نظارت بر بازار

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

بازارها از ابتدای تشکیل دولت اسلامی در مدینه، تحت نظارت و مراقبت بود. پیامبر بر انباری از طعام گذر کرد؛ دستش را در آن فرو برد و رطوبتی در آن یافت، و به صاحب آن فرمود: این چیست؟ گفت: یا رسول الله باران بر آن باریده است. پس فرمود: چرا آن را بر روی طعام نگذاشته‌ای تا مردم ببینند؟ هر که خیانت ورزد از ما نیست[۱].

همچنین حضرت امر نظارت بر بازارها را به مأموری خاص محول فرمود. پس از فتح مکه، پیامبر سعد بن سعید بن عاص را بر بازار مکه و عمر بن خطاب را به نظارت بر بازار مدینه گماشت[۲]. نظارت بر بازار در زمان خلفا نیز ادامه یافت[۳]. در احادیث امیرالمؤمنین (ع) نیز عنایتی آشکارا به بازار و نظارت بر آن مشاهده می‌کنیم. حضرت به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بر بازارها نظارت می‌کرد.

امیرالمؤمنین (ع) در بازار راه می‌رفت و اگر کم فروشی یا تقلبی مشاهده می‌کرد، فرد خطاکار را با تازیانه‌ای که در دست داشت، تنبیه می‌نمود. اصبغ بن نباته می‌گوید: «روزی به حضرت عرض کردم که شما در خانه بنشین و من به این کار می‌پردازم. حضرت فرمود: ای اصبغ مرا نصیحت نکردی»[۴]. ابوصهباء نیز می‌گوید: علی بن ابی طالب (ع) را در «شطکلاء» دیدم که از قیمت‌ها پرس‌و‌جو می‌کرد[۵].

در یک جمع‌بندی می‌توان گفت: حضرت افزون بر این که هر روز یا هر چند روز یک بار، به بازارها می‌رفت و بازاریان و تجار را نصیحت می‌نمود و احکام اسلام را برایشان بازگو و دعاوی را حل و فصل می‌کرد، به طور مستمر بر کیفیت خرید و فروش و سطح قیمت‌ها نظارت داشت و در صورت مشاهده هرگونه تخلف و تجاوزی، خود وارد عمل می‌شد و حق مظلوم را می‌ستاند و به یاری ضعیفان می‌شتافت و بارها این آیه را تلاوت می‌فرمود: «ما بهشت ابدی آخرت را برای آنان که در زمین اراده علو و فساد و سرکشی ندارند، مخصوص می‌گردانیم و حسن عاقبت، خاص پرهیزگاران است»[۶]. این آیه درباره حاکمان عادل و متواضع و مردمان توانمند نازل شده است[۷].[۸]

متولی بازار

علی (ع) در جاهایی که خود حضور نداشت افرادی را برای نظارت بر کارکرد اقتصادی و تجاری بازاریان می‌گمارد تا کسی نتواند به غش و حیله دست بزند. چنان که ابن عباس را به عنوان قاضی و «ناظر» به بصره گسیل داشت[۹] و علی بن اصمع را بر «بارجاه»[۱۰] گماشت. و به رفاعة بن شداد، قاضی منصوب خود در اهواز نامه‌ای نوشت و در آن امر نمود به این که «ابن هرمه» را از بازار برداشته، شخص دیگری را متولی بازار نماید[۱۱].[۱۲]

وظایف متولی بازار

آنچه که از مجموع روایات و سیره معصومین ـ به ویژه پیامبر (ص) و علی (ع)ـ برمی‌آید متولی بازار، وظایف زیر را بر عهده دارد: جلوگیری از احتکار؛ مراقبت و نظارت بر قیمت‌ها و جلوگیری از اجحاف در قیمت‌ها؛ مراقبت از وزن و ابزار توزین؛ جلوگیری از تجاوز به حریم بازار و تصرف غیر مجاز در آنها؛ تفتیش و بازرسی در مورد تقلب و غش؛ اجازه فعالیت به تاجرانی که شرایط و اوصاف لازم برای فعالیت اقتصادی را دارند؛ حل مشکلات بازار؛ راهنمایی گمشدگان؛ یاری ضعیفان و ناتوانان؛ نظارت بر ذبح حیوانات و کیفر تخلف کنندگان؛ رسیدگی بر امور تجار و حفظ حرمت آنان؛ برقراری امنیت در راه‌های تجاری؛ انفاق بر کسانی که مواد غذایی وارد می‌کنند؛ جبران آنچه که از بازرگانان، تلف می‌شود (که امروزه به صورت بیمه مرسوم است)؛ جلوگیری از ورود اهل ذمه به حرفه صرافی؛ جلوگیری از داد و ستد در مکان‌های غیر مجاز و سد معبر؛ جلوگیری از اشیای ممنوعه مانند فروختن شراب و مردار[۱۳].[۱۴]

