تمیم بن اوس داری در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

تمیم بن اوس بن خارجه، از تیره بنی دار بن هانی از قبیله لخم از عرب قحطانی (جنوبی) است و از همین رو[۱] به "داری" شهرت یافته است [۲] و چون تنها فرزندش رقیه نام داشت،[۳] به کنیه ابورقیه معروف است [۴].

تمیم پیش از مسلمان شدن در منطقه شام سکونت داشت[۵] و از راهبان آن سرزمین به شمار می‌‌آمد[۶]. البته زمان هجرت او با خاندانش به آن سرزمین معلوم نیست. آنچه مسلم است، لخمی‌ها و جذامی‌ها در زمره آن دسته از عرب جنوبی بودند که از مدت‌ها قبل از ظهور اسلام به سوریه و لبنان مهاجرت کرده بودند[۷].

بر اساس برخی گزارش‌ها تمیم به سبب اشتغال به تجارت به حجاز رفت و آمد داشته است[۸]. تمیم در سال نهم هجرت (یک سال پیش از رحلت پیامبر) پس از غزوه تبوک، همراه برادرش نعیم و هیئتی ۱۰ نفره از بنی دار[۹] به مدینه نزد رسول خدا (ص) آمده و مسلمان شد [۱۰] برخی گزارش‌ها اسلام او را در سال هفتم، پس از نبرد خیبر دانسته اند[۱۱]. همراهان تمیم تا رحلت رسول خدا (ص)[۱۲] و خود او تا قتل عثمان در مدینه ماندند[۱۳].

به گزارش زهری و کلبی، در ملاقات این هیئت با پیامبر (ص)، تمیم از آن حضرت خواست در صورت فتح شام، شماری از روستاهای محل سکونتش مانند "حبُری" (حبرون، روستایی است کنار بیت المقدس که آرامگاه ابراهیم (ع) در آن واقع است)[۱۴] و "بیت عینون" را به او، و به نقلی به همراهان یا خاندانش اَقطاع (بخشیدن زمین برای گذراندن زندگی) دهد. پیامبر (ص) نیز با خواسته او موافقت کرد و در این خصوص سندی تنظیم فرمود. متن سند در بسیاری از منابع آمده است[۱۵].

بنا به گفته قلقشندی مکتوب رسول خدا (ص) در دست خاندان تمیم به عنوان خدام حرم ابراهیم خلیل (ع) موجود است[۱۶]. به نقل زید بن عامر ثقفی، رسول خدا (ص) خود از تمیم خواست، چیزی از حضرت بخواهند و او روستاهای یاد شده را درخواست کرد و پیامبر آنها را به او واگذار کرد[۱۷]. برخی محققان، سند یاد شده را ساخته و پرداخته دوران خلفا یا بنی امیه دانسته‌اند که با توجه به اعتبار تمیم و طرفداری او از دستگاه خلافت، برای وی فضیلت تراشی کرده‌اند.[۱۸] در برخی منابع، در این باره که آیا پیامبر (ص) و امام، ملکی را که در تصرفشان نیست می‌‌توانند به دیگری واگذار کنند یا نه، نظرها و توجیهاتی ارائه شده است[۱۹].

برخی سیره‌نویسان، چون ابن اسحاق، بدون ذکر نام غزوات، تمیم را از کسانی دانسته‌اند که در برخی از آنها، همراه پیامبر (ص) بود[۲۰]. براساس گزارش واقدی، آن حضرت از غنایم جنگ خیبر، سهمی برای تمیم و هیئت بنی دار اختصاص داد[۲۱]. این گزارش فقط در صورتی می‌‌تواند مورد توجه قرار گیرد که بنابر نقل غیر مشهور، اسلام تمیم را در سال هفتم بدانیم.

