عصمت موهبتی
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب در تاریخ 14 فروردین ۱۴۰3 توسط کاربر:فرقانی برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شده است. اگر بیش از پنج روز از آخرین ویرایش مقاله میگذرد میتوانید برچسب را بردارید. در غیر این صورت، شکیبایی کرده و تغییری در مقاله ایجاد نکنید. |
عصمت در لغت به معنای حفظ و نگهداری و نیز به معنای منع کردن آمده است. این واژه در اصطلاح متکلمان امامیه، گاه به لطفی از جانب خدای متعال به برگزیدگان خود و گاه نیز به ملکهای تعبیر شده که به موجب آن، انبیاء و اوصیای ایشان برغم داشتن قدرت بر انجام گناهان، از هر گونه خطا و اشتباه، گناه و عصیان در تمام مراحل زندگی، مصون هستند. عصمت به دو قسم موهبتی و اکتسابی تقسیم میشود. عصمت اکتسابی یا اختیاری نوعی از عصمت است که در آن انسان با اختیار و اراده خود و با مبارزه با هوای نفسش، از گناه دوری میکند. اما در عصمت موهبتی یا ذاتی، انسان، به واسطه وجود نیرویی که خداوند در او قرار داده، از گناه اجتناب میکند. متکلمان قائل به موهوبی بودن عصمت هستند.
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
اقسام عصمت
عصمت موهبتی و عصمت اکتسابی
عصمت اکتسابی یا اختیاری نوعی از عصمت است که در آن انسان با اختیار و اراده خود و با مبارزه با هوای نفسش، از گناه دوری میکند[۱۱]. به خلاف عصمت موهبتی یا ذاتی که در آن انسان، به واسطه وجود نیرویی که خداوند در او قرار داده، از گناه اجتناب میکند[۱۲].[۱۳] به عقیده برخی عصمت ذاتی یا موهبتی بعد از تلاش و کوشش انسان و بعد از به دست آوردن عصمت اکتسابی به برخی از انسانها داده میشود[۱۴]. البته برخی، عصمت اکتسابی را به معنای عدالت دانستهاند[۱۵].
درباره عصمت معصومان عليهمالسلام مباحث بسيارى از سوى دانشمندان علم كلام مطرح شده است آنچه نزد همه آنها مسلم شده است اينكه نيروى عصمت در انبيا و امامان اجبارى نيست يعنى اينطور نيست كه آنها به پاكى مجبور باشند بلكه مانند همه مردم كاملاً توانايى بر انجام گناه دارند ولى چون از يك طرف مفاسد و خطرات گناه را مىدانند و از سوى ديگر معرفت و شناخت آنها نسبت به خداوند متعال بسيار وسيع است به طورى كه هميشه خويشتن را در محضر خداوند مىبينند. از اين نظر با اراده و اختيار خويش گناه را ترك كرده و گرد آن نمىروند.
حال سؤال این است که اين نيروى عصمت از طرف خداوند به انبيا و امامان عنايت شده، يا اينكه خود ايشان اين مقام را به دست آوردهاند؟ به عبارت ديگر، آيا اين نيرو موهبت است از طرف خداوند يا اكتسابى است؟
موهبتی بودن عصمت
شكى نيست كه عدالت و مراتب پايين عصمت (تقوا) از امور اكتسابى است و هر كسى كه از بند شهوت و بردگى نفس امّاره پيراسته باشد مىتواند آن را به دست بياورد. اما مراتب بالاى تقوا يا مرتبه كامل از علم و شناخت شكستناپذير، اعم از علم به عواقب گناه يا درك عظمت و كمال خالق قابل اكتساب است يا نه؟
بىشك نخستين مرحله عصمت ـ مصونيت از گناه و خطا ـ كه از ولادت تا انتها با معصومان عليهمالسلام است موهبت الهى است و آن مقدار عصمتى كه براى آنها لازم و ضرورى است تا نبوت آنها قابل پذيرش باشد نيز همين عصمت است. اما مراحل بعدى عصمت و درجههاى عالى عصمت براى معصومان اكتسابى بوده كه در اثر مجاهدتها، تحمل مصائب، انجام عبادتهاى ويژه حاصل مىشود، چنانكه مقام امامت را خداوند براى ابراهيم پيامبر كه معصوم هم بود بعد از موفقيت در امتحانات بسيار مشكل عنايت كرد، قطعا عصمت حضرت ابراهيم عليهالسلام در اواخر عمر با مقام و عصمتشان در بدو ولادت مساوى نخواهد بود.
