احمد بن حسن قطان در تراجم و رجال
آشنایی اجمالی
احمد بن الحسن القطان[۱] در سند چهار روایت تفسیر کنز الدقائق[۲]، به نقل از کتب علل الشرائع، عیون أخبار الرضا S، خصال و توحید شیخ صدوق نقل شده است؛ از جمله:
«فی کتاب الخصال: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ عَنْ بَكْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ الْفَضْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ S عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا[۳] فَقَالَ S: فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَنْ يَقُولَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ عَشْرَ مَرَّاتٍ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا عَشْرَ مَرَّاتٍ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ[۴] وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۵] قَالَ فَقُلْتُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي. فَقَالَ يَا هَذَا لَا شَكَّ فِي أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي وَ لَكِنْ قُلْ كَمَا أَقُولُ»[۶].[۷]
شرح حال راوی
نام راوی در کتب رجالی قدما ذکر نشده است و در اسناد روایات کتب اربعه نیز قرار نگرفته است، ولی شیخ صدوق روایات بسیار فراوانی از وی با همین عنوان و با عنوان "احمد بن الحسن القطان المعروف بأبي علي بن عبدربه (عبدويه) العدل"[۸] نقل کرده است؛ چنان که در بعضی اسناد با وصف «الرازی» آمده است، از آن جهت که اهل ری بوده است[۹].
یادآوری میگردد که نام راوی در بعضی اسناد «احمد بن الحسین»[۱۰] و «ابوعلی احمد بن ابی الحسن»[۱۱] و نیز با کنیه «أبوسعید»[۱۲] ثبت شده است که مصحف است، چنان که بعضی بزرگان به آن اشاره کردند[۱۳].[۱۴]
طبقه راوی
از تاریخ ولادت و وفات راوی گزارشی نرسیده است، ولی از بعضی اسناد استفاده میشود که وی در سال ۳۰۲ ق[۱۵] زنده بوده است و از جهت طبقه، از راویان طبقه نهم محسوب میگردد که از ملاحظه استادان و شاگردانش معلوم میشود؛ زیرا از جمله اساتید وی احمد بن محمد بن سعید کوفی، معروف به ابن عقده است که از طبقه هشتم به شمار میرود[۱۶] و در سال ۳۳۳ ق وفات یافته است[۱۷] و از جمله شاگردانش، شیخ صدوق است که روایات فراوانی از ایشان نقل کرده و در سال ۳۸۱ ق وفات کرده و از طبقه دهم شمرده میشود[۱۸].[۱۹]
استادان و شاگردان راوی
احمد بن الحسن القطان از افراد بسیاری نقل حدیث کرده است که از مشایخ حدیثی وی به شمار میروند؛ از جمله: ابوالعباس احمد بن یحیی بن زکریا قطان، احمد بن محمد بن سعید کوفی (معروف به إبن عقده)، بکر بن عبدالله بن حبیب[۲۰]، عبدالرحمن بن محمد حسنی، محمد بن سعید بن ابیشحمه، عباس بن فضل مقری، حسن بن علی سکری (ابو سعید سکری)، ابویزید محمد بن یحیی بن خلف بن یزید مروزی، ابوبکر احمد بن محمد بن عبده نیشابوری، قاسم بن عباس[۲۱]، ابوعبدالله احمد بن محمد بن ابراهیم بن ابی رجال بغدادی، نعمان بن احمد بن نعیم واسطی، ابوعلی محمد بن علی بن اسماعیل یشکری مروزی، ابوالحسین طاهر بن اسماعیل خثعمی، علی بن حسن بن سالم، ابوعبدالرحمن عبدالله بن سعدان بن سهل یشکری، ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز بغوی، ابوبکر عبدالله بن سلیمان بن اشعث و ابوبکر محمد بن قارن[۲۲]؛ اما از شاگردان حدیثی وی تنها میتوان شیخ صدوق را نام برد[۲۳].