منابع بدون اشاره به زمان مشخصی آورده‌اند که تمیم با ام فروه خواهر ابوبکر ازدواج کرد که دوامی نیافت و به طلاق انجامید [۲۲]. با توجه به اینکه ام فروه در سال ۱۱ هجری با اشعث بن قیس، رهبر کندیان، ازدواج کرد[۲۳]، می‌‌توان طلاق او را قبل از این سال دانست. در گزارشی دیگر آمده است که پیامبر (ص)، ام مغیره یا ام حکیم، دختر نوفل بن حارث بن عبدالمطلب را به تمیم داری تزویج کرد[۲۴]. ابن حجر پس از ذکر این خبر، سند آن را ضعیف دانسته است[۲۵].

مطابق نقلی، پیامبر (ص) هنگام سخنرانی و خطابه، بر شاخه‌ای از خرما تکیه می‌‌دادند و چون احساس خستگی خود را یادآور شدند، تمیم پیشنهاد کرد برای آن حضرت منبری ساخته شود. رسول خدا (ص) پس از مشورت با صحابه، پذیرفت [۲۶]. برخی نیز ساخت منبر را در سال هفتم یا پس از آن به افراد دیگری نسبت می‌‌دهند[۲۷].

تمیم و به نقل مشهور غلام وی، اولین کسی بود که در مسجد پیامبر (ص) با استفاده از روغن، چراغ روشن کرد و بدین سبب آن حضرت در حق وی دعا کرد. پیش از آن، برای روشنایی مسجد از شاخه و برگ خرما استفاده می‌‌شد[۲۸]. گویند تمیم اسب خود به نام "الورد" را به رسول خدا (ص) بخشید؛ اما زمان دقیق آن معلوم نیست[۲۹]. عده‌ای تمیم را در شمار راویان حدیث نبوی آورده و شمار احادیث او را ۱۸ مورد برشمرده‌اند. کسانی مانند عبدالله بن وهب، سُلیم بن عامر و شرحبیل بن مسلم، از ناقلان و راویان حدیث او بوده اند[۳۰].[۳۱]

تمیم پس از رسول خدا (ص)

از وی در عهد خلافت ابوبکر، خبری در دست نیست، جز فرمان خلیفه مبنی بر واگذاری اقطاع داده شده به تمیم در زمان پیامبر (ص)[۳۲]؛ اما خلیفه دوم، توجهی ویژه به او داشت، چنان که گفته‌اند: عمر وی را تمجید و از او با عنوان بهترین مدنی (خیر اهل المدینه) یاد می‌‌کرد [۳۳] و وی را صاحب کرامات می‌‌دانست [۳۴]. گویند در سال ۱۴ قمری پس از آنکه عمر دستور داد نمازهای نافله در شب‌های ماه مبارک رمضان به صورت جماعت (نماز تراویح) گزارده شود ـ در زمان رسول خدا (ص) و ابوبکر به صورت فرادی خوانده می‌‌شد ـ به ابی بن کعب و تمیم داری دستور داد امامت این نمازها را بر عهده گیرند، از این رو آن دو، امامت جماعت مردان را و سلیمان بن ابی حشمه امامت جماعت زنان را عهده دار شدند[۳۵].

نیز آمده است که تمیم نخستین کسی بود که در مسجد پیامبر به قصه گویی پرداخت[۳۶]؛ زیرا عمر به کسی اجازه نمی‌داد برای مردم قصه بگوید؛ ولی به او اجازه داد. بنابه گزارشی، تمیم در عهد عمر در هفته یک روز و در دوره عثمان، دو روز برای مردم قصه می‌‌گفت[۳۷]. برخی قصه گویی او را صرفاً به زمان عثمان نسبت داده و از توجه ویژه عثمان به او سخن گفته‌اند[۳۸].

طبق نقلی، عمر تنها در یک مورد تمیم را نکوهش کرد و او را با تازیانه زد و آن بدان سبب بود که تمیم پس از نماز عصر ـ به رغم نهی عمر از نمازگزاردن بعد از نماز عصر تا مغرب ـ دو رکعت نماز خواند [۳۹]. تمیم در فتح مصر[۴۰] شرکت داشت و مدتی بر بیت المقدس امارت کرد که زمان آن مشخص نیست[۴۱].