دیدگاه متکلمان
دانشمندان علم كلام هم عصمت را موهبت الهى دانستهاند به عنوان نمونه شيخ مفيد مىگويد: «عصمت تفضّلى است از جانب خداوند درباره كسى كه به عصمت او تمسك جويد.» [۱۶] سيدمرتضى شاگرد شيخ مفيد نيز آن را لطف الهى مىداند «عصمت لطف الهى است كه هرگاه به كسى داده مىشود، او جانب ترك قبيح را برمىگزيند.» [۱۷].
آنچه كه از كلام متكلمان و از ظاهر آيات قرآن كريم ظاهر مىشود اين است كه عصمت تفضّل است براى انبيا و معصومان عليهمالسلام نه استحقاق، و تفضّل هم به اين معناست كه خداوند حكيم است و هيچ كار و لطف و فضلش بدون حكمت و دليل و رجحان نيست. اينكه خداوند عصمت را به عدهاى محدود عطا كرده است حتما يك فضيلت و رجحانى در وجود آنها بوده است و لازم نيست علت و حكمت تمام كارهاى خداوند را عقل انسانها درك و كشف كند. اما اينكه در صورت تفضّل عصمت هيچ فضيلت و افتخارى براى انبيا و معصومان عليهمالسلام ثابت نمىشود در آينده بحث خواهيم كرد، اما به طور خلاصه اين نكته قابل توجه است كه همين كه خداوند حكيم و عادل اين عده را برگزيده دليل بر فضيلت آنهاست. ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۱۸] و ﴿وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الأَخْيَارِ﴾[۱۹].[۲۰].
علاّمه حلّى، و فاضل مقداد نیز به موهبتى بودن عصمت تصریح کردهاند.؛ چرا که علامه حلی در «کشف المراد» عصمت را لطف الهى مى داند که خداوند آن را افاضه مىکند و با وجود آن، فرد انگیزه ترک واجب و ارتکاب گناه را پیدا نمىکند.[۲۱]. فاضل مقداد نیز در «اللوامع الالهیة» مى نویسد: عصمت لطف الهى است که با وجود آن، صدور معصیت به خاطر نبودن انگیزه بر آن، ممتنع مىگردد، ولى در عین حال، قدرت انسان بر انجام گناه محفوظ است. آنگاه از «اشاعره» نقل مىکند که عصمت از نظر آنان، قدرت بر طاعت و ناتوانى از گناه است. سپس از برخى از علما نقل مىکند که گفتهاند: معصوم کسى است که خدا فطرت او را صاف و گِل او را پاکیزه، مزاج او را قابل براى پذیرش کمال آفریده است، آنگاه به او خرد نیرومند و فکر سالم عطا کرده و با الطاف بیشترى مجهز نموده است و او در پرتو این الطاف است که قادر بر انجام واجبات و ترک محرمات مشده و پیوسته به ملکوت آسمانها التفات یافته و از عالم ماده روى گردان مىشود. [۲۲].
همه این کلمات روشنگر «اتفاق قائلان بر عصمت» بر «موهبتى» بودن آن است. [۲۳].
ادله قرآنی موهبتی بودن عصمت
از آيات قرآن كريم استفاده مىشود كه عصمتى كه به انبيا و ائمّه داده شده نوعى تفضّل و موهبت است كه تنها به افراد خاصى و در شرايط خاصى عطا شده است.
