حدیث خیر البشر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۶ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

حدیث نبوی بیانگر برتری امیرالمؤمنین(ع) بر همه انسان‌ها. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده که فرموده است: «عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ وَ مَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ»؛ «علی بهترین انسان است و هرکس از پذیرش [این حقیقت] امتناع ورزد کافر است» این حدیث به روایت «عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ» معروف است که اشاره به فراز ابتدایی آن دارد. در نقل‌های فراز ابتدایی این روایت، اختلافی وجود ندارد؛ اما در فراز دوم آن، قدری تعابیر مختلف است مانند: «مَنْ شَكَّ فِيهِ فَقَدْ كَفَرَ»[۱]؛ «لَا يَشُكُ فِيهِ إِلَّا كَافِرٌ»[۲]؛ و یا «فَمَنِ امْتَرَى فَقَدْ كَفَرَ»[۳]. البته در کتاب‌های دیگر روایاتی با همین مضمون و با اندکی اختلاف در الفاظ آمده است؛ مانند: «مَنْ لَمْ يَقُلْ عَلِيٌّ خَيْرُ النَّاسِ فَقَدْ كَفَرَ»[۴]. این روایت در منابع اهل سنت از علی بن ابی‌طالب(ع)، حذیفة بن یمان، جابر بن عبدالله انصاری، عایشه، نقل شده است. از آنجا که این حدیث با سند متصل و مرفوع از رسول خدا(ص) نقل شده و موضوع آن از مواردی است که رأی و قیاس در آن مجالی ندارد، موقوفه بودن برخی از طرق آن به حجیتش آسیبی نمی‌رساند[۵].

اولین کتابی که از عالمان شیعه درباره این روایت به رشته تحریر درآمده، کتاب «نوادر الاثر فی علی خیر البشر» تالیف ابو محمد جعفر بن احمد بن علی قمی ایلاقی معروف به ابن رازی (قرن ۴ق) است. وی در این کتاب اسناد و طرق مختلف این روایت از صحابه رسول خدا(ص) را جمع‌آوری کرده است. از میان اهل سنت نیز قدیمی‌ترین اثر روایی که به نقل این حدیث پرداخته کتاب «من احادیث خیثمة بن سلیمان بن حیدرة القرشی الأطرابلسی»[۶] است. پس از وی أبومحمد ابن اکفانی (م ۵۲۴ق) در کتاب خویش که به «احادیث أبی محمد ابن اکفانی» شهرت یافته است این روایت را با همین سند و یک سند دیگر که در طریق هر دو خیثمه قرار دارد نقل کرده است[۷]. از دانشمندان اهل سنت افرادی نظیر ابن مردویه[۸]؛ خطیب بغدادی[۹]؛ ابن عساکر[۱۰]؛ حموینی[۱۱]؛ ابن حجر[۱۲]؛ مولی علی متقی حنفی[۱۳]؛ مولی محمد صالح کشفی حنفی[۱۴]؛ مناوی[۱۵] و علاءالدین مغلطای[۱۶] این روایت را نقل کرده‌اند. شیخ صدوق این روایت را در امالی از عایشه، حذیفه، جابر و امام رضا(ع) نقل کرده است[۱۷]. در کتاب احقاق الحق بخش اعظمی از اسناد و طرق این روایت تتبع و جمع‌آوری شده است[۱۸]. سیدهاشم بحرانی نیز در غایة المرام طرق و اسانید مختلف آن را نقل کرده است[۱۹].[۲۰]

سند حدیث

همان‌طور که بیان شد در میان محدثان اهل سنت اولین فردی که این روایت را نقل کرده خیثمة بن سلیمان است. ابن عساکر وی را یکی از افراد مورد اعتماد دانسته که برای به دست آوردن احادیث بسیار سفر کرده و از اساتید در شام، یمن، بغداد و کوفه استماع نموده است[۲۱]. او کتاب بزرگی در بیان فضائل اصحاب رسول خدا(ص) تألیف کرده که به نام «فضائل الصحابة»[۲۲] معروف است البته تنها بخش‌هایی از آن به صورت پراکنده موجود بوده و به نام «من احادیث خیثمة بن سلیمان» شناخته شده است از عبدالعزیز کتابی درباره او نقل شده که خیثمة را فردی ثقة و مورد اطمینان و در جرگه عابدان یاد کرده است. غیث بن علی از استادش خطیب بغدادی توثیق کامل (ثقة ثقة) خیثمه را نقل کرده است که دلالت بر درجه بالای اعتماد او بر خیثمة دارد[۲۳]. پس از وی شاگردش ابومحمد ابن اکفانی این روایت را با دو سند - که هر دوی آنها را از خیثمه اخذ کرده - نقل می‌کند. شخصیت وی نیز مورد تأیید و توثیق واقع شده است[۲۴].