زمانی تمیم به مسافرتی طولانی رفت. همسرش به گمان درگذشت او با شخص دیگری ازدواج کرد و چون تمیم از سفر بازگشت برای حل مشکل، نزد امیرمؤمنان (ع) آمد و با قضاوت آن حضرت، زن به خانه تمیم بازگشت[۴۲]. از آنجا که تمیم پس از قتل عثمان [۴۳] و در آغاز حکومت امیرمؤمنان، علی (ع) به شام رفت، لذا می‌‌توان این گزارش را مربوط به دوره قبل از حکومت آن حضرت دانست.

منابع اهل سنت برای تمیم شأن و مقامی والا قائل‌اند و وی را در زمره زاهدان و اهل تهجد دانسته[۴۴] و آورده‌اند که در نمازش سوره‌های طولانی (مئین) را تلاوت می‌‌کرد[۴۵]، همه قرآن را در یک رکعت خوانده[۴۶] و ختم قرآن او در مدت ۷ روز بود[۴۷]. کراماتی نیز به وی نسبت داده شده است؛ مانند هدایت آتش با دستش به دره‌ای یا غاری[۴۸].

به نقل ابن سیرین، در جامه‌ای که ۱۰۰۰ درهم خریده بود، نماز گزارده است[۴۹]. کسانی از بزرگان اهل سنت، مانند ابن سیرین، برخی اعمال خود، چون نماز خواندن در جامه‌های گران‌بها را به کار تمیم مستند کرده‌اند، از این رو عمل تمیم را به معترضان، یادآوری می‌‌کردند[۵۰].

در شرح حال و تکریم تمیم، اخباری نیز آورده‌اند که نمی‌توان آنها را تأیید و بر آنها اعتماد کرد؛ مانند اینکه او مژده بعثت پیامبر (ص) را از زبان جنّ شنید و پس از آنکه به مدینه آمد مسلمان شد[۵۱]، تنها کسی بود که پیامبر (ص) سخن او را درباره جسّاس و دجّال بر منبر بازگفت[۵۲] و قرآن را در دوران حیات رسول خدا (ص) جمع کرد [۵۳].

در مقابل، برخی محققان شیعی، با تنقیص تمیم او را همانند کعب الاحبار و وهب بن منبه دانسته‌اند که اسرائیلیات را وارد فرهنگ اسلامی می‌‌کرد[۵۴]؛ نیز حرکت وی از مدینه به شام، پس از قتل عثمان[۵۵] را نشان انحراف تمیم از امیرمؤمنان علی (ع) می‌‌دانند[۵۶].

سرانجام تمیم داری در سال ۴۰ قمری در بیت المقدس درگذشت[۵۷] و در بیت جبرین (حد فاصل غزه و بیت المقدس) به خاک سپرده شد[۵۸]. مشهور آن است از وی نسلی نماند[۵۹]؛ اما برخی او را دارای فرزند دانسته، احمد بن محمد بن یعقوب داری محدّث را به او منتسب می‌‌دانند[۶۰]. خانه تمیم داری در مدینه تا عصر حاضر محل توجه اهل سنت بوده و زیارت می‌‌شد[۶۱]. درباره تمیم، مقریزی کتابی با عنوان "ضوء الساری فی معرفة خبر تمیم الداری" نگاشته است[۶۲].به زبان اردو و فارسی نیز کتابی به نام حکایت تمیم الداری نوشته شده است[۶۳].[۶۴]