- اولين آيهاى كه دلالت بر موهبت مىكند اين است: ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ* وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الأَخْيَارِ﴾[۲۴] در اين آيه شريفه، پس از ذكر نام چند تن از انبياى الهى ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الأَيْدِي وَالأَبْصَارِ﴾[۲۵] مىفرمايد كه ما آنان را با موهبت ويژهاى ـ كه يادآورى آخرت بود ـ خالص گردانيديم و آنان در پيشگاه ما جدا از برگزيدگان نيكانند. اين آيه ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم﴾ تعليل جمله ﴿أُولِي الأَيْدِي وَالأَبْصَارِ﴾ مناسبتر است و معناى آيه اين است كه گفتيم اينان صاحبان ايدى و ابصارند براى اين است كه ما آنان را به خصلتى خالص و غيرشوب خالص كرديم خصلتى بس عظيم و آن عبارت است از ياد آخرت.[۲۶]. در جاى ديگر قرآن كريم مىفرمايد كه آنها به مقام مخلَص رسيدهاند: الگو:متن قرآ« [۲۷] و ﴿... قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾ [۲۸] و درباره حضرت يوسف (ع) مىفرمايد: ﴿...إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾ [۲۹] مخلِص با كسر لام به معناى خالص كننده مرحله بالايى از تقوا و پاكى دل است و از آن بالاتر مخلَص به فتح لام به معناى خالص شده است، همان كسانى كه خداى تعالى آنان را براى خود خالص كرده و اين هم نتيجه تلاش و كوشش در راه اخلاص خويشتن از هر ناخالصى است و به همين دليل تمام وجودشان تعلّق به خدا دارد و طبيعى است كه شيطان در آنها نصيبى نخواهد داشت. غير خداوند در دل آنها جاى ندارد. مسلما چنين صفتى همراه مقام عصمت است؛ زيرا تا انسان مخلِص نشود هيچ وقت به مقام مُخلَص نمىرسد؛ لذا آنها پس از گذر از سختىها و امتحانات الهى به اين موهبت الهى نايل شدند. و با وجود آن از قلمرو و نفوذ شيطان بيرون رفتهاند به گونهاى كه شيطان هرگز طمع در منحرف ساختن آنها نمىكند و آيه ﴿...إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾ [۳۰] در مقام تعليل جمله ﴿كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء﴾[۳۱] است و معنايش اين مىشود ما با يوسف اين چنين معامله كرديم به خاطر اينكه او از بندگان مخلص ما بود و ما با بندگان مخلص خود چنين معامله مىكنيم. از اين آيه شريفه ظاهر مىشود كه ديدن برهان خدا شأن همه بندگان مخلص خداست و خداوند سبحان هر سوء و فحشا را از ايشان برمىگرداند و در نتيجه مرتكب هيچ معصيتى نمىشوند و به خاطر آن برهانى كه خدايشان به ايشان داده قصد آن را هم نمىكنند و آن عبارت است از عصمت الهى.[۳۲]. از اين آيات روشن مىشود كه اينكه خداوند در آيه «إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ» مىفرمايد ما آنها را مخلَص قرار داديم، مراد اين است كه ما اين موهبت (عصمت) را به خاطر نتيجه تلاش و كوشش آنها در راه خدا به آنها عطا كرديم. در آيه بعدى مىفرمايد: ﴿وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الأَخْيَارِ﴾[۳۳]. ايمان و عمل صالح آنها سبب شده كه خداوند آنان را از ميان بندگان برگزيند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد و نيكوكارى آنها به حدّى رسيده كه عنوان «أخيار» (نيكان) را به طور مطلق پيدا كردهاند. افكارشان نيك، اخلاقشان نيك، اعمال و برنامهها و سراسر زندگىشان نيك است و آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند. به همين دليل بعضى از مفسران[۳۴] از اين تعبير كه خداوند بدون هيچ قيد و شرطى آنها را از اخيار خوانده استفاده مقام عصمت براى انبيا كردهاند؛ چراكه هرگاه انسانى خير مطلق باشد حتما معصوم است. [۳۵].
