آیه امر به معروف در کلام اسلامی
مقدمه
﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۱].
در این آیه میتوان با دو بیان به امامت عامه استدلال نمود:
بیان اول: خداوند در این آیه همه امت اسلام را به خیر دعوت نموده و در آیات دیگری نیز امر به سبقت گرفتن از یکدیگر در انجام خیرات نموده است. امر الهی به امتثال هر موضوعی، خواه اعتباری یا خارجی، کشف از وجود آن در ظرف خود مینماید؛ و الّا امر حکیم به امر معدوم، لغو خواهد بود. امر خداوند به اتیان خیرات، کشف از وجود محور خیرات در میان امت میکند، تا راهنمای امت در شناخت خیرات علماً و عملاً باشد. از آنجا که بالاترین خیر، کلمه توحید و ولایت در عمل و نظر است، بنابراین، امر الهی به خیر، اولاً، کشف از وجود دائمی صاحبان ولایت (مرجع و مرکز خیرات) در جامعه مینماید؛ ثانیاً، امّت برای امتثال امر الهی در انجام خیرات باید نزد کسی برود که خیر را بشناسد و در معرفت او کمترین خدشهای از طرف پروردگار نباشد؛ چنین فردی فقط با مقام عصمت شناخته میشود. نتیجه آنکه: منبع و معیار خیر که همان امام معصوم است، باید همیشه در میان امت وجود داشته باشد، تا امت بتواند امتثال امر الهی در انجام خیرات را بنماید.
بیان دوم به دو صورت، استدلال به آیه مینماید:
- صورت اول: فعل امر ﴿وَلْتَكُنْ﴾ در آیه، اشاره دارد که ضروری است افرادی در میان امّت همیشه حاضر باشند که خیرشناس بوده و امر به معروف و نهی از منکر کنند. چون خیر در حقیقت به توحید باز میگردد، چنین افرادی باید در احکام و اعتقادات در مرتبهای از معرفت به توحید باشند که معرفت آنها مرضیّ رضای الهی باشد. چنین افرادی منحصر در ائمه هدی(ع) هستند.
- صورت دوم: ﴿وَلْتَكُنْ﴾ از وجود چنین امتی در جامعه اسلامی خبر میدهد. مردم باید برای اصلاح دین خود و شناختن توحید، ولایت، احکام و اعتقادات، نزد این افراد بروند تا در پرتو تعالیم آنان، خیر را از شر و معروف را از منکر تشخیص دهند. از سوی دیگر، چون امکان امر به معروف و نهی از منکر به بهترین وجه در حکومت حق است و اصولاً امام جائر خود اصل همه منکرها است، بر امت اسلام واجب است که امام بر حق را در تشکیل حکومت یاری دهند و او را در رأس امور قرار دهند تا با بسط ید، جامعه را به سمت معروف پیش ببرد و از منکر پاک سازد. مصداق امامان بر حق در مرتبه اعلی، ائمّه اطهار (ع) هستند؛ چنان که ذیل آیه و نیز روایات مربوطه شاهد بر آن است. برای این مسند خطیر، در مرتبه بعد علما و فقهایی قرار دارند که دنباله روی مکتب اهل بیت (ع) و نایبان خاص و یا عام حضراتشان میباشند و واجد شرائط لازم هستند[۲].
شکل منطقی برهان
در برهان اول، حد وسط ضرورت شناخت موضوع حکم الهی برای امتثال امر پروردگار است. بر این اساس، میتوان قیاس زیر را تشکیل داد:
ضرورت وجود عباد مخلَص برای دلالت به خیرات دینی
اولاً، بنا بر آیه مورد استدلال، امتثال امر الهی در انجام خیرات و امر به معروف، متوقف بر شناخت معروف و منکر، یعنی کفر و ایمان و لوازم شرعی آن در اسلام است؛ ثانیاً، شناخت خیر، معروف و منکر، صرفاً از طریق عباد مخلَصی است که اخلاص و ایمان آنان به تأیید الهی رسیده باشد؛ نتیجه آنکه: امتثال امر الهی در آیه مورد استدلال، متوقف بر وجود عباد مخلَصی است که ایمان و اخلاص آنان به تأیید الهی رسیده باشد. طی سایر براهین و ادلّه نقلی که ذکر خواهد شد، اثبات میگردد که چنین بندگان مخلَصی منحصر در وجود مبارک رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) میباشد[۳].
صورت دیگر استدلال در قالب قیاس استثنایی
همین نتیجه را میتوانیم از آیه شریفه طی قیاسی استثنایی به شکل زیر به دست آوریم؛ به این ترتیب که بگوییم: اولاً، اگر خداوند حکیم امر به موضوعی مینماید، باید موضوع حکم برای مکلف کاملاً روشن و امکان ادای آن وجود داشته باشد؛ و الا امر الهی به فعل غیرممکن، لغو و صدور آن از خداوند حکیم قبیح است؛ لکن هرگز از پروردگار حکیم امر لغو و قبیح صادر نمیشود؛ بنابراین امر الهی به موضوعی، کشف از امکان برآوردن آن موضوع در خارج و نیز شناخت موضوع و لوازم آن در خارج مینماید.
