قضا و قدر در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

قضا به معنای حکم و فرمان و فیصله دادن امور به واسطۀ قول و قَدَر نیز به معنای اندازه، بزرگی و کوچکی یا حد مقدار و قیمت هرچیز، اندازه گرفتن و ... است و در اصطلاح "قضای الهی" این است که حوادث جهان، از ناحیۀ خداوند قطعیت و حتمیت یافته‌اند و معنی "تقدیر الهی" این است که اشیاء، پدیده‌ها و حوادث اندازۀ خود را از آن ناحیه کسب کرده‌اند. قضا و قدر به تشریعی و تکوینی و نیز به حتمی و غیرحتی تقسیم می‌شود.

معناشناسی

کلمۀ "قضا" به معنای حکم و فرمان، استحکام، اتقان و فیصله دادن امور به واسطۀ قول است[۱] که در قرآن کریم در معانی: امر و فرمان[۲]، اعلام[۳]، حکم[۴]، آفریدن و ابداع[۵] و پایان دادن[۶] به کار رفته است.

قَدَر نیز به معنای اندازه، بزرگی و کوچکی یا فراوانی و اندکی[۷]، حد مقدار و قیمت هرچیز، اندازه گرفتن[۸] و تنگی معیشت[۹] آمده است. در قرآن کریم نیز قدر به معنی اندازه و تعیین فراوان به کار رفته است.

قَدَر به معنای اندازه به کار رفتۀ در شکل‌گیری پدیده‌هاست، ولی مرحلۀ قضا دفعی و به فراهم شدن همۀ اسباب و شرایط و حتمی و غیر قابل تغییر مربوط است. بنابراین، معنای "قضای الهی" این است که حوادث جهان، از ناحیۀ خداوند قطعیت و حتمیت یافته‌اند و معنی "تقدیر الهی" این است که اشیاء، پدیده‌ها و حوادث اندازۀ خود را از آن ناحیه کسب کرده‌اند و چون خداوند فاعل با علم و اراده است، بازگشت قضا و قدر به علم، اراده و مشیت الهی است که در همۀ ارکان عالم جاری است[۱۰].

اقسام قضا و قدر

قضا و قدر بر دو گونه است:

  1. قضا و قدر تشریعی: فرمان‌های الهی است برای تعیین وظایف فردی و اجتماعی‌ انسان و مشخص ساختن حدود و ثغور این وظایف؛ مثلًا وجوب نماز، فرمان الهی یا قضای تشریعی و چگونگی آن، قدر تشریعی است. قرآن کریم به این معنای قضا و قدر نیز اشاره کرده[۱۱] و روایات بزرگان معصوم (ع) در این باره فراوان‌اند.
  2. قضا و قدر تکوینی: هر پدیده‌ای در عالم، علت و اندازه‌ای دارد. چیزی بی علت و اندازه پدید نمی‌آید و حکم و فرمان در جهان تکوین، ایجاد موجودات است. گاه ایجاد، بی‌واسطه به دست الهی است و گاه با واسطه. بنابراین، قضای الهی هر آن چیزی است که در جهان آفرینش به فرمان خداوند ایجاد می‌پذیرد، خواه بی‌واسطه و خواه باواسطۀ نظام علت و معلول. "قدر الهی" عبارت از اندازه ایجادها است؛ مثلًا پدید آمدن جنین انسانی از پدر و مادر، فرمان تکوینی خداوند و قضای الهی است؛ اما زمان تولد و مرگ و چگونگی آنها و ویژگی‌های جنین در قدر الهی است که رقم می‌خورد. قرآن کریم نیز از قضا و قدر بدین معنا فراوان سخن گفته است.

ایمان به قضا و قدر تکوینی، در حقیقت، اعتقاد به قانون علیت و نظام علت و معلول و حدود و کیفیات و کمیات در جهان آفرینش است که دو نکته از آن استفاده می‌شود: یکی آنکه هیچ پدیده‌ای بدون علت در جهان ایجاد نمی‌شود و دیگر آنکه علةالعلل همۀ پدیده‌ها، خداوند متعال است. این برداشت از قضا و قدر الهی نه تنها اثر تخدیری بر انسان ندارد، بلکه او را وامی‌دارد تا برای ارتقای جایگاه خویش در زندگی بکوشد و علل واقعی حوادث را بازشناسد و از تن دادن به خرافه و شانس و بخت و طالع بپرهیزد[۱۲].

