نظارت بر بازار در معارف و سیره معصوم
مقدمه
نظارت بر بازار مسلمانان از زمان رسول خدا(ص) وجود داشته است. این نظارت برای جلوگیری از کارهای خلاف در هنگام معامله مانند کمفروشی، غش و معاملات دوران جاهلیت و داد و ستد جنسهایی بوده که در شرع حرام شده است. امام صادق(ع) به غلامش مصادف که او را برای تجارت فرستاده بود و با سودی خوب بازگشته بود، سخنی فرمود که نشان میدهد موضوع تجارت و کسب درآمد حلال از اهمیت زیادی برخوردار و به تعبیر حضرت، بالاتر از نبرد و درگیری با شمشیر است[۱]. به علت اهمیت خرید و فروش که مورد ابتلای تمام مردم است، پیامبر(ص) به عنوان حاکم مسلمین بر بازار نظارت میکرد؛ امیرالمؤمنین(ع) نیز بر بازار کوفه نظارت داشت و نکات لازم را به بازاریان یادآوری میفرمود. فقها این نظارت را جزو امور حسبه میدانند و ناظر بر بازار محتسب نامیده میشده است.[۲].
نظارت پیامبر(ص) بر بازار
رسول خدا(ص) در مواردی که امکان تخلف میدید، بر بازار نظارت میکرد و حتی شخص معینی را برای نظارت تعیین مینمود تا مانع انجام کارهای خلاف شرع و حرام در بازار و مانع انجام معاملات حرام بشود. نقل شده است که حضرت پس از فتح مکه برای جلوگیری از معاملات ربوی در آن شهر، سعید بن سعید بن عاص را به عنوان مسئول بازار مکه برگزید[۳]. رسول خدا(ص) از معاملات باطل، احتکار، غش، کمفروشی و ربا در بازار نهی میکرد.[۴].
نظارت امیرالمؤمنین(ع) بر بازار
امام امیرالمؤمنین(ع) بر بازار کوفه نظارت مستمر داشت و افراد را از معامله قبل از آشنایی با مسائل فقهی آن نهی میکرد؛ زیرا باعث افتادن در ربا میشود[۵]. حضرت بالای منبر خطاب به تاجران میفرمود: ای گروه تاجران، اول فقه بیاموزید بعد به تجارت بپردازید و این را سه بار تکرار کرد و افزود: به خدا سوگند ربا در میان این امت صدایش کمتر از صدای پای مورچه است که بر کوه صاف حرکت کند. سوگندهایتان را با راستی درآمیزید. تاجر فاجر است و فاجر در آتش، مگر کسی که بهحق بگیرد و بهحق بدهد[۶]. در این سخن بازرگانان را به راستی و سوگند درست دستور میدهد و از آمیختگی تجارت با خلاف باز میدارد. برابر نقلی دیگر میفرمود: ای بازرگانان، اموالتان را با دادن صدقه حفظ کنید تا گناهان شما هم بخشیده شود و پیمانهایتان را که به آن سوگند میخورید، حفظ کنید تا تجارت شما پاک گردد[۷].
درباره نظارت بر بازار کوفه در سیره امیرالمؤمنین(ع) خبری در کتب اربعه آمده است. به فرموده امام باقر(ع) امیرالمؤمنین(ع) در ایّام خلافت خود در کوفه، هر روز اوّل صبح به بازار میرفت و گذر به گذر را سرکشی میکرد و تازیانهای همراه داشت که دارای دو سر بود و به آن «سبیبه» میگفتند و بر سر هر بازاری توقف میکرد و فریاد میزد: ای گروه بازرگانان، تقوای الهی پیشه کنید. آنان وقتی صدای حضرت را میشنیدند، آنچه در دست داشتند میانداختند و با دل و جان به سوی حضرت میآمدند تا سخن ایشان را بشنوند. حضرت میایستاد[۸] و فریاد میزد: ای جماعت تجّار، قبل از هر چیز از خداوند طلب خیر کنید و برکت را در آسانگیری معامله بجویید و با روی خوش و زبان نرم و حسن خلق با مشتریان و مراجعهکنندگان روبرو شوید و خود را با بردباری بیارایید و از ستم دوری کنید و با مظلومان انصاف داشته باشید (حق آنان را ضایع نکنید) و به ربا نزدیک نشوید. کیل و وزن را کامل بدهید و حقّ کسی را کم نداده، در زمین فساد راه نیندازید. راوی گوید: پس همینطور در همۀ بازارها میگشت و میگفت تا هنگامی که به دارالخلافه باز میگشت و به کار مردم رسیدگی مینمود[۹]. در این خبر حضرت از ربا، کمفروشی و ستم به مشتری نهی کرده است.[۱۰].
نهی از عمل خلاف شرع در کسب و کار
در دستورهایی که از معصومان صادر شده، ایشان افراد را از کارهای خلاف باز میداشتند و توصیههایی برای سالمسازی محیط اقتصادی جامعه میکردند. به نمونههایی از این موارد اشاره میکنیم. بدیهی است که از جمع معصومان فقط سه نفر آنان دارای حکومت بودند و در عمل، توان برخورد با متخلفان را داشتند. بقیه ایشان دستورهای اسلامی را به یاران خود میگفتند و موارد خاصی را مطرح میکردند که از سیره آنان حکایت دارد.
جلوگیری از معاملات حرام
رسول خدا(ص) برای جلوگیری از معاملات خلاف شرع دستورالعملی دارد که شیخ صدوق با عنوان مَنَاهِي النَّبِيِّ آن را نقل کرده است. در این دستورالعمل از خرید و فروش نرد و شراب، خوردن ربا، گواهی دروغ و مانند آن نهی شده است[۱۱]. در خبری دیگر رسول خدا(ص) از انواع معاملات دوران جاهلیت نهی کرده است[۱۲]. حرمت ربا در قرآن بیان شده است و در روایاتی که نقل شد، مسلمانان از انجام معامله ربوی نهی شدهاند و برای اینکه دچار مشکل ربا نشوند، توصیه شده که اول با فقه و مسائل کار و کسب آشنا شوند و بعد وارد کار تجارت شوند[۱۳]. حبابه والبیه گوید: امیرالمؤمنین(ع) را در میان شرطةالخمیس دیدم و با او شلاقی دوسر بود که با آن فروشندگان جرّی، مارماهی و زمّار را مینواخت[۱۴]. خبر مشابه دیگری را شیخ صدوق از حبابه والبیه نقل کرده که شنیدم امیرالمؤمنین(ع) میفرمود: ما اهل بیتی هستیم که مسکر نمیآشامیم و ماهی جرّی نمیخوریم و بر کفش مسح نمیکنیم؛ پس هر کس از شیعیان ماست، باید به ما اقتدا کند و به سنت ما عمل نماید[۱۵]. در کتاب علی(ع) هم از خوردن جرّی، مارماهی، زمّیر، طافی و طحال (سپرز) نهی شده است[۱۶].
این اخبار نشان میدهد که حضرت امیر(ع) برای نظارت بر بازار از نیروی انتظامی هم استفاده میکرده و در بازار ماهیفروشان افراد را از فروش برخی ماهیها باز میداشته است. درباره معنای این نوع ماهیها که بیان شده، چنین گفتهاند: جرّی ماهی کشیده و درازی است که فلس ندارد و پوستش تابان و نرم است و یهود هم آن را نمیخورند و زمّیر (بر وزن سکّیت) نوعی ماهی است که آن را ماهی آبنوس گویند و مارماهی نوعی حیوان دریایی است که روی بدنش به جای قشر و فلس، لعاب غلیظی دارد که آن را از گزند و آسیب خارجی حفظ میکند و اگر آن را از روی بدنش بزدایند میمیرد[۱۷]. طافی هم ماهی مرده در آب و طحال هم سپرز حیوان است. شیخ طوسی در خبری از ابوسعید خدری نقل کرده که رسول خدا(ص) به بلال دستور داد که اعلام کند: رسول خدا(ص) ماهی جرّی، سوسمار و الاغ اهلی را حرام کرده است[۱۸]؛ بعد مینویسد: حرمت الاغ اهلی برابر با نظر عامه است و سند این خبر عامی است. در خبری دیگر نقل میکند که امام باقر(ع) فرمودند: رسول خدا(ص) از گوشت الاغهای اهلی بدان جهت در روز فتح خیبر نهی کرد که آنها بارکش بودند[۱۹]. درواقع کشتن آنها برای مردم آنجا مشکل به وجود میآورد؛ زیرا از آنها برای رفتن به قلعههای کوهستانی خود استفاده میکردند. خبر ابوسعید را کلینی مفصلاً آورده است. در پایان خبر، ابوسعید گوید: رسول خدا(ص) کسی را به سوی من فرستاد و من خدمت حضرت رسیدم. به من فرمود: بلال را بخوان؛ وقتی بلال را نزد حضرت بردم، فرمود: ای بلال، بالای کوه ابوقبیس برو و بر آن ندا کن که رسول خدا(ص) جِرّی، ضَبّ (سوسمار) و الاغهای اهلی را حرام کرده است. تقوای خدای عزوجل را پیشه کنید و از ماهی نخورید، جز آن ماهی که دارای پوست و با پوست یعنی فلس باشد[۲۰].