مذهب و گرایش فکری راوی
در جایی به مذهب و گرایش فکری راوی تصریح نشده است، ولی بعضی مانند سید صدرالدین صاحب الوافیة[۲۴]، آیة الله خویی[۲۵] و علامه شوشتری[۲۶] به عامی بودن وی نظر دادند و به امور ذیل استدلال کردند:
- عبارت شیخ صدوق که از ایشان به "شیخ لأهل الحدیث" تعبیر کرده است.
- وصف ایشان به العدل در عبارت شیخ صدوق: "أحمد بن الحسن القطان المعروف بأبي علي بن عبد ربه (عبدويه) العدل"[۲۷].
- عبارت شیخ صدوق در کمال الدین: "نقل مخالفونا من أصحاب الحديث نقلاً مستفيضاً من حديث عبدالله بن مسعود ما حدثنا به احمد بن الحسن القطان"[۲۸].
در مقابل، بعضی رجالیان به قرینه ترحّم و ترضّی شیخ صدوق به امامی بودن راوی نظر دادند[۲۹].[۳۰]
بررسی
قرائن و شواهد، عامی بودن راوی را تقویت میکند؛ زیرا:
- تعبیر «العدل» و یا «شیخ الحدیث» از جمله اصطلاحاتی است که در کتب رجالی عامه رایج است که در معرفی و وصف روات به کار برده میشود.
- عبارت شیخ صدوق در کمال الدین "وقد نقل مخالفونا من أصحاب الحدیث" بر عامی بودن احمد بن الحسن القطان صراحت دارد؛ زیرا تمام راویان حدیث إثنی عشر خلیفة که شیخ صدوق نقل کرده، عامی هستند و شرح حال آنها در کتب رجالی اهل سنت ذکر شده است که عبارتاند از:
- احمد بن الحسن القطان؛
- ابویزید محمد بن یحیی بن خلف بن یزید مروزی: "أبی یزید محمد بن یحیی بن خالد المهرماهانی عن إبن راهویه"[۳۱]؛ "المیرماهانی؛... سمع من إسحاق بن راهویه تفسیره[۳۲].
- اسحاق بن ابراهیم حنظلی: "اسحاق بن إبراهیم بن مخلد بن إبراهیم بن مطر الحنظلی، أبویعقوب المروزی المعروف بابن راهویه"[۳۳].
- یحیی بن یحیی: "یحیی بن یحیی بن بکر بن عبدالرحمن... أبوزکریا التمیمی المنقری النیسابوری... و روی عن... و هشیم؟... وعنه... و إسحاق بن رهویه"[۳۴].
- هشام[۳۵]: "هشیم بن بشیر بن القاسم بن دینار السلمی؛ أبومعاویة... و قیل أبومعاویة بن بشیر... ؛ روی عن... و مجالد بن سعید... ؛ روی عنه... و یحیی بن یحیی النیشابوری"[۳۶].
- مجالد: "مجالد بن سعید بن عمیر بن بسطام؛ روی عن... وعامر الشعبی... ؛ روی عنه... و هشیم بن بشیر"[۳۷].
- الشعبی: "عامر بن شراحیل؛... الشعبی أبوعمرو الکوفی... روی عن... و مسروق بن الأجدع... ؛ روی عنه... و مجالد بن سعید"[۳۸].
- مسروق: "مسروق بن الأجدع الهمدانی الوادعی؛ أبوعائشة الکوفی... ، روی عن... و عبدالله بن مسعود.. ؛ روی عنه... وعامر الشعبی"[۳۹].
گرچه نام احمد بن الحسن القطان در کتب رجالی و غیر رجالی اهل سنت ذکر نشده است، اینکه همه راویان حدیث عامی هستند و شیخ صدوق هم با تعبیر "نقل مخالفونا من أصحاب الحدیث" آن را در رد انکار زیدیه نقل کرده است، میتواند قرینهای قوی بر عامی بودن وی نیز باشد.
و اما ترحّم و ترضّی شیخ صدوق که بعضی آن را مؤید امامی بودن راوی دانستند، به جهت آنکه بعید است شیخ صدوق عبارت «رضی الله عنه» را درباره راوی عامی به کار ببرد، شاید به لحاظ صداقت و امانتداری احمد بن الحسن القطان باشد که روایت «إثنی عشر خلیفة» را که در آن اسامی دوازده امام معصوم شیعه آمده است، روایت کرده است[۴۰].
