دنیاگرایی و دنیاطلبی در معارف و سیره علوی
مقدمه
یکی از مهمترین محورهای سخنان امام علی(ع) زهد و دوری از دنیا است و او در این مقام سخن را تمام کرده است. واقعیت تجربه شده آن است که دنیا برای انسان باقی نیست و انسان نیز در دنیا بقایی ندارد. انسان برای دنیا آفریده نشده و آفریدگار انسان و جهان، انسان را به سمت دنیا فرانخوانده است. دنیا همانگونه که انسان را با زینتهایش میفریبد، با رنجهایش برحذر میدارد؛ پس تمام دنیا فریب نیست؛ بلکه در خود تنبیه را نیز گنجانده است. ویژگی دنیا این است که لذتش با رنجش آمیخته است: إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا [۱]. امام در ادامه، انسانها را این گونه فرا میخواند «وَ سَابِقُوا فِيهَا إِلَى الدَّارِ الَّتِي دُعِيتُمْ إِلَيْهَا»[۲].
برداشت رایج در این موارد، خروج حب دنیا از دل و جان است؛ ولی شاید بتوان گفت که «دنیا» امری عینی نیست؛ بلکه به طور کامل درونی و رهیافتی نفسانی است. در فرهنگ دینی، میان جهان و حتی طبیعت مادی از یک سو و دنیا از سوی دیگر، بسی تفاوتها وجود دارد. در هیچ آیه و حدیثی جهان و ماده نکوهش و سرزنش نشده و نباید هم میشده است. جهان با تمام مراتبش آفریده خدایی زیبا، بلکه زیباترین است و هر آنچه از زیبا پدید میآید، زیبا است؛ الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ [۳]. بنابراین، مراد از دنیا، حالت وابستگی به جهان ماده است و نه خود جهان ماده؛ چراکه انسان فقط در همین جا به رشد میرسد و از همین جهان میتواند برای ابدیت خود زاد و توشه بیندوزد. بیان امیرمؤمنان(ع) از این نیز فراتر است: «أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ»[۴]. او نفرموده است دنیا را از قلب خویش خارج کنید؛ بلکه میفرماید: قلب خود را از دنیا بیرون کنید؛ بدین معنا که چون قلب شریف و فقط برای خدا است، چنان با حب دنیا ناسازگاری دارد که باید آن را از دنیا گرفت، نه اینکه دنیا را از آن ستاند.
اینها گوشهای از ویژگیهایی بود که در نهج البلاغه برای قلب ثابت شده است. دیگر اوصاف را به اختصار بنگرید: (قساوت [۵]، شیفتگی [۶]، خوف [۷]، رجا [۸]، سکونت [۹]، حسرت [۱۰]، جزع [۱۱]، کینه [۱۲]، تواضع [۱۳]، مهربانی [۱۴]، شهوت [۱۵]، عناد [۱۶]، سلامت [۱۷]، تحیر [۱۸] و سرور [۱۹]. نتیجه آنکه قلب دارای یک سلسله ویژگیهایی است که حتی گاهی مثل حزن و سرور یا خشوع و عناد، متقابلند؛ بنابراین یکی از ابعاد قلب آن است که محل حالات و صفات نفسانی قرار میگیرد.[۲۰]
عشق به دنیا
ابزار شناخت انسان، عبارت است از حواس ظاهری، همچون چشم و گوش، و قوای ادراکی باطنی، همچون قلب و عقل، حضرت امیر(ع) عشق به دنیا را موجب ضعف این قوا و مانع شناخت حقیقت دنیا میداند: بر لاشه مرداری روی آوردند که با خوردنش کارشان به رسوایی کشید و همگان بر دوستیاش همداستان شدند. آری، آن کس که به چیزی عشق ورزد، چشمش کور و قلبش بیمار میشود. چنین کسی با چشم نابینا مینگرد و با گوشی ناشنوا میشنود؛ زیرا بیگمان، شهوتها پرده خردش را دریدهاند و دنیا قلبش را میرانده و او را با تمام وجود شیفته خود ساخته است. چنین است که او برده دنیا و دنیاداران میشود؛ همسو با سایه دنیا به هر سو میگردد و به هر جا روی میآورد، بیآنکه از نهیبهای خداوند اثر پذیرد و از ادامه این راه بازایستد یا پند پذیرد[۲۱]. بنابراین حدیث، خطر بزرگ عشق این است که در آغاز، ابزار شناخت را از کار میاندازد و آنگاه انسان را شیفته خود میکند «وَ وَلِهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ» و انسان را به چرخهای در میآورد که گمراهی در آن رو به افزایش است. عشق، آدمی را کور میکند و شیفتگی دنیا ابزار شناخت را از میان میبرد و راه را بر هدایت و پندپذیری میبندد «لَا يَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ وَ لَا يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ». در گفتار حضرت امیر(ع) کمتر موضوعی چونان حب دنیا نکوهش شده است[۲۲]؛ اما همانگونه که او خود جامع اضداد بو، گفتارش نیز جوانب متقابل هر موضوعی را در بر دارد. آن حضرت - از زاویهای دیگر - حب دنیا را امری طبیعی دانسته، میفرماید: «مردم، فرزندان دنیایند و هیچ فرزندی برای دوستی مادرش سرزنش نمیشود»[۲۳]. نیز میفرماید: «مردم فرزندان دنیایند و فرزند بر دوستی مادر آفریده شده است»[۲۴]. چگونه حب دنیا از یک سو طبیعی و فطری و روا است و از سوی دیگر ریشه فسادها، گمراهیها و جهل؟ سه پاسخ برای از میان بردن این ناسازگاری، مطرح است: نخست. نه دنیا ناپسند است و نه حب آن، بلکه آن را هدف کردن و راضی شدن به زندگی دنیایی، ناپسند است[۲۵]. این پاسخ گرچه در نکوهش دنیا محوری و دنیاخواهی صادق است، دامان حب دنیا را از نکوهش پاک کرده است. دوم. حبی که فرزند را به آن نمیتوان نکوهید و طبیعی و فطری است، با حبی که نکوهیده است، از جهت شدت و ضعف گوناگون است. حب دنیا اگر در حد برآوردن نیازهای طبیعی حیات باشد، نه تنها نکوهیده نیست، پسندیده نیز هست؛ ت؛ ولی اگر به زیادهروی کشیده شود و مصداق شیفتگی گردد، ناپسند است. این پاسخ، مصداق حب ناپسند را معین کرده است و شاید بتوان مقصود از پاسخ نخست را نیز همین معنا دانست؛ زیرا حب بیش از حد است که دنیا را هدف میسازد و انسان را به آن راضی میکند. سوم. آن حب دنیا که برای رفع حوایج طبیعی دنیا است و یا دنیا را وسیله بندگی خدا میکند، اصلاً حب دنیا نیست و در لسان دین نیز حب دنیا نامیده نمیشود؛ بلکه حب آخرت است[۲۶].[۲۷]
منابع
پانویس
- ↑ «به راستی با دشواری، آسانی همراه است» سوره انشراح، آیه ۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۲، ص۵۶۱.
- ↑ «اوست که هر چه آفرید نیکو آفرید» سوره سجده، آیه ۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۴، ص۶۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 82.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 177 و 90.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 90.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 90.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 124.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 218 و 212 و 184.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 212.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 222.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 224.
- ↑ نهج البلاغه، نامه 53.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت 184.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 49.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 205.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 225.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 249.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۶۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹، ص۲۰۴؛ نهج السعاده، ج۲، ص۶۴۸، با اندکی اختلاف در تعابیر.
- ↑ برای نمونه: ر.ک: غررالحکم، ج۳، ص۳۹۷ - ۳۹۵، احادیث ۴۸۷۸ - ۴۸۶۸، با گزینش:
- دوستی دنیا، ریشه هر گناهی است.
- دوستی دنیا، ریشه فتنهها و بنیاد گرفتاریها است.
- دوستی دنیا، باعث طمع کاری است.
- دوستی مال، پایان کار را تباه میکند.
- دوستی مال، آمال را تقویت و اعمال را فاسد میکند.
- دوستی دنیا عقل را از بین میبرد و قلب را از شنیدن حکمت و دانش ناشنوا میسازد و موجب عذاب دردناک میگردد.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۰۳، ص۷۰۲؛ تمام نهج البلاغه، ص۵۵۱. در منبع اخیر، به جای مادر، سخن از مرد است.
- ↑ غررالحکم، ج۲، ص۶۴، ح۱۸۵.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، بیست گفتار، گفتار ۱۱، ص۲۰۰.
- ↑ ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۶۲. نیز ر.ک: علی اکبریان، حسن علی، ارزش دنیا، ص۶۱.
- ↑ اکبریان، حسنعلی علی، مقاله «حقیقت دنیا»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۳۷۸.