این خبر نشان میدهد که اعلام این فرمان در هنگام فتح مکه بوده است و مردم به جهت کمبود غذا یا به جهت عادتی که داشتند، از الاغهای اهلی و سوسمار استفاده میکردند؛ در این صورت نیازی که در خیبر به الاغهای بار بود، در سرزمین مکه هم مصداق داشته است که دارای کوهها و درههای زیادی است. ضب و سوسمار هم در بیابانهای مکه بوده است و در آبهای آن، جری هم وجود داشته است. درباره معنای جری گفتهاند: جِرِّی: گونهای ماهی رودخانهای است که معروف به «الحَنْکَلیسْ» میباشد. این ماهی را در مصر «ثُعبانُ الماء» نامند؛ زیرا بسان مار دراز است و به جز استخوان سر و ستونِ فقرات استخوان دیگری ندارد[۲۱]؛ در واقع نوعی مارماهی است[۲۲]. برابر این تعریف، احتمالاً این ماهی در برخی رودها و چشمههای مکه وجود داشته است و ماهی دریایی نیست یا ممکن است این نوع ماهی در بازار مکه به فروش میرفته است. بنا بر آنچه بیان شد، یک نیاز اجتماعی ممکن است باعث شود حاکم اسلامی در مقطعی از زمان شکار برخی حیوانات را تحریم کند. شاید بشود گفت که حفظ حیات وحش و حیوانات نادر و جلوگیری از انقراض آنها را میتوان یکی از دلایل حرمت برشمرد. حضرت رسول(ص) به صورت عام در فتح خیبر و مکه، از خوردن الاغ اهلی نهی کرده است تا مانع نابودی آنها شود.[۲۳].
حرمت غش و تقلب
«غش» یعنی جنس خوبی را با جنس غیرمرغوب درآمیختن و آن را برای فروش بیشتر خوب معرفیکردن. در زشتی و حرمت غش سخنان رسول خدا(ص) در خور توجه است که فرمود: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً»[۲۴]: از ما نیست که با مسلمانی غش نماید» و جنس معیوب در اختیار مسلمانان قرار دهد. در خبری دیگر غش را از روش یهود معرفی میکند[۲۵]. در خبر مناهی پیامبر(ص) بیان شده: از ما نیست کسی که با مسلمانی در خرید و فروش غش نماید و او در قیامت با یهود محشور میشود که بیشترین غش را نسبت به مسلمانان روا میدارند[۲۶]. به نمونههایی از نهی معصومان از غش و تقلب اشاره میکنیم. بدیهی است که در امور منکر و منهی، سیره را باید از دستورهای آنان به دست آورد:
۱. غش در خوردنیها: خوردنیها انواع مختلفی دارند که در بازار معامله میشود و امکان غش در آنها هست. نمونههای زیادی دراینباره گزارش شده که به مواردی اشاره میکنیم:
- امام صادق(ع) گوید: رسول خدا(ص) به مردی خرمافروش فرمود: فلانی، آیا نمیدانی که از مسلمانان نیست کسی که با آنان غش نماید؟[۲۷] از سخن حضرت استفاده میشود وی در فروش خرما غش نموده است. این خبر نظارت پیامبر(ص) را بر بازار مسلمانان نشان میدهد. به فرموده امام صادق(ع)، امیرالمؤمنین(ع) وارد بازار خرمافروشان شد. دید زنی ایستاده و گریه میکند و با خرمافروشی درگیر شده است. به زن گفت: چه شده؟ گفت: ای امیرالمؤمنین(ع)، من از این مرد خرما به یک درهم خریدم. پایین آنها غیرمرغوب بود و مانند آنچه دیدم نبود. حضرت به خرمافروش فرمود: پول وی را به او برگردان؛ فروشنده نپذیرفت. حضرت سه بار تکرار کرد. مرد نپذیرفت. شلاق را بالا برد تا آن را به زن بازگرداند و علی(ع) دوست نداشت که خرما پوشیده شود[۲۸]. این خبر از نظارت مستمر امیرالمؤمنین(ع) بر بازار حکایت دارد و خبر دیگری نظارت پیامبر(ص) را بر بازار در موارد مختلف میرساند.
- امام باقر(ع) گوید: پیامبر(ص) در بازار مدینه به طعامی گذشت. به فروشنده گفت: ما گندم[۲۹] تو را جز نیک نمیبینیم و از او از قیمت آن را پرسید. خداوند به پیامبر(ص) وحی کرد که دستت را در میان آن قرار ده. پیامبر(ص) اینگونه عمل کرد و از زیر آن گندمی بیرون آورد که مرغوب نبود. به فروشنده گفت: «مَا أَرَاكَ إِلَّا وَ قَدْ جَمَعْتَ خِيَانَةً وَ غِشّاً لِلْمُسْلِمِينَ»[۳۰]: «من تو را نمیبینم جز اینکه بین خیانت و غش به مسلمانان جمع کردهای». خیانت از آن جهت که کار وی به وضعیت مسلمانان ضربه میزند. علامه مجلسی این خبر را دلیل بر حرمت اظهار بخش خوب کالا و مخفیکردن بخش بد و غیرمرغوب آن دانسته است؛ البته از شهید اول قول به کراهت دراینباره نقل کرده است[۳۱]. در شرح تهذیب علامه مجلسی از پدرش نقل میکند که اگر در هنگام کیل و وزن بخش غیرمرغوب هم دیده شود، ممکن است بگوییم کراهت دارد[۳۲]. معصومان برابر گزارشهایی که از عملکرد افراد در بازار یا هنگام خرید و فروش دریافت میکردند، به آنان تذکر میدادند و حکم شرعی را بیان میکردند. مرد آردفروشی بر امام صادق(ع) وارد شد. حضرت به وی فرمود: بر حذر باش از غش؛ زیرا کسی که غش نماید، در مال او غش شود و اگر مالی نداشته باشد، نسبت به خانوادهاش غش روا دارند[۳۳].
- امام صادق(ع) از پدرش نقل میکند که علی(ع) داوری کرد درباره مردی که ظرف روغنی خرید که آن را ذخیره کرده بود. در آن تفالۀ روغن دید. برای شکایت او را نزد علی(ع) برد. حضرت چنین قضاوت کرد: به مقدار تفاله باید روغن بدهد. مرد گفت: من به صورت جمع فروختم. حضرت علی(ع) فرمود: او از تو روغن خریده است؛ تفاله آن را نخریده است[۳۴]. در نقلی به جای کلمه «ربّ»، واژه «دُردی» آمده که به همان معناست[۳۵]. امام صادق(ع) در خبری بیان میکند که اگر شخصی در هنگام خرید میدانسته که در روغن دُردِی هست، حق با فروشنده است و اگر نمیدانسته، حق با مشتری است[۳۶].
۲. غش در آشامیدنیها: محصولاتی که روان و مایع هستند، شناخت غش و تقلب در آنها سخت است و از نظر شرعی غش در آنها حرام است. امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) نهی کردند از اینکه شیر با آب مخلوط شود[۳۷]. علامه مجلسی گوید: این از نوع غش حرام است[۳۸]. بدیهی است این حرمت در صورتی است که آن را به عنوان شیر مرغوب بفروشد؛ اما اگر مشخص باشد یا اظهار کند که شیر وی آمیخته به آب است یا درصدی آب دارد، حکم متفاوتی دارد؛ به همین جهت در مسالک که حرمت آن را پذیرفته، گوید: اعلام غیرخالصبودن آن واجب است[۳۹]. دلیل بر حرمت آن، قضاوت امیرالمؤمنین(ع) است[۴۰].
۳. فروش جنس در سایه: گاهی افراد چنان جنسی را تزیین میکنند یا در محیطی خاص قرار میدهند که تصور میشود جنس عالی است و آن را به عنوان جنس خوب به مشتریان معرفی میکنند تا بخرند. در روایات این کار نوعی غش معرفی شده و از آن نهی شده است. در روایتی موسی بن جعفر(ع) نهی میکند که جنس در سایه فروخته شود؛ زیرا گاهی تمام ابعاد آن و عیبهایش دیده نمیشود. هشام بن حکم گوید: من لباس سابری (سابوری) در سایه میفروختم. ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) بر من گذشت و به من فرمود: ای هشام، فروش در سایه غش است و غش در شرع جایز نیست[۴۱]. مجلسی اول بعد از نقل این روایت گوید: ظاهر روایت دلیل بر حرمت است؛ ولی اصحاب آن را بر کراهت حمل کردهاند؛ چون ممکن است خریدار از عیب آن آگاه باشد و احوط ترک آن است[۴۲]؛ در نتیجه اگر مشتری عیب آن را بداند، تدلیسی در کار نیست.
۴. تقلب در سکه: سکههای رایج در گذشته با عیار و مشخصاتی خاص بوده است. گاهی افراد سکههایی بهظاهر مشابه آن، به دیگران میدادند و با آن معامله میکردند. اکنون نیز ارز و پول تقلبی در جوامع مختلف و بازار رواج دارد. گاه نیز سکهها اصل نبوده و با مس آمیخته بوده است. این هر دو نوع، سکه تقلبی و غشدار محسوب میشود و خرید و فروش آن حرام است. موسی بن بکر گوید: ما نزد ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) بودیم که دیدیم دینارهای ضربشده پیش روی اوست. به دیناری نگریست و آن را گرفت و به دو قسمت تقسیم کرد؛ سپس به من فرمود: آن را در فاضلاب بینداز تا فروخته و معامله نشود، چیزی که در آن غش است[۴۳]. این روایت نشان میدهد که سکه تقلبی و غشدار بهظاهر مانند دیگر دینارهای طلا بوده و حضرت آن را به دور انداخته است.