- دومين آيهاى كه دلالت بر موهبت عصمت انبيا(ع) مىكند. اين آيه شريفه مىباشد: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾ [۳۶] خدای متعال از ميان فرشتگان، جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل، ملكالموت را برگزيد و از ميان مردم، انبيا و اوصيا، و از ميان انبيا، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و محمّد(ع) و از آنها حضرت رسول اكرم(ص) و از اوصياى اميرالمؤمنين و ائمّه(ع) را برگزيد.[۳۷]. كلمه "اصطفا" به معناى گرفتن خالص هر چيزى است. راغب گفته اصطفاء گرفتن صافى و خالصى هر چيزى است همچنانكه "اختيار" به معناى گرفتن خير هر چيزى است و «اجتباء» به معناى گرفتن جبايه هر چيزى است. پس اصطفا خدا از ملائكه و از مردم رسولانى به معناى انتخاب و اختيار رسولانى از ميان آنان است كه آن رسول صافى و خالص و صالح براى رسالت باشد. [۳۸]. اين آيه از دو مطلب خبر مىدهد: يكى اينكه خدا را پيامبرانى است از جنس بشر و رسولانى از جنس ملك؛ دوم اينكه اين رسالت بدون قيد و شرط نيست كه هر طور شد رسول شود و هركس شد رسول باشد، بلكه آن كسى كه در تحت نظام اصطفاء قرار دارد آن رسول مىباشد و آن كسى را انتخاب مىكند كه صالح براى اين كار باشد. [۳۹] و عصمت هم كه لازمه رسول مىباشد همراه با خود رسول برگزيده خداوند مىباشد به اين معنا كه خداوند افرادى را از ميان مردم به عنوان رسول اختيار مىكند و لازمه رسالت هم عصمت است اينطور نيست كه آنها را اختیار كند ولى عصمت را به آنها ندهد. در غير اين صورت رسالت بىمعنا و لغو خواهد بود.
- سومين آيهاى كه بر موهبت عصمت دلالت دارد، آیه 124 سوره انعام است که میفرماید: ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ ...»﴾ [۴۰]. در شأن نزول این آيه گفتهاند: [۴۱] كه وليدبن مغيره متفكر كفار، مىگفت: چون سن و ثروت من بيش از محمّد است پس بايد به من وحى شود، خداوند پاسخ روشنى به آنها مىدهد و مىفرماید: لازم نيست شما به خدا درس بدهيد كه چگونه پيامبران و رسولان خويش را اعزام دارد و از ميان چه افرادى برگزيند. خدا بهتر مىداند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد.رسالت نه ارتباطى به سن و سال دارد و نه به موقعيت قبايل بلكه شرط آن قبل از همه چيز آمادگى روحى، پاكى ضمير، سجاياى اصيل انسانى، فكر بلند و در نهايت تقوا و پرهيزگارى فوقالعاده لازم است و خداوند هم براى امر رسالت خود كسى را برنمىگزيند مگر اينكه بداند كه او شايستگى براى اين امر را دارد و او خود نسبت به زمينههاى رسالت از همه داناتر است و چون پيامبر و امام بايد معصوم باشند. به كسى كه رسالت و نبوت و امامت مىدهد حتما عصمت هم مىدهد چون عصمت لازمه آنهاست.