در روایتی از امام علی (ع) قضا و قدر تکوینی و تشریعی به روشنی بازگو شده است، ایشان در پاسخ مردی که در جریان جنگ صفین از قضا و قدر جویا شده و پرسید: "رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود" فرمود: «وای بر تو، شاید قضای لازم و قدر حتم را گمان کرده‌ای، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود و نوید و تهدید عاطل. خدای سبحان بندگان خود را امر فرمود و (در آنچه بدان مأمورند) دارای اختیارند و نهی کرد تا بترسند و دست بازدارند. آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر (کردار) اندک، بسیار. نافرمانی‌اش نکنند از آن رو که بر آنان چیره است و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند. پیامبران را به بازیچه نفرستاد و کتاب را برای بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‌ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق نکرد. "این گمان کسانی است که کافر شدند. وای بر آنان که کافر شدند از آتش»[۱۳].[۱۴]

مراحل تقدیر

تقدیر الهی را در سه مرحله می‌توان در نظر گرفت:

  1. تقدیر آفرینشی: قوانینی که با قضای حتمی بر جهان حاکم شده‌اند، مانند سوزندگی آتش. افزون بر این قوانین، برخی قوانین اجتماعی نیز وجود دارند که به حکم قضا و قدر در جوامع جاری می‌شوند. برای مثال، ترک گناهان و پاکی جامعه‌ها باعث فزونی باران، روزی، اولاد و پیدایش باغ‌ها و مزارع و فراوانی نهرها و جوی‌ها می‌شود. پاکی و برائت انسان‌ها از گناه و معصیت بر مبنای قضا و قدر الهی باعث آبادانی و رفاه جوامع می‌شود، اما انتخاب انسان‌ها در جاری شدن قضای الهی امری تأثیرگذار است.
  2. تقدیر علمی: خداوند به وسیلۀ دانش وسیع و آگاهی تام از ارکان عالم از خصوصیات و کمیت و کیفیت پدیده‌ها آگاه است و می‌داند اسباب و علل ایجاد پدیده‌ها چه وقت به نفع آن پدیده به حرکت درمی‌آید و پدیده حادث می‌شود. علم خداوند گرچه بر این امر احاطه دارد، اما ویژگی و خواص پدیده‌ها و علت آن نیز امری است که باید مورد توجه قرار گیرد. آدمی استعداد ارادۀ افعال را دارد، اما ارادۀ او در طول اراده الهی قرار دارد و موجب به فعلیت رساندن پدیده‌ها می‌شود.
  3. تقدیر عینی: در جهان آفرینش هیچ پدیده‌ای بدون قضا، به مفهوم ضرورت پیدایش آن به هنگام ایجاد علت تامه و قدر به مفهوم اندازه‌گیری پدیده با ویژگی‌های آن، به‌وجود نمی‌آید. از این‌رو پدیده‌ها بر مبنای تقدیر الهی پا به عرصه وجود می‌گذارند. مقدمۀ این حضور، شکل‌گیری برخی خواص است که خداوند به علل و عوامل شکل‌گیری پدیده‌ها عطا کرده است. در مورد انسان، این خواص با اختیار، آگاهی و ارادۀ او در ایجاد فعل یا عمل درگیر می‌شود. در نتیجه هر آنچه در جهان هستی روی می‌دهد، در پرتو ارادۀ الهی و با پیدایش خواص و اسباب و علل آن پدیدار می‌شود[۱۵].