تمیم داری در شأن نزول

در تفاسیر، در شأن نزول آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَأَصَابَتْكُم مُّصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لاَ نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلاَ نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الآثِمِينَ فَإِنْ عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الأَوْلَيَانِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِن شَهَادَتِهِمَا وَمَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يَأْتُواْ بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجْهِهَا أَوْ يَخَافُواْ أَن تُرَدَّ أَيْمَانٌ بَعْدَ أَيْمَانِهِمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاسْمَعُواْ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ[۶۵] دو گزارش متضاد در خصوص تمیم، وجود دارد که با کنکاش در منابع تاریخی و تفسیری، خطاهای آشکاری در آن گزارش‌ها به چشم می‌‌خورند؛ بنا به یکی از گزارش‌ها تمیم داری به اتفاق دو نفر نصرانی به نام‌های ابن بندی و ابن ابی ماریه سهمی، به قصد تجارت از مدینه خارج شدند. در اثنای راه، تمیم بیمار شد و چون مرگ خود را نزدیک دید وصیتنامه‌ای متضمن بر صورت اثاثیه خود، نوشت و آن را در میان کالاهای سفرش پنهان کرد؛ آن گاه اموال خویش را به همسفرانش سپرد و بدانان وصیت کرد که در بازگشت از سفر آنها را به ورثه‌اش تحویل دهند. همسفران پس از مرگ تمیم، با تجسس در اموال وی، برخی از اشیای قیمتی آن، از جمله جامی زرین را ربودند و سایر ما ترک او را طبق وصیت وی به خانواده‌اش تحویل دادند. ورثه با خواندن فهرست اموال تمیم که خود وی میان وسایلش جاسازی کرده بود دریافتند برخی از اموال تمیم موجود نیست، از این رو نخست مطلب را با همسفران وی در میان گذاشتند؛ اما چون آنان اظهار بی‌اطلاعی کردند و منکر دستبرد به اموال شدند، موضوع را با پیامبر (ص) در میان گذاشتند. آن حضرت چون دلیلی ضد همسفران تمیم نداشت پس از سوگند دادنشان، ایشان را تبرئه کرد؛ اما چیزی نگذشت که اموال ربوده شده شناسایی شد. ورثه تمیم جریان را به عرض رسول خدا (ص) رساندند. حضرت منتظر حکم ماند تا آیات یاد شده نازل شدند. در پی آن پیامبر (ص) دستور داد اولیای تمیم سوگند یاد کردند؛ آن گاه اموال را از سارقان گرفت و به ورثه داد[۶۶]. این گزارش با داده‌های تاریخی سازگاری ندارد، زیرا به نقل سیره‌نویسان و مورخان، تمیم داری در سال چهلم هجرت درگذشته است [۶۷]. مناسبات او با عمر و عثمان نیز که بدان اشاره شد، حیات تمیم را دست کم تا سال یاد شده تأیید می‌‌کند، از این رو نظر بحرانی، کلینی و قمی را نمی‌توان تأیید کرد.

در گزارشی دیگر، از طرفی برخی مفسران مشهور، به نقل از خود تمیم داری آورده‌اند که این آیات درباره من و عدی بن بداء نازل شده که هر دو مسیحی بودیم.[۶۸] و در سفری تجاری، بدیل بن ابی ماریه سهمی قریشی که همراه، بود، بیمار شد و درگذشت. پس از مرگ وی، ما از میان لوازم سفرش، جامی زرین را ربوده، به مبلغ ۱۰۰۰ درهم فروختیم و آن را میان خود قسمت کردیم. در بازگشت، مطابق وصیت بدیل، اموال وی را به خانواده‌اش بازگرداندیم و چون آنان مطابق نوشته بدیل که میان اثاثیه‌اش جاسازی کرده بود، از مفقود شدن جام آگاهی یافتند به ما مراجعه کردند؛ ولی ما منکر سرقت آن شدیم. با گذشت زمان، هنگامی که من مسلمان شدم، با مراجعه به ورثه بدیل، آنان را از ربوده شدن جام زرین آگاه ساخته، ۵۰۰ درهم بدانان پرداختم و برای دریافت مبلغ باقیمانده، ایشان را به همسفرم عدی، راهنمایی کردم. ورثه بدیل، نزد رسول خدا (ص) آمدند و آن حضرت از آنان دلیل خواست. سپس آنان را سوگند داد و چون آیات یاد شده نازل شد، پیامبر (ص) ۵۰۰ درهم را از عدی گرفت و به آنها داد[۶۹].

