خَرَجَ مِنْ مَكَّةَ وَنَزَلَ يَثْرِبَ، قَالَ: أَقَاتَلَهُ الْعَرَبُ؟ قُلْنَا: نَعَمْ، قَالَ: كَيْفَ صَنَعَ بِهِمْ؟ فَأَخْبَرْنَاهُ أَنَّهُ قَدْ ظَهَرَ عَلَى مَنْ يَلِيهِ مِنَ الْعَرَبِ وَأَطَاعُوهُ، قَالَ لَهُمْ: قَدْ كَانَ ذَلِكَ؟ قُلْنَا: نَعَمْ، قَالَ: أَمَا إِنَّ ذَاكَ خَيْرٌ لَهُمْ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَإِنِّي مُخْبِرُكُمْ عَنِّي، إِنِّي أَنَا الْمَسِيحُ، وَإِنِّي أُوشِكُ أَنْ يُؤْذَنَ لِي فِي الْخُرُوجِ، فَأَخْرُجَ فَأَسِيرَ فِي الْأَرْضِ فَلَا أَدَعَ قَرْيَةً إِلَّا هَبَطْتُهَا فِي أَرْبَعِينَ لَيْلَةً غَيْرَ مَكَّةَ وَطَيْبَةَ، فَهُمَا مُحَرَّمَتَانِ عَلَيَّ كِلْتَاهُمَا، كُلَّمَا أَرَدْتُ أَنْ أَدْخُلَ وَاحِدَةً - أَوْ وَاحِدًا - مِنْهُمَا اسْتَقْبَلَنِي مَلَكٌ بِيَدِهِ السَّيْفُ صَلْتًا، يَصُدُّنِي عَنْهَا، وَإِنَّ عَلَى كُلِّ نَقْبٍ مِنْهَا مَلَائِكَةً يَحْرُسُونَهَا، قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَطَعَنَ بِمِخْصَرَتِهِ فِي الْمِنْبَرِ: «هَذِهِ طَيْبَةُ، هَذِهِ طَيْبَةُ، هَذِهِ طَيْبَةُ» - يَعْنِي الْمَدِينَةَ - «أَلَا هَلْ كُنْتُ حَدَّثْتُكُمْ ذَلِكَ؟» فَقَالَ النَّاسُ: نَعَمْ، «فَإِنَّهُ أَعْجَبَنِي حَدِيثُ تَمِيمٍ، أَنَّهُ وَافَقَ الَّذِي كُنْتُ أُحَدِّثُكُمْ عَنْهُ، وَعَنِ الْمَدِينَةِ وَمَكَّةَ، أَلَا إِنَّهُ فِي بَحْرِ الشَّأْمِ، أَوْ بَحْرِ الْيَمَنِ، لَا بَلْ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ مَا هُوَ، مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ مَا هُوَ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ، مَا هُوَ» وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى الْمَشْرِقِ، قَالَتْ: فَحَفِظْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»[۲۱].
