نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Msadeq(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۶ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۵۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۶ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۵۰ توسط Msadeq(بحث | مشارکتها)
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل معجزات پیامبر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
معجزه از عَجَزَ يَعجِزُ به معنای کاری است که انسان از انجامش عاجز است[۱]. در واقع، معجزه، گواهی عملی از جانب خدای متعال بر حقانیت ادعای کسی است که مدعی پیامبری و ارتباط با خداوند است؛ به همین دلیل است که قرآن کریم از آن به آیه﴿فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَى﴾[۲] و بیّنه﴿وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ﴾[۳] تعبیر میکند[۴].
چون رسالتنبی اکرم(ص) آشکار شد و ایشان به طور علنی مردم را به سوی خدادعوت میکرد، قریش متحیر شدند که چه کنند؛ بعضی از آنها به بعضی دیگر گفتند: "باید از محمد(ص) چیزی بخواهیم که از راه سحر و کهانتقادر به انجام این کار نباشد". پس به اتفاق پذیرفتند که از او بخواهند ماه را در آسمان به دو نیم کند[۸].
آنها نزد رسول خدا(ص) آمدند و گفتند: "ای محمد(ص)! اگر راست میگویی که پیامبر خدایی، برای ما و خودت نشانهای از نبوتت بیاور"[۹]. حضرت به آنها فرمود: "اگر من این کار را بکنم، شما ایمان میآورید؟" گفتند: "آری"[۱۰]. حضرت سؤال کرد: "چه میخواهید؟"، گفتند: "اگر در برابر خداوندقدر و منزلتی داری، بگو ماه را به دو قطعه کند"[۱۱]. آن شب، شببدر و قرص ماه، کامل بود. جبرئیل نازل شد و بعد از رساندن سلامخداوند، گفت: "خداوند به تو میفرماید همه چیز در اختیار توست"[۱۲].
رسول خدا(ص) رو به آسمان کرد و امر فرمود که ماه به دو نیمه شود[۱۳]؛ پس ماه به دو نیم شد، نیمهای بر کوه ابوقبیس و نیمه دیگر بر کوه سویداء، قرار گرفت[۱۴]. در این هنگام رسول خدا(ص) فریاد میزد: "ای فلانی! ای فلانی!شاهد باشید"[۱۵].
این انشقاق به گونهای بود که حاضران کوه حرا، میان دو شکاف آن را مشاهده کردند. ابنمسعود که خود شاهد ماجرا بود، در این باره میگفت: "به خدا قسم که جانم در دست اوست، کوه حرا را میان دو نیمه ماه دیدم"[۱۶]. از جبیر بن مطعم و انس بن مالک نیز روایات مشابهی نقل شده است[۱۷].
عدهای از مردم چون این معجزه را دیدند، آن را تکذیب و اعراض کردند و گفتند: "این سحر است، این جادوی پسر ابی کشبه است محمد(ص) ما را سحر کرد"[۱۸]. در این میان مردی گفت: "شما را سحر کرده است، همه مردم را که نمیتواند سحر کند"[۱۹]. پس گفتند: "ای محمد(ص)! کاروانهایی که به شام و یمن فرستادیم در راهاند صبر کنید تا برسند[۲۰]؛ سپس از آنها درباره این شب میپرسیم؛ اگر هر آنچه دیدیم آنها هم گفتند، یقین پیدا میکنیم که آن از سوی خداست؛ وگرنه میدانیم که این سحر است"[۲۱]. هنگامی که کاروانها آمدند، وقوع این حادثه را تأیید کردند[۲۲]، با این حال آنها باز هم ایمان نیاوردند. سپس آیات نخستین سوره قمر نازل شد: ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ﴾[۲۳]
بسیاری از محدثان و مورخان، وقوع این واقعه را دوبار ذکر کردهاند[۲۴][۲۵].