جایگاه حدیثی راوی
رجالیون بزرگ به جرح و تعدیل احمد بن الحسن القطان نپرداختهاند، اما در اعتبارسنجی این راوی، توجه به امور زیر حایز اهمیت است:
۱. ترحم و ترضی شیخ صدوق:
شیخ صدوق درباره تعدادی از استادان خود، تعابیر «رحمه الله» و «رضی الله عنه» را به کار برده است و بدین وسیله، روش ادبورزی در برابر استاد را به طالبان علم آموخته و از این طریق، مراتب عنایت و توجه خویش به جایگاه آن استاد را اعلام داشته است.
احمد بن حسن قطان از جمله کسانی است که در موارد بسیار، در سلسله سند روایات شیخ صدوق به عنوان شیخ و استاد، با دو عبارت مذکور، همراه گشته[۴۱] و این از موقعیت خاص این استاد نزد شاگردش شیخ صدوق حکایت دارد و میشود آن را نوعی مدح برای راوی به حساب آورد.
۲. کثرت روایت:
یکی از اموری که باعث امتیاز یک راوی میگردد، فراوانی روایات اوست؛ زیرا امام صادق Sفرموده است: «اعْرِفُوا مَنَازِلَ النَّاسِ عَلى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا»[۴۲].
بر این اساس، تعبیر کثیر الروایة یا کثیر الحدیث، برای تعریف از راوی و بیان اشتغال زیاد او به فرا گرفتن و حفظ و نقل روایات و نشان دادن جایگاه بلند حدیثی شخص راوی، در کتب رجالی ما به کار گرفته شده است؛ مانند محمد بن یحیی عطار[۴۳]، احمد بن ادریس اشعری، محمد بن همام اسکافی[۴۴] و... .
از این رو، بعضی آن را اماره حسن حال و یا توثیق راوی به حساب آوردند.
شهید اول پس از نقل روایتی که در سند آن حکم بن مسکین قرار گرفته، نوشته است:"لما کان کثیر الروایة، ولم یرد فیه طعن فأنا أعمل علی روایته"[۴۵].
سید کاظمی در عدة الرجال نوشته است: "و ربما جعلت هذه (أی کثیر الروایة) أمارة علی التوثیق، ولیس بذلک البعید، بناء علی الاکتفاء فی العدالة بحسن الظاهر"[۴۶].
و علامه سید حسن صدر نوشته است: "و لا یبعد كون حدیث الراوی المتصف بذلك حسناً، لقوله S: «اعْرِفُوا مَنَازِلَ النَّاسِ عَلى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا»[۴۷].
صاحب مسند الشیعة درباره سهل بن زیاد که بعضیها وی را تضعیف کردند، نوشته است: "و ضعفها (أي الرواية) بسهل (أي سهل بن زياد)... ؛ سهل، مع أن سهلاً كثیر الرواية عنهم، و قالوا: إعرفوا منازل الرجال علی قدر روايتهم عنا[۴۸].
و احمد بن حسن القطان را میتوان از راویان کثیر الروایة به حساب آورد؛ زیرا در میان راویانی که با عنوان کثیر الروایة یا کثیر الحدیث معرفی شدهاند، کسانی هستند که تعداد روایات موجود آنها در کتب حدیثی، کمتر از روایات احمد بن حسن قطان است؛ مانند: حسن بن خرزاذ، حسن بن مَتِّیل[۴۹]، ابراهیم بن نصیر[۵۰] و...؛ از این رو، اتصاف حسن بن قطان به صفت کثیر الروایة یا کثیر الحدیث، صحیح و منطبق با واقع است و میتواند از قرائن مدح وی شمرده شود.