این آیات برای حفظ حقوق و اموال مردم دستورهایی می‌‌دهند، مانند وصیت به هنگام مرگ، سوگند بعد از نماز برای ادای شهادت و نحوه شهادت. گزارش‌های دیگری نیز از این داستان با اندک تفاوت‌هایی رسیده‌اند[۷۰] مفسران برخی آیات مکّی را که از علم و اعتقاد اهل کتاب به ظهور رسول خدا (ص) و حقانیت قرآن سخن می‌‌گویند، بر مسیحیان و یهودیان معدودی همانند تمیم داری که سال‌ها پس از هجرت آن حضرت به یثرب، به اسلام گرویدند تطبیق کرده‌اند.

قتاده، ابن عباس و مجاهد گفته‌اند: آیه ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۷۱]، به مسیحیانی چون تمیم داری، سلمان فارسی و یهودیانی چون عبدالله بن سلام اشاره دارد. در این آیه، با تأکید بر معجزه بودن قرآن، خطاب به کافرانی که هر روز بهانه‌ای تازه تراشیده، معجزه می‌‌طلبند آمده است که گواهی خداوند و کسانی که علم کتاب نزد آن‌هاست، برای حقانیت و رسالت پیامبر (ص) کفایت می‌‌کند؛ اما براساس روایات فراوانی مقصود از ﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ امیرمؤمنان، علی (ع) است[۷۲].

طبرسی[۷۳] به نقل از قتاده آورده است: هنگامی که مسیحیانی چون تمیم داری، سلمان فارسی و جمعی از علمای یهود از اهل کتاب مسلمان شدند، آیات ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ [۷۴] درباره ایشان نازل شد. در این آیات، خداوند به ایمان آوردن کسانی که قبلا به آنها کتاب آسمانی داده شده، اشاره فرموده که آنان چون قرآن را هماهنگ با نشانه‌هایی می‌‌بینند که در کتب آسمانی خود یافته‌اند، با خوانده شدن آیات قرآن، ضمن تصدیق آن، می‌‌گویند که ما پیش از آنکه قرآن نازل شود در برابر آن تسلیم بودیم. آنان دوبار از پاداش برخوردار می‌‌شوند؛ یک بار به سبب ایمانشان به کتاب آسمانی خودشان و یک بار نیز به سبب ایمان آوردن به پیامبر اعظم (ص) یا بدین سبب دوبار اجر داده می‌‌شوند که قبل از ظهور پیامبر اکرم (ص) و بعد از آن، به آن حضرت ایمان داشتند.

ابن قتیبه دینوری[۷۵] تمیم داری را در زمره کسانی دانسته که آیه ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ[۷۶] بدانان اشاره دارد و می‌‌فرماید: ایشان به کتاب آسمانی ایمان داشته و آن را تلاوت می‌‌کردند.[۷۷]

تمیم بن اوس الداری و احادیث اسرائیلیات

ابورقیه تمیم بن اوس بن حارثه الداری از عالمان مسیحی است که در سال نهم هجری به مدینه آمد و اسلام را پذیرفت. وی راهب زمان خویش و عابد مردم فلسطین بود. [۷۸] این کاهن مسیحی که پس از پذیرش اسلام، گرایش‌های مسیحی خود را حفظ کرده بود، نخستین کسی است که داستان‌سرایی را در مسجد رواج داد و حتّی به اتفاق روایات، نخستین قصّه‌گو در اسلام است. [۷۹] وی از خلیفه دوم اجازه قصّه‌گویی خواست. عمر ابتدا ممانعت کرد. سپس به او اجازه داد تا پیش از نماز جمعه مردم را موعظه کند. این امر در زمان خلافت عثمان به هفته‌ای دوبار افزایش یافت. [۸۰] مشهورترین حدیثی که از وی نقل شده، حدیث جساسه (خبرچین) است که مسلم آن را در صحیح خود نقل کرده است. [۸۱] این حدیث افزون بر ضعف سند، از نظر محتوا نیز با معیارهای حدیث صحیح سازگاری ندارد. [۸۲] او در شام درگذشت و در «بیت جبرین» فلسطین دفن شد[۸۳].[۸۴]