۵. غش در عطر: حسین بن زید هاشمی از امام صادق(ع) روایت میکند که فرمود: «همسران و دختران پیامبر اکرم(ص) از زنی به نام زینب حولاء عطرفروش عطر میخریدند. روزی وقتی زینب نزد همسران حضرت بود، پیامبر(ص) آمد. رسول خدا(ص) با دیدن وی فرمود: وقتی تو نزد ما بیایی، خانههایمان خوشبو میشود. زینب پاسخ داد: خانههایتان با بوی شما خوشبوتر است، ای رسول خدا(ص). پیامبر به وی فرمود: «إِذَا بِعْتِ فَأَحْسِنِي وَ لَا تَغُشِّي فَإِنَّهُ أَتْقَى وَ أَبْقَى لِلْمَالِ»[۴۴]: «هنگام فروختن بهدرستی عمل کن و غش نکن؛ چراکه نیکی در رعایت تقوای الهی و ماندگاری مال مؤثرتر است».
کلینی در کتاب روضۀ کافی گفتگوی مفصل پیامبر(ص) را با زینب عطرفروش نقل کرده است[۴۵]. بخش پایانی خبر را که سخن پیامبر(ص) میباشد، شیخ صدوق نقل کرده است[۴۶]. در خبری دیگر آمده است برای شکایت از شوهرش به منزل امسلمه رفته بود. در آنجا از وی به حولاء، یعنی لوچ، تعبیر شده است[۴۷]. غش در عطر بسیار دقیق انجام میگیرد و کمتر افرادی متوجه آن میشوند؛ به همین جهت پیامبر(ص) بر دوری از غش در آن توصیه میکند.[۴۸].
کمفروشی
کمفروشی و بیدقتی در کیل و وزن از نکاتی است که پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) به آن توجه داشتند و مردم را از ارتکاب آن بر حذر میداشتند. شاید بتوان مدعی شد که در صدر اسلام، مردم با کیل و وزن سر و کار نداشتند و بهگزافه به معاملۀ کالا میپرداختند؛ به همین جهت رسول خدا(ص) به آنان فرمود: «كِيلُوا طَعَامَكُمْ فَإِنَّ الْبَرَكَةَ فِي الطَّعَامِ الْمَكِيلِ»[۴۹]: «طعام و غله خود را کیل کنید؛ زیرا برکت در گندم کیلشده است». به نقلی، وقتی مردم گفتند طعام ما زود تمام میشود، حضرت رسول(ص) از آنان پرسید: آیا کیل میکنید یا میریزید؟ گفتند: میریزیم به صورت جِزاف و غیرمشخص. به آنان توصیه کرد: آن را با کیل بفروشید تا مقدار آن مشخص باشد[۵۰]. کیل یا پیمانه ظرف خاصی است که مقداری مشخص گندم یا جو میگیرد و میزان یا وزن قراردادن جنس در ترازو است که معادل آن سنگی با وزن معیّن قرار داده میشد؛ یک من، دو من یا یک چارک و مانند آن.
توجه و دقت در کیل و وزن، جزو توصیههای امیرالمؤمنین(ع) در بازدید روزانه از بازارهای متعدد کوفه بود. امام باقر(ع) میفرماید: امیرالمؤمنین(ع) هر روز از قصر خارج میشد و با خود تازیانهای دو سر به نام «سبیبه» داشت و در گردش از بازارهای کوفه، فروشندگان را به نکاتی توصیه میکرد و میفرمود: ای گروه تاجران، تقوای الهی پیشه کنید. آنان وقتی صدای حضرت را میشنیدند، آنچه در دست داشتند میانداختند و به سخنان حضرت گوش فرا میدادند. حضرت آنان را به حلم و بردباری، دوری از سوگند و دروغ و ستم و رعایت انصاف با مظلومان توصیه میکرد و میافزود: «وَ لَا تَقْرَبُوا الرِّبَا، وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ، وَ لَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ، وَ لَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ[۵۱]. فَيَطُوفُ(ع) فِي جَمِيعِ أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ، ثُمَّ يَرْجِعُ، فَيَقْعُدُ لِلنَّاسِ»[۵۲]: «و به ربا نزدیک نشوید و پیمانه و ترازو را تمام دهید و حقوق مردم را کم مدهید و در زمین فساد منمایید؛ بعد به تمام بازارهای کوفه میرفت؛ آنگاه بر میگشت و مینشست تا به کار مردم رسیدگی نماید».
شیخ صدوق در ادامه این سخنان، بیان میکند حضرت دو بیت شعر میخواند: «لذتها از بین میرود از کسی که آن را از حرام برگزیده و گناه و ننگ آن، باقی میماند. عواقب سوء آن در ادامه باقی میماند و خیری نیست در لذتی که بعد از آن آتش باشد»[۵۳]. شیخ مفید در ادامه این خبر، از استقبال بازاریان و گوشفرادادن به سخنان حضرت یاد کرده که بعد از فرمایشهای حضرت میگفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم ای امیر مؤمنان[۵۴]. حضرت امیر(ع) در خطبه عید فطر نیز توصیههایی به مردم میکرد که از جمله آنها ترک کمفروشی بود. حضرت آنان را به انجام فرایض و واجبات توصیه میفرمود و از کارهای خلاف باز میداشت و میفرمود: «و اطاعت خدا کنید در آنچه شما را از آن نهی کرده است. مانند قذف و اتهامزدن به زنان پاکدامن، انجام کار خلاف و فحشا، خوردن مسکرات و کمفروشی در پیمانه و نقصان وزنها، گواهی دروغ و فرار از میدان جنگ. خداوند ما و شما را با تقوای الهی حفظ کند و آخرت را برای ما و شما بهتر از دنیا قرار دهد»[۵۵].
توصیه حضرت به دوری از کمفروشی از میان اعمال خلافی که در بازار رخ میداد، نشاندهنده وجود این بزه در بازارهای کوفه است که حضرت در نماز عید فطر آن را تذکر میدهد. در گفتگویی که امام صادق(ع) با منصور عباسی دارد، یکی از مشکلات اجتماعی که حضرت بیان میکند این است که معیشت و درآمد برخی از مردم، از کمفروشی در کیل و وزن است[۵۶] و درواقع درخواست نظارت و اصلاح اینگونه امور را دارند. امام باقر(ع) در سخنی طولانی از وضعیت نابسامان علمی زمان خود سخن میگوید که افرادی بدون داشتن دانش لازم از قرآن سخن میگویند. حضرت در ادامه به توضیح آیاتی میپردازد و درباره زشتی کمفروشی میفرماید: «خداوند در موضع کیل از «ویل» استفاده کرده است و فرموده: ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾[۵۷]؛ درحالیکه خداوند ویل را برای کسی قرار نداده جز اینکه او را کافر نامیده است و فرمود: ﴿فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾[۵۸][۵۹]؛ بنابراین کمفروش، در حد کافر، قابل تنزل است و این نشانۀ زشتی این کار و عقوبت سخت این عمل ناشایست است.[۶۰].
مبارزه با احتکار
رسول خدا(ص) بر بازار مدینه نظارت داشت و افراد را از هرگونه تخلف از ضوابط شرعی نهی میکرد. احتکار یکی از کارهای خلافی است که در شرع از آن نهی شده است. رسول خدا(ص) فرمود: «الْجَالِبُ مَرْزُوقٌ وَ الْمُحْتَكِرُ مَلْعُونٌ»[۶۱]: «کسی که کالا بیاورد روزی داده میشود و کسی که کالا احتکار کند، از رحمت خدا دور است». برخی از فقیهان شیعه از لعن در این خبر و دیگر اخبار حرمت احتکار را استفاده کردهاند[۶۲].
درباره احتکار نکات متعددی مورد بررسی قرار گرفته که به برخی از آنها اشاره میکنیم؛ مواردی چون تعریف احتکار، حرمت یا کراهت آن، اجناس مشمول احتکار، مبارزه و مخالفت رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع) با احتکار و عرضه کالای احتکارشده همراه با قیمتگذاری که در اخبار آمده و فقهاء مطرح کردهاند. بهاختصار دربارۀ این موضوعات مطالبی ارائه میشود. احتکار چیست؟ نراقی تعریف جامعی از احتکار به دست داده است. وی مینویسد: الإحتكار و هوَ حَبْسُ الشيءِ انْتظاراً لغلائه اجْماعاً[۶۳]: «احتکار به معنای حبس چیزی است به امید گرانی؛ این اجماعی است».
در این تعریف، مال احتکاری عام فرض شده است و شامل انواع مختلف کالاهای مورد نیاز مردم میشود؛ ولی جمعی چون علامه حلی قایل به حرمت احتکار در طعام و غذای مردم بودهاند و گفتهاند: «احتکار این است که صاحب ثروت غذای مردم را در هنگام گرانی بخرد و آن را برای ضعیفان نگه ندارد (که نیازهای خود را بخرند) و آن را ذخیره کند تا هنگام شدت نیاز مردم، به قیمت بیشتر به آنان بفروشد»[۶۴]. علامه میافزاید: اشکال ندارد که در هنگام ارزانی خرید کند تا وقتی کالا گران شد بفروشد یا در هنگام ارزانی برای خود و خانوادهاش خرید نماید و اضافه آن را در هنگام گرانی بفروشد[۶۵].