تطبیق این قاعده در آیه مورد استدلال به این ترتیب است که خداوند بنا بر آیه شریفه، امر به انجام خیرات، معروف و پرهیز از منکرات نموده است و لازمه آن، وجود افرادی است که خیرات و معروفهای شرعی و منکرات آن را به امت بشناسانند؛ و الا امر الهی لغو خواهد بود. لکن هرگز از خداوند فعل لغو صادر نمیشود. بنابراین، امر الهی به فعل خیرات، کشف از وجود دائمی خیرشناسان در فرهنگ دینی و راسخان در قرآن مینماید که معرفت آنان به تأیید الهی رسیده است. چنین ذوات مقدسی بنا بر روایات باب، منحصر در وجود رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) است.[۴]
ضرورت تکوینی وجود خیرشناس در جامعه
در بیان اول، حد وسط برهان ضرورت وجود افرادی است که هادی امت به خیرات باشند. در بیان دوم، از طریق تحلیل سیاق امری آیه، به ضرورت وجود معروفشناس دینی در جامعه که معرفت او به تأیید الهی رسیده باشد، پی میبریم.
بررسی معنای امر در ﴿وَلْتَكُنْ﴾
فعل امر در ﴿وَلْتَكُنْ﴾ از ریشه «ک و ن» گرفته شده و اصل در معنای این لغت، تحقق و وقوع امری است و مانند سایر افعال نیازمند فاعل است. گاه این فعل خبر از بودن و تحقق ذات فاعل خود میدهد؛ مثل كان زيدٌ و اصطلاحاً در این حالت به آن «کان تامّه» گفته میشود؛ گاه خبر از حالت و بودن صفتی در فاعل خود میدهد؛ در این صورت، آن وصف را که خبر از فاعل میدهد، نازل منزله مفعول میگیرند؛ مانند كان زيد قائماً و اصطلاحاً در این حالت به آن «کان ناقصه» گفته میشود[۵]. بر این اساس، دو احتمال در معنای فعل امر ﴿وَلْتَكُنْ﴾ داده شده است[۶].
احتمال اول در فعل امر ﴿وَلْتَكُنْ﴾
مفسرین در ترکیب ادبی آیه، عموماً فعل «کان» در ﴿وَلْتَكُنْ﴾ را ناقصه گرفتهاند و در نتیجه، از آیه معنای وجوب امر به معروف و نهی از منکر را استفاده نمودهاند. به این ترتیب که ﴿أُمَّةٌ﴾ در آیه، مبتدای مؤخّر است و ﴿مِنْكُمْ﴾ خبر مقدّم و جمله ﴿يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ صفت برای ﴿أُمَّةٌ﴾ میباشد. بنا بر آنکه حرف جر «مِن» در ﴿مِنْكُمْ﴾ تبعیضیّه باشد، معنای آیه چنین میشود: «باید گروهی در میان شما همیشه وظیفه دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر را عمل نمایند». اگر حرف جر «مِن» بیانیّه باشد، معنای آیه با همان ترکیب قبل چنین میشود: «باید همیشه امّتی که از شما است و دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر میکند، در میان شما وجود داشته باشد».
در این صورت، استدلال به آیه به بیان اول باز میگردد که از امر مولوی شارع حکیم در ضرورت امر به خیر و معروف، کشف میکنیم که باید دائماً خیرشناسانی خبیر به احکام و اعتقادات دینی و راسخ در قرآن و عالم و معصوم به عصمت الهی در میان امت موجود باشند، تا موضوع دعوت به خیری که مرضی رضای الهی است تحقق پیدا کند. ضرورت عصمت چنین خیرشناسانی را نیز به همان بیان برهان اول از آیه اثبات مینماییم[۷].
احتمال دوم در فعل امر ﴿وَلْتَكُنْ﴾
در صورتی که فعل امر «کان» در ﴿وَلْتَكُنْ﴾ تامّه باشد، ترکیب ادبی آیه به این ترتیب است که اسم ﴿أُمَّةٌ﴾ فاعل برای ﴿وَلْتَكُنْ﴾ است و جمله بعد صفت آن است. به این ترتیب، معنای آیه چنین است: «همیشه باید کسانی که داعی به خیر و آمر به معروف و ناهی از منکر هستند، در میان امّت اسلام باشند». به عبارت دیگر، موضوعٌله حکم در حالت اول، وصف امر به معروف و نهی از منکر در امّت است و معنای آیه، نازل منزله ﴿يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۸] است و نتیجه آیه، حکم به وجوب امر به معروف و نهی از منکر است. در حالی که در شکل دوم موضوعٌله حکم در آیه، اصل وجود تکوینی گروهی در میان امّت اسلام است که هادی به خیرات و آمر به معروف و ناهی از منکر هستند[۹].