- نقل احمد: «حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُجَالِدٌ، حَدَّثَنَا عَامِرٍ قَالَ: قَدِمْتُ الْمَدِينَةَ فَأَتَيْتُ فَاطِمَةَ بِنْتَ قَيْسٍ فَحَدَّثَتْنِي، قَالَتْ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمًا مِنَ الْأَيَّامِ فَصَلَّى صَلَاةَ الْهَاجِرَةِ، ثُمَّ قَعَدَ فَفَزِعَ النَّاسُ فَقَالَ: " اجْلِسُوا أَيُّهَا النَّاسُ، فَإِنِّي لَمْ أَقُمْ مَقَامِي هَذَا لِفَزَعٍ، وَلَكِنَّ تَمِيمًا الدَّارِيَّ أَتَانِي فَأَخْبَرَنِي خَبَرًا مَنَعَنِي الْقَيْلُولَةَ مِنَ الْفَرَحِ وَقُرَّةِ الْعَيْنِ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَنْشُرَ عَلَيْكُمْ فَرَحَ نَبِيِّكُمْ، أَخْبَرَنِي أَنَّ رَهْطًا مِنْ بَنِي عَمِّهِ رَكِبُوا الْبَحْرَ، فَأَصَابَتْهُمْ رِيحٌ عَاصِفٌ، فَأَلْجَأَتْهُمُ الرِّيحُ إِلَى جَزِيرَةٍ لَا يَعْرِفُونَهَا، فَقَعَدُوا فِي قُوَيْرِبٍ بِالسَّفِينَةِ، حَتَّى خَرَجُوا إِلَى الْجَزِيرَةِ، فَإِذَا هُمْ بِشَيْءٍ أَهْلَبَ كَثِيرِ الشَّعْرِ، لَا يَدْرُونَ أَرَجُلٌ هُوَ أَوْ امْرَأَةٌ، فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيْهِمُ السَّلَامَ، قَالُوا: أَلَا تُخْبِرُنَا؟ قَالَ: مَا أَنَا بِمُخْبِرِكُمْ وَلَا بِمُسْتَخْبِرِكُمْ، وَلَكِنْ هَذَا الدَّيْرَ قَدْ رَهِقْتُمُوهُ فَفِيهِ مَنْ هُوَ إِلَى خَبَرِكُمْ بِالْأَشْوَاقِ أَنْ يُخْبِرَكُمْ وَيَسْتَخْبِرَكُمْ، قَالَ: قُلْنَا: فَمَا أَنْتَ؟ قَالَ: أَنَا الْجَسَّاسَةُ، فَانْطَلَقُوا حَتَّى أَتَوْا الدَّيْرَ، فَإِذَا هُمْ بِرَجُلٍ مُوثَقٍ شَدِيدِ الْوَثَاقِ، مُظْهِرٍ الْحُزْنَ، كَثِيرِ التَّشَكِّي، فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيْهِمْ فَقَالَ: مِمَّنْ أَنْتُمْ؟ قَالُوا: مِنَ الْعَرَبِ، قَالَ: مَا فَعَلَتِ الْعَرَبُ؟ أَخَرَجَ نَبِيُّهُمْ بَعْدُ؟ قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: فَمَا فَعَلُوا؟ قَالُوا: خَيْرًا، آمَنُوا بِهِ وَصَدَّقُوهُ، قَالَ: ذَلِكَ خَيْرٌ لَهُمْ، وَكَانَ لَهُ عَدُوٌّ فَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، قَالَ: فَالْعَرَبُ الْيَوْمَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ، وَدِينُهُمْ وَاحِدٌ، وَكَلِمَتُهُمْ وَاحِدَةٌ؟ قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: فَمَا فَعَلَتْ عَيْنُ زُغَرَ؟ قَالُوا: صَالِحَةٌ يَشْرَبُ مِنْهَا أَهْلُهَا لِشَفَتِهِمْ»[۲۲].
- تمیم بن أوس و نقل اسرائیلیات: اسرائیلیات، اصطلاحی در علوم اسلامی، به ویژه در زمینه تفسیر و علوم حدیث است و دستهای از روایات و قصص و مفاهیماند که در قرآن و از احادیث نبوی نیستند، بلکه از تعالیم و کتب امتهای پیشین به ویژه یهود (بنی اسرائیل) و مسیحیت (نصارا) وارد روایات اسلامی شدهاند.
از مهمترین ناقلان اسرائیلیات عبدالله بن سلام، کعب الأحبار، محمد بن کعب قرظی، تمیم بن أوس الداری، وهب بن منبه و ابوهریره هستند. تمیم نخستین کسی بود که در مسجد پیامبر(ص) به قصهگویی پرداخت؛ زیرا عمر به کسی اجازه نمیداد برای مردم داستان بگوید؛ ولی به او اجازه داد[۲۳]. بر پایه گزارشی، تمیم در عهد عمر هفتهای یک روز، و در دوره عثمان دو روز برای مردم قصه میگفت[۲۴].
یکی از بزرگان مینویسد: "كان التحدث بحديث الرسول(ص) أمرا مكروهاً بل محظوراً من قبل الخلفاء إلى عصر عمر بن عبد العزيز بل إلى عصر المنصور العباسي ولكن كان المجال للتحدث بالأساطير من قبل هؤلاء أمراً مسموحاً به، وهذا هو تميم بن أوس الداري من رواة الأساطير وقد أسلم سنة تسع للهجرة، وهو أول من قص بين المسلمين واستأذن عمر أن يقص على الناس قائماً، فأذن له"[۲۵].