برابر تعریف اول و این تعریف، احتکار وقتی است که شخص در هنگام گرانی همۀ کالاها و مایحتاج مردم را برای کسب سود بیشتر بخرد و ذخیره کند تا وقتی که مردم نیاز شدید پیدا کردند، به قیمت زیادتر بفروشد؛ پس اگر شخص کالایی را در زمان ارزانی بدون قصد ایجاد کمبود ذخیره کند، اشکال ندارد؛ مگر اینکه هدف وی جمعکردن تمام کالاها باشد تا کمبود مصنوعی و در نتیجه گرانی ایجاد شود و با فروش کالای خود، سود بیشتری به دست آورد که این اشکال دارد. امام صادق(ع) در روایتی درباره معنای احتکار این نکته را بیان میکند. حضرت فرمود: «احتکار تنها وقتی صادق است که طعامی را که در شهر جز آن نیست، بخری و احتکار کنی؛ چنانچه در شهر طعام و متاعی جز آن باشد یا زیاد پیش مردم باشد که بخرند، اشکال ندارد؛ اما اگر نباشد، احتکار مکروه و نارواست و ازآنروی رسول خدا(ص) از احتکار نهی کرد که مردی از قریش که به او حکیم بن حِزام میگفتند، وقتی طعامی وارد شهر مدینه میشد، تمام آن را میخرید. پیامبر(ص) بر او گذشت و فرمود: «ای حکیم، بر حذر باش از اینکه احتکار کنی»[۶۶]. بدیهی است که کراهت در اینجا به معنای غیرشرعیبودن احتکار در چنین زمانی است که همان حرمت است. در این خبر حضرت دو تعبیر دارد: احتکار طعام و متاع. بدیهی است که متاع عام است و کالای غیرغذایی مورد نیاز مردم است که تعریف اول، آن را در بر میگیرد؛ گرچه در آغاز، سخن از طعام است.
در روایات، زمان مشخصی برای ذخیره کالای مشمول احتکار بیان شده است. امام صادق(ع) میفرماید: «در زمان فراوانی، زمان ذخیره کالا چهل روز است که اگر بیشتر باشد، ذخیرهکننده ملعون و از رحمت خدا بدور است و در زمان شدت نیاز مردم، فقط سه روز است که اگر اضافه شود (و کالا را عرضه نکند)، صاحب آن ملعون است»[۶۷]. مشابه این خبر از امیرالمؤمنین(ع) نیز نقل شده است[۶۸].
در اینکه احتکار کراهت دارد یا حرام است، اختلاف نظر وجود دارد. هر یک از این دو قول طرفدارانی دارد[۶۹]. شیخ مفید اصل احتکار را مکروه میداند[۷۰] و از استبصار شیخ طوسی[۷۱]حرمت استفاده کردهاند[۷۲]. از اخبار لعن و خبری که پیامبر(ص) فرمود: «احتکار نمیکند[۷۳] یا احتکار طعام نمیکند، جز خاطی»[۷۴] استفاده حرمت کردهاند[۷۵]؛ ولی از خبر صحیح حلبی که در آن آمده «اگر طعام اندک باشد، احتکار مکروه است و اینکه مردم بدون غذا رها شوند»[۷۶]، استفاده کراهت احتکار کردهاند[۷۷]. دیگر فقها به این استدلال پاسخ دادهاند که مکروه شامل حرمت هم میشود[۷۸]؛ زیرا از سیره امیرالمؤمنین(ع) در باب ربا که «حرام است» تعبیر به کراهت شده است[۷۹].
بحث دیگری که راجع به احتکار وجود دارد این است که آیا حرمت احتکار در هر کالایی است یا منحصر به مواد غذایی مردم است. برخی با توجه به اخبار، نیازهای غذایی مردم را مشمول احتکار دانستهاند. در خبری از امام صادق(ع) میخوانیم: «احتکار نیست مگر در گندم، جو، خرما، کشمش و روغن»[۸۰]. صدوق همین روایت را نقل کرده و در آن «زیت» یعنی روغن زیتون نیز آمده است[۸۱]. برخی پنج مورد اول را به اضافه نمک جزو کالاهای مشمول حرمت احتکار دانستهاند[۸۲]. علامه مجلسی بعد از نقل حدیثی که پنج مورد را ذکر کرده و اشاره به دو قول کراهت و حرمت احتکار مینویسد: مشهور اختصاص احتکار به این اجناس است و برخی نمک و روغن زیتون را هم افزودهاند و شرط کردهاند که آن را برای زیادشدن قیمت نگه دارد و فروشنده و بخشندهای دیگری نباشد و جمعی آن را مقید به خرید کردهاند[۸۳]؛ یعنی اگر محصول کشاورزی خود را مانند گندم و جو یا خرما و کشمش ذخیره کند، مشمول احتکار نمیشود. بیشتر فقها با توجه به اخباری که در آنها واژه طعام آمده، آن را مخصوص نیازهای غذایی مردم دانستهاند[۸۴]؛ در نتیجه روغن زیتون، عسل و مانند آن را از حوزه احتکار بیرون دانستهاند[۸۵].
طعام به دو معناست: برخی اصل آن را به معنای گندم دانستهاند[۸۶] که بعد به هر چیزی که جلوی گرسنگی را بگیرد، اطلاق شده است[۸۷]. برخی آن را عام دانستهاند که شامل گندم، جو، خرما و مانند آن میشود[۸۸]. خلیل بن احمد طعام را در کلام فصیح عرب فقط به معنای گندم دانسته است[۸۹]. برخی گفتهاند طعام در لغت اهل حجاز به معنای گندم است[۹۰]. از خبری که ابوسعید خدری نقل کرده و در کتب لغت نیز آمده، استفاده میشود که طعام به معنای گندم بوده است. وی گوید: در زمان رسول خدا(ص) گاهی ما با یک من از طعام زکات فطره میدادیم و گاهی یک من از جو یا خرما یا مویز[۹۱]. مشخص است طعام در این خبر به معنای گندم است و ظاهر اخبار احتکار هم این مطلب را میرساند. ممکن است تعبیر طعام در کلام حضرت متناسب با مخاطبی بوده باشد که قوت مردم را احتکار میکرده است.
پیامبر درباره زشتی احتکار فرمود: احتکار طعام و غذا نمیکند، جز فرد خطاکار[۹۲]. این خبر در منابع اهل سنت نیز نقل شده، ولی مقیّد به طعام نیست. محمد بن ابراهیم از سعید بن مسیب از معمر بن عبدالله بن نضله قرشی عدوی نقل کرده که شنیدم پیامبر(ص) فرمود: «لَا يَحْتَكِرُ إِلَّا خَاطِئٌ»[۹۳]: «احتکار نمیکند جز خطاکار». برابر نقل دارمی، حضرت دو بار این جمله را بیان فرمود[۹۴]. در نقلی به جای «خاطئ»، «باغی» آمده است[۹۵]. محمد از سعید میپرسد: تو احتکار میکنی؟ پاسخ میدهد: نه، معمر احتکار میکرد[۹۶]. نوشتهاند: سعید بن مسیب نیز روغن زیتون[۹۷]، گندم و مانند آن را احتکار میکرده است[۹۸]؛ بنابراین رسول خدا(ص) به معمر[۹۹] این سخن را فرمود تا از احتکار دست بردارد. نقل دیگری در صحیح مسلم از معمر آمده است[۱۰۰]؛ از ابوهریره هم نقل شده که در آن مقید به گرانی گردیده که در این صورت او خطاکار خواهد بود[۱۰۱]. محقق سنن ابنماجه درباره معنای «خاطی» سخن جالبی دارد. وی مینویسد: خاطی به معنای گناهکار است. معنای سخن پیامبر(ص) این است که بر انجام این کار زشت جرئت پیدا نمیکند، جز کسی که به گناه عادت کرده است؛ در نتیجه این خبر دلالت دارد که احتکار گناه بزرگی است که آن را شخصی مرتکب نمیشود، مگر بعد از عادت و به صورت تدریجی[۱۰۲]. سخن امیرالمؤمنین(ع) نیز این مطلب را ثابت میکند که فرمود: «الْمُحْتَكِرُ آثِمٌ عَاصٍ»[۱۰۳]: «محتکر گناهکار عصیانگر است». در دعائم الاسلام خبری از امام صادق(ع) قبل از خبری که در آن موارد پنجگانه نقل شده، آمده است که در آن ملاک احتکار را ضرررسیدن به مردم میداند؛ در این صورت و با این ملاک، موارد احتکار قابل تعمیم است. حضرت میفرماید: «وَ كُلُّ حُكْرَةٍ تُضِرُّ بِالنَّاسِ وَ تُغْلِي السِّعْرَ عَلَيْهِمْ فَلَا خَيْرَ فِيهَا»[۱۰۴]: «و هر ذخیرهای که به مردم ضرر برساند و قیمت را به ضرر مردم بالا ببرد، در آن خیری نیست». در ادامه به سیره رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در برخورد با محتکران میپردازیم:
برخورد پیامبر(ص) با محتکر
رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) که حکومت را در اختیار داشتند، همانگونه که بیان شد، بر بازار نظارت و با احتکار و محتکر مبازره میکردند. امام صادق(ع) گوید: غذای مردم مدینه در زمان رسول خدا(ص) نایاب شده بود. مسلمانان نزد پیامبر آمده، گفتند: ای رسول خدا(ص)، در شهر طعام (گندم) نیست و چیزی باقی نمانده جز نزد فلان آقا؛ به او دستور ده که بفروشد. حضرت بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: ای فلان، مسلمانان بیان کردند طعام و گندم در شهر مدینه یافته نمیشود جز آنچه نزد توست؛ پس آن را بیرون بیاور و آنگونه که میخواهی بفروش و آن را نگه ندار[۱۰۵]. در نقل کتاب کافی در همه موارد واژه «نفد» دارد که به معنای کمبود است[۱۰۶] و در نقل تهذیب واژه «فقد» آمده که به معنای نبود گندم است[۱۰۷]. آنچه گذشت، نقل استبصار بود که اول آن «نفد» و دو مورد آن «فقد» است. به نظر میرسد منظور از فلان در این خبر حکیم بن حزام باشد. حکیم بن حزام از ثروتمندان مکه بود که در فتح مکه مسلمان شد[۱۰۸]؛ به همین جهت امکانات لازم را برای معامله و دردستگرفتن نبض بازار مدینه داشت. به نظر میرسد که بعد از ورود به مدینه از پیامبر(ص) اجازه کار در بازار مدینه را گرفته است[۱۰۹].
