قضا و قدر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۳۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل قضا و قدر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

قضا و قَدَر : قضا یعنی حکم و داوری و صدور فرمان قطعی. قَدَر یعنی اندازه و سنجش.خداوند همه امور عالم را براساس حساب و برنامه دقیق، مقدر کرده است و هیچ چیز بی‌حساب و تدبیر شکل نمی‌گیرد. به اینگونه امور، مقدرات گفته می‌شود و بر همین اساس، حکم و فرمان الهی صادر می‌‌گردد و کار یکسره می‌‌شود. وقتی گفته می‌‌شود "قضا و قدر"، یعنی خداوند، بر اساس اندازه‌گیری و محاسبه، سرنوشتی را حتمی می‌‌سازد و حکم صادر می‌‌کند. بحث قضا و قدر از بحث‌های اعتقادی و کلامی مربوط به خداست و موضوع جبر و اختیار و سرنوشت انسان هم در ارتباط با آن مطرح می‌‌شود. در عین حال، عقیده به قضا و قدر به معنای جبر نیست، چون اعمال اختیاری انسان هم جزو همان اندازه‌ها و قَدَرهاست که بر اساس آن خداوند سرنوشتی را حتمی می‌‌کند[۱].

چیستی قضا و قدر

  • کلمۀ "قضا" به معنای حکم و فرمان، استحکام، اتقان و فیصله دادن امور به واسطۀ قول است[۲] که در قرآن کریم در معانی: امر و فرمان[۳]، اعلام[۴]، حکم[۵]، آفریدن و ابداع[۶] و پایان دادن[۷] به کار رفته است[۸]. قَدَر نیز به معنای اندازه، بزرگی و کوچکی یا فراوانی و اندکی[۹]، حد مقدار و قیمت هرچیز، اندازه گرفتن[۱۰] و تنگی معیشت[۱۱] آمده است. در قرآن کریم نیز قدر به معنی اندازه و تعیین فراوان به کار رفته است[۱۲].
  • قَدَر به معنای اندازه به کار رفتۀ در شکل‌گیری پدیده‌هاست، ولی مرحلۀ قضا دفعی و به فراهم شدن همۀاسباب و شرایط و حتمی و غیر قابل تغییر مربوط است، به عبارت دیگر، مرحلۀ قدر به نسبت امکانی معلول با علل ناقصه و مرحلۀ قضا به نسبت ضروری معلول با علت تامه مربوط است[۱۳].
  • بنابراین، معنی "قضای الهی" این است که حوادث جهان، از ناحیۀ خداوند قطعیت و حتمیت یافته‌اند و معنی "تقدیر الهی" این است که اشیاء، پدیده‌ها و حوادث اندازۀ خود را از آن ناحیه کسب کرده‌اند و چون خداوند فاعل با علم و اراده است، بازگشت قضا و قدر به علم، اراده و مشیت الهی است[۱۴] که در همۀ ارکان عالم جاری است[۱۵].

اقسام قضا و قدر

  • قضا و قدر بر دو گونه است:
  1. قضا و قدر تشریعی: عبارت از فرمان‌های الهی است برای تعیین وظایف فردی و اجتماعی‌ انسان و مشخص ساختن حدود و ثغور این وظایف؛ مثلًا وجوب نماز، فرمان الهی یا قضای تشریعی است و چگونگی آن، قدر تشریعی است. قرآن کریم بدین معنای قضا و قدر نیز اشاره کرده[۱۶] و روایات بزرگان معصوم (ع) در این باره فراوان‌اند[۱۷].
  2. قضا و قدر تکوینی: هر چیزی که در جهان آفرینش به فرمان خداوند ایجاد می‌پذیرد، خواه بی‌واسطه و خواه باواسطۀ نظام علت و معلول، قضای الهی است. "قدر الهی" عبارت از اندازه ایجادهاست؛ مثلًا پدید آمدن جنین انسانی از پدر و مادر، فرمان تکوینی خداوند و قضای الهی است؛ اما زمان تولد و مرگ و چگونگی آنها و ویژگی‌های جنین در قدر الهی است که رقم می‌خورد. قرآن کریم نیز از قضا و قدر بدین معنا فراوان سخن گفته است[۱۸].