قضا و قدر حتمی و غیر حتمی

براساس یک تقسیم قضا و قدر بر دو نوع است حتمی و غیر حتمی: موجودات جهان بر دو قسم‌اند:

  1. "مجردات" که بیشتر از یک نحو نمی‌توانند وجود داشته باشند و تحت‌تأثیر علل مختلف قرار نمی‌گیرند؛ قضا و قدر آنها حتمی و غیر قابل تبدیل است؛ زیرا با بیش از یک سلسله از علل سر و کار ندارند و سرنوشت معلول با علت است، و چون امکان جانشین شدن سلسله‌ای دیگر از علل به جای این سلسله نیست، سرنوشت آنها حتمی است. به‌عبارت دیگر قضا و قدر حتمی یعنی قانون و سنّت و ناموس که شرایطش وجود پیدا کرده و عملاً اجرا شده است[۱۶].
  2. "غیر مجردات" که امکان هزاران نقش و رنگ را دارند و تحت قانون حرکت و همواره بر سر دوراهی‌ها هستند. برای آنها قضا و قدرهای غیر حتمی وجود دارد، یعنی نوع خاص قضا و قدر، سرنوشت آنها را معین نمی‌کند؛ زیرا سرنوشت معلول در دست علت است و چون این امور با علل مختلف سر و کار دارند؛ سرنوشت‌های مختلف در انتظار آنهاست و چون هر سلسله از علل را در نظر بگیریم، امکان جانشین شدن یک سلسله دیگر وجود دارد؛ سرنوشت آنها غیر حتمی است. به هر اندازه که "اگر" درباره آنها صحیح است، قضا و قدرها متنوع و گوناگون می‌‌شود و امکان تغییر و تبدیل وجود دارد و به‌عبارت دیگر یعنی آن قانون و سنّت جهانی که شرطش واقع نشده و عملاً مصداق پیدا نکرده است[۱۷].[۱۸]

قضا و قدر و جبر الهی

از نظر علوم الهی، مسلّم است قضای الهی به هیچ حادثه‌ای مستقیماً و بلاواسطه تعلق نمی‌گیرد، بلکه هر حادثه‌ای را تنها از راه علل و اسباب خودش ایجاد می‌‌کند. قضای الهی ایجاب می‌‌کند نظام جهان، نظام اسباب و مسببات باشد. آزادی انسان به هر اندازه از ناحیۀ عقل و اراده و محدودیت او به هر اندازه از ناحیۀ عوامل موروثی، محیطی و تاریخی، به حکم قضای الهی و نظام قطعی سببی و مسببی جهان است. بنابراین، خود قضای الهی یک عامل برای محدودیت انسان به شمار نمی‌رود. محدودیتی که به حکم قضای الهی نصیب انسان شده است، همان محدودیت ناشی از شرایط موروثی، محیطی و شرایط تاریخی است، نه محدودیت دیگر؛ همچنان که آزادی‌ای هم که نصیب انسان شده، به حکم قضای الهی است؛ ولی به این صورت که قضای الهی ایجاب کرده است تا انسان موجودی صاحب عقل و اراده باشد و در دایرۀ محدود شرایط طبیعی و اجتماعی بتواند خود را به مقیاس وسیعی از قید تسلیم به آن شرایط آزاد سازد و سرنوشت و آینده خویش را در دست گیرد.

طبق عقیدۀ قضا و قدر، علم و ارادۀ الهی هیچ چیزی را جز از مجرای علل و اسباب خود ایجاب نمی‌کند. محال است علم و ارادۀ الهی به چیزی از غیر مجرای علل و اسباب خود تعلق بگیرد؛ زیرا با یگانگی و بساطت و علو ذات اقدس الهی منافی است. بر این اساس، علم و ارادۀ الهی به افعال و اعمال انسان و سعادت یا شقاوت وی نیز منحصراً از طریق علل و اسباب مربوط تعلق می‌‌گیرد. قضا و قدر الهی است که انسان را مختار و آزاد و مؤثر بر سرنوشت خود آفریده است.

قرآن کریم، خدا را بسیار بزرگ و اراده و مشیت او را عام معرفی؛ ولی از آزادی نیز سخت دفاع می‌‌کند: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا[۱۹]، یعنی انسان آزاد است راه صحیح را انتخاب کند و یا می‌‌خواهد راه کفران نعمت و ناسپاسی را برگزیند. قرآن میان قضای عام الهی و حریت و اختیار انسان هیچ منافاتی نمی‌بیند.