- چهارمين آيهاى كه بر موهبت عصمت انبيا (ع) مىتوان بر آن استدلال نمود. آيه ۱۱۳ سوره نساء است که میفرماید: مىباشد: ﴿وَ لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَ مَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَ مَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾؛ [۴۲]. مراد از كتاب در آيه، همان وحى است كه براى رفع اختلافهاى مردم نازل مىشود، همان اختلافى كه این آيه شريفه بدان اشاره نموده و میفرماید: ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ [۴۳]. مراد از حكمت در آيه مورد بحث ساير معارف الهيهاى است كه به وسيله وحى نازل شده و در وضع زندگى دنيا و آخرت انسانها سودمند است و مراد از اينكه فرموده: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ ﴾ غيرمعارف كليه و عامه است كه در كتاب و حكمت است.[۴۴]. از ظاهر آيه ﴿وَ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ ..﴾ بر مىآيد كه اين جمله در مقام تعليل جمله ﴿وَ مَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ﴾ و يا روى هم جملات ﴿وَ مَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَ مَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ﴾ است. هرچه باشد مىفهماند كه علت اينكه مردم نمىتوانند رسول خدا را گمراه كنند و يا ضررى به آن جناب برساند همين انزال كتاب و تعليم حكمت است كه ملاك عصمت در آن حضرت است. [۴۵]. از اينجا روشن مىشود كه آن نيرويى كه نامش نيروى عصمت است، يک سبب علمى و معمولى نيست، بلكه سببى است علمى و شعورى كه به هيچ وجه مغلوب هيچ سبب ديگر نمىشود و اگر از اين قبيل سببهاى شعورى و معمولى بود به طور يقين تخلف در آن راه مىيافت و احيانا بىاثر مىشد. پس معلوم مىشود اين علم غير از سنخ ساير علوم و ادراكات متعارفه است كه از راه اكتساب و تعليم عايد مىشود و در آيه مورد بحث مىبينيم كه خداى تعالى در خطابش به شخص رسول اكرم (ص) مىفرمايد: ﴿وَ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾؛ [۴۶]. سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 5، ص 79. [۴۷]. پس مراد از انزال و تعليم به رسول خدا در جمله ﴿وَ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ دو نوع علم است؛ يكى علمى كه به واسطه وحى و با نزول جبرئيل امين تعليم آن حضرت داده مىشد و دوم به وسيله نوعى القا در قلب و الهام خفى الهى و بدون نازل شدن فرشته وحى تعليمش داده مىشد. بنابراين، پس مراد از جمله ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ اين است كه خداى تعالى نوعى علم به تو داده كه اگر نمىداد اسباب عادى كه در تعلّم هر انسانى دست اندر كارند و علوم عادى را به انسانها تعليم مىدهند در به دست آوردن آن علم برايت كافى نبود. [۴۸].
- پنجمين آيهاى كه بر موهبتى بودن عصمت دلالت دارد، آيه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾؛ [۴۹] اين آيه علاوه بر آنکه بنابر نقل بسيارى از مفسّران درباره عصمت اهلبيت (ع) است، دليل خوبى نیز بر مدعای فعلی ما است؛ چراكه مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است، اگر براى امام اثبات شود كه عصمت تفضّل است براى نبى هم اثبات مىشود. الف و لام الرجس جنس است كه شامل هرگونه پليدى و گناه شامل مىشود؛ چراكه همه گناهان رجساند؛ لذا اين كلمه در قرآن به شرک، مشروبات الكلى، قمار، نفاق، گوشتهاى حرام و ناپاک و مانند آن اطلاق شده است. [۵۰]. مراد از تطهير در آيه كه با مصدر تطهير تأكيد شده زايل ساختن اثر و جنس به وسيله وارد كردن مقابل آن است و آن عبارت است از اعتقاد به حق، پس تطهير اهلبيت عبارت است از اينكه ايشان را مجهّز به ادراک حق كند.