نظارت بر رفتار متولی بازار

از گزارش‌های تاریخی و نیز اخبار و روایات به دست می‌آید که متولی بازار فقط مسؤول برقراری امنیت و آرامش نبوده است، بلکه اموال بازرگانان و پیشه‌وران بازار هم تحت نظر او بوده است، از همین رو علی (ع) رفتار خود متولیان بازار را هم به شدت کنترل می‌کرده است و اگر خطایی از آنان سر می‌زد به هیچ وجه چشم‌پوشی نمی‌کرد، چنان که علی بن اصمع را بر «برجاه» گماشت و چون خیانت کرد دستش را برید. این مرد، آن قدر زیست تا زمان حجاج را درک کرد. روزی به حجاج رو کرد و گفت: خانواده‌ام به من بدی کرده‌اند. چگونه؟ چون نام «علی» را بر من نهاده‌اند. چه زیبا گفتی! آن گاه امارت محلی را به او واگذار کرد و گفت: اگر مطلع شوم خیانتی کرده‌ای آن اندازه از دستت را که «علی» باقی گذاشته قطع می‌کنم[۱۵].[۱۶]

نظارت بر اصناف و ضمانت‌های آنان

امیرالمؤمنین بر اصناف مختلف شهر نظارت داشت و اگر ضرری به مردم می‌رساندند در مواردی که کوتاهی نکرده بودند، در پاره‌ای شغل‌ها آنان را ضامن می‌دانست.

خیاط‌ها

امیرالمؤمنین بر کار خیاط‌ها نظارت داشت و توصیه‌های لازم را به آنها می‌نمود. این دستورها برای انجام درست خیاطی و امانت داری در بازگرداندن بقیه پارچه‌های مردم است. نقل است حضرت به خیاطی توصیه کرد:ای خیاط! زنان داغ دار به عزایت بنشینند، محکم بدوز، دَرزها را با دقت بگیر و نزدیکِ هم سوزن بزن.[۱۷]

سپس افزود: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «خداوند خیاط خائن را روز قیامت با پوشیدن جامه و ردایی که دوخته و در آن خیانت کرده، محشور مینماید و فرادید تمام مردم رسوا می‌کند».

سپس فرمود: اضافات پارچه را برای خود نگه ندار که صاحبش سزاوار‌تر به آن است و آن را به صاحب پارچه بازگردان، مبادا برای دیگران قرار داده و بابتش مزد دریافت نمایی[۱۸].

در این سخنان امیرالمؤمنین علی(ع)، استاندارد دوخت درست را مطرح کرده و خیاط را به رعایت آن و امانت داری فرا می‌خواند. این دقت‌ها در هر شغل و حرفه‌ای باید باشد؛ چه روایتی خاص باشد یا خبری درباره آن نباشد.

پزشکان

پزشکان گروهی دیگر از اصناف بودند که طبابت می‌کردند. امام علی(ع) درباره آنان دستورهایی دارد که به نظر می‌رسد زیر نظر بودند:

  1. دعوت به تقوا هنگام درمان. از امیرالمؤمنین نقل است که فرمود:هر پزشک عرب یا غیر عرب لازم است هنگام درمان تقوای الهی را پیشه کند.[۱۹] بدیهی است اگر پزشکی این توصیه را رعایت نکرد، بازخواست می‌شود. تعبیر عرب و عجم در سخن حضرت از آن روست که عده‌ای از بردگان، طبیب بودند مانند غلام رومی مقداد بن اسود که برای کاستن از وزن مقداد به مداوای او پرداخت و براثر این طبابت مقداد از دنیا رفت و جنازه‌اش را از ملکش در جرف به مدینه و بقیع آورده و در آنجا دفن کردند و غلام او گریخت[۲۰]. یا پزشکی را که برای مداوای حضرت علی(ع) آوردند به وی اثیر بن عمرو سکونی صاحب کسری می‌گفتند. او را جزو پزشکان غیرعرب دانسته‌اند[۲۱] که در منطقه عراق زیاد بودند.
  2. دستگیر و زندانی کردن پزشکان ناوارد که جان مردم را به خطر می‌اندازند. این دستور امیرالمؤمنین به کسانی است که روح و روان مردم را نیز در معرض خطر قرار می‌دادند:بر امام لازم است که دانشمندان فاسق و پزشکان نادان و کرایه دهندگان مفلس را به زندان اندازد.[۲۲]. مقصود از «علما» در این حدیث شاید عالم دینی باشد که ظاهرش همین است، یا به احتمال شامل دیگر دانشمندان هم که با مردم سر وکار دارند بشود. پزشکان ناوارد و ناشی نیز مجازات زندان دارند؛ کسانی که از این حرفه برای سود بیشتر استفاده می‌کنند و به مردم ضرر می‌رسانند.
  3. در دستوری دیگر حضرت می‌فرماید: طبیبان و دامپزشکان حاذق اگر هنگام انجام کار خسارت بزنند، ضامن هستند و باید جبران کنند، مگر این که از قبل امضا گرفته باشند. امام صادق(ع) نقل می‌کندکه امیرالمؤمنین(ع) فرمود:کسی که طبابت می‌کند و یا به مداوای حیوانی میپردازد از ولی و مالک آن برائت بگیرد و در غیر این صورت ضامن است.[۲۳]

این دستور در حکومت امیرالمؤمنین علی(ع) صادر شده و امروزه هم در بیمارستان‌ها اجرا می‌شود که هم از خود بیمار و هم از ولیّ وی امضا و اجازه می‌گیرند.

در دعائم‌الاسلام این قید، تفصیلی را دارد که به نظر می‌رسد از نویسنده است: «ضامن است، درصورتی که ماهر نباشد»[۲۴] اما این دقیق به نظر نمی‌رسد؛ زیرا کسی که مهارت نداشته باشد، به فرموده حضرت باید زندانی و مجازات شود. منظور زمانی است که شاید یک تلاش پزشکی امکان ایجاد مشکلات دیگر یا عدم موفقیت در عمل را داشته باشد. در نقل مستدرک هم بیان شده: اگر ماهر نبود، ضامن است[۲۵].

افزون بر پزشک و دام پزشک در آن زمان شغل دیگری بوده که امروز به عهده پزشک است: کسانی که بچه‌ها را ختنه میکردند. امام علی(ع)، مرد ختنه کننده‌ای که آلت بچه را قطع کرده بود، ضامن دانست[۲۶].

ضمانت لباس شو و زرگر

این نکته از حضرت در احادیثی بیان شده است. شیخ صدوق نقل می‌نماید:علی، گازر و زرگر را ضامن می‌دانست و هر کسی که چیزی گرفته که آن را اصلاح کند، اما خراب کرده، ضامن است.[۲۷]

ذیل حدیث که فقط در مقنع شیخ صدوق آمده بسیاری از شغل‌ها را دربر می‌گیرد. منظور از «صائغ» زرگر است؛ چه طلاساز یا نقره کاری یا سازنده دیگر زیورآلات.

در کافی، تهذیب با دو نقل و در استبصار حدیث مشابهی امام صادق(ع) از امام علی(ع) نقل کرده که ذیل متفاوتی دارد: و سیره امیرالمؤمنین این بود که گازر و زرگر را ضامن قرار می‌داد، برای احتیاطی که در حفظ اموال مردم داشت و پدرم (امام باقر(ع)) بر او تفضّل می‌کرد (و او را میبخشید) هرگاه شخصی امین بود.[۲۸]

علامه مجلسی در تفاوت عملکرد امام علی(ع) و امام باقر(ع) می‌نویسد: در ولایت ظاهر که علی داشت وظیفه آن حضرت بود که مردم را تأدیب و به درستی تربیت کند یا مردم به کار مستحبی که حضرت انجام می‌داد استدلال کرده و واجب می‌دانستند. ولی امام باقر(ع) در زمان امامت خود برخی مستحبات را ترک می‌کرد[۲۹].