امام صادق(ع) در خبری سیره رسول خدا(ص) را در نهی تاجران مدینه از احتکار بیان میکند که مخاطب حضرت باز حکیم بن حزام است. سالم گندمفروش گوید: امام صادق(ع) از من سؤال فرمود کارت چیست، عرض کردم: گندمفروش هستم؛ پارهای اوقات بازار رواج خوبی دارد و پارهای اوقات کساد است و ناچار آن را انبار میکنم. فرمود: علمای آن دیار دربارۀ آن، چه میگویند؟ عرض کردم: میگویند محتکر است. فرمود: غیر از تو کسی هست که آن را بفروشد؟ عرض کردم: من از هزار جزء، جزئی بیش نمیفروشم (یعنی من از هزار فروشنده، یک فروشنده بیش نیستم). فرمود: در این صورت اشکالی ندارد. مطلب چنین است که مردی از قریش بود که به او حکیم بن حزام میگفتند و شیوهاش این بود که هرگاه گندم و خواربار وارد مدینه میشد، او همۀ آن را یکجا میخرید. رسول خدا(ص) گذرش بر وی افتاد. او را نصیحت کرده، فرمود: «يَا حَكِيمَ بْنَ حِزَامٍ! إِيَّاكَ أَنْ تَحْتَكِرَ»[۱۱۰]: «ای حکیم پسر حزام، زنهار از اینکه ارزاق مردم را انبار کنی و به انتظار گرانشدن آن باشی». این خبر که در کتب اربعه آمده، از توجه رسول خدا(ص) به بازار مدینه حکایت دارد که نباید مایحتاج مردم را احتکار کرد و برای مردم مشکل ایجاد نمود. البته اگر کالا فراوان باشد، انبارکردن کالا در حکم احتکار نیست؛ بلکه ذخیره است برای روزی که لازم است عرضه شود.[۱۱۱].
مبارزه امیرالمؤمنین(ع) با محتکران
همانگونه که رسول خدا(ص) از احتکار نهی میکرد و مردم را از آن باز میداشت، امیر مؤمنان(ع) نیز مردم را از این عمل زشت باز میداشت. شیخ صدوق نقل کرده: «نَهَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) عَنِ الْحُكْرَةِ فِي الْأَمْصَارِ»[۱۱۲]: «امیر مؤمنان(ع) از احتکار در شهرها نهی کرد». حمیری این خبر را از امام صادق(ع) و او از پدرش امام باقر(ع) نقل کرده که سیره علی(ع) این بود که از احتکار در شهرها نهی میکرد[۱۱۳]. از این خبر استفاده میشود که حضرت بخشنامهای کلی برای جلوگیری از احتکار به کارگزارانش در شهرهای مختلف صادر کرده است. حضرت در نامۀ خود به رفاعة بن شداد، قاضی اهواز مینویسد: «اِنْهَ عَنِ الْحُكْرَةِ فَمَنْ رَكِبَ النَّهْيَ فَأَوْجِعْهُ ثُمَّ عَاقِبْهُ بِإِظْهَارِ مَا احْتَكَرَ»[۱۱۴]: «از احتکار باز بدار و هر کس بعد از نهی تو مرتکب احتکار شد، او را تنبیه کن؛ سپس کیفر ده، به عرضه آنچه احتکار کرده است». حضرت در نامه خود به مالک اشتر نخعی، حاکم اعزامی خود به مصر، بعد از بیان توضیحاتی دربارۀ بازاریان مینویسد: با این همه، بدان که در میان بازرگانان بسیارند کسانی که سختی و تنگدستی زننده در معامله دارند و به بخلی زشت گرفتار و در پی احتکار برای سودجویی بیشترند و زورگویی در خرید و فروش دارند. (کالا را به هر قیمت و بهایی که خواهند میفروشند) و این سودجویی و گرانفروشی، زیانی است برای همگان و عیب است بر والیان و کارگزاران؛ پس منع نما از احتکار؛ زیرا رسول خدا(ص) از آن منع فرمود. باید خرید و فروش آسان صورت گیرد (بدون تحکم و تحمیل قیمت زیاد) و با میزان عدل و با نرخهایی که نه به زیان فروشنده باشد و نه خریدار. آنکه پس از منع تو دست به احتکار زند، او را کیفر ده و عبرت دیگران گردان و در کیفر او اسراف و زیادهروی منما[۱۱۵].
در این سخن مانند آنچه در نامه به رفاعه آمده بود، از مجازات محتکر پس از نهی از احتکار سخن به میان آمده است و سخن از قیمت عادلانه است که به سود فروشنده و خریدار باشد. واقعیت این است که در منابع عامه اخبار مختلفی دربارۀ شدت برخورد حضرت با محتکران وجود دارد که میگوید حضرت غله و انبار احتکارشده را که زیاد هم بود، آتش زد[۱۱۶]. آنچه اکنون لازم است بررسی شود، قیمتگذاری کالای احتکارشده است.[۱۱۷].
قیمتگذاری کالای احتکارشده
آیا پس از اینکه کالای احتکارشده کشف شد، میتوان برای آن قیمتگذاری کرد یا تعیین قیمت را باید بر عهده صاحب کالا نهاد؟ حاکم فقط حق دارد کالای احتکارشده را در معرض دید مردم قرار دهد و آنان را مطمئن سازد که در شهر کالا زیاد است و حق قیمتگذاری ندارد. اقوال فقها دراینباره یکسان نیست. آنچه مسلم است این است که عرضه کالا را وظیفه حاکم میدانند؛ اما درباره قیمتگذاری توسط حاکم اختلافنظر وجود دارد. برخی مانند شیخ مفید و سلار[۱۱۸] که احتکار را مکروه میدانند، عرضه کالا و قیمتگذاری را توسط حاکم لازم میدانند. شیخ مفید در مقنعه مینویسد: «وظیفه سلطان و حاکم است که غله احتکارشده را بیرون بیاورد و در بازارهای مسلمانان بفروشد، در صورتی که مردم به آن نیاز روشنی داشته باشند و حاکم حق دارد برابر آنچه مصلحت میداند، برای کالا، قیمتگذاری نماید؛ البته به گونهای نباشد که به صاحبان کالا زیان برسد»[۱۱۹]. کسانی هم که احتکار را حرام میشمارند، درباره تعیین قیمت توسط حاکم اختلاف نظر دارند. برخی مانند شیخ طوسی در استبصار که از کلامش استفاده میشود قایل به حرمت احتکار است، معتقد به اجبار عرضه کالای احتکاری توسط حاکم است؛ اما تعیین قیمت آن را به دست صاحب کالا میداند، برابر آنچه خداوند روزیاش نماید، آنگونه که رسول خدا(ص) از قیمتگذاری امتناع فرمود[۱۲۰]. شیخ طوسی در آثار دیگرش بر کراهت احتکار تصریح میکند؛ ولی اجبار به فروش کالای احتکارشده را لازم میداند، بدون اینکه قیمتی برای آن مشخص شود[۱۲۱]. قیمتگذاری نکردن را قول مشهور دانستهاند[۱۲۲]. برخی در صورت افراط محتکر در مقدار قیمت[۱۲۳] یا تشدد و زیادی آن، قیمتگذاری را روا دانستهاند[۱۲۴].