حق در اعتقاد، حق در عمل، پس معناى آيه اين مىشود خداوند سبحان مستمرا و دائما اراده دارد شما را به اين موهبت يعنى عصمت اختصاص دهد. [۵۱]. بر اساس این آیه، اراده قطعى خداوند بر اين قرار گرفته كه اهلبيت (ع) از هرگونه رجس و پليدى و گناه پاک باشند و همين كه خداوند اراده كرده اينها معصوم باشند يعنى خداوند خود اين مقام (عصمت) را به آنها عطا كرده است. چرا که بىترديد عصمت به كسى افاضه مىشود كه قابليت آن را داشته باشد. ولى قابليتها از يک نوع نيست، بلكه قسمتى از آنها از اختيار انسان خارج و برخى نيز در محدوده اراده و اختيار انسان است. نوع اول عبارت است از وراثت و تربيت؛ زيرا خداوند از آنجا كه ارادهاش تعلق گرفته است كه معصومان را در وقت معينى به عنوان پيامبر يا امام به مردم بفرستد ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ﴾ [۵۲] لذا آنها را در خانوادههاى محترم و با تقوا قرار داده و او را تحت تربيت خاص قرار مىدهد. از جمله پيامبر اكرم (ص) پس از درگذشت پدرش، عبدالمطلب عموى گرامى وى كفالت و سرپرستى ايشان را پذيرفت و با عشق و علاقه زائدالوصفى چهل و دو سال تمام تحت سرپرستى و تربيت ابوطالب قرار گرفت. [۵۳]. نوع دوم عوامل اكتسابى است و اختيار معصوم در آن دخالت دارد، يعنى اينكه زندگى انبيا از هنگام ولادت تا زمان بعثت مملو از مجاهدتهاى فردى و اجتماعى است. از جمله حضرت يوسف، حضرت ابراهيم، حضرت موسى، حتى خود پيامبر اكرم (ص) [۵۴] و در صورتى كه عصمت پيامبر و امام را از همان ابتداى ولايت بدانيم كه حق هم همين است، [۵۵] بايد در اين صورت به يكى از اين دو ديدگاه قائل شد. ديدگاه اول: اينكه دخالت اختيار پيامبر و امام و ايجاد قابليت از طرف آنها را قبل از ولادت آنها بدانيم كه از آن تعبير به «عالم ذر» مىشود و بگوييم كه ايشان از امتحان الهى در آن عالم به نحو احسن سرافراز بيرون آمدهاند. ديدگاه دوم: اينكه خداوند پيش از آفرينش انسانها با علم ازلى خود مىدانست كه گروهى از آنان بيش از سايرين از اختيار خود بهره مىگيرند و حتى اگر در موهبتهاى ويژه قرار نگيرند با اعمال اختيارى خود سرآمد همگان خواهند شد. اين منزلتى كه اينها با سير اختيارى خويش بدان مىرسند سبب گرديد كه خداوند موهبت ويژه خويش را به آنان عطا كند. و ايشان را از علم و ارادهاى برخوردار كند كه به واسطه آن به مصونيت كامل برسند و در پرتو آن، راهنمايانى مطمئن براى همه افراد بشر گردند. اين نكته را مىتوان به خوبى از فرازهاى آغازين دعاى «ندبه» استفاده نمود. [۵۶]. در روايتى از امام صادق (ع) نیز درباره موهبتهاى ويژه پيامبران چنين آمده است: «از آنجا كه خداوند به هنگام آفرينش پيامبران مىدانست كه آنان از او فرمانبردارى مىكنند و تنها او را عبادت نموده هيچگونه شركى روا نمىدارند [از موهبتهاى ويژه خويش برخوردارشان ساخت] پس اينان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به اين كرامت و منزلت والا رسيدهاند.» [۵۷].[۵۸].
عدم منافات عصمت موهبتی با اختيار
اينكه عصمت موهبت الهى باشد نه به اين معناست كه خداوند به قهر و قصد مانع گناه آنهاست؛ بدین معنا که هر وقت آنها بخواهند گناه كنند، خداوند مانع مىشود و جلويشان را مىگيرد، بلكه اين موهبت به اين معناست كه آنها درجه ايمان بالاترى دارند و ايمان به هر اندازه كه زياد باشد خدا بيشتر به ياد انسان است. به عبارت ديگر، اراده الهى زمينههاى توفيق را براى وصول به اين مقام والا فراهم مىسازد ولى بهرهگيرى و استفاده از اين توفيق به اراده خود آنان بستگى دارد. آيات قرآن هم به اختيارى بودن عصمت صحّه گذارده، آنجا كه مىفرمايد: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * قُلْ إِنِّيَ أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»﴾ [۵۹].
صريح آيه اين است كه پيامبر اكرم(ص) از معصيت مىترسد زيرا منجر به عذاب الهى در قيامت مىگردد و اگر قدرت بر معصيت نداشت چگونه ممكن است كه از معصيت خوف داشته باشد.
يا در جاى ديگر مىفرمايد: ﴿... قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ﴾ [۶۰].