این حدیث نشان می‌دهد حکومت اسلامی در مواردی می‌تواند کارهای مستحب و مکروه را الزام‌آور کند تا حقوق مردم حفظ شود. این نکته در بحث امور حسبه در مسائل اجتماعی بسیار مهم است. درباره ضمانت این دو گروه و برخی شغلهای دیگر حدیث دیگری هم وارد شده که به آن پرداخته خواهد شد.

درباره نظارت و ضمانت گازرها در کتاب معالم القربه نکات خوبی آمده است که او حق ندارد آن را بپوشد، یا رهن بدهد به کسی یا در اختیار دیگران قرار دهد و یا بدزدد پارچه‌های مردم را. و درباره ضمانت وی گوید: اگر آفت سماوی باشد، ضامن نیست و اگر به صورت دیگر بوده، ضامن هستند.[۳۰]

نجّارها

شغل نجاری و خراطی از شغل‌های آن زمان بود. در کتاب‌های حسبه، بر نظارت بر کار آنان مطالبی آمده که نباید کارهای حرام انجام دهند. مانند ساختن ابزار لهو و لعب و امروز ساختن آرم‌هایی که نشانه فرقه‌های گمراه است. چنانچه نجاری در اصلاح کارها ضرر برساند، لازم است جبران نماید. امام صادق(ع) می‌فرماید:نزد امیرالمؤمنین(ع) شکایت مردی رسید که شخصی را اجیر کرده بود دری را اصلاح کند و او با زدن میخی به در، آسیب رساند و آن را شکست. حضرت، نجّار را ضامن دانست.[۳۱]؛

باربرها

کسانی که وظیفه نقل و انتقال کالائی را به عهده میگیرند در برابر آسیب رساندن به آن ضامن هستند. در روایتی آمده است:هرکس اجاره شد بر انجام کاری پس آن را بخوبی انجام ندهد یا از بین ببرد، ضامن است.[۳۲]

در ادامه نقل شده است: نزد امیر مؤمنان حمّالی را آوردند که اجاره شده بود برای حمل شیشه بزرگی از روغن که آن را شکست. حضرت نیز او را ضامن دانست. حضرت هماره اجیر را ضامن می‌دانست [۳۳].

ضمانت مرکب برای مستأجر

نقل شده: مردی، مرکبی را که اجاره کرده بود، از بین رفت و مستأجر پذیرفت بیشتر از زمان اجاره از حیوان استفاده کرده است. امیرالمؤمنین، ضمانت حیوان را بر عهده مستأجر قرار داد و کرایه‌ای در نظر نگرفت.

شیخ طوسی پس از نقل این خبر می‌نویسد: این موافق عامه است و ما به آن عمل نمی‌کنیم؛ زیرا وقتی از زمان اجاره بگذرد، هم ضامن مرکب و هم ضامن کرایه است[۳۴].

در دعائم همین روایت را نقل کرده است و توضیح داده این که آمده کرایه‌ای بر او نیست؛ یعنی برای روزهای اضافی کرایه دریافت نمی‌کند[۳۵]. نه این که اصلاً کرایه نمیگیرد، با این توجیه، اشکال شیخ طوسی برطرف می‌شود.

موارد ضمانت و عدم ضمانت

در روایات، مواردی دیگر از ضمانت برخی اصناف بیان شده و در خبری نیز مواردی از عدم ضمانت نیز مطرح است. این روایت در منابع اوّلیه شیعه است:سیره امیرمؤمنان این بود که ضامن قرار می‌داد جامه شو، رنگرز و زرگر را برای حفظ وسایل مردم، و ضمانت نمیکرد در غرق شدن، آتش سوزی و آنچه غالب می‌شود.[۳۶]

در این سخن که امام صادق(ع) از روش حکومتی امیرالمؤمنین نقل کرده‌اند، قاعده‌ای بیان شده که اصناف را برای حفظ اموال مردم ضامن می‌دانست و حکم به ضمان می‌داد، مگر مواردی که معمولاً از محدوده قدرت افراد خارج است.