خطیب بغدادی طریق جابر بن عبدالله در این حدیث را منحصر در ابو محمد علوی دانسته و آن را منکر و جعلی شمرده است[۲۵]؛ ولی ابن عساکر نقل این روایت از جابر و شریک بن عبدالله را معتبر دانسته است[۲۶]. ابن کثیر نقل این روایت از علی بن ابی‌طالب(ع) و حذیفة بن یمان را جعلی دانسته و جاعلان آن را به شدت مورد مذمت قرار داده است[۲۷]. ابن جوزی این روایت را در «موضوعات»[۲۸] ذکر کرده و برای اثبات مدعای خود دلائلی را مطرح است. اکثر دانشمندان اهل سنت با استناد به عبارات ابن جوزی و تضعیفات او، این روایت را جعلی دانسته‌اند[۲۹]. باید توجه داشت که ابن جوزی در مواردی دچار خطا و اشتباهاتی شده که مورد انتقاد عالمان رجال و حدیث قرار گرفته است[۳۰]. ابن جوزی در موضوعات از محمد بن کثیر کوفی، محمد بن شجاع ثلجی، حفص بن عمر کوفی، محمد بن یحیی بن حسن بن جعفر علوی، احمدبن ابونصر ذارع و احمدبن سالم نام برده و با تضعیف ایشان صدور روایت را از رسول خدا(ص) صحیح نمی‌داند[۳۱]. در ذیل دلائل تضعیف شخصیت‌های یاد شده به همراه بررسی و نقد آن مطرح می‌شود:

  1. محمد بن کثیر قرشی کوفی: در میان کتب رجالی در تفسیر جرح و تضعیف او آمده که وی اولاً شیعه بوده و ثانیاً منکر الحدیث است. در مورد منکر الحدیث بودن او به همین روایت «عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ» تمسک شده است[۳۲]؛ ولی این استدلال درست نیست؛ چراکه شیعی بودن نمی‌تواند دلیل بر ضعف راوی باشد[۳۳]؛ به ویژه این که وی توسط ابن معین - که از او به عنوان امام جرح و تعدیل یاد شده و از متشددین است - توثیق شده است[۳۴].
  2. محمد بن شجاع ثلجی: وی متهم به جعل روایت در مسئله تشبیه و نسبت دادن آن به اهل حدیث و همچنین نقل احادیث منکر است[۳۵]. این در حالی است که ذهبی وی را با عناوینی همچون فقیه، نامدار، دریای دانش، فردی متعبد و شب‌زنده‌دار و قاری قرآن کریم معرفی کرده و می‌افزاید که او در حال سجده از دنیا رفت[۳۶]. با توجه به مطالبی که در کتب رجال در مورد مخالفت محمد بن شجاع ثلجی با احمد بن حنبل و امام شافعی گفته شده و اعتقاد او در مسئله مخلوق بودن قرآن و حادث بودن آن[۳۷] چنین می‌نماید که این اتهامات بیشتر در جهت ضربه زدن به شخصیت او بوده است تا ارزیابی او. روشن است که جرح در چنین مواردی که برخاسته از عداوت و اختلاف نظر است ارزشی ندارد[۳۸]
  3. حفص بن عمر: وی حفص بن عمر بن عبدالعزیز الدوری است که ابن جوزی با لقب «الکوفی» و اطلاق لَيْسَ بِشَيْ‌ءٍ او را تضعیف کرده است. در حالی که حفص بن عمر، فردی ثقه و مورد اطمینان بوده و ابوحاتم او را توثیق کرده[۳۹] و ابن حنبل از او اخذ روایت کرده[۴۰] و کتابت حدیث[۴۱] نموده است. با وجود تعابیری که در مورد او به کار رفته، جایی برای تردید در وثاقت او نیست[۴۲].
  4. محمد بن یحیی بن حسن بن جعفر علوی: ایشان به اتهام جعل دو روایت «عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ» و «عَلِيٌّ وَ ذُرِّيَّتُهُ يَخْتِمُونَ الْأَوْصِيَاءَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ» تضعیف شده است. از آنجا که دلیلی بر مجعول بودن این دو حدیث وجود ندارد، تضعیف مزبور نیز فاقد ارزش علمی است[۴۳].
  5. احمد بن ابونصر ذارع: برخی او را «منکر الحدیث»[۴۴]، نقل‌کننده اباطیل و دجال خوانده[۴۵] و تضعیف کرده‌اند.
  6. احمد بن سالم ابو سمره: ذهبی با نسبت دادن مناکیر، لَهُ مَنَاكِيرُ به احمد بن سالم، وی را تضعیف کرده و دلیل تضعیفش را نقل روایت در مناقب امیرالمؤمنین(ع) بیان کرده است[۴۶]. در علم حدیث برای منکر، تعاریف متعددی بیان شده است از جمله اینکه: راوی آن دارای اغلاط فاحش یا غفلت بسیار و یا فسق آشکار باشد. برخی دیگر، حدیث منکر را آن دانسته‌اند که راوی ضعیف، روایتی را نقل کند که مخالف روایتی باشد که فرد ثقه نقل کرده است؛ یا روایتی است که فرد غیر معروف یا موصوف به سوء حفظ، آن را نقل کرده و یا اینکه برخی از اساتید او، تضعیف شده، و شاهد و متابعی برای آن نباشد[۴۷].