بیان برهان (بنا بر احتمال دوم)
بنا بر آنکه «کان» در آیه تامّه باشد، امر الهی اشاره به حقیقتی وجودی در عالم خارج دارد. برای توضیح این مطلب، لازم است تا توضیح کوتاهی پیرامون اوامر مولوی و تکوینی پروردگار در قرآن ذکر نماییم.
برخی اوامر الهی در قرآن، امر مولوی و تشریعی هستند؛ مانند امر به اقامه نماز: ﴿أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ﴾[۱۰].
و یا امر به روزه در ماه مبارک رمضان: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ﴾[۱۱].
این اوامر حکمساز هستند و مکلف را اجبار به امتثال حکم الهی مینمایند. در آیه مورد استدلال، برهان اول بر این اساس شکل گرفت.
برخی دیگر از اوامر الهی، امر تکوینی در نظام خلقت است و در حقیقت، امر به ایجاد ذاتی در عالم مینماید؛ مثل: ﴿بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۱۲]. ﴿إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۱۳].
این قبیل اوامر، اشاره به مالکیّت و مولویت علیالاطلاق الهی در نظام تکوین دارد. گاه خطاب امری، اِخبار از واقع است که به صورت امری صادر شده، ولی لطف آن تأکید بر ضرورت وجود موضوع حکم است تا امر قطعاً محقق شود. برای نمونه به چند مثال در قرآن اشاره میکنیم:
- خداوند خطاب به منافقینی که از رفتن به جنگ تبوک در رکاب رسول خدا (ص) امتناع کردند، میفرماید: ﴿وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾[۱۴]. امر در ﴿اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾ خبر از واقع میدهد؛ که هرچند اینان به حسب ظاهر به اختیار خود از شرکت در لشکر الهی در رکاب رسول خدا (ص) امتناع کردند، ولی به حسب واقع و باطن امر، لیاقت شرکت در جنگ را نداشتند و در نتیجه، خداوند توفیق هم رکابی با رسول خدا (ص) و مجاهدین را از آنان گرفت و ایشان میباید مانند ضعیفان و درماندگان خانهنشین باشند. بنابراین امر در ﴿اقْعُدُوا﴾ اشاره به سلب توفیقی است که خداوند به واسطه بیلیاقتی از آنان نمود.
- خداوند خطاب به مؤمنین سادهدل که با کفار و اهل کتاب طرح دوستی و صمیمیت میریزند و آنان را محرم اسرار خود میگیرند، میفرماید: ﴿هَا أَنْتُمْ أُولَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾[۱۵]. خطاب ﴿مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ﴾ اِخبار از شدت دشمنی آنان میدهد که تا پایان عمر دست از دشمنی بر نمیدارند و خداوند نیز توفیق توبه به آنان نمیدهد.
- خداوند به مؤمنین در برابر کفار، امر به شدت عمل و خشونت مینماید و میفرماید: «برخورد شما در جنگ باید به گونهای باشد که غلظت و شدت را احساس کنند و طمع در شما نبندند»: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾[۱۶]. امرالهی در ﴿وَلْيَجِدُوا﴾ خطاب به کفار است. با توجه به آنکه اولاً، «وجدان» از افعال قلوب است و قابل امر و نهی نیست و ثانیاً، أمر مولوی خداوند به کفاری که اصل توحید را نپذیرفتهاند لغو است، روشن میشود که امر الهی به وجدان شدت در قلوب کفار از سوی مؤمنین، خبر از واقع میدهد که رفتار اهل ایمان باید به گونهای باشد که چنین احساسی را در قلوب دشمن به وجود آورد. نتیجه آنکه: در آیه مورد استدلال، خداوند میفرماید: ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾
در صورتی که امر الهی در ﴿وَلْتَكُنْ﴾ خبر از واقع بدهد و حرف عطف «واو» در ابتدای آن استیناف باشد، معنای آیه چنین میشود: «ای امّت اسلام، بدانید که قاعده لطف الهی ایجاب میکند که اگر شما مأمور به انجام خیرات هستید، همواره در میان شما باید گروهی باشند که خود اسوه خیر بوده و امر به معروف و نهی از منکر کنند؛ آنها حافظ دیگران از خطا و اشتباه در دیناند و امّت را از فرو افتادن در ورطه شرک و گناه و در نتیجه، تفرقه و فتنهگری فتنهجویان حفظ میکنند. پس باید آنان را بیابید، تا در انجام خیرات، اسوه خود در امتثال امر الهی قرار دهید و رستگاران حقیقی، آنان و پیروانشان میباشند»[۱۷].[۱۸]
شکل منطقی برهان دوم
حد وسط در برهان دوم، بنا بر آنکه فعل کان در عبارت آیه شریفه ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ﴾ تامّه باشد، وجود دائمی خیرشناسان در میان امت است. به این ترتیب، در مرحله اوّل با ترتیب قیاس استثنایی و با کمک آیه، ضرورت دائمی وجود خیرشناسانی را که راسخین در قرآن و معارف الهی هستند، اثبات مینماییم و میگوییم:
اولاً، اگر امت اسلام مأمور به انجام خیرات است، باید خیرشناسانی که هادی امت به خیرات و ناهی آنان از منکرات هستند دائماً در میان آنان وجود داشته باشند؛
ثانیاً، بنا بر آیه شریفه، امت همیشه موظف به انجام خیرات است؛
نتیجه آنکه: باید همیشه خیرشناسان معصوم به عصمت الهی در میان امت موجود باشند و این وظیفه امت است که باید آنان را شناسایی نموده و امتثال امر نماید.