خدای متعال مىفرمايد: ﴿وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَوَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾؛ [۶۱]. خطاب در آيه به رسول اكرم(ص) و ساير انبيا به نهى از شرک و انذارشان به حبط شدن عمل و جزو زيانكاران شدن آنها خطابى است حقيقى و تهديد و انذارى است واقعى. چون غرض اين سوره اشاره به اين حقيقت است كه رسول خدا(ص) هم مأمور به ايمان آوردن و به هر تكليفى كه دعوت مىكند انجام دهند، خودش هم بايد انجام دهد و صرف اينكه انبيا، معصوم به عصمت الهى هستند و با داشتن آن ديگر ممكن نيست معصيت از ايشان سر بزند، باعث نمىشود كه تكليف از ايشان ساقط باشد و توجه تكليف به ايشان صحيح نباشد چون اگر اينطور بود ديگر عصمت در حقشان تصور نمىشد. همچنانكه در حق جمادات و گياهان تصور ندارد پس معصوم به كسى گفته مىشود كه بتواند گناه كند ولى نكند.
علاوه بر اين، عصمت ـ كه عبارت است از قوهاى كه با داشتن آن صدور معصيت ممتنع مىشود ـ خود از شئون علم است و اين منافات با داشتن اختيار ندارد چون اختيار از شئون مقام عمل است و معنايش اين است كه صدور فعل از جوارح و اعضا صحيح باشد و هم ترک فعل. و معلوم است كه علم قطعى به مفسده گناه كه مانع از صدور آن گناه از دارنده آن علم باشد منافات با اينكه دارنده آن علم مختار باشد ندارد. مثلاً، كسى كه علم قطعى دارد به اينكه در اثر خوردن فلان سم مىميرد، چنين عملى مانع قطعى او از خوردن سم است. ولى لازمه اين منع اين نيست كه خوردن سم از او محال باشد بلكه باز هم صدور و عدم صدور اين عمل از اعضا و جوارح او صحيح است هم مىتواند بخورد و هم مىتواند اجتناب كند. در نتيجه پس باز هم صحيح است كه به او بگوييم از خوردن سم اجتناب كن. <ref>سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج ۱۷، ص۲۹۰ـ۲۹۱.
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: ﴿وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ﴾ والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیصالمحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیصالحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ سبحانی، الفکرالخالد، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۲۲۷-۲۳۷.
- ↑ سبحانی، الفکرالخالد، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۲۲۷-۲۳۷.
- ↑ رضوانی، علی اصغر، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج۱، ص۵۳۰- ۵۳۸.
- ↑ دیانتیپور، نعمتی، «عصمت حضرت زهرا(س) الهی یا اکتسابی»، ص۱۰۸.
- ↑ السند بحرانی، الوراثةالإصطفائیه، ۱۴۳۱ق، ص۳۶. به عقیده آنان عصمت اکتسابی به معنای گناه نکردن در طول عمر است که این معنای عدالت است
- ↑ محمّدبن محمّد نعمان، تصحيح الاعتقاد، ص 61
- ↑ مرتضى شريف، أمالى المرتضى، ج 1، ص 148
- ↑ «و قطعا آنان را دانسته بر مردم جهان ترجيح داديم.» سوره دخان، آیه32.
- ↑ «و آنان در پيشگاه ما جدا از برگزيدگان نيكانند.»، سوره صاد، آیه 47
- ↑ موهبت عصمت از منظر آیات، محمد ناصری، نشریه معرفت، ج149، ص6
- ↑ علامه حلی، کشف المراد، ط صیدا، ص 228.
- ↑ فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص 169.
- ↑ ر.ک: منشور جاوید، شیخ جعفر سبحانی، انتشارات امام صادق(ع)، ج5، ص 20 ـ 24.
- ↑ «ما آنان را با موهبت ويژهاى ـ كه يادآورى آن سراى بود ـ خالص گردانيديم، و آنان در پيشگاه ما جدا از برگزيدگان نيكانند»، سوره دخان، آیه46 و 47.
- ↑ سوره صاد، آیه 45
- ↑ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 17، ص 211ـ212.
- ↑ سوره صاد، آیات 82 و 83
- ↑ سوره حجر، آیات 39و40
- ↑ سوره يوسف، آیه 24
- ↑ سوره يوسف، آیه 24
- ↑ سوره يوسف، آیه 24
- ↑ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 11، ص 130
- ↑ «و آنان در پيشگاه ما جدا از برگزيدگان نيكانند.»، سوره صاد، آیه 47
- ↑ فخرالدين رازى، تفسير كبير مفاتيح الغيب، ج 26، ص 217.