در آیۀ کریمۀ ﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا[۲۰] و سخن امیرالمؤمنین (ع): «جعل لکم شیء قدرا»[۲۱] ضمن اینکه نظام اسباب و مسببات به رسمیت شناخته شده است، خداوند فرمان خود را به نتیجه می‌‌رساند، یعنی آنجا که نقش روابط معنوی و تأییدات غیبی به میان می‌‌آید، علل و اسباب ظاهری بی‌اثر می‌‌گردند.

اعتقاد به قضا و قدر آنگاه مستلزم جبر است که خود بشر و ارادۀ او را در کار دخیل ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوه و نیرو و ارادۀ بشر بدانیم و حال آنکه از ممتنع‌ترین ممتنعات این است که ذات حق بلاواسطه در حوادث جهان مؤثر باشد؛ زیرا ذات حق، وجود هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاص او ایجاب می‌‌کند. قضا و قدر الهی، چیزی جز سرچشمه گرفتن نظام سببی و مسببی جهان از علم و ارادۀ الهی نیست و لازمۀ قبول اصل علیت عمومی و اصل ضرورت علّی و معلولی و اصل سنخیت علّی و معلولی این است که سرنوشت هر موجودی با علل متقدمه خود بستگی داشته باشد؛ از این‌رو بسیار جاهلانه است که کسی عقیدۀ جبر را ناشی از اعتقاد به قضا و قدر الهی بداند و از این نظر اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر را مورد انتقاد قرار دهد[۲۲].

قضا و قدر و سرنوشت

اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی، انکار اسباب و مسببات و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدری نمی‌تواند وجود داشته باشد و اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر، پیوند حتمیت هر حادثه از ناحیۀ علل خود باشد، البته این حقیقتی است مسلم.

پرسش: هر حادثه‌ای از ناحیه علل و اسباب خود حتمیت پیدا می‌‌کند (قضا) و حدود و مشخصات و خصوصیات خود را نیز از ناحیۀ علل و اسباب و موجبات خود کسب می‌‌کند (قدر)؛ پس علیت مساوی است با حتمیت و تخلف‌ناپذیری. سؤال مشخص آن است که با این حساب، امکان تغییر و تبدیل در کار وجود دارد یا نه؟

پاسخ: عاملی که خود تجلی ارادۀ حق و مظهر خواست خداوند و ابزار اجرای قضا و قدر او نباشد، یا از حوزۀ قانون علیت خارج باشد و در مقابل آن عرض اندام کند؛ متصور نیست. پس، تغییر و تبدیل سرنوشت به معنی قیام عاملی در نقطه مقابل قضا و قدر یا در جهت مخالف قانون علیت، محال و ممتنع است. اما تغییر سرنوشت، به معنی اینکه عاملی که خود از مظاهر قضا و قدر الهی و حلقه‌ای از حلقات علیت باشد، سبب تغییر و تبدیل سرنوشتی بشود؛ به عبارت دیگر، تغییر سرنوشت به موجب سرنوشت و تبدیل قضا و قدر به حکم قضا و قدر، هر چند شگفت و مشکل به نظر می‌‌رسد؛ حقیقتی انکارناپذیر است.

بنابراین، چون قانون علیت یک قانون عمومی است، محال است قضا و قدر در شکل یک عامل در مقابل سایر عامل‌ها و مجزا از آنها ظاهر شود و جلو تأثیر عامل خاصی را بگیرد و یا یک عامل خاصی را به کاری اجبار و اکراه کند. به همین دلیل جبر اصطلاحی به معنای اکراه و اجبار انسان از طرف قضا و قدر، محال خواهد بود. این‌گونه اثر بخشیدن برای قضا و قدر که سرچشمۀ عوامل هستی است، نه عاملی در عرض سایر عوامل هستی ممتنع است. جبر اصطلاحی، یعنی تأثیر مستقیم قضا و قدر بر روی ارادۀ انسانی به صورت یک عامل منفی برای رفع و جلوگیری، یا به صورت یک عامل مثبت برای الزام و اکراه[۲۳].