دلیل بر اجبار حاکم بر عرضه کالای احتکارشده سیره رسول خدا(ص) میباشد. مردم مدینه نزد پیامبر آمدند و گفتند: ای رسول خدا(ص)، در شهر طعام (گندم) نیست جز نزد فلان آقا؛ به او دستور ده که بفروشد. حضرت فرمود: ای فلان، بهدرستی که مسلمانان بیان کردند که طعام و گندم در شهر مدینه یافته نمیشود جز آنچه نزد توست؛ پس آن را بیرون بیاور و آنگونه که میخواهی بفروش و آن را نگه مدار[۱۲۵]. در این خبر فقط اجبار به عرضه و فروش توسط پیامبر(ص) اشاره شده؛ ولی سخنی از قیمتگذاری نیست. در خبری دیگر رسول خدا(ص) از تعیین قیمت اجتناب میورزد. از علی بن ابیطالب(ع) نقل شده که رسول خدا(ص) به محتکران برخورد؛ دستور داد انبار کالای آنان را به وسط بازار بیاورند جایی که چشمها ببینند. به رسول خدا(ص) گفته شد قیمتی برای آنان تعیین کنید. اما ایشان از قیمتگذاری خودداری کردند. در آثار اهل سنت نیز خبری مشابه وجود دارد؛ با این تفاوت که در آن، سخن از احتکار نیست؛ بلکه نقل شده که قیمتها در زمان پیامبر بالا رفته بود و مسلمانان، به نقل احمد حنبل، درخواست تعیین قیمت داشتند و خطاب به رسول خدا(ص) گفتند: اگر (ممکن است) بهای آن را برای ما تعیین کنید. اما پیامبر(ص) چنین نکردند[۱۲۶]. این خبر با تفاوتهایی در دیگر منابع اهل سنت[۱۲۷] و حتی در کتب لغت آمده است[۱۲۸].
به نظر میرسد شیخ صدوق در کتاب توحید بعد از روایت اول به این خبر اهل سنت اشاره دارد که میافزاید: به رسول خدا(ص) گفته شد اگر (ممکن است) قیمتی برای ما تعیین فرمایید؛ زیرا قیمتها بالا و پایین میرود. حضرت در پاسخ فرمود: «مَا كُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَةٍ لَمْ يُحْدِثْ لِي فِيهَا شَيْئاً فَدَعُوا عِبَادَ اللَّهِ يَأْكُلْ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ»[۱۲۹]: «من خداوند را با ایجاد بدعتی ملاقات نمیکنم که در آن چیزی نرسیده است؛ پس بندگان خدا را رها کنید که برخی از قبال برخی روزی بخورند». برابر این روایات، قیمتها در دست خداوند است و او قیمتها را بالا و پایین میبرد و کسی حق قیمتگذاری ندارد. شیخ صدوق در کتاب توحید توضیح جالبی بعد از نقل این دو خبر و خبر دیگری که در آن آمده «ملکی موکّل بر قیمتهاست» میدهد. او بیان میکند اینکه گفته میشود قیمتها به دست خداست، «وقتی است که گرانی و ارزانی بر اثر زیادی یا کمبود کالا باشد. در این صورت از جانب خداست و باید به آن رضایت داد و تسلیم آن بود؛ اما اگر گرانی و ارزانی به جهت گرفتاری مردم بدون توجه به زیادی و کمی آن است و بدون رضایت مردم یا بدان جهت است که یکی از مردم تمام غله شهر را خریداری کرده است و گران شده، این گرانی به دست کسی است که قیمت تعیین میکند و با خریدن تمام غله و طعام شهر متجاوز است؛ آنگونه که حکیم بن حزام انجام میداد و همه طعام واردشده به مدینه را میخرید و پیامبر(ص) او را از احتکار بر حذر داشت»[۱۳۰]. در اینجا شیخ صدوق موردی را به خدا نسبت میدهد که کالایی بر اثر کمبود یا کثرت تغییر قیمت پیدا میکند. این امری طبیعی است و به دست خداست؛ اما دو مورد را به دیگران نسبت میدهد. مورد اول: مردم دچار گرانی شدهاند، درحالیکه مشکل کمبود کالا ندارند و عموم مردم ناراضی هستند. اینجا مشخص میشود که دستهایی در این تغییر قیمتها نقش دارند و ربطی به خدا ندارد.
مورد دوم: یک یا چند نفر همه موجودی یک کالا را خریده و چون عرضه نمیشود جز به قیمتی که خود میخواهند، این هم به دست این فرد یا افراد است و ربطی به خداوند ندارد؛ آنگونه که حکیم بن حزام عمل میکرد و پیامبر(ص) او را از احتکار نهی کرد. درباره اینکه آیا میشود قیمتگذاری کرد یا نه؟ شیخ مفید قایل به جواز قیمتگذاری بود[۱۳۱]. جمعی از فقها با شرط افراط یا تشدد در قیمت، آن را روا دانستهاند[۱۳۲]. از سخن امیر مؤمنان(ع) در نامۀ خود به مالک اشتر نیز استفاده میشود که باید قیمتگذاری عادلانه کرد که نه به فروشنده و نه به مشتری ضرر برسد[۱۳۳]. از کلام حضرت میتوان استفاده کرد که احتکار حرام منحصر در چند خوراکی نیست؛ بلکه اگر در موارد دیگر نیز حاکم اسلامی مردم را از احتکار باز بدارد، آن کالاها مشمول حرمت احتکار میشود.[۱۳۴].
منابع
پانویس
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۴: «يَا مُصَادِفُ مُجَادَلَةُ السُّيُوفِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْحَلَالِ».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۷۱.
- ↑ ابنعبدالبر، الإستیعاب، ج۲، ص۶۲۱؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۰؛ ابناثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۲، ص۲۳۸ ابنحجر، الإصابه، ج۳، ص۸۹.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۷۲.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۶: «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ وَ اللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا شُوبُوا أَيْمَانَكُمْ بِالصِّدْقِ التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الْفَاجِرُ فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَى الْحَقَّ».
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۴: «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ صُونُوا أَمْوَالَكُمْ بِالصَّدَقَةِ تُكَفَّرْ عَنْكُمْ ذُنُوبُكُمْ وَ أَيْمَانَكُمُ الَّتِي تَحْلِفُونَ فِيهَا تُطَيَّبْ لَكُمْ تِجَارَتُكُمْ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۶.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳؛ من لایحضره الفقیه (ترجمه علیاکبر غفاری و دیگران)، ج۴، ص۲۶۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۷۲.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۸.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۲۷۷؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۶.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۲۱۹: «أَقْرَأَنِي أَبُو جَعْفَرٍ(ع) شَيْئاً مِنْ كِتَابِ عَلِيٍّ(ع) فَإِذَا فِيهِ أَنْهَاكُمْ عَنِ الْجِرِّيِّ وَ الزِّمِّيرِ وَ الْمَارْمَاهِي وَ الطَّافِي وَ الطِّحَالِ».
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه (ترجمۀ علیاکبر عقادی و دیگران)، ج۴، ص۴۴۶.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۹، ص۴۰؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۴، ص۷۵: «أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِلَالًا أَنْ يُنَادِيَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) حَرَّمَ الْجِرِّيَّ وَ الضَّبَّ وَ الْحُمُرَ الْأَهْلِيَّةَ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۲۴۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۹، ص۴۱؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۴، ص۷۳؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۲، ص۵۶۳: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَنْ أَكْلِهَا يَوْمَ خَيْبَرَ وَ إِنَّمَا نَهَى عَنْ أَكْلِهَا لِأَنَّهَا كَانَتْ حَمُولَةً لِلنَّاسِ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۲۴۴: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) حَرَّمَ الْجِرِّيَّ وَ الضَّبَّ وَ الْحَمِيرَ الْأَهْلِيَّةَ أَلَا فَاتَّقُوا اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَا تَأْكُلُوا مِنَ السَّمَكِ إِلَّا مَا كَانَ لَهُ قِشْرٌ وَ مَعَ الْقِشْرِ فُلُوسٌ».
- ↑ ابونضر محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیر العیاشی، حاشیه، ج۱، ص۳۸۲؛ فؤاد افرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۲۹۵.
- ↑ فؤاد افرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۲۷۹.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۷۴.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۳.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۳: «مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِينَ حُشِرَ مَعَ الْيَهُودِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُّ النَّاسِ لِلْمُسْلِمِينَ».
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۴: «وَ مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فِي شِرَاءٍ أَوْ بَيْعٍ فَلَيْسَ مِنَّا وَ يُحْشَرُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ الْيَهُودِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُّ الْخَلْقِ لِلْمُسْلِمِينَ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۰: «يَا فُلَانُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ لَيْسَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ مَنْ غَشَّهُمْ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۲۳۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۰.
- ↑ در متن روایت تعبیر طعام آمده که منظور گندم است.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۳.
- ↑ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۱۹، ص۱۴۹.
- ↑ محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج۱۰، ص۴۷۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۰: «إِيَّاكَ وَ الْغِشَّ فَإِنَّ مَنْ غَشَّ غُشَّ فِي مَالِهِ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ غُشَّ فِي أَهْلِهِ».
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۶۶.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، هدایة الأمة إلی أحکام الأئمه، ج۶، ص۱۶۳.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۲؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۲: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَنْ أَنْ يُشَابَ اللَّبَنُ بِالْمَاءِ لِلْبَيْعِ».
- ↑ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۱۹، ص۱۴۹: و هذا من الغشّ المحرّم.
- ↑ شهید ثانی، مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، ج۳، ص۲۸۵: أمّا الخفيّ كشوب اللبن بالماء فالأقوى وجوب الإعلام به و قد تقدّم تحريمه.
- ↑ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج۷، ص۲۶۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۳: «يَا هِشَامُ إِنَّ الْبَيْعَ فِي الظِّلِّ غِشٌّ وَ إِنَّ الْغِشَّ لَا يَحِلُّ».