۳. تعبیر شیخ اهل حدیث:
از دیگر عناوین امتیازبخش برای ناقلان حدیث، تعبیر شیخ اهل حدیث است که برای گروهی از برجستگان و نخبگان از رُوات حدیث به کار برده شده است؛ برای نمونه، نجاشی در شرح حال احمد بن محمد بن سعید (إبن عقده) مینویسد: "هذا رجل جليل في أصحاب الحديث"[۵۱] و نیز در معرفی داوود بن اسد بن اعفر مصری مینویسد: "شيخ جليل، فقيه، متكلم، من أصحاب الحديث، ثقة ثقة، وأبوه أسد بن أعفر من شيوخ أصحاب الحديث الثقات"[۵۲]. شیخ طوسی نیز تعبیر "من شیوخ طائفتنا من أصحاب الحديث" را درباره گروهی از محدثان امامیه به کار برده است که کتب و اصول شیعه را ثبت و ضبط کردند[۵۳].
احمد بن حسن قطان از جمله کسانی است که شیخ صدوق در آثار خویش، وی را به این ویژگی ستوده است. در کمال الدین مینویسد: "هو شيخ كبير لأصحاب الحديث"[۵۴] و نیز در جایی دیگر از همین کتاب مینویسد: "كان شيخاً لأصحاب الحديث ببلد الري"[۵۵] چنان که در کتاب أمالی برای شناساندن این راوی مینویسد: "شیخ لأهل الحدیث یقال له أحمد بن الحسن القطان المعروف بأبی علی بن عبد ربه عبدویه العدل"[۵۶].[۵۷]
یادآوری
شیخ طوسی در کتاب رجال در باب "من لم یرو عن واحد من الأئمة (ع)" از شخصی با عنوان احمد بن حسن رازی نام برده و نوشته است: "يكنى أباعلي، خاصي، روى عن أبي حسين اسدي[۵۸] و روی عنه التلعکبری و له منه إجازة"[۵۹].
در کتب رجالی معاصر، این دو عنوان (احمد بن الحسن القطان و احمد بن حسن رازی) به طور مستقل ذکر شده و کسی به اتحاد این دو عنوان اشارهای نکرده است، اما قرائنی وجود دارد که اتحاد این دو عنوان را تقویت میکند؛ مانند:
- وحدت در کنیه (أبوعلی): شیخ صدوق در بعضی اسناد، احمد بن الحسن القطان را مکنی به «بوعلی» کرده و نوشته است: "أحمد بن الحسن القطان المعروف بأبي علي؛ و شیخ طوسی هم درباره «احمد بن حسن رازی» نوشته است: "يكنى أباعلى".
- وحدت در وصف (الرازی): شیخ طوسی نوشته است: أحمد بن الحسن الرازی[۶۰]؛ و شیخ صدوق نوشته است: أحمد بن الحسن القطان المعروف بأبی علی... الرازی[۶۱]؛ و در جای دیگر گفته است: "کان شیخاً لأصحاب الحدیث ببلد الری"[۶۲].
- وحدت در طبقه (طبقه نهم): هارون بن موسی تلعکبری که در سال ۳۸۵ ق وفات کرده است، از احمد بن الحسن الرازی روایت میکند و از وی اجازه نقل حدیث دارد؛ چنان که شیخ صدوق که در سال ۳۸۱ ق وفات کرده، از احمد بن الحسن القطان روایت میکند.
بنا بر احتمال اتحاد، جایگاه حدیثی راوی روشنتر میشود؛ زیرا از امتیازاتی که در میان علمای رجال برای راویان حدیث ذکر شده، شیخ الاجازه بودن است که از نشانههای اعتبار و گاه سبب وثاقت شخص به حساب میآید.
از عبارت شیخ طوسی که در معرفی احمد بن حسن رازی نوشته است: "روی عنه التلعکبری و له منه إجازة"[۶۳]، استفاده میشود که وی دارای مقام شیخ الاجازه بوده است تا جایی که شخصیت جلیلالقدری مانند تلعکبری از ایشان اجازه نقل روایت داشته است.