درخواست قضا و تقدیر خیر

اعتقاد به قضا و قدر الهی به معنای نفی اثر دعا و نیایش نیست بلکه در محدوده عالم طبیعت تحول و دگرگونی راه دارد و خدای سبحان این‌چنین مقدّر کرده که دعا انجام گیرد تا فلان کار عملی گردد. یکی از علل و اسباب در محدوده حرکت و عالم تحول، همان دعا و مانند آن است؛ در نتیجه وقتی در محدوده تحول و لوح محو و قبل از عالم قضای محض هستیم دعا تأثیر خواهد داشت[۲۴]. در دعای معصومین نیز این امر مشهود است. امام سجاد (ع) می‌فرماید: «خداوندا، اگر ما را آسایشی مقدّر فرموده‌ای، چنان کن که به هنگام آسایش در امان مانیم، نه گناهی ما را گرفتار سازد و نه ملالتی به ما رسد»[۲۵].[۲۶]

آثار اعتقاد به قضا و قدر

اعتقاد به قضا و قدر، علاوه بر معرفت الهی و تکامل انسان در بعد عقلی موجب می‌‌شود انسان از حوادث و اتفاقات ناگوار نهراسد و آن را به قضا و قدر الهی مستند بداند و شیفته و مغرو به شادی‌های زندگی نگردد و فخر فروشی نکند[۲۷].

رابطه دعا با قضا و قدر الهی

قضا و قدر الهی از مباحث پیچید کلامی است که باعث اختلاف، بلکه گمراهی گروهی از مسلمانان شده است. این مسئله هم ریشه در رابطه علم الهی با افعال بندگان دارد و هم به چگونگی ارتباط اراده الهی با افعال آنان پیوند می‌خورد. خاستگاه ظهور فرقه‌هایی همچون مفوضه و قدریه نوع نگاه آنان به این مسئله است.

می‌دانیم که قضا و قدر دو صفت فعل الهی هستند. «قدر» به معنای اندازه، و «تقدیر» به معنای اندازه‌گیری است. قضا نیز به معنای حکم راندن و امضا کردن است. آیات و روایات فراوانی این دو صفت را به فعل الهی نسبت داده‌اند. بر این اساس خداوند به استناد تقدیر خود برای تمام کارها حد و اندازه‌ای قرار داده است؛ چنان‌که خود فرموده است: ﴿وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۲۸] رساترین تعبیر در تفسیر قدر، «هندسه» است که در روایات نیز آمده است[۲۹]؛ یعنی خداوند برای تمام اشیای هستی و ارتباط آنها با یکدیگر، هندسه و نظامی طراحی کرده است. بر اساس همین هندسه است که میان علت‌ها و معلول‌ها رابطه برقرار است و نظام هستی بر اساس نظمی هدفمند در گردش است[۳۰]. سیر آفرینش انسان یا حیوان از نطفه تا دمیدن روح و تولد و مرگ، سراسر برگرفته از این هندسه است. قضا در حقیقت امضا و حتمیت بخشیدن به این هندسه است؛ مثلاً اگر در هندسه الهی آتش با سوزاندن تعریف شده باشد، قضا به معنای امضا و تحقق این هندسه است. آن‌چه در اذهان از دیرباز نقش بسته است، پایان پذیرفتن قضا و قدر الهی است که بالطبع حتمیت و تغییر ناپذیر بودن تمام حوادث و سرنوشت‌ها را سبب می‌شود. درست به همین دلیل است که عموم مردم با استناد به قضا و قدر الهی، گناه تقصیرها، شکست‌ها و جهالت‌های خود را به سرنوشت نسبت می‌دهند[۳۱]. جباران تاریخ برای نگه‌داری تخت و تاج خود و مشروعیت بخشیدن به آن، به مفهوم قضا و قدر الهی متوسل می‌شدند و گناه‌کاران خود را مجبور دانسته، تبرئه می‌کنند[۳۲]. در میان سایر ملل، یهود نیز معتقد است که خداوند در آغاز آفرینش قضا و قدر هستی را تنظیم کرد و نگاشت و دیگر پس از آن قلم الهی نمی‌جنبد و به همین دلیل به «جَفَّ الْقَلَمُ‌» باورمند شده‌اند[۳۳]. بر اساس چنین تحلیلی، اموری مانند دعا بیهوده می‌نماید؛ زیرا وقتی پیروزی و شکست، سلامت و بیماری، حیات و مرگ، فقر و غنا و بهشت و جهنم و... از قبل تنظیم شده باشد، دیگر دعا و درخواست بی‌فایده است؛ زیرا دعا یا با قضا و قدر الهی هماهنگ است که در این صورت تحصیل حاصل است، و یا نیست که در این صورت دست نایافتنی است.

