نظارت بر بازار در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۲۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

رسول خدا(ص) در مواردی که امکان تخلف می‌دید، بر بازار نظارت می‌کرد و حتی شخص معینی را برای نظارت تعیین می‌نمود تا مانع انجام کارهای خلاف شرع و حرام در بازار و مانع انجام معاملات حرام بشود. نقل شده است که حضرت پس از فتح مکه برای جلوگیری از معاملات ربوی در آن شهر، سعید بن سعید بن عاص را به عنوان مسئول بازار مکه برگزید[۱]. رسول خدا(ص) از معاملات باطل، احتکار، غش، کم‌فروشی و ربا در بازار نهی می‌کرد[۲].

برخورد پیامبر(ص) با محتکر

رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) که حکومت را در اختیار داشتند، همان‌گونه که بیان شد، بر بازار نظارت و با احتکار و محتکر مبازره می‌کردند. امام صادق(ع) گوید: غذای مردم مدینه در زمان رسول خدا(ص) نایاب شده بود. مسلمانان نزد پیامبر آمده، گفتند: ای رسول خدا(ص)، در شهر طعام (گندم) نیست و چیزی باقی نمانده جز نزد فلان آقا؛ به او دستور ده که بفروشد. حضرت بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: ای فلان، مسلمانان بیان کردند طعام و گندم در شهر مدینه یافته نمی‌شود جز آنچه نزد توست؛ پس آن را بیرون بیاور و آن‌گونه که می‌خواهی بفروش و آن را نگه ندار[۳]. در نقل کتاب کافی در همه موارد واژه «نفد» دارد که به معنای کمبود است[۴] و در نقل تهذیب واژه «فقد» آمده که به معنای نبود گندم است[۵]. آنچه گذشت، نقل استبصار بود که اول آن «نفد» و دو مورد آن «فقد» است. به نظر می‌رسد منظور از فلان در این خبر حکیم بن حزام باشد. حکیم بن حزام از ثروتمندان مکه بود که در فتح مکه مسلمان شد[۶]؛ به همین جهت امکانات لازم را برای معامله و دردست‌گرفتن نبض بازار مدینه داشت. به نظر می‌رسد که بعد از ورود به مدینه از پیامبر(ص) اجازه کار در بازار مدینه را گرفته است[۷].

امام صادق(ع) در خبری سیره رسول خدا(ص) را در نهی تاجران مدینه از احتکار بیان می‌کند که مخاطب حضرت باز حکیم بن حزام است. سالم گندم‌فروش گوید: امام صادق(ع) از من سؤال فرمود کارت چیست، عرض کردم: گندم‌فروش هستم؛ پاره‌ای اوقات بازار رواج خوبی دارد و پاره‌ای اوقات کساد است و ناچار آن را انبار می‌کنم. فرمود: علمای آن دیار دربارۀ آن، چه می‌گویند؟ عرض کردم: می‌گویند محتکر است. فرمود: غیر از تو کسی هست که آن را بفروشد؟ عرض کردم: من از هزار جزء، جزئی بیش نمی‌فروشم (یعنی من از هزار فروشنده، یک فروشنده بیش نیستم). فرمود: در این صورت اشکالی ندارد. مطلب چنین است که مردی از قریش بود که به او حکیم بن حزام می‌گفتند و شیوه‌اش این بود که هرگاه گندم و خواربار وارد مدینه می‌شد، او همۀ آن را یک‌جا می‌خرید. رسول خدا(ص) گذرش بر وی افتاد. او را نصیحت کرده، فرمود: «يَا حَكِيمَ بْنَ حِزَامٍ! إِيَّاكَ أَنْ تَحْتَكِرَ»[۸]: «ای حکیم پسر حزام، زنهار از اینکه ارزاق مردم را انبار کنی و به انتظار گران‌شدن آن باشی».

این خبر که در کتب اربعه آمده، از توجه رسول خدا(ص) به بازار مدینه حکایت دارد که نباید مایحتاج مردم را احتکار کرد و برای مردم مشکل ایجاد نمود. البته اگر کالا فراوان باشد، انبارکردن کالا در حکم احتکار نیست؛ بلکه ذخیره است برای روزی که لازم است عرضه شود[۹].

منابع

پانویس

  1. ابن‌عبدالبر، الإستیعاب، ج۲، ص۶۲۱؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۰؛ ابن‌اثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۲، ص۲۳۸ ابن‌حجر، الإصابه، ج۳، ص۸۹.
  2. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۷۲.
  3. شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص۱۱۴: «نَفِدَ الطَّعَامُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَأَتَى الْمُسْلِمُونَ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)، قَدْ فُقِدَ الطَّعَامُ وَ لَمْ يَبْقَ شَيْ‌ءٌ إِلَّا عِنْدَ فُلَانٍ فَمُرْهُ يَبِعْ. قَالَ: فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ: يَا فُلَانُ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ ذَكَرُوا أَنَّ الطَّعَامَ قَدْ فُقِدَ إِلَّا شَيْئاً عِنْدَكَ فَأَخْرِجْهُ وَ بِعْهُ كَيْفَ شِئْتَ وَ لَا تَحْبِسْهُ».
  4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۶۴.
  5. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۱۵۹.
  6. ابن‌عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۶۲.
  7. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۵۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۵.
  8. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۵؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص۳۵؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص‌۱۱۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۱۶۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۲۶۶؛ من لا‌یحضره الفقیه (ترجمه علی‌اکبر غفاری و دیگران)، ج۴، ص‌۳۶۰.
  9. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۸۷-۹۶.