علاوه بر آنکه شیخ طوسی واژه خاصی را دربارهاش به کار برده است و علامه مجلسی، این ویژگی را مدح تلقی کرده و راوی را به سبب آن ممدوح شمرده است[۶۴]؛ گرچه وحید بهبهانی معتقد است کلمه خاصی در مقابل کلمه عامی است و بر شیعی بودن راوی دلالت دارد، نه بر مدح راوی[۶۵]. بزرگان دیگری مانند کلباسی[۶۶]، خاقانی[۶۷] و سید امین[۶۸] احتمال مذکور را بجا دانسته و کلمه خاصی را در مقابل کلمه عامی قرار دادهاند و معتقدند همان طور که لفظ عامی در مصادر رجالی شیعه، به راویان سنی گفته شده، تعبیر خاصی نیز به راویان شیعی اطلاق میگردد[۶۹].
بررسی
به دو دلیل میتوان گفت، واژه خاصی در مقابل واژه عامی قرار دارد و بر مدح راوی دلالت نمیکند:
- شیخ طوسی در ترجمه محمد بن مسعود عیاشی مینویسد: "كان له مجلس للخاص و مجلس للعام"[۷۰] در این عبارت، تقابل دو کلمه خاص و عام، نشان دهنده تقابل معنایی بین آن دو نیز هست. با توجه به موقعیت خاص عیاشی و اعتبار او نزد شیعه و سنی، مقصود از خاص، گروه شیعیان و منظور از عام، اهل سنت خواهد بود. بنابراین، بین خاص و خاصی فرقی وجود ندارد، همانگونه که بین عام و عامی فرقی نخواهد بود. علاوه بر این، عبارت شیخ طوسی، به نقل از سید تفرشی[۷۱] و کلباسی[۷۲] چنین است: "كان له مجلس للخاصي و مجلس للعامي".
- ابن ندیم در فهرست خود هنگام ترجمه ابن ابی الثلج مینویسد: "خاصي عامي و التشيع أغلب عليه[۷۳]؛ و از جمله معطوف فهمیده میشود که مقصود از خاصی، مطلق شیعه بودن است. و نیز در ترجمه فضل بن شاذان رازی مینویسد: "هو خاصي عامي، الشيعة تدعيه...[۷۴].
بنابراین، مراد از خاصی، مطلق شیعه است، نه خواص از شیعه تا مدحی و یا وثاقتی از آن فهمیده شود[۷۵].
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: رجال الطوسی، ص۴۱۱، ش۵۹۵۷؛ منتهی المقال، ج۱، ص۲۴۷، ش۱۳۲؛ طرائف المقال، ج۱، ص۱۵۵، ش۷۶۶؛ تنقیح المقال، ج۶، ص۸، ش۹۰۳؛ اعیان الشیعة، ج۳، ص۹۵، ش۳۳۰؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۸۷، ش۸۴۵؛ معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۹۳، ش۵۱۱؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۴۳۰، ش۳۳۶.
- ↑ ر.ک: تفسیر کنز الدقائق، ج۵، ص۷۹، ص۲۷۳؛ ج۱۱، ص۱۵۸؛ ص۱۷۱، ج۱۳، ص۲۹۸.
- ↑ «باری، بر آنچه میگویند شکیب کن و پیش از برآمدن آفتاب و پیش از فرو رفتن آن پروردگارت را با سپاس به پاکی بستای! و پاسهایی از شب و پیرامونهای روز را نیز به ستایش پرداز باشد که خشنود گردی» سوره طه، آیه ۱۳۰.
- ↑ «آنان چنان بودند که چون به آنها میگفتند: هیچ خدایی جز خداوند نیست، سرکشی میورزیدند» سوره صافات، آیه ۳۵.
- ↑ «فرمانفرمایی آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست از آن خداوند است و او بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۲۰.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۵، ص۲۷۳، به نقل از: الخصال، ج۲، ص۴۵۲، ح۵۸.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۲ ص ۱۸۰-۱۸۱.
- ↑ الأمالی (صدوق)، ص۵۶۶، ح۵.
- ↑ ر.ک: کمال الدین، ج۱، ص۶۷؛ ج۲، ص۵۳۲، ح۱؛ و....
- ↑ ر.ک: الأمالی (صدوق)، ص۱۳۶، ح۵.
- ↑ ر.ک: عیون أخبار الرضا S، ج۱، ص۴۸، ح۱۰.
- ↑ ر.ک: دلائل الإمامة، ص۴.