در روایتی دیگر درباره ضمانت شریک نیز به استثنای این چند مورد اشاره می‌کند و امام صادق(ع) گوید:امیرالمؤمنین فرمود: اجیر مشترک، ضامن است، مگر در مورد حیوان درنده، غرق شدن کشتی، آتش سوزی کالا، یا دزد سرسخت و زورگو.[۳۷]؛

«الْمُشَارِكُ» به فتحِ «راء» یعنی کسی که برای همه اجیر می‌شود؛ فردی که تقبل می‌کند کالاهایی را برای جمعی به مقصد برساند. در وافی[۳۸] و مرآة العقول[۳۹] آن را به فتح دانسته‌اند و اگر به کسر باشد، ظاهراً ضامن نیست؛ زیرا امین محسوب می‌شود و ضمانت ندارد. به همین علت امام علی(ع)، حمامی را در صورت دزدیده شدن لباس واردین، ضامن نمی‌دانست، چون وی را امین فرض می‌کردند[۴۰].

البته این به آن معنا نیست که اگر کسی به عمد جایی را آتش زند ضامن نیست، چون در روایتی داریم چنین فردی ضامن است. خسارت اموال براثر آتش سوزیِ عمدی پرداخت می‌شود و نوعی فساد به شمار می‌آید که عامل آن هم کشته می‌شود[۴۱].

خوک، حیوان نجس العین است و نزد مسلمانان قابل تملّک نیست، ولی اگر خوکِ فرد نصرانی را شخصی از بین ببرد، ضامن است و باید ارزش آن را به مالکش بدهد. در این باره دو روایت نقل شده است[۴۲]. و برای شکست بربط که آلت موسیقی است ضمانتی قائل نیست [۴۳]. البته اگر کسی مدعی شود که آلات موسیقی امروز برای کارهای حلال هم قابل استفاده است، شاید بتوان قائل به ضمانت در این مورد شد.[۴۴]