علامه عسکری: "إن مدرسة الخلفاء حين أغلقت على المسلمين باب التحديث عن رسول الله(ص) كما أشرنا إليه في ما مضى، فتحت لهم باب الأحاديث الإسرائيلية على مصراعيه. وذلك بالسماح لأمثال تميم الداري الراهب النصراني، و كعب أحبار اليهود. وكانا قد أظهرا الإسلام بعد انتشار الإسلام، وتقرباً إلى الخلفاء بعد الرسول، ففسحت مدرسة الخلفاء لهما ولأمثالهما المجال أن يبثوا الأحاديث الإسرائيلية بين المسلمين كما يشاؤون، وقد خصص الخليفة عمر للأول ساعة في كل أسبوع يتحدث فيها قبل صلاة الجمعة بمسجد الرسول، وجعلها عثمان على عهده ساعتين في يومين"[۲۶].
محمود ابوریه از نویسندگان سنی درباره نفوذ اسرائیلیات و مسیحیات در کتب حدیثی، تفسیری و تاریخی و نقش تمیم بن أوس در نقل اسرائیلیات مینویسد: "إذا كانت الإسرائيليات قد شوهت بهاء الدين الإسلامي بمفترياتها، فإن المسيحيات كان لها كذلك نصيب مما أصاب هذا الدين، وأول من تولى كبر هذه المسيحيات هو تميم بن أوس الداري وهو من نصارى اليمن... وكان يحدث بروايات وقصص عن الجساسة والدجال، وإبليس، وملك الموت، والجنة والنار فملأ الأرض بهذه الروايات، كما فعل زميلاه من قبل كعب الأحبار و وهب بن منبه"[۲۷].
با توجه به مطالب پیش گفته، ضعف و انحراف فکری تمیم بن اوس مسلّم و قطعی است و روایات وی اعتباری ندارند.[۲۸]
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: أ. منابع شیعی: رجال الطوسی، ص۲۹، ش۱۰۵؛ الفهرست (ابن ندیم)، ص۴۳؛ منهج المقال، ج۳، ص۱۰۴، ش۸۹۲؛ نقد الرجال، ج۱، ص۳۰۶، ش۸۲۰؛ مجمع الرجال، ج۱، ص۲۸۸؛ جامع الرواه، ج۱، ص۱۳۲، ش۱۰۴۵؛ تنقیح المقال، ج۱۳، ص۱۶۹، ش۳۳۲۰؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۸۴، ش۱۹۲۴؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۷۴، ش۲۲۹۹؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۴۲۱، ش۱۲۳۱. ب. منابع سنی: الطبقات الکبری، ج۷، ص۴۰۸؛ طبقات خلیفه، ص١٢٩؛ التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۵۰، ش۲۰۱۶؛ الجرح و التعدیل، ج۲، ص۴۴۰، ش۱۷۵۴؛ الثقات (ابن حبان)، ج۳، ص۳۹؛ إکمال الکمال، ج۴، ص۸۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۵۲، ش۱۰۰۳؛ الکاشف، ج۱، ص۲۷۹، ش۶۷۲؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۴۴۲، ش۸۶؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۴۳، ش۸۰۱؛ الأعلام، ج۲، ص۸۷.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۵، ص۵۱۶ به نقل از الخصال، ج۱، ص۲۹۴، ح۶۰: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَامِدٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْفَضْلِ الْعَبَّاسُ بْنُ طَاهِرِ بْنِ طَاهِرِ بْنِ ظُهَيْرٍ وَ كَانَ مِنَ الْأَفَاضِلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا النَّصْرُ بْنُ الْأَصْبَغِ بْنِ مَنْصُورٍ الْبَغْدَادِيُّ الْمُقِيمُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ هِلَالٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ حَسَّانَ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ قَالَ:....
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 48-49.