- ↑ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج۷، ص۲۶۵: و ظاهره الحرمة و حمله الأصحاب على الكراهة لإمكان اطلاع المشتري على العيب و غيره، و علم أكثر الناس بأن المتاع في الظل خلافه في غيره، و الاحتياط في الترك.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۰: «كُنَّا عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ(ع) فَإِذَا دَنَانِيرُ مَصْبُوبَةٌ بَيْنَ يَدَيْهِ فَنَظَرَ إِلَى دِينَارٍ فَأَخَذَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ قَطَعَهُ بِنِصْفَيْنِ. ثُمَّ قَالَ لِي: أَلْقِهِ فِي الْبَالُوعَةِ حَتَّى لَا يُبَاعَ شَيْءٌ فِيهِ غِشٌّ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۱؛ ج۸، ص۱۵۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۵۳.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۲: «إِذَا بِعْتِ فَأَحْسِنِي وَ لَا تَغُشِّي فَإِنَّهُ أَنْقَى وَ أَبْقَى لِلْمَالِ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۹۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۷۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۷؛ ج۱۰، ص۶۵ (چ دار الحدیث): «شَكَا قَوْمٌ إِلَى النَّبِيِّ(ص) سُرْعَةَ نَفَادِ طَعَامِهِمْ فَقَالَ: تَكِيلُونَ أَوْ تَهِيلُونَ؟ قَالُوا: نَهِيلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَعْنِي الْجِزَافَ، قَالَ: كِيلُوا، فَإِنَّهُ أَعْظَمُ لِلْبَرَكَةِ».
- ↑ این عبارت از أوفوا، اقتباس از آیۀ ۸۵ سوره هود است: ﴿وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾ «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳؛ ابنشعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۱۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۶: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) بِالْكُوفَةِ عِنْدَكُمْ يَغْتَدِي كُلَّ يَوْمٍ بُكْرَةً مِنَ الْقَصْرِ فَيَطُوفُ فِي أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ سُوقاً سُوقاً...».
- ↑ شیخ صدوق، الأمالی، ص۴۹۷: «تقنى [تَفْنَى] اللَّذَاذَةُ مِمَّنْ نَالَ صَفْوَتَهَا *** مِنَ الْحَرَامِ وَ يَبْقَى الْإِثْمُ وَ الْعَارُ /// تَبْقَى عَوَاقِبُ سُوءٍ فِي مَغَبَّتِهَا *** لَا خَيْرَ فِي لَذَّةٍ مِنْ بَعْدِهَا النَّارُ».
- ↑ شیخ مفید، الأمالی، ص۱۹۸.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۵۱۴: «وَ أَطِيعُوا اللَّهَ فِيمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ مِنْ قَذْفِ الْمُحْصَنَةِ وَ إِتْيَانِ الْفَاحِشَةِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ بَخْسِ الْمِكْيَالِ وَ نَقْصِ الْمِيزَانِ وَ شَهَادَةِ الزُّورِ وَ الْفِرَارِ مِنَ الزَّحْفِ عَصَمَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ بِالتَّقْوَى وَ جَعَلَ الْآخِرَةَ خَيْراً لَنَا وَ لَكُمْ مِنَ الْأُولَى».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، صص۳۶ و ۴۰: «وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ مَعِيشَتُهُ مِنْ بَخْسِ الْمِكْيَالِ وَ الْمِيزَانِ».
- ↑ «وای بر کمفروشان!» سوره مطففین، آیه ۱.
- ↑ «وای بر کافران از دیدارگاه روزی سترگ!» سوره مریم، آیه ۳۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۲: «وَ أَنْزَلَ فِي الْكَيْلِ وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ وَ لَمْ يَجْعَلِ الْوَيْلَ لِأَحَدٍ حَتَّى يُسَمِّيَهُ كَافِراً».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۸۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۵؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۶؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۹.
- ↑ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۱۲، ص۱۶۶؛ علی بن حسین کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج۴، ص۴۰.
- ↑ احمد نراقی، مستند الشیعه، ج۱۴، ص۴۵.
- ↑ الاحتكار: أن يشتري ذو الثروة الطعام في وقت الغلاء و لا يدعه للضعفاء و يحبسه ليبيعه منهم بأكثر عند اشتداد حاجتهم.
- ↑ علامه حلی، نهایة الإحکام فی معرفة الأحکام، ج۲، ص۵۱۳: و لا بأس أن يشتري في وقت الرخص ليبيع في وقت الغلاء و أن يشتري في وقت الغلاء لنفسه و عياله، ثم يفضل شيء فيبيعه في وقت الغلاء.
- ↑ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۵؛ میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۳، ص۲۷۶: «إِنَّمَا الْحُكْرَةُ أَنْ تَشْتَرِيَ طَعَاماً لَيْسَ فِي الْمِصْرِ غَيْرُهُ فَتَحْتَكِرَهُ وَ إِنْ كَانَ فِي الْمِصْرِ طَعَامٌ أَوْ مَتَاعٌ غَيْرُهُ أَوْ كَانَ كَثِيراً يَجِدُ النَّاسُ مَا يَشْتَرُونَ فَلَا بَأْسَ بِهِ وَ إِنْ لَمْ يُوجَدْ فَإِنَّهُ يُكْرَهُ أَنْ يُحْتَكَرَ وَ إِنَّمَا كَانَ النَّهْيُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَنِ الْحُكْرَةِ إِنَّ رَجُلًا مِنْ قُرَيْشٍ يُقَالُ لَهُ حَكِيمُ بْنَ حِزَامٍ كَانَ إِذَا دَخَلَ الْمَدِينَةَ طَعَامٌ اشْتَرَاهُ كُلَّهُ فَمَرَّ عَلَيْهِ النَّبِيُّ(ص) فَقَالَ لَهُ: يَا حَكِيمُ إِيَّاكَ وَ أَنْ تَحْتَكِرَ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۹؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۴: «الْحُكْرَةُ فِي الْخِصْبِ أَرْبَعُونَ يَوْماً وَ فِي الشِّدَّةِ وَ الْبَلَاءِ ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ فَمَا زَادَ عَلَى الْأَرْبَعِينَ يَوْماً فِي الْخِصْبِ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ وَ مَا زَادَ عَلَى ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْعُسْرَةِ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ».
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۷؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۶، متن دعائم: «الْحُكْرَةُ فِي الْخِصْبِ أَرْبَعُونَ يَوْماً وَ فِي الشِّدَّةِ وَ الْبَلَاءِ ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ فَمَا زَادَ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ».
- ↑ علامه حلی، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج۱۵، ص۳۳۱.
- ↑ شیخ مفید، المقنعه، ص۶۱۶.
- ↑ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۵: هَذِهِ الْأَخْبَارُ عَامَّةٌ فِي النَّهْيِ عَنِ الِاحْتِكَارِ عَلَى كُلِّ حَالٍ.
- ↑ علامه حلی، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج۱۵، ص۳۳۱؛ احمد نراقی، مستند الشیعة فی أحکام الشریعه، ج۱۴، ص۴۵.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج۳، ص۴۵۳؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۲۲۸: «لَا يَحْتَكِرُ إِلَّا خَاطِئٌ».
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۹؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۴؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۵: «لَا يَحْتَكِرُ الطَّعَامَ إِلَّا خَاطِئٌ».
- ↑ علی بن حسین کرکی، جامع المقاصد، ج۴، ص۴۰؛ ابنفهد، المهذب البارع فی شرح المختصر النافع، ج۲، ص۳۶۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۵؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۶۰: «إِنْ كَانَ الطَّعَامُ قَلِيلًا لَا يَسَعُ النَّاسَ فَإِنَّهُ يُكْرَهُ أَنْ يَحْتَكِرَ الطَّعَامَ وَ يَتْرُكَ النَّاسَ لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ».
- ↑ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۱۲، ص۱۶۶.
- ↑ ابنفهد، المهذب البارع، ج۲، ص۳۶۹؛ علی بن حسین کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج۴، ص۴۰؛ شهید ثانی، مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، ج۳، ص۱۹۱.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۹۶؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۸۱؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۴۹: «أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) كَرِهَ أَنْ يُبَاعَ التَّمْرُ بِالرُّطَبِ عَاجِلًا».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۴؛ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۱۳۵؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۹؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۴: «لَيْسَ الْحُكْرَةُ إِلَّا فِي الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِيرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِيبِ وَ السَّمْنِ».
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۵.
- ↑ علامه حلی، منتهی المطلب، ج۱۵، ص۳۳۵.
- ↑ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۱۹، ص۱۵۴: و اختلف الأصحاب في كراهة الاحتكار و تحريمه، و المشهور تخصيصه بالغلات الأربع و السمن، و بعض الأصحاب أضاف الزيت و الملح، و اشترطوا فيه أن يستبقيها للزيادة في الثمن و لا يوجد باذل غيره، و قيده جماعة بالشراء.
- ↑ قطبالدین راوندی، فقه القرآن، ج۲، ص۵۲؛ حسن بن ابیطالب فاضل آبی، کشف الرموز فی شرح مختصر النافع، ج۱، ص۴۵۶؛ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۱۲، ص۱۶۶.
- ↑ علامه حلی، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج۱۵، ص۳۳۵.
- ↑ ابنفارس، معجم مقائیس اللغه، ج۳، ص۴۱۰: كان بعضُ أهلِ اللُّغة يقول: الطَّعام هو البُرُّ خاصّة.
- ↑ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، ج۱، ص۴۱۲: الطَّعَامُ: هو البُّرُّ خاصَّةً. ثمَّ يُسَمّى كُلُّ ما يَسُدُّ الجوعَ طَعاماً.