منابع

پانویس

  1. سمهودی، نورالدین علی بن احمد، وفاء الوفاء، ج۲، ص۷۵۶.
  2. کتانی، عبدالحی، التراتیب الاداریه، ج۱، ص۲۸۵.
  3. عمر بن خطلاب هنگام خلافت، تازیانه در دست، در بازارها می‌گشت و به وضع بازاریان رسیدگی، و میان آنان داوری می‌کرد. (تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۲۴).
  4. دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۸، ح۱۹۱۳.
  5. احمد بن حنبل. فضائل الصحابه، ج۱، ص۵۴۷، ح۹۱۹.
  6. ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادً «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی می‌نهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی» سوره قصص، آیه ۸۳.
  7. طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۰، ذیل آیه شریفه.
  8. نظرپور، محمد تقی، مقاله «بازار»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۵۱۶.
  9. ماوردی، ادب القاضی، ج۱، ص۱۳۵.
  10. نام محلی است در بصره. واژه فارسی این کلمه «بارگاه» است.
  11. دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۲ و ۵۳۳؛ محمدباقر محمودی، نهج السعادة، ج۵، ص۳۵.
  12. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت، ص ۳۹۹.
  13. جعفر مرتضی عاملی، السوق فی ظل الدولة الاسلامیه، ص۵۲.
  14. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت، ص ۴۰۰.
  15. الاشتقاق، ص۲۷۲؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۷۵.
  16. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت، ص ۴۰۱.
  17. «يَا خَيَّاطُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ صَلِّبِ الْخُيُوطَ وَ دَقِّقِ الدُّرُوزَ وَ قَارِبِ الْغَرْزَ»
  18. زمخشری، ربیع الابرار، ج۳، ص۱۰۷: «باب الصّناعات و الحِرَف»، ابنحمدون، التّذکرة الحمدونیه، ج۱، ص۸۲؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۱۱؛ ورّام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ج۱، ص۴۲ و نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۹۵: «فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ يَحْشُرُ اللَّهُ الْخَيَّاطَ الْخَائِنَ وَ عَلَيْهِ قَمِيصٌ وَ رِدَاءٌ مِمَّا خَاطَ وَ خَانَ فِيهِ [فَیَفتَضِحُ علی رُؤوسِ الاَشهادِ (تذکره)] وَ احْذَرُوا السُّقَاطَاتِ فَإِنَّ صَاحِبَ الثَّوْبِ أَحَقُّ بِهَا وَ لَا تَتَّخِذْ بِهَا الْأَيَادِي تُطْلَبِ الْمُكَافَأَةَ».
  19. «لیتقِ اللهَ کلّ طبیبٍ مِن عَربی و عَجمی إذا عالَجَ»؛ ناصرالحق، کتاب الإحتساب، ص۶۶؛ مایکل - ساکت، شایست و ناشایست، ص۳۶۶ و۴۰۱.
  20. ابنحجر، الإصابه، ج۶، ص۱۶۱؛ شیرازی مدنی، الدّرجات الرّفیعه، ص۲۲۵: مرگ وی را براثر خوردن روغن خِرْوَع (کرچک) دانسته که با هم منافاتی ندارد.
  21. ابو‌الفرج اصفهانی، مقاتل الطّالبیین، ص۵۱؛ ابنعبدالبر، الإستیعاب، ج۳، ص۱۱۲۸.
  22. «يَجِبُّ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَحْبِسَ الْفُسَّاقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْأَطِبَّاءِ وَ الْمَفَالِيسَ مِنَ الْأَكْرِيَاءِ»؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۱؛ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۱۹.
  23. «مَنْ تَطَبَّبَ أَوْ تَبَيْطَرَ فَلْيَأْخُذِ الْبَرَاءَةَ مِنْ وَلِيِّهِ وَ إِلَّا فَهُوَ لَهُ ضَامِنٌ»؛ الکافی، ج۷، ص۳۶۴؛ ابناشعث، الجعفریات، ص۱۱۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۲۳۴.
  24. دعائم الأسلام، ج۲، ص۴۱۷: «مَنْ تَطَبَّبَ أَوْ تَبَيْطَرَ فَلْيَأْخُذِ الْبَرَاءَةَ مِمَّنْ يَلِي لَهُ ذَلِكَ وَ إِلَّا فَهُوَ ضَامِنٌ يَعْنِي إِذَا لَمْ يَكُنْ مَاهِراً».
  25. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۸، ص۳۲۵: «ذَلِكَ وَ إِلَّا فَهُوَ ضَامِنٌ إِذَا لَمْ يَكُنْ مَاهِراً».
  26. تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۲۳۴: «أَنَّ عَلِيّاً(ع) ضَمَّنَ خَتَّاناً قَطَعَ حَشَفَةَ غُلَامٍ».