- ↑ ابن حجر عسقلانی نام کامل راوی را این گونه ثبت کرده است: تمیم بن أوس بن حارثة و قیل خارجة بن سود و قیل سواد بن جذیمة بن ذراع بن عدی بن الدار أبو رقیة الداری. (الإصابه، ج۱، ص۴۸۷، ش۸۳۸). سمعانی نیز ذیل عنوان الداری نوشته است: بفتح الدال المهملة المشددة و فی آخرها الراء، هذه النسبة إلی أشیاء، منها إلی الجد، و منها إلی قریة علی خمسة فراسخ من هراة یقال لها دار و اشکیذبان،...، فأما النسبة إلی الجد فمنهم أبو رقیة تمیم بن أوس بن خارجة بن سواد بن جذیمة بن ذراع بن عدی بن الدار بن هانئ بن حبیب بن نمارة بن لخم بن عدی بن عمرو بن سبأ بن یعرب بن یشجب بن قحطان الداری. (الأنساب (سمعانی)، ج۲، ص۴۴۲)؛ نیز ر.ک: اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۴۸۴.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 49-50.
- ↑ ر.ک: تاریخ الإسلام، ج۳، ص۶۱۷؛ الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۲۵۲؛ الثقات (ابن حبان)، ج۳، ص۳۹.
- ↑ ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۵۹، ش۱۰۰۳؛ تهذیب الکمال، ل، ج۴، ص۳۲۶، ش۸۰۰.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 50.
- ↑ الجرح و التعدیل، ج۲، ص۴۴۰، ش۱۷۵۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۵۴ و ج۱۸، ص۲۴۴ و ج۳۳، ص۲۳۲؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۵۸، ش۳۵۱۲ و ج۹، ص۴۲؛ میزان الإعتدال، ج۳، ص۱۸۹، ش۶۰۷۴؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۴۲؛ الکامل، ج۳، ص۳۲۵؛ تهذیب الکمال، ج۴، ص۳۲۷، ش۸۰۰.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 50-51.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 51.
- ↑ ر.ک: الثقات (ابن حبان)، ج۳، ص۳۹.
- ↑ آیا کسانی که به گناهان دست یازیدهاند گمان دارند که آنان را همانند کسانی قرار میدهیم که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، به گونهای که زندگانی و مرگشان همگون باشد؟! بد داوری میکنند! سوره جاثیه، آیه ۲۱.
- ↑ أسد الغابه، ج۱، ص۲۱۵.
- ↑ الأنساب (سمعانی)، ج۲، ص۴۴۲.
- ↑ تنقیح المقال، ج۱۳، ص۱۷۱، ش۳۳۲۰.
- ↑ قاموس الرجال، ج۲، ص۴۲۲، ش۱۲۳۱.
- ↑ ای مؤمنان! چون مرگ یکی از شما در رسد گواه گرفتن میان شما هنگام وصیت، (گواهی) دو (مرد) دادگر از شما (مسلمانان) است سوره مائده، آیه ۱۰۶.
- ↑ ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۷۳؛ الکافی، ج۷، ص۵، ح۷؛ تفسیر القمی، ج۱، ص١٨٩؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۱؛ مجمع البیان، ج۳، ص۴۳۶؛ أضواء علی السنة المحمدیه(ص)، ص۱۸۲؛ فقه القرآن، ج۱، ص۴۱۷؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۶۸۵؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۱، ص۳۲۷؛ جامع البیان، ج۷، ص۱۳۶.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۴، ص۳۲۷، ش۸۰۰.
- ↑ صحیح مسلم، ج۸، ص۲۰۳-۲۰۵.
- ↑ مسند احمد، ج۶، ص۳۷۳-۳۷۴، ۴۱۳ و ۴۱۷.
- ↑ ر.ک: المصنف (صنعانی)، ج۳، ص۲۱۹؛ مسند احمد، ج۳، ص۴۴۹.
- ↑ ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۸۱؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۴۴۶.
- ↑ البدعه (آیتالله سبحانی)، ص۳۰۵.
- ↑ معالم المدرستین، ج۲، ص۴۸.
- ↑ أضواء علی السنة المحمدیه(ص)، ص۱۸۲.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۵، ص 51-60.