مراحل تقدیر

  1. تقدیر آفرینشی: قوانینی که با قضای حتمی بر جهان حاکم شده‌اند، مانند سوزندگی آتش. در قوانین اجتماعی نیز ترک گناهان و پاکی جامعه‌ها باعث فزونی باران، روزی، اولاد و پیدایش مزارع می‌شود[۲۰].
  2. تقدیر علمی: خداوند به وسیلۀ دانش وسیع و آگاهی تام از ارکان عالم از خصوصیات و کمیت و کیفیت پدیده‌ها آگاه است و می‌داند اسباب و علل ایجاد پدیده‌ها چه وقت به نفع آن پدیده به حرکت درمی‌آید و پدیده حادث می‌شود[۲۱].
  3. تقدیر عینی: هیچ پدیده‌ای بدون قضا، به مفهوم ضرورت پیدایش آن به هنگام ایجاد علت تامه و قدر به مفهوم اندازه‌گیری پدیده با ویژگی‌های آن، به وجود نمی‌آید. در نتیجه هر چیزی در پرتو ارادۀ الهی و با پیدایش خواص و اسباب و علل آن پدیدار می‌شود[۲۲].

قضا و قدر حتمی و غیر حتمی

  • براساس تقسیمی دیگر قضا و قدر بر دو نوع است حتمی و غیر حتمی: موجودات جهان بر دو قسم‌اند: "مجردات" که بیشتر از یک نحو نمی‌توانند وجود داشته باشند و تحت‌ تأثیر علل مختلف قرار نمی‌گیرند؛ قضا و قدر آنها حتمی و غیر قابل تبدیل است اما"غیر مجردات" چون با علل مختلف سر و کار دارند؛ سرنوشت‌های مختلف در انتظار آنهاست و سرنوشت آنها غیر حتمی است[۲۳].

قضا و قدر و جبر الهی

قضا و قدر و سرنوشت

  • اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی، انکار اسباب و مسببات و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدری نمی‌تواند وجود داشته باشد و اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر، پیوند حتمیت هر حادثه از ناحیه علل خود باشد، البته این حقیقتی مسلم است. تغییر و تبدیل سرنوشت به معنی قیام عاملی در نقطۀ مقابل قضا و قدر یا در جهت مخالف قانون علیت، محال و ممتنع است. اما تغییر سرنوشت، به معنی اینکه عاملی که خود از مظاهر قضا و قدر الهی و حلقه‌ای از حلقات علیت باشد، سبب تغییر و تبدیل سرنوشتی بشود، حقیقتی انکارناپذیر است[۲۹].
  • بنابراین، چون قانون علیت یک قانون عمومی است، محال است قضا و قدر در شکل یک عامل در مقابل سایر عامل‌ها و مجزا از آنها ظاهر شود و جلو تأثیر عامل خاصی را بگیرد و یا یک عامل خاصی را به کاری اجبار و اکراه کند. به همین دلیل، جبر اصطلاحی، به معنای اکراه و اجبار انسان از طرف قضا و قدر، محال خواهد بود[۳۰].

آثار اعتقاد به قضا و قدر

قضا و قدر در فرهنگ مطهر

“قضا” به معنی حکم و قطع و فیصله‌دادن است. “قدر” به معنی اندازه و تعیین است. این کلمه نیز به همین معنی در قرآن کریم زیاد استعمال شده است[۳۲]. به بیان جامع‌تر، قضا و قدر در واقع عبارت است از انبعاث و سرچشمه گرفتن همه علل و اسباب از اراده و مشیّت و علم حقّ که علة‌العلل است و به اصطلاح، قضا عبارت است از علم به نظام احسن که منشأ و پدید آورنده آن نظام است[۳۳]. [به تعبیر دیگر] قضا و قدر یعنی حکم قطعی الهی در جریانات کارهای عالم حدود و اندازه‌های آنها[۳۴]. قَدَر الهی، عبارت است از اندازه‌گیری پدیده‌ها و حوادث[۳۵].[۳۶]

قضا و قدر حتمی

یعنی آن قانون و سنّت و ناموس که شرایطش وجود پیدا کرده و عملاً اجرا شده است[۳۷].[۳۸]

قضا و قدر غیرحتمی

یعنی آن قانون و سنّت جهانی که شرطش واقع نشده و عملاً مصداق پیدا نکرده است[۳۹].[۴۰]

قضای الهی

قضای الهی عبارت است از حکم قطعی الهی درباره جریانات و حوادث[۴۱].[۴۲]

قضایای بتیّه

قضایای بتیّه آنهایی است که حکم می‌رود روی افراد و روی مصادیق واقعی، خواه مصادیق واقعی محقّق و خواه مصادیق واقعی مقدّر، ولی در مورد مصادیق مقدّر هم با فرض وجود موضوع حکم می‌رود روی مصادیق[۴۳].[۴۴]

قضایای ثلاثی

یعنی قضایای سه رکنی. قضیه سه رکنی قضیه‌ای است که علاوه بر موضوع و محمول یک امر دیگر هم دارد که آن امر دیگر را “وجود رابط” می‌نامند (که قبلاً احیاناً به آن وجود رابطی می‌گفته‌اند و حالا باید وجود رابط بگوییم)، مثل آنجا که موضوع را مفروض الوجود گرفته و معمولی را به او نسبت می‌دهیم، مثلاً می‌گوییم زید قائم است و یا انسان کاتب است[۴۵].[۴۶]