- ↑ ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۹۲، ش۵۰۹؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۸۸، ش۸۴۵.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۲ ص ۱۸۱.
- ↑ «حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو زَيْدٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ خَلَفِ بْنِ يَزِيدَ الْمَرْوَزِيُّ بِالرَّيِّ فِي شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ:...»؛ کمال الدین، ص۲۷۰، ح۱۶.
- ↑ ر.ک: الموسوعة الرجالیة، ج۴، ص۵۵.
- ↑ ر.ک: رجال النجاشی، ص۹۴، ش۲۳۳.
- ↑ ر.ک: الموسوعة الرجالیة، ج۷، ص۹۴۶.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۲ ص ۱۸۲.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۵، ص۷۹؛ ج۱۱، ص۱۵۸؛ ج۱۳، ص۲۹۸.
- ↑ الأمالی (صدوق)، ص۶۶، ح۸، ص۲۷، ح۳، ص۹۷، ح۲، ص۱۳۴، ج۳، ص۳۰۹، ح۴، ص۳۱۰، ح۸؛ ص۵۸۹، ح۱۴.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۴۶۷، ح۷، ص۴۶۸، ح۱۰؛ ص۴۶۹، ح۱۳؛ ص۴۶۹، ح۱۴؛ ص۴۷۰، ح۱۵؛ ص۴۷۰، ح۱۷؛ ص۴۷۱، ح۲۱؛ ص۴۷۱، ح۲۲؛ ص۴۷۳، ح۳۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۲ ص ۱۸۲-۱۸۳.
- ↑ تنقیح المقال، ج۶، ص۱۳، ش۹۰۳.
- ↑ و کلمة العدل، و کلمة الحافظ، و المقری و نحوها من الألقاب... و لا یبعد فی أن یکون الرجل من العامة؛ معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۹۳، ش۵۱۱. و در ترجمه أشنانی نوشته است: الأشنانی الدارمی الفقیه العدل:... لا یبعد أن الرجل من العامة و أن کلمة العدل من ألقابه، وهذه کلمة تطلق علی الکتاب فی القضاء و الحکومات، فیقال: کاتب العدل؛ همان، ج۶، ص۲۱۰، ش۳۳۰۲.
- ↑ لاریب فی عامیته... و مما یوضح عامیة الرجل أنه قال فی الإکمال - فی رد إنکار الزیدیة النص علی الإثنی عشر -: نقل مخالفونا من أصحاب الحدیث نقلاً مستفیضاً من حدیث عبدالله بن مسعود ما حدثنا به أحمد بن الحسن القطان المعروف بأبی علی بن عبد ربه و هو شیخ کبیر لأصحاب الحدیث؛ (کمال الدین، ج۱، ص۶۷)؛ فإنه کالصریح فی عامیته؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۴۳۱ - ۴۳۲، ش۳۳۶.
- ↑ الأمالی (صدوق)، ص۵۶۶، ح۵.
- ↑ کمال الدین، ج۱، ص۶۷.
- ↑ ر.ک: تنقیح المقال، ج۶، ص۱۴، ش۹۰۳.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۲ ص ۱۸۳-۱۸۴.
- ↑ إکمال الکمال، ج۱، ص۵۳۴.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۵۳۱، ش۳۰۵.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۷۳، ش۳۳۲.
- ↑ تاریخ الإسلام، ج۱۶، ص۴۵۹ - ۴۶۰، ش۴.
- ↑ مصحف هشیم است.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۳۰، ص۲۷۲ - ۲۷۷، ش۶۵۹۵.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۲۷، ص۲۱۹ - ۲۲۱، ش۵۷۸۰.
- ↑ همان، ج۱۴، ص۲۸ - ۳۳، ش۳۰۴۲.
- ↑ همان، ج۲۷، ص۴۵۱ - ۴۵۳، ش۵۹۰۲.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۲ ص ۱۸۴-۱۸۶.