منابع

پانویس

  1. جمهرة انساب العرب، ص ۴۲۲؛ الانساب، ج ۲، ص ۳۳، ۴۴۲.
  2. الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۷۰؛ خزانة الأدب، ج ۷، ص ۳۳۰؛ تاریخ الاسلام، ج ۷، ص ۴۰۴.
  3. الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۷۰؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۴۲۸.
  4. الطبقات، ج ۷، ص ۲۸۶؛ الجرح و التعدیل، ج ۲، ص ۴۴۰؛ الثقات، ج ۳، ص ۴۰.
  5. الاصابه، ج ۱، ص ۴۸۸.
  6. الاصابه، ج ۱، ص ۴۸۸.
  7. کنزالعمال، ج ۸، ص ۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۴۲؛ الانساب، ج ۲، ص ۳۳.
  8. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۹۶؛ الکافی، ج ۷، ص ۵؛ اسباب النزول، ص ۱۷۵.
  9. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۵۴؛ الطبقات، ج ۱، ص ۲۵۸؛ جمهرة انساب العرب، ص ۴۲۲.
  10. الطبقات، ج ۱، ص ۲۵۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۷۰؛ تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۳۲۶.
  11. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۵۴.
  12. الطبقات، ج ۱، ص ۲۵۹؛ اسد الغابه، ج۲، ص ۳۶۵؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۶۴.
  13. اسدالغابه، ج ۱، ص ۴۲۹؛ الطبقات، ج ۷، ص ۲۸۶؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۶۹.
  14. معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۱۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۴۴.
  15. الطبقات، ج ۱، ص ۲۵۹؛ امتاع الاسماع، ج ۱۳، ص۱۴۲؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۶۷؛ معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۱۳.
  16. صبح الاعشی، ج ۱۳، ص ۱۲۲.
  17. اسدالغابه، ج ۲، ص ۳۶۵؛ الاصابه، ج ۲، ص ۵۰۵.
  18. مکاتیب الرسول، ج ۳، ص ۵۱۵.
  19. امتاع الاسماع، ج ۱۳، ص ۱۴۲؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۹، ص ۶۴۳، «اقطاع».
  20. الطبقات، ج ۷، ص ۲۸۶؛ الاصابه، ج ۱، ص ۴۴۸.
  21. المغازی، ج ۲، ص ۶۹۵؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۵۴.
  22. المحبر، ص ۴۵۲؛ تهذیب الکمال، ج ۳، ص ۵۴؛ المعارف، ص ۱۶۸.
  23. الردّه، ص ۳۱۹؛ الفتوح، ج ۱، ص ۵۵ ـ ۶۸.
  24. اسدالغابه، ج ۵، ص ۱۴۵، ۶۲۱؛ انساب الاشراف، ج ۴، ص ۳۰۲؛ الاصابه، ج ۸، ص ۴۸۰.
  25. الاصابه، ج ۷، ص ۳۰.
  26. الطبقات، ج ۱، ص ۱۹۲؛ امتاع الاسماع، ج ۱۰، ص ۱۰۶؛ الاصابه، ج ۵، ص ۴۶۱.
  27. امتاع الاسماع، ج ۱۰، ص ۹۶، ۱۰۶؛ نظام اداری مسلمانان در صدر اسلام، ص ۴۹ ـ ۵۰.
  28. الخصال، ص ۲۹۴؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۴۱۰؛ الاستیعاب، ج ۲، ص ۶۸۳.
  29. الطبقات، ج ۱. ص ۴۹۰؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۲۱۸؛ تاریخ دمشق، ج ۴، ص ۲۲۷.
  30. الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۷۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۴۱؛ تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۳۲۶ ـ ۳۲۷.
  31. سامانی، سید محمود، مقاله «تمیم داری لخمی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۸، ج۸.
  32. اسدالغابه، ج ۶، ص ۳۱۷؛ الطبقات، ج ۱، ص ۲۵۹.
  33. تهذیب الکمال، ج ۳، ص ۵۵.