  27. «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يُضَمِّنُ الْقَصَّارَ وَ الصَّائِغَ وَ كُلَّ مَنْ أَخَذَ شَيْئاً لِيُصْلِحَهُ فَأَفْسَدَهُ»صدوق، المقنع، ص۳۸۷؛ وسائل الشّیعه، ج۱۹، ص۱۴۷.
  28. «وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يُضَمِّنُ الْقَصَّارَ وَ الصَّائِغَ احْتِيَاطاً لِلنَّاسِ وَ كَانَ أَبِي يَتَطَوَّلُ عَلَيْهِ إِذَا كَانَ مَأْمُوناً»؛ الکافی، ج۵، ص۲۴۲؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۲۲۰؛ الإستبصار، ج۳، ص۱۳۳.
  29. مجلسی، مرآة العقول، ج۱۹، ص۲۹۶.
  30. ابناخوه، معالم القربه، ص۲۲۱.
  31. «أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) رُفِعَ إِلَيْهِ رَجُلٌ اسْتَأْجَرَ رَجُلًا لِيُصْلِحَ بَابَهُ فَضَرَبَ الْمِسْمَارَ فَانْصَدَعَ الْبَابُ فَضَمَّنَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع)»الکافی، ج۵، ص۲۴۳؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۲۱۹؛ الإستبصار، ج۳، ص۱۳۲؛ وسائل الشّیعه، ج۱۹، ص۱۴۴.
  32. «مَنِ اسْتُؤْجِرَ عَلَى عَمَلٍ فَأَفْسَدَهُ أَوْ اسْتَهْلَكَهُ ضَمِنَ»؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۷۵.
  33. دعائم الإسلام، ج۲، ص۷۵: «أُتِيَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ(ع) بِحَمَّالٍ اسْتُؤْجِرَ عَلَى حَمْلِ قَارُورَةٍ عَظِيمَةٍ فِيهَا دُهْنٌ فَكَسَرَهَا فَضَمَّنَهُ وَ كَانَ يُضَمِّنُ الْأَجِيرَ».
  34. تهذیب الأحکام، ج۷، ص۲۲۳: «أَتَاهُ رَجُلٌ تَكَارَى دَابَّةً فَهَلَكَتْ فَأَقَرَّ أَنَّهُ جَازَ بِهَا الْوَقْتَ فَضَمَّنَهُ الثَّمَنَ وَ لَمْ يَجْعَلْ عَلَيْهِ كِرَاءً».
  35. دعائم الإسلام، ج۲، ص۷۹.
  36. «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يُضَمِّنُ الْقَصَّارَ وَ الصَّبَّاغَ وَ الصَّائِغَ احْتِيَاطاً عَلَى أَمْتِعَةِ النَّاسِ وَ كَانَ لَا يُضَمِّنُ(ع) مِنَ الْغَرَقِ وَ الْحَرَقِ وَ الشَّيْءِ الْغَالِبِ...»؛ الکافی، ج۵، ص۲۴۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۵۶؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۲۱۹؛ الإستبصار، ج۳، ص۱۳۱.
  37. «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) الْأَجِيرُ الْمُشَارِكُ هُوَ ضَامِنٌ إِلَّا مِنْ سَبُعٍ أَوْ مِنْ غَرَقٍ أَوْ حَرَقٍ أَوْ لِصٍّ مُكَابِرٍ»؛ الکافی، ج۵، ص۲۴۴؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۲۱۶-۲۱۷؛ وسائل الشّیعه، ج۱۹، ص۱۴۹.
  38. فیض کاشانی، الوافی، ج۱۸، ص۹۱۰: المشارکُ المشترکُ لا یَخُصّ بأحدٍ.
  39. مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۱۱، ص۴۱۱.
  40. الکافی، ج۵، ص۲۴۲-۲۴۳؛ من لا‌یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۵۷؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۲۱۸-۲۱۹: «أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أُتِيَ بِصَاحِبِ حَمَّامٍ وُضِعَتْ عِنْدَهُ الثِّيَابُ، فَضَاعَتْ، فَلَمْ يُضَمِّنْهُ، وَ قَالَ: إِنَّمَا هُوَ أَمِينٌ».
  41. من لا‌یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۶۲؛ تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۲۳۱: «أَنَّ عَلِيّاً(ع) قَضَى فِي رَجُلٍ أَقْبَلَ بِنَارٍ فَأَشْعَلَهَا فِي دَارِ قَوْمٍ فَاحْتَرَقَتِ الدَّارُ وَ احْتَرَقَ أَهْلُهَا وَ احْتَرَقَ مَتَاعُهُمْ قَالَ يُغَرَّمُ قِيمَةَ الدَّارِ وَ مَا فِيهَا ثُمَّ يُقْتَلُ».
  42. وسائل الشّیعه؛ ج۲۹؛ ص۲۶۲: «أَنَّ عَلِيّاً(ع) ضَمَّنَ رَجُلًا أَصَابَ خِنْزِيراً لِنَصْرَانِيٍّ».
  43. تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۰۹؛ وسائل الشّیعه، ج۲۹، ص۲۶۲: «عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) رُفِعَ إِلَيْهِ رَجُلٌ قَتَلَ خِنْزِيراً فَضَمَّنَهُ قِيمَتَهُ وَ رُفِعَ إِلَيْهِ رَجُلٌ كَسَرَ بَرْبَطاً فَأَبْطَلَهُ».
  44. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص ۷۴۶ - ۷۵۴.