- ↑ ابناثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۳، ص۱۲۶: الطَّعامُ: عامٌّ في كلِّ ما يُقْتات من الحنطة و الشعير و التمر و غير ذلك.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۲، ص۲۵: و العالي في كلام العرب: أن الطَّعَام هو البر خاصة.
- ↑ ابوحبیب سعدی، القاموس الفقهی لغة و اصطلاحات، ص۲۲۹.
- ↑ ابوحبیب سعدی، القاموس الفقهی لغة و اصطلاحات، ص۲۲۹؛ ابنفارس، معجم مقائیس اللغه، ج۳، ص۴۱۰؛ اسماعیل بن حماد جوهری، صحاح اللغه، ج۵، ص۱۹۷۴؛ احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج۳، ص۹۸: «كنا نُخْرِجُ صَدَقَةَ الْفِطْرِ إِذْ كان فِينَا رسول اللَّهِ(ص) صَاعاً من طَعَامٍ أو صَاعاً من تَمْرٍ أو صَاعاً من شَعِيرٍ أو صَاعاً من زَبِيبٍ...».
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۶؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۵؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۹: «لَا يَحْتَكِرُ الطَّعَامَ إِلَّا خَاطِئٌ».
- ↑ ابنحبان، الثقات، ج۳، ص۳۸۸؛ ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۳، ص۵۶۷؛ سلیمان بن احمد طبرانی، معجم الکبیر، ج۲۰، ص۴۴۵.
- ↑ ابومحمد عبدالله بن عبدالرحمان دارمی، سنن الدارمی، ج۲، ص۲۴۸-۲۴۹.
- ↑ ابنابیشیبه، المصنف، ج۴، ص۳۰۱: «لَا يَحْتَكِرُ إِلَّا خَاطِئٌ أَوْ بَاغِي».
- ↑ ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۳، ص۵۶۷؛ سلیمان بن احمد طبرانی، معجم الکبیر، ج۲۰، ص۴۴۶.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج۳، ص۳۰۱.
- ↑ ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۳، ص۵۶۷.
- ↑ معمر بن عدوی از کسانی بود که در مکه مسلمان شد و در هجرت دوم به حبشه مهاجرت کرد و با جعفر در سال هفتم به مدینه آمد و در سفر حج پیامبرپیامبر(ص) راحله ایشان را همراهی میکرد و سر حضرت را در حج تراشید (احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۲۴۸؛ ابنعبدالبر، الإستیعاب، ج۳، ص۱۴۳۴؛ ابناثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۴، ص۴۶۰؛ ابنحجر، الإصابه، ج۶، ص۱۴۹).
- ↑ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۲۲۷؛ سلیمان بن احمد طبرانی، معجم الکبیر، ج۲۰، ص۴۴۵: «مَنِ احْتَكَرَ فَهُوَ خَاطِئٌ».
- ↑ احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۱: «مَنِ احْتَكَرَ حُكْرَةً يُرِيدُ أن يُغْلِيَ بها على الْمُسْلِمِينَ فَهُوَ خَاطِئٌ».
- ↑ ابنماجه، سنن ابنماجه، ج۲، ص۷۲۹، شماره پاورقی ۲۱۵۴: و المعنى لا يجتري على هذا العمل الشنيع إلّا من اعتاد المعصية. ففيه دلالة على أنّها معصية عظيمة لا يرتكبها الإنسان أولاً و إنّما يرتكبها بعد الإعتياد و التدريج.
- ↑ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۵.
- ↑ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۵.
- ↑ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۴: «نَفِدَ الطَّعَامُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَأَتَى الْمُسْلِمُونَ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)، قَدْ فُقِدَ الطَّعَامُ وَ لَمْ يَبْقَ شَيْءٌ إِلَّا عِنْدَ فُلَانٍ فَمُرْهُ يَبِعْ. قَالَ: فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ: يَا فُلَانُ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ ذَكَرُوا أَنَّ الطَّعَامَ قَدْ فُقِدَ إِلَّا شَيْئاً عِنْدَكَ فَأَخْرِجْهُ وَ بِعْهُ كَيْفَ شِئْتَ وَ لَا تَحْبِسْهُ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۴.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۹.
- ↑ ابنعبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۶۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۵؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۵؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۶۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۶؛ من لایحضره الفقیه (ترجمه علیاکبر غفاری و دیگران)، ج۴، ص۳۶۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۸۷-۹۶.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۷.
- ↑ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۱۳۵: «أَنَّ عَلِيّاً(ع) كَانَ يَنْهَى عَنِ الْحُكْرَةِ فِي الْأَمْصَارِ».
- ↑ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۶.
- ↑ نهج البلاغه، ص۴۳۸؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۶۶؛ ابنشعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۴۰: «وَ اعْلَمْ مَعَ ذَلِكَ أَنَّ فِي كَثِيرٍ مِنْهُمْ ضِيقاً فَاحِشاً وَ شُحّاً قَبِيحاً وَ احْتِكَاراً لِلْمَنَافِعِ وَ تَحَكُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ وَ ذَلِكَ بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ وَ عَيْبٌ عَلَى الْوُلَاةِ. فَامْنَعْ مِنَ الِاحْتِكَارِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) مَنَعَ مِنْهُ وَ لْيَكُنِ الْبَيْعُ بَيْعاً سَمْحاً بِمَوَازِينِ عَدْلٍ وَ أَسْعَارٍ لَا تُجْحِفُ بِالْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَ الْمُبْتَاعِ. فَمَنْ قَارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْيِكَ إِيَّاهُ فَنَكِّلْ بِهِ وَ عَاقِبْهُ فِي غَيْرِ إِسْرَافٍ».
- ↑ ابنابیشیبه، المصنف، ج۴، ص۳۰۱؛ ابنحزم، المحلی، ج۹، ص۶۵.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۹۷.
- ↑ حمزة بن عبدالعزیز دیلمی سلار، المراسم العلویة و الأحکام النبویه، ص۱۸۲: للسلطان أن يجبر المحتكر على إخراج الغلة و يسعرها بما يراه ما لم يخسره.
- ↑ شیخ مفید، المقنعه، ص۶۱۶: للسلطان أن يكره المحتكر على إخراج غلته و بيعها في أسواق المسلمين إذا كانت بالناس حاجة ظاهرة إليها و له أن يسعّرها على ما يراه من المصلحة و لا يسعّرها بما يخسر أربابها فيها.
- ↑ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۵: «فَإِنَّهُ يَلْزَمُهُ إِخْرَاجُهُ وَ بَيْعُهُ بِمَا يَرْزُقُهُ اللَّهُ كَمَا فَعَلَ النَّبِيُّ(ص)».
- ↑ شیخ طوسی، النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص۳۷۴؛ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۱۹۵: «أجبره السلطان علی البیع دون سعر بعینه».
- ↑ علامه حلی، نهایة الإحکام فی معرفة الأحکام، ج۲، ص۵۱۵: المشهور أنه لا يجوز التسعير لا للإمام و لا لنائبه على أهل الأسواق في شيء من أمتعتهم من الطعام و غيره في حال الرخص و الغلاء.
- ↑ علامه حلی، تلخیص المرام فی معرفة الأحکام، ص۹۳: و يجبر على البيع لا على السعر على رأي، إلّا مع الإفراط.
- ↑ شهید اول، الدروس الشرعیة فی فقه الإمامیه، ج۳، ص۱۸۰: «و لا یسعّر علیه إلّا مع التشدّد».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۹؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۴.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند أحمد، ج۳، ص۸۵: «فَقَالُوا له: لو قَوَّمْتَ لنا سِعْرَنَا؟ قال: إن اللَّهَ هو الْمُقَوِّمُ (أوِ الْمُسَعِّرُ) إني لأَرْجُو أَنْ أُفَارِقَكُمْ وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنْكُمْ يطلبني بِمَظْلَمَةٍ في مَالٍ وَلاَ نَفْسٍ».
- ↑ احمد بن حنبل، مسند أحمد، ج۲، صص۳۳۷ و۳۷۲؛ ج۳، ص۲۸۶؛ عبدالرزاق ابوبکر صنعانی، المصنف، ج۸، ص۲۰۵؛ ابنماجه، سنن ابنماجه، ج۲، ص۷۴۲؛ ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانی ازدی، سنن أبیداود، ج۳، ص۲۷۲؛ ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۳، ص۶۰۵؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۴، ص۹۹.
- ↑ ابناثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۴، ص۱۲۵؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۰۰؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۷، ص۵۹۴: «قالوا: يا رسول اللّه لو قَوَّمْتَ لنا، فقال: اللّه هو المُقَوِّم».
- ↑ شیخ صدوق، التوحید، ص۳۸۸.
- ↑ شیخ صدوق، التوحید، ص۳۸۹.
- ↑ شیخ مفید، المقنعه، ص۶۱۶: للسلطان أن يكره المحتكر على إخراج غلته و بيعها في أسواق المسلمين إذا كانت بالناس حاجة ظاهرة إليها و له أن يسعرها على ما يراه من المصلحة و لا يسعرها بما يخسر أربابها فيها.
- ↑ علامه حلی، تلخیص المرام فی معرفة الأحکام، ص۹۳؛ شهید اول، الدروس الشرعیه، ج۳، ص۱۸۰.
- ↑ نهج البلاغه، ص۴۳۸؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۶۶؛ ابنشعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۴۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۹۹.