در پاسخ به این پندار می‌توان گفت که هندسه و نظام‌واره هستی و اجزا و ارکان آن و ارتباط آنها با یکدیگر بر اساس نظام احسن، عدالت، حکمت و مصلحت تنظیم شده و قطعیت یافته است؛ اما حتمیت قضای الهی با تفسیر فوق، مردود است؛ زیرا قضای الهی زمانی حتمی می‌شود که در بخش مربوط به قدر و هندسه، رابطه علت و معلول با تمام وجوه و شرایط آن تکمیل شده باشد. به عبارت روشن‌تر تمامیت علت (علت تام) شکل گرفته باشد، و نیک می‌دانیم که در علل غیر ارادی، بسان آن‌چه در عالم جماد و نبات مشهود است، در کنار تمام علل طبیعی و غیر طبیعی آشکار و پنهان، اراده خداوند به عنوان جزئی از علت، بلکه محور اصلی علت، دخالت دارد. در علل ارادی، همچون حوزه افعال انسان، افزون بر اراده خداوند، اراده انسان نیز نقش‌آفرین است؛ چه به دلیل وجود همین اراده انسانی، که در طول اراده خداوند قرار دارد، اختیار و مسئولیت او در اعمالش و نیز مفهوم امر بین الامرین تبیین می‌شود. از طرفی به استناد آیات و روایات، نفس اراده و نه منشأ آن از صفات فعل خداوند است؛ چنان که اراده انسان نیز جزء افعال او به شمار می‌آید. مفهوم صفت فعل بودن، طرو تجدد، نوبه‌نو شدن و حدوث بر اراده است؛ یعنی خداوند در همه زمان‌ها صاحب اراده است و اراده‌های او قابل تجدید و تحول است. آیه شریفه ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[۳۴]، ناظر به همین نکته است. مسیر رهیافت اندیشه بدا در تفکر شیعی، که برگرفته از مکتب اهل بیت است نیز، همین نکته است[۳۵]. بنابراین جف قلم الهی و فراغت خداوند از تمشیت، مردود است؛ همان‌گونه که انسان در حوزه رفتار خود، در شدت و ضعف بخشیدن به اعمال خود و قطع یا استمرار آن، مختار و صاحب اراده است.

بر این اساس و با توجه به این که دعا را علت تکوینی می‌شناسیم، انسان با عمل ارادی دعا، رابطه علت‌ها و معلول‌های طبیعی را به هم می‌ریزد؛ مثلاً اگر در نتیجه تحلیل‌های دقیق علمی و فقدان عوامل طبیعی، نزول باران امری غیر محتمل تلقی و برای مدتی سرزمینی دچار قحط‌سالی شود، دعا که علتی غیرطبیعی است دخالت می‌کند و زمینه‌های طبیعی نزول باران - همچون جریان باد و وجود ابرهای باران‌ساز - را فراهم می‌آورد. همچنین اگر بر اساس برآوردهای علل طبیعی، قرار باشد مصیبتی به فردی روی آورد، رابطه این علت‌ها با معلول آنها که مصیبت است، در قدر الهی تبیین می‌شود و تأثیرگذاری آن، محصول قضای الهی است. وقتی می‌گوییم دعا بلا را دور می‌کند و در قضای الهی تأثیر می‌گذارد، به این معنا است که حتمیت تأثیرگذاری آن علل طبیعی از میان رفته است؛ زیرا دعا به مثابه علت غیرطبیعی، در زنجیره ارتباط میان آنها دخالت کرده و این رابطه را بر هم زده است. گاه دعا تأثیر علت طبیعی را به تأخیر می‌اندازد و گاه آن را از بین می‌برد.