چنان‌که گفته شد محور جرح در سه نفر اخیر، نقل روایات مناقب علی بن ابی‌طالب و اهل بیت(ع) است. در واقع بازگشت آن به بحث دخالت مذهب و اعتقاد راوی در جرح و تعدیل اوست که بر اساس موازین علم حدیث فاقد اعتبار است[۴۸]. مضاف بر اینکه این حدیث از طرق متعدد نقل شده که از اسباب تقویت حدیث به شمار می‌رود، به ویژه این که در مورد روایات فضایل، قاعده تساهل نیز حاکم است[۴۹]. مدلول حدیث: دلالت این حدیث بر افضلیت امیرالمؤمنین علی(ع) آشکار است و با توجه به شرط افضلیت در امامت، بر امامت آن حضرت نیز بر دلالت می‌کند، چنان‌که عالمان شیعه با استناد به این حدیث، بر امامت امیرالمؤمنین(ع) استدلال کرده‌اند[۵۰].

دلالت این روایت بر افضلیت نسبی امیرالمؤمنین(ع) از جانب اهل سنت نیز پذیرفته شده است. شمس الدین ذهبی به حق بودن مضمون روایت اذعان کرده و بر اساس آن علی(ع) را بهترین فرد در زمان خودش معرفی کرده نه بهترین فرد به طور مطلق[۵۱]. ذهبی در جای دیگر با بیان روایتی که در آن عبارت «كُنَّا نَعُدُّ عَلِيّاً مِنْ خِيَارِنَا» آمده، معنای آن را حق دانسته است[۵۲]. برخی از اهل سنت و جماعت به افضلیت علی(ع) پس از ابوبکر و عمر عقیده دارند لکن در تقدمشان بر عثمان اختلاف کرده‌اند[۵۳]. این گونه تقییدها که با ظاهر حدیث مخالف بوده و دلیل معتبری هم ندارد، فاقد اعتبار است، افزون بر این، روایات بسیاری نیز که بیان‌گر مضمون این حدیث بوده و مدلولشان غیرقابل تقیید است، دلیل دیگری بر نادرستی این‌گونه تقییدهاست مانند: «عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ»[۵۴]، «عَلِيٌّ خَيْرُ مَنْ تَرَكَ بَعْدِي»[۵۵]، «عَلِيٌّ خَيْرِ الْأَوْصِيَاءِ»[۵۶]. نکته آخر اینکه عبارت حدیث، عَلِيٌّ خَيْرُ أَصْحَابِي نیست که به امثال ابوبکر و عمر، تقیید زده شود، بلکه «خَيْرُ الْبَشَرِ» است و مدلول آن برتری علی(ع) بر همه افراد بشر غیر از رسول اکرم(ص) است. لازمه مقید کردن آن به ابوبکر و عمر، برتری آن دو بر پیامبران است که نادرستی آن اجماعی است.[۵۷]