قضایای ثنایی

یعنی قضیه‌های دو جزیی و دو رکنی. این در آنجایی است که موضوع ماهیّت باشد و محمول وجود، مثل اینکه می‌گوییم “انسان موجود است”. اینها را قضایای ثنائیه می‌گویند، قضایای مفادکان تامّه می‌گویند، قضایای هلیّات بسیطه هم می‌گویند. اینها اسم‌های مختلفی است که روی این نوع از قضایا می‌گذارند[۴۷].[۴۸]

قضایای حقیقیه

یک وقت هست که ما حکمی را برای شیء در خارج می‌بریم، این محدودیت‌های زمانی و مکانی را دیگر ندارد. بلکه علم برای ما آن را به صورت یک خاصیت برای یک طبیعت کشف کرده است و مدعی است که این طبیعت با حفظ خودش که خودش خودش باشد در هر شرایط زمانی یا مکانی باشد این‌چنین است، حتی اگر چیزی وجود نداشته باشد و ما فرض کنیم و به آن وجود بدهیم باز آنی که در عالم فرض به آن وجود بدهیم همان خاصیت را خواهد داشت. مثل اینکه بر ما ثابت شده است که فلزی به نام آهن وجود دارد، این فلز با این ترکیب خاص و با این طرز خاص خاصیتش این است که در حرارت انبساط پیدا می‌کند. میگوییم “هر آهنی در حرارت منبسط می‌شود”، نمی‌خواهیم بگوییم آهن‌های دنیا اینچنین هستند، بلکه آهن‌های چند صد هزار سال پیش و آهن‌هایی که در آینده پیدا خواهند شد، مادامی که آهن آهن باشد این حکم را دارد مگر اینکه دیگر آهن نباشد، تبدیل به چیز دیگری بشود که این حرف دیگری است و از موضوع بحث ما خارج است. اگر این آهن در کره دیگری هم وجود داشته باشد این خاصیت را دارد. این را هم می‌گویند قضایای حقیقیه[۴۹].[۵۰]

قضیه حقیقیه

قضیه حقیقیه، قضیه‌ای است که حکم می‌رود روی طبیعت کلی و در طبیعت کلی هیچ محدودیتی نیست که افرادش بالفعل در خارج موجود باشند، بلکه حکم شامل این طبیعت می‌شود، می‌خواهد افرادش موجود باشد در زمان حاضر، می‌خواهد موجود بوده باشد در زمان گذشته و می‌خواهد موجود بشود در آینده[۵۱]. قضیه حقیقه قضیّه‌ای است که حکم روی مفهوم کلّی، یعنی روی یک طبیعت می‌رود، از آن حیث این حکم بر روی این طبیعت می‌رود که این طبیعت این طبیعت هست، یعنی مناط حکم، نفس این طبیعت است، که معنایش این است که این طبیعت هر جا و هر وقت محقق بشود این حکم برای او هست[۵۲].[۵۳]

قضایای حقیقیه غیر بتیّه

قضایای حقیقیّه غیر بتیّه، آن قضایای حقیقیّه‌ای است که موضوع آن قضایا ممتنعات است. مثل همین قضایای المعدوم المطلق، شریک الباری و اجتماع النقیضین[۵۴].[۵۵]

قضایای طبیعیه

یعنی قضایایی که موضوع آن قضایا طبیعت کلی است و طبیعت کلی از آن جهت که یک کلی است و در ذهن است موضوع قرار داده شده است. مثل “انسان کلی است”، “انسان نوع است”، “انسان اخصّ از حیوان است”، “انسان اعمّ از زید است” و امثال اینها[۵۶].[۵۷]

قضایای غیربتیّه

قسمتی از قضایایی که ما در علوم تشکیل می‌دهیم، قضایای ممتنعه است (که اینها را کسی حساب نمی‌کند). می‌گوییم مثلاً اگر فلان چیز چنین بشود و فلان چیز چنان بشود محال است که فلان چیز پیدا بشود. مثلاً اگر این خط را در اینجا به این شکل رسم کنیم و آن خط را هم در آنجا رسم کنیم محال است که این زاویه‌ای که در اینجا پیدا می‌شود از فلان درجه بیشتر باشد. ما حکم می‌کنیم به محال بودن یک امر و می‌گوئیم: این امر محال است در خارج پیدا بشود. ظرف محال بودنش هم خارج است. آن وقت اگر از ما بپرسند این چیزی که محال است آیا وجود دارد و محال است، یعنی آیا خودش وجود دارد و محال بودنش هم وجود دارد چه می‌گوییم؟ خوب، اگر وجود داشته باشد که دیگر محال نیست. اگر این شیء وجود داشته باشد که دیگر نمی‌شود گفت محال است. من اصلاً حرفم این است که این‌چنین چیزی محال است وجود پیدا بکند. شما می‌گویید مثلاً دایره‌ای که نسبت شعاعش به محیطش یک پنجم باشد محال است، یعنی چنین چیزی محال است که این شکل نسبت شعاعش به محیط‌اش یک به پنج باشد و دایره هم باشد. آیا چنین دایره‌ای اوّل خودش وجود دارد و محال بودنش هم وجود دارد، بعد شما حکم می‌کنید که چنین چیزی محال است؟ خوب، اگر وجود داشته باشد که پس محال نیست. بلکه این شیء نه خودش در خارج عینیّت دارد و نه محال بودنش عینیّت دارد و در عین حال ما حکم می‌کنیم به یک قضیّه عینی در خارج که اینها را قضایای غیربتیّه می‌نامند[۵۸].[۵۹]