  34. دلایل النبوه، ابونعیم، ج ۲، ص ۵۸۳؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج ۶، ص ۸۰.
  35. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۴۰؛ الطبقات، ج ۵، ص ۲۹۶؛ الانساب، ج ۲، ص ۴۴۳.
  36. المصنف، صنعانی، ج ۳، ص ۲۱۹؛ تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۱۱ ـ ۱۲؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۴۴۹.
  37. تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۱۱ ـ ۱۲؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۸۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۴۷.
  38. تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۱۰؛ المصنف، صنعانی، ج ۳، ص ۲۱۹.
  39. کنزالعمال، ج ۸، ص ۱۸۰.
  40. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵؛ البدایة والنهایه، ج ۷، ص ۱۱۰.
  41. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۲۴۳؛ ج ۱۱، ص ۱۴۰.
  42. اعلام القرآن، ص ۲۰۶.
  43. الطبقات، ج ۷، ص ۲۸۶؛ تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۳۲۶.
  44. اسد الغابه، ج ۱، ص ۴۲۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۴۵؛ الاصابه، ج ۱، ص ۴۸۸.
  45. تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۷۱۳.
  46. المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۲، ص ۳۸۶؛ الثقات، ج ۳، ص ۴۰؛ الانساب، ج ۲، ص ۴۴۲.
  47. سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۴۵؛ صفة الصفوه، ج ۱، ص ۳۳۲.
  48. دلائل النبوه، بیهقی، ج ۶، ص ۸۰؛ دلائل النبوه، ابونعیم، ج ۲، ص ۵۸۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۴۷.
  49. عقد الفرید، ج ۲، ص ۳۶۶ ـ ۳۶۷؛ الثقات، ج ۳، ص ۴۰.
  50. الثقات، ج ۳، ص ۴۰؛ صفة الصفوه، ج ۱، ص ۳۳۲؛ عقد الفرید، ج ۲، ص ۳۶۶ ـ ۳۶۷.
  51. امتاع الاسماع، ج ۴، ص ۱۵؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۲۱؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۹۲.
  52. المعجم الکبیر، ج ۲۴، ص ۳۸۵؛ جمهرة انساب العرب، ص ۴۲۲؛ الاصابه، ج ۱، ص ۴۸۸.
  53. تفسیر قرطبی، ج ۱، ص ۴۱ ـ ۴۲؛ تاریخ الاسلام، ج ۳، ص ۶۱۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۴۵.
  54. مکاتیب الرسول، ج ۱، ص ۶۵۹؛ تدوین القرآن، ص ۴۴۴ ـ ۴۵۱؛ الصحیح من السیره، ج ۱، ص ۱۲۴؛ ج ۶، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۲.
  55. الاصابه، ج ۱، ص ۸۳۸، ۴۸۸؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۱۵؛ الخصال، ص ۲۹۴.
  56. قاموس الرجال، ج ۲، ص ۴۲۲.
  57. سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۴۸؛ الوافی بالوفیات، ج ۱۰، ص ۲۵۲.
  58. الثقات، ج ۳، ص ۴۰؛ الاصابه، ج ۱، ص ۴۸۸.
  59. جمهرة انساب العرب، ص ۴۲۲؛ تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۳۲۸.
  60. معجم الاوسط، ج ۷، ص ۳۱۵؛ الکامل، ج ۲، ص ۹۲؛ تهذیب الکمال، ج ۲۷، ص ۲۱.
  61. الذریعه، ج ۷، ص ۵۲.
  62. الاعلام، ج ۲، ص ۸۷.
  63. الذریعه، ج ۷، ص ۵۲.
  64. سامانی، سید محمود، مقاله «تمیم داری لخمی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۸، ج۸.
