قضا و قدر در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

بحث از قضا و قدر سابقه‌ای طولانی دارد. این مسئله یکی از مسائل مهم و پیچیده در معارف اسلامی و در حوزه زندگی فردی و اجتماعی است و اعتقاد درست به این مسئله تأثیر مثبت و تفسیرهای نادرست از قضا و قدر می‌تواند تأثیر منفی داشته باشد. بحث از قضا و قدر الهی در عرفان با مباحثی چون علم الهی و مراتب آن، تجلی به فیض اقدس و مقدس، عین ثابت اشیاء و مسئله بداء مرتبط است.

امام خمینی در آثار خود به وحدت قضا و قدر، مراتب آنها، رابطه آنها با شرور و رضا به قضای الهی پرداخته است. بنا بر نظر ایشان حقیقت قضا و قدر و کیفیت و مراتب آن، اجلّ و اشرف علوم الهی است که از جهت کمال دقت و لطافت آن، مردم عادی از فرورفتن در آن نهی شده‌اند؛ زیرا موجب حیرت و گمراهی می‌شود از همین روی این حقیقت، از اسرار شریعت شمرده شده است. امام بنا بر مبانی فلسفی حقیقت قضای الهی را صورت‌های مجرد عقلانی قائم به عقل می‌داند اما در نهایت با استناد به سخن بعضی از اهل معرفت قضای الهی را همان فیض مقدس وجود منبسط می‌داند و برای قضا و قدر اقسامی ذکر کرده است از جمله: قضا و قدر حتمی و غیرحتمی، قضا و قدر علمی و عینی.[۱]

معناشناسی

«قضا» به معنای فیصله دادن، قطعیت و محکم کردن[۲] و «قَدَر» به معنای حکم[۳] و تقدیر بیان کمیّت یک شیء[۴] است. قضا در اصطلاح کلامی اراده ازلی خداوند است که به اشیا تعلق گرفته‌است[۵] و در اصطلاح حکما به معنای وجود صورت‌های عقلی همه موجودات به ابداع حق