- ↑ مانند: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ الْعِجْلِيُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ... وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا...»؛ التوحید، ص۴۰۶، ح۵. «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا...»؛ الأمالی (صدوق)، ص۴۶۵، ح۴. و نیز ر.ک: الأمالی (صدوق)، ص۵۵۳، ح۸، ص۵۸۴، ح۱؛ الخصال، ص۲۴۴، ح۹۹؛ ص۴۳۰، ح۱۰.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۰، ح۱۳. مجلسی اول در شرح این روایت نوشته است: و الظاهر الکمیة و یحتمل الکیفیة و الأعم؛ روضة المتقین، ج۱۲، ص۱۷۳. فیض کاشانی نوشته است: یعنی علی مقدار روایتهم عنا کثرة و قلة و یحتمل أن یکون المراد علی رتبة روایتهم عنا دقة و لطافة فالأعلی من روی سراً مخزوناً دقیقاً و معنی مکنوناً لطیفاً و الأدنی من روی کلاماً مبتذلاً و قولاً مشهوراً و فیما بینهما درجات؛ الوافی، ج۱، ص۲۲۵، ح۱۵۶.
- ↑ ر.ک: رجال الطوسی، ص۴۳۹، ش۶۲۷۴.
- ↑ ر.ک: رجال النجاشی، ص۹۲، ش۲۲۸ و ۳۷۹، ش۱۰۳۲.
- ↑ روضة المتقین، ج۱۴، ص۶۳.
- ↑ نهایة الدرایة، ص۴۲۳.
- ↑ نهایة الدرایة، ص۴۲۳.
- ↑ مستند الشیعة، ج۱۰، ص۴۵۴.
- ↑ رجال النجاشی، ص۴۴، ش۸۷ و ۴۹، ش۱۰۳.
- ↑ رجال الطوسی، ص۴۰۷، ش۵۹۳۳.
- ↑ رجال النجاشی، ص۹۴، ش۲۳۳.
- ↑ رجال النجاشی، ص۱۵۷، ش۴۱۴.
- ↑ فإنی لما رأیت جماعة من شیوخ طائفتنا من أصحاب الحدیث عملوا فهرست کتب أصحابنا، و ما صنفوه من التصانیف و رووه من الأصول، ولم أجد منهم أحدا استوفی ذلک؛ الفهرست (طوسی)، ص۲.
- ↑ کمال الدین، ج۱، ص۶۷.
- ↑ کمال الدین، ج۲، ص۵۳۲، ح۱.
- ↑ الأمالی (صدوق)، ص۵۶۶، ح۵.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۲ ص ۱۸۶-۱۹۰.
- ↑ یعنی محمد بن أبی عبدالله جعفر بن محمد بن عون الأسدی که در سال ۳۱۲ (ق) از دنیا رفته است؛ رجال النجاشی، ص۳۷۳، ش۱۰۲۰.
- ↑ رجال الطوسی، ص۴۱۱، ش۵۹۵۷.
- ↑ رجال الطوسی، ص۴۱۱، ش۵۹۵۷.
- ↑ کمال الدین، ج۱، ص۶۷.
- ↑ کمال الدین، ج۲، ص۵۳۲، ح۱.
- ↑ رجال الطوسی، ص۴۱۱، ش۵۹۵۷.
- ↑ ر.ک: الفوائد الحائریة (بهبهانی)، ص۲۲۶.
- ↑ ر.ک: الفوائد الرجالیة (بهبهانی)، ص۳۶.
- ↑ ر.ک: الرسائل الرجالیة (کلباسی)، ج۱، ص۵۳ - ۵۴.
- ↑ ر.ک: رجال الخاقانی، ص۳۲۹.
- ↑ ر.ک: أعیان الشیعة، ج۲، ص۴۹۴.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۲ ص ۱۹۱-۱۹۲.
- ↑ رجال الطوسی، ص۴۴۰، ش۶۲۸۲.
- ↑ نقد الرجال، ج۴، ص۳۲۲، ش۵۰۷۳.
- ↑ الرسائل الرجالیة (کلباسی)، ج۱، ص۵۴.
- ↑ الفهرست (إبن ندیم)، ص۲۸۹.
- ↑ الفهرست (إبن ندیم)، ص۲۸۷.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۲ ص ۱۹۳.