  65. «ای مؤمنان! چون مرگ یکی از شما در رسد گواه گرفتن میان شما هنگام وصیت، (گواهی) دو (مرد) دادگر از شما (مسلمانان) است و اگر سفر کردید و مصیبت مرگ گریبان شما را گرفت (و گواه مسلمان نیافتید) دو گواه دیگر از غیر شما (مسلمانان) است و اگر (به آنها) شک دارید آنان را تا پس از نماز باز دارید آنگاه سوگند به خداوند خورند که: ما آن (گواهی خود) را به هیچ بهایی نمی‌فروشیم هرچند (درباره) خویشاوندان (ما) باشد و گواهی (در پیشگاه) خداوند را پنهان نمی‌داریم که اگر بداریم از گناهکاران خواهیم بود. پس اگر دانسته شود که آن دو گواه خیانت کرده‌اند، دو تن دیگر از میان همان کسانی که آن دو شاهد سزاوارتر در حق آنان خیانت کردند، جای آن دو را می‌گیرند و به خداوند سوگند می‌خورند که: گواهی ما درست‌تر از گواهی آن دو تن است و ما (از راستی) تجاوز نکرده‌ایم که اگر کنیم بی‌گمان از ستمکاران خواهیم بود. این (روش) نزدیک‌تر است به اینکه گواهی دادن را درست به جای آورند یا بترسند که سوگندهایی جایگزین سوگندهای آنان شود و از خداوند پروا کنید و گوش فرا دهید و خداوند گروه نافرمانان را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۱۰۶-۱۰۸.
  66. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۹۶ ـ ۱۹۷؛ البرهان، ج ۲، ص ۳۷۴ ـ ۳۷۵؛ الکافی، ج ۷، ص ۵.
  67. سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۴۸؛ سبل الهدی، ج ۱، ص ۳۱۰؛ فتح الباری، ج ۳، ص ۳۹.
  68. التعریف والاعلام، ص ۵۲؛ کشف الاسرار، ج ۳، ص ۲۵۱؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۶۹ ـ ۷۰.
  69. جامع البیان، ج ۷، ص ۱۵۶ ـ ۱۵۷؛ اسباب النزول، ص ۱۷۵؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۳۹۵ ـ ۳۹۶.
  70. جامع البیان، ج ۷، ص ۱۵۸ ـ ۱۵۹.
  71. «و کافران می‌گویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
  72. مجمع البیان، ج ۳، ص ۴۶۲؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۳۸۵.
  73. مجمع البیان، ج ۷، ص ۴۰۳؛ التبیان، ج ۸، ص ۱۶۲.
  74. کسانی که پیش از آن به آنان کتاب (آسمانی) داده بودیم به آن ایمان می‌آورند. و چون (قرآن) برای آنان خوانده شود می‌گویند: ما بدان باور داریم که راستین است، از سوی پروردگار ماست، ما پیش از آن (هم) گردن نهاده بودیم. آنانند که پاداششان برای شکیبی که ورزیده‌اند دو بار به آنان داده می‌شود و بدی را با نیکی دور می‌سازند و از آنچه روزیشان کرده‌ایم می‌بخشند. و چون (سخن) یاوه بشنوند از آن دوری می‌گزینند و می‌گویند: کردارهای ما، از آن ما و کردارهای شما از آن شما، (ما را به خیر و) شما را به سلامت! ما را با نادانان کاری نیست؛ سوره قصص، آیه: ۵۲-۵۵.
  75. تأویل مشکل القرآن، ص ۲۷۲.
  76. «پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستاده‌ایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
  77. سامانی، سید محمود، مقاله «تمیم داری لخمی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۸، ج۸.
  78. الاصابه، ج ۱، ص۴۸۸؛ اضواء علی السنة المحمدیه، ص۱۸۲.
  79. فجر الاسلام، ص۱۵۹؛ اسدالغابه، ج ۱، ص۴۲۸.
  80. سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص۴۴۷ ـ ۴۴۸.
  81. صحیح مسلم، ج ۹، ص۴۱۲ ـ ۴۱۷.
  82. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۰۷.
  83. الاصابه، ج ۱، ص۴۸۸.
  84. معرفت، محمد هادی، مقاله «اسرائیلیات»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ج۳.