منابع

پانویس

  1. الفردوس بمأثور الخطاب، ج۳، ص۶۲.
  2. مناقب آل أبی‌طالب، ج۳، ص۶۷.
  3. تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۴۵.
  4. تاریخ بغداد، ج۴، ص۴۱۳.
  5. منهج النقد فی علوم الحدیث، ج۱، ص۳۲۸.
  6. ج ۱، ص۲۰۰.
  7. من حدیث أبی محمد، ابن اکفانی، ج۱، ص۶.
  8. مناقب علی بن ابی‌طالب، ص۱۰۹.
  9. تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۴۵.
  10. تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۳۷۲.
  11. فرائد السمطین، ج۱، ص۱۵۴.
  12. تهذیب التهذیب، ج۹، ص۴۱۹.
  13. کنز العمال، ج۱۱، ص۶۲۵.
  14. مناقب مرتضویه، ص۹۱ متن.
  15. کنوز الحقائق، ص۹۸.
  16. اکمال تهذیب الکمال، ج۶، ص۲۵۲.
  17. الأمالی، النص، ص۷۶.
  18. احقاق الحق، ج۳، ص۲۸۸؛ ج۴، ص۲۵۴؛ ج۱۵، ص۲۶۷؛ ج۲۰، ص۲۶۷؛ ج۲۲، ص۱۸۷؛ ج۲۳، ص۶۱۲؛ ج۳۱، ص۱۲۴.
  19. غایة المرام، ج۵، ص۶.
  20. احمدوند، رضا، مقاله «حدیث خیر البشر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۳۸۴.
  21. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۱۷ ص۶۸.
  22. الأعلام، ج۲، ص۳۲۶.
  23. لسان المیزان، ج۳، ص۳۸۶.
  24. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۷۳، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ابن قلانسی، ج۱، ص۳۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۵۷۶.
  25. تاریخ بغداد، ج۷، ص۴۳۳.
  26. تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۷۲.
  27. البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۵۸.
  28. ج ۱، ص۳۸۴.
  29. الکشف الحثیث، ج۱، ص۲۴۳؛ اللآلی المصنوعة، ج۱، ص۳۰۰؛ تنزیه الشریعة المرفوعة، ج۱، ص۳۵۳؛ الفوائد المجموعة، ج۱، ص۳۴۸.
  30. الباعث الحثیث، ص۷۵؛ تذکرة الحفاظ، ج۴، ص۹۵؛ طبقات الحفاظ، ص۴۸۰؛ اللآلی المصنوعه، ج۱، ص۹؛ لسان المیزان، ج۲، ص۳۹۸.
  31. الموضوعات، ج۱، ص۳۴۸.
  32. تهذیب التهذیب، ج۹، ص۴۱۸.
  33. میزان الاعتدال، ج۱، ص۴.
  34. تاریخ ابن معین، ج۳، ص۴۷۸، رقم ۸۰۹۸.
  35. تهذیب التهذیب، ج۹، ص۲۲۱؛ تهذیب الکمال، ج۲۵، ص۳۶۲.
  36. سیر اعلام النبلاء، ج۱۲، ص۳۷۹.
  37. میزان الاعتدال، ج۳، ص۵۷۷.
  38. الرفع و التکمیل، ج۱، ص۴۰۹.
  39. الجرح و التعدیل، ج۳، ص۱۸۴، رقم ۷۲۹.
  40. سؤالات ابی داوود للامام احمد، ج۱، ص۳۷۰، رقم ۵۸۲.
  41. تاریخ بغداد، بشار، ج۹، ص۸۹، رقم ۴۲۷۱.
  42. ر.ک: سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۵۴۱، رقم ۱۵۹؛ التراجم الساقطة، ج۱، ص۲۴۱، رقم ۱۴۳.
  43. میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۲۱.
  44. تاریخ بغداد، ج۶، ص۴۱۲.
  45. میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۶۱، رقم ۶۴۴؛ موسوعة أقوال أبی الحسن، ج۱، ص۱۰۱، رقم ۳۹۵.
  46. میزان الاعتدال، ج۱، ص۹۹، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۱، ص۲۷۷؛ لسان المیزان، ابی غده، ج۱، ص۴۶۶.
  47. معجم المصطلحات الحدیثیة، ص٧٩٠.
  48. ر.ک: فتح الملک العلی، ص۹۶.
  49. الأجوبة العراقیة، ج۱، ص۴۳؛ الصواعق المحرقة، ص۳۷۸.
  50. تفضیل أمیر المؤمنین(ع)، ص۳۴؛ مناقب آل أبی طالب(ع)، ج۳، ص۶۷؛ متشابه القرآن و مختلفه، ج۲، ص۴۱ و ۴۵؛ اعلام الوری، النص، ص۱۶۰؛ الطرائف، ج۱، ص۸۸.
  51. سیر اعلام النبلاء، ج۸، ص۲۰۵.
  52. میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۰۰.
  53. شرح المنظومة البیقونیة، ص۸.
  54. تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۳۷۱.
  55. تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۵۶-۵۷.
  56. تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۱۳۰.
  57. احمدوند، رضا، مقاله «حدیث خیر البشر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۳۸۵.