در مرحله دوم، با کمک از نتیجه به دست آمده و ترتیب قیاس اقترانی ضرورت امامت عامه و وجود دائمی امام معصوم در میان امت را اثبات مینماییم و میگوییم: بعد از رسول خدا (ص)، امامان معصوم (ع) خیرشناسان حقیقی در میان امت اسلام هستند؛
بنا بر آیه شریفه، خیرشناسان حقیقی که راسخ در دین و معصوم از خطا هستند، همیشه باید در میان امت اسلام موجود باشند؛
نتیجه آنکه، بعد از رسول خدا (ص)، همیشه میباید در میان امت اسلام امام معصومی وجود داشته باشد تا هادی امت به خیرات و ناهی از منکرات باشد[۱۹].
پرسش مستقیم
آیه امر به معروف چگونه نصب الهی امام را اثبات میکند؟ (پرسش)
منابع
پانویس
- ↑ «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا میخوانند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و اینانند که رستگارند * و مانند کسانی نباشید که پراکندند و پس از آنکه برهانها (ی روشن) برای آنان آمد، اختلاف کردند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴-۱۰۵.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۲۸۹.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۳۱۳.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۳۱۳.
- ↑ الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، ج۶، ص۲۱۸۹.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۳۱۵.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۳۱۵.
- ↑ «پسرکم! نماز را بپا دار و به کار شایسته فرمان ده و از کار ناشایست باز دار» سوره لقمان، آیه ۱۷.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۳۱۶.
- ↑ «نماز را از هنگام بازگشت خورشید (در نیمه روز) تا تاریکی شب بپا دار! و (نیز) نماز صبح را که نماز صبح با گواهی (فرشتگان) است» سوره اسراء، آیه ۷۸.
- ↑ «(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستادهاند؛ به رهنمودی برای مردم و برهانهایی (روشن) از راهنمایی و جدا کردن حقّ از باطل. پس هر کس از شما این ماه را دریافت (و در سفر نبود)، باید (تمام) آن را روزه بگیرد» سوره بقره، آیه ۱۸۵.
- ↑ «پدیدآور آسمانها و زمین است و چون (انجام) کاری را بخواهد تنها میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود» سوره بقره، آیه ۱۱۷.
- ↑ «سخن ما برای (پدید آمدن) چیزی چون آن را اراده کنیم تنها این است که بدان میگوییم: باش! بیدرنگ خواهد بود» سوره نحل، آیه ۴۰.
- ↑ «اگر (به راستی) میخواستند رهسپار گردند ساز و برگی برای آن فراهم میآوردند ولی خداوند روانه شدن آنان را خوش نداشت پس آنان را به درنگ کردن واداشت و (به آنها) گفته شد: با (خانه) نشستگان همنشین باشید!» سوره توبه، آیه ۴۶.
- ↑ «هان! این شمایید که آنان را دوست میدارید و (آنان) شما را دوست نمیدارند و شما به تمام کتاب ایمان دارید (و آنان ندارند) و چون با شما روبهرو شوند میگویند: ما ایمان آوردهایم و چون به خلوت روند سرانگشتان را از خشم بر شما (به دندان) میگزند؛ بگو به خشم خود بمیرید؛ خداوند به اندیشهها داناست» سوره آل عمران، آیه ۱۱۹.
- ↑ «ای مؤمنان! با کافرانی که نزدیک شمایند جنگ کنید و باید در شما صلابت بیابند و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است» سوره توبه، آیه ۱۲۳.
- ↑ التحریر و التنویر (ط. مؤسسة التاریخ العربی، ۱۴۲۰ ﻫ.ق)، ج۳، ص۱۷.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۳۱۶.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۳۱۹.