- ↑ ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 19، ص 309ـ310.
- ↑ «خداوند از ميان فرشتگان و مردمان رسولانى برمىگزيند. هر آينه خدا شنوا و بيناست». سوره حج، آیه ۷۵
- ↑ على بن ابراهيم قمى، تفسير قمى، ج ۲، ص۸۷.
- ↑ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج ۱۴، ص۴۰۹.
- ↑ همان، ج ۱۴، ص۴۱۰.
- ↑ «و چون آيتى بر ايشان بيايد مىگويند هرگز ايمان نمىآوريم تا اينكه نظير آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما نيز داده شود. خدا بهتر مىداند رسالتش را در كجا قرار دهد.» سوره انعام، آیه 124
- ↑ سيدبن قطببن ابراهيم شاذلى، فى ظلالالقرآن، ج 3، ص 1202
- ↑ «و اگر فضل خدا و رحمت او بر تو نبود، طايفهاى از ايشان آهنگ آن داشتند كه تو را از راه به در كنند ولى جز خودشان كسى را گمراه نمىسازند و هيچ زيانى به تو نمىرسانند و خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت و تفضّل خدا بر تو همواره بزرگ بود.» سوره نساء، آیه 113.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 5، ص 80.
- ↑ همان، ص 78.
- ↑ «و خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت و تفضّل خدا بر تو همواره بزرگ بود.» سوره نساء، آیه 113.
- ↑ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 5، ص 79.
- ↑ همان، ص 80.
- ↑ «خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خداندان (پيامبر) بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ ر.ک: سوره حج، آیه 30؛ سوره مائده، آیه 90؛ سوره توبه، آیه 125؛ سوره انعام، آیه 145.
- ↑ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 16، ص 312ـ313.
- ↑ سوره يونس، آیه ۴۷
- ↑ جعفر سبحانى، فرازهايى از تاريخ اسلام، ص 61.
- ↑ ر.ک: سوره يوسف، آیه 22؛ سوره بقره، آیه 124، سوره طه، آیه 40.
- ↑ طبق نظر اماميّه، انبيا و ائمّه (ع) از هنگام تولد تا پايان عمر معصومند. برخلاف معتزله كه عصمت آنها را از موقع بلوغ مىدانند و برخلاف اشاعره كه معصوم بودن انبيا را از زمان بعثت مىدانند. ر.ک: محمدرضا مظفّر، بداية المعارف الالهية، ج 1، ص 250.
- ↑ «الذين استخلصتهم لنفسك و دينك، اذ اخترت لهم جزيل ما عندك من النعيم المقيم الذى لازوال له و لا اضمحلال بعد ان شرطت عليهم الزهد فى درجات هذه الدنيا و زخرفها و زبرجها فشرطوا لك ذلك و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قرّبتهم.» شيخ عباس قمى، مفاتيحالجنان، ص913، فرازى از دعاى ندبه.
- ↑ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 170.
- ↑ موهبت عصمت از منظر آیات، محمد ناصری، نشریه معرفت، ش149، ص6.
- ↑ «بگو آيا غير خدا را به يارى و دوستى برگزينم؟ در صورتى كه آفريننده آسمان و زمين خداست و روزى مىبخشد و خود از طعام بىنياز است. بگو من مأمورم كه اول شخص كه تسليم حكم خداست باشم و البته از گروهى كه به خدا شركآورند نباش. بگو من اگر نافرمانى خدا كنم از عذاب آن روز بزرگ سخت مىترسم. سوره انعام، آیات ۱۴ و ۱۵.
- ↑ «كسى كه از خود اگر اختيارى نداشته باشد چگونه صحيح است كه به كارى مأمور شود. سوره رعد، آیه ۳۶.
- ↑ «و قطعا به تو و كسانى كه پيش از تو بودند وحى شده است اگر شرک ورزى حتما كردهات تباه و مسلما از زيانكاران خواهى شد». سوره زمر، آیه ۶۵.