قضایای کاذبه

قضایای کاذبه قضایایی است که مطابقی در هیچ عالمی ندارد[۶۰].[۶۱].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۸۳-۱۸۴.
  2. ر.ک: ابن‌فارس، مقاییس اللغه؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده قدر؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۵۸.
  3. ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.
  4. ﴿وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا«و به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم که دو بار در این سرزمین تباهی می‌ورزید و گردنکشی بزرگی می‌کنید» سوره اسراء، آیه ۴.
  5. ﴿وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ«و خداوند به درستی حکم می‌راند و کسانی که جز او را (به پرستش) می‌خوانند هیچ حکمی نمی‌رانند؛ بی‌گمان خداوند شنوای بیناست» سوره غافر، آیه ۲۰.
  6. ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ«آنگاه آنها را در دو روز (به گونه) هفت آسمان برنهاد و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان نزدیک‌تر را به چراغ‌هایی (از ستارگان) آراستیم و نیک آن را نگاه داشتیم؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست» سوره فصلت، آیه ۱۲.
  7. ﴿يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ«کاش همان (مرگ)، پایان کار بود!» سوره حاقه، آیه ۲۷.
  8. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۸-۳۷۹.
  9. ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ«ما هر چیزی را به اندازه‌ای آفریده‌ایم» سوره قمر، آیه ۴۹.
  10. ر.ک: ابن‌فارس، مقاییس اللغه؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده قدر؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۵۸.
  11. ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا«توانگر باید از توانگری خویش و آنکه روزی بر او تنگ شده از آنچه خدا به وی داده است هزینه کند؛ خداوند هیچ کس را جز به آنچه بدو داده است تکلیف نمی‌کند؛ زودا که خداوند پس از سختی، آسانی برگمارد» سوره طلاق، آیه ۷.
  12. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۴؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۷۸.
  13. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۴.
  14. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۴۲.
  15. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۵.
  16. ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶؛ ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳؛ ﴿وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا«و به او از جایی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهد و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است؛ به راستی خداوند به خواست خویش، رسنده است و بی‌گمان خداوند برای هر چیز، اندازه‌ای نهاده است» سوره طلاق، آیه ۳ و....
  17. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۸۰.
  18. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۸۰.
  19. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۸۰.
  20. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۴۲.
  21. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۴۲.
  22. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۴۳.
  23. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۷.
  24. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۵.
  25. «ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
  26. «و هر چیز را آفرید آنگاه آن را به شایستگی اندازه نهاد» سوره فرقان، آیه ۲.
  27. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۳.
  28. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۵.
  29. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۶.
  30. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۷.
  31. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۸.
  32. مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۵.
  33. مجموعه آثار، ج۱، ص۳۸۶.
  34. مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۵.
  35. مجموعه آثار، ج۲، ص۲۹۱.
  36. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۴.
  37. مجموعه آثار، ج۱، ص۴۰۳.
  38. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۳۵.
  39. مجموعه آثار، ج۱، ص۴۰۳.
  40. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۳۵.
  41. مجموعه آثار، ج۲، ص۲۹۱.
  42. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۳۵.
  43. شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۳۳۷.
  44. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۳۵.
  45. شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۴۲۶.
  46. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۵.
  47. شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۴۲۶.
  48. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۳۶.
  49. شرح مبسوط منظومه، ج۴، ص۳۴۶.
  50. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۶.
  51. شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۹۰ - ۳۳۹.
  52. شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۱۰۵ - ۳۷۲.
  53. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۳۶.
  54. شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۳۳۷.
  55. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۳۷.
  56. مجموعه آثار، ج۵، ص۷۲.
  57. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۳۷.
  58. شرح مبسوط منظومه، ج۳، ص۱۴۴.
  59. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۷.
  60. شرح مبسوط منظومه، ج۳، ج۲، ص۳۹۲.
  61. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۶۳۸.