علامهمرعشی نجفی فرمود: "چند سال قبل در پکن، پایتخت کشور چین، ساختمانی خراب شد. آنجا را حفاری کردند. در زیر زمین و سرداب آن، ستونهایی نمایان شد، بر بالای ستونی به خط چینی نوشته بود: این بنا در سال دوم نیمه شدن ماه، به سرانجام رسید. حساب کردند، با سال هشتم از بعثت، منطبق شد"[۳۲][۳۳].
گروهی از اصحابروایت کردهاند که: "روزی پیامبر(ص) در منزل نشسته بود و علی(ع) نیز در خدمتشان بود. در این هنگام وحی نازل شد و چون در حالت نزول وحی آرامشی بر حضرت عارض میشد که ناچار به جایی تکیه میکرد، در اینجا زانوی امیرالمؤمنان(ع) را تکیهگاه خود قرار داد و سر برنداشت تا اینکه خورشید غروب کرد. امیرالمؤمنان(ع) چون نمیتوانست سر رسول خدا(ص) را بر زمین بگذارد به ناچار، نماز عصر را نشسته خواند و رکوع و سجودش را با اشاره به جا آورد[۳۷]. هنگامی که حضرت به حالت عادی برگشت به امیرالمؤمنان(ع) فرمود: "خدا را بخوان تا خورشید را برایت باز گرداند تا نمازت را به حالت ایستاده در وقتش بخوانی. خداوند تعالی، به علت طاقتت به خاطر خدا و رسولش، تو را اجابت میکند". پس حضرت علی(ع) از خدا خواست که خورشید را برای او برگرداند. خداوند هم خورشید را بر او باز گرداند تا اینکه به موضعش در آسمان در وقت عصر رسید، پس حضرت، نماز عصرشان را خواند؛ سپس خورشید، غروب کرد"[۳۸][۳۹].
مرحوم شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه این جریان را به نحو دیگری بیان کرده است[۴۲]. همچنین به روایت "اسماء" این اتفاق، در صهباء، هنگام غزوه خیبر رخ داده است[۴۳] و نقل میکند: "دیدم خورشید غروب کرده است، سپس بعد از غروب، دوباره طلوع کرد و بین کوهها و زمین قرار گرفت"[۴۴][۴۵].
هیچ شکی درباره حدیث ردّ الشمس و اختصاص آن به علی(ع) وجود ندارد[۴۹]. بسیاری از مؤرخان و سیرهنگاران اهل سنت در کتابهایشان، به طور مفصل به این موضوع پرداختهاند؛ به گونهای که ادعا شده، که آنان در این باره به اجماع رسیدهاند[۵۰].
↑ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۲۶۲؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ص۵۰؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۹، ص۲۸۸.
↑شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۲۸۲.
↑ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۲۶۵؛ شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۱، ص۲۱۰.
↑شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۲۸۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار(ع)، ج۱۷، ص۳۴۷.
↑شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۲۸۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار(ع)، ج۱۷، ص۳۴۷.
↑ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۲۶۳؛ ۲۶۸؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ص۵۰؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۸۲.
↑ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۲۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۴۱۵؛ قضی عیاض اندلسی، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۵۴۴.
↑شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۸۲؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ص۱۳۴؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۳۰۹.
↑ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۲۶۶؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۴۱.
↑علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۴۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۳۵۶.
↑ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۲۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۳۵۶.
↑«رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت و چون معجزهای ببینند روی میگردانند و میگویند: جادویی همیشگی است و دروغ انگاشتند و از هوا و هوسهایشان پیروی کردند و هر کاری (در جای خود) پای برجاست» سوره قمر، آیه ۱-۳.
↑شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۱، ص۲۰۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۲۰۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۳۵۷ به بعد.
↑شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۰۳؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۸۵.
↑حسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۲۷؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۴۶؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۲۹۲-۲۹۱؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۰۳.
↑ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۳۱۸؛ حسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۲۷-۲۲۸؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۴۶؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۳۵۱.
↑تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۵، ص۲۷.
↑شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۰۳؛ نورالدین علی سمهودی، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی، ج۳، ص۳۳؛ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۲، ص۵۸.
↑تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۵، ص۲۶؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۴۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۳۵۰.