اگر قدر، ترابط بین علت و معلول است، قضا تأثیرگذاری و حتمیت یافتن این تأثیر در حوزه همین ترابط است؛ یعنی قضا حکم می‌کند که آن علت طبیعی در معلول خود، بدون تخلف، تأثیر گذارد، اما دیگر نمی‌تواند دخالت و تأثیر علت یا علل غیرطبیعی را که وارد چرخه این ترابط می‌شود، نفی و انکار کند؛ بنابراین تأثیر اموری همچون دعا، صله رحم و صدقه در اموری که طبق قضای الهی حتمیت یافته‌اند، منافات ندارد.

علی (ع) با توجه به تأثیر دعا در قضای الهی است که دعا را مانع تأثیر قضای الهی می‌داند و آنجا که درجه توجه اولیای الهی را به خداوند، تبیین می‌کند، می‌فرماید: «وَ إِنْ صُبَّتْ عَلَيْهِمُ الْمَصَائِبُ لَجَئُوا إِلَى الِاسْتِجَارَةِ بِكَ عِلْماً بِأَنَّ أَزِمَّةَ الْأُمُورِ بِيَدِكَ وَ مَصَادِرَهَا عَنْ قَضَائِكَ‌»[۳۶]؛ «اگر مصیبت‌ها بر آنان فرو ریزد، به تو پناه می‌آورند؛ زیرا می‌دانند زمام کارها به دست تو است و از سرچشمه قضای تو جاری است». در تبیین فلسفه پناه آوردن اولیای الهی به خداوند، به دست خداوند بودن زمام کارها و قضای الهی را خاستگاه آن شمرده است. قرار گرفتن زمام کارها در دست خداوند، به معنای جریان مستمر تدبیر الهی در امور و خشک نشدن قلم الهی در آغاز آفرینش هستی است. از این که علی (ع) پناه آوردن اولیا را به خداوند، برخاسته از قضای الهی دانسته است، بر می‌آید که تغییر قضای الهی، که در حوزه علل و عوامل طبیعی حتمیت یافته بود و اینک در اثر دعا و ابتهال دگرگون شده است، خود نوعی قضا است، اما حتمیت یافتن اراده الهی در حوزه علل و عوامل غیرطبیعی و جاری و ساری بودن قلم تدبیر الهی، به‌گونه‌ای شفاف‌تر در سخنی دیگر از علی (ع) منعکس شده است: «فَاعْمَلُوا وَ الْعَمَلُ يُرْفَعُ وَ التَّوْبَةُ تَنْفَعُ وَ الدُّعَاءُ يُسْمَعُ وَ الْحَالُ هَادِئَةٌ وَ الْأَقْلَامُ جَارِيَةٌ»[۳۷]؛ «عمل کنید که عمل بالا برده می‌شود، توبه سود می‌بخشد و دعا شنیده می‌شود؛ در حالی که اوضاع آرام و قلم‌ها جاری است».

جمله «وَ الْأَقْلَامُ جَارِيَةٌ» صریح‌ترین عبارتی است که می‌توان به طرفداران «جَفَّ الْقَلَمُ‌» ارائه کرد و اثبات کرد که دعا فقط کاری صوری و از سر عادت نیست، بلکه واقعاً تأثیرگذار است.[۳۸]

منابع

پانویس

  1. ابن‌فارس، مقاییس اللغه؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده قدر؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۵۸.
  2. ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید.» سوره اسراء، آیه ۲۳.
  3. ﴿وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا«و به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم که دو بار در این سرزمین تباهی می‌ورزید و گردنکشی بزرگی می‌کنید» سوره اسراء، آیه ۴.
  4. ﴿وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ«و خداوند به درستی حکم می‌راند» سوره غافر، آیه ۲۰.
  5. ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ«آنگاه آنها را در دو روز (به گونه) هفت آسمان برنهاد» سوره فصلت، آیه ۱۲.
  6. ﴿يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ«کاش همان (مرگ)، پایان کار بود!» سوره حاقه، آیه ۲۷.
  7. ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ«ما هر چیزی را به اندازه‌ای آفریده‌ایم» سوره قمر، آیه ۴۹.
  8. ابن‌فارس، مقاییس اللغه؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده قدر؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۵۸.
  9. ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ«توانگر باید از توانگری خویش و آنکه روزی بر او تنگ شده از آنچه خدا به وی داده است هزینه کند.» سوره طلاق، آیه ۷.
  10. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۵؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۴۲؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۷۸-۳۷۹؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۸۳-۱۸۴؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۴.
  11. ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد.» سوره احزاب، آیه ۳۶؛ ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید» سوره اسراء، آیه ۲۳؛ ﴿وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا«و به او از جایی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهد و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است؛ به راستی خداوند به خواست خویش، رسنده است و بی‌گمان خداوند برای هر چیز، اندازه‌ای نهاده است» سوره طلاق، آیه ۳ و....
  12. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۸۰.
  13. «وَ مِنْ [کَلَامِهِ‏] کَلَامٍ لَهُ (ع)لِلسَّائِلِ الشَّامِیِّ لَمَّا سَأَلَهُ أَ کَانَ مَسِیرُنَا إِلَی الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ [قَدَرِهِ‏] قَدَرٍ بَعْدَ کَلَامٍ طَوِیلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ وَیْحَکَ لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً وَ أَعْطَی عَلَی الْقَلِیلِ کَثِیراً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُرْسِلِ الْأَنْبِیَاءَ لَعِباً وَ لَمْ یُنْزِلِ الْکُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا- ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّار»؛ نهج البلاغه، حکمت۷۸.
  14. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۴۲.
  15. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۴۳.
  16. مجموعه آثار، ج۱، ص۴۰۳.
  17. مجموعه آثار، ج۱، ص۴۰۳.
  18. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۷.
  19. «ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
  20. «و هر چیز را آفرید آنگاه آن را به شایستگی اندازه نهاد» سوره فرقان، آیه ۲.
  21. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۳.
  22. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۸۳-۱۸۴.
  23. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۷.
  24. حکمت عبادات، ص۲۱۸.
  25. نیایش یازدهم.
  26. زارع‌زاده، آرزو، مقاله «تقدیر»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۱۴۹.
  27. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۸.
  28. «و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم» سوره حجر، آیه ۲۱.
  29. در روایتی از امام رضا (ع) به نقل از یونس بن عبدالرحمان چنین آمده است: «... فَتَعْلَمُ مَا الْقَدَرُ قُلْتُ لَا قَالَ هِيَ الْهَنْدَسَةُ وَ وَضْعُ الْحُدُودِ مِنَ الْبَقَاءِ وَ الْفَنَاءِ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ الْقَضَاءُ هُوَ الْإِبْرَامُ وَ إِقَامَةُ الْعَيْنِ» (الکافی، ج۱، ص۱۵۸)؛ در روایت دیگر تقدیر شیء به طول و عرض آن‌که بیان روشن‌تری از هندسه است، تفسیر شده است. (بحارالانوار، ج۵، ص۱۲۲).
  30. ملاصدرا در شرح این روایت امام صادق (ع) که فرمود: «أبى اللّه أن يجرى الأمور إلّا بأسبابها» چنین آورده است: و اعلم ان هذه مسألة مهمة لا اهم منها لان القول بالعلة و المعلول مبنى جميع المقاعد العلمية و مبنى علم التوحيد و الربوبية و المعاد و علم الرسالة و الامامة و علم النفس و ما بعدها...؛ (ملاصدرا، صدرالدین شیرازی، شرح اصول کافی، ج۲، ص۵۳۰).
  31. سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۲، ص۱۵۸.
  32. سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۲، ص۱۶۶ - ۱۶۹.
  33. دانستنی است که مفاد «جَفَّ الْقَلَمُ‌» در روایات ما نیز آمده است؛ اما چنان‌که سید نعمت الله جزایری آورده است این دسته از روایات جزء متشابهات است و خود ایشان برای آن تأویلاتی از جمله سبقت علم الهی را ذکر کرده است. (ر. ک: جزایری، سید نعمت الله. نورالبراهین، ج۲، ص۲۵۲).
  34. «هر که در آسمان‌ها و زمین است از او درخواست دارد، او هماره در کاری است» سوره الرحمن، آیه ۲۹.
  35. به همین دلیل است که ما «بداء» را عاملی تربیتی به شمار می‌آوریم. (ر. ک: الالهیات، ج۲، ص۲۳۸).
  36. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷.
  37. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۰.
  38. نصیری، علی، مقاله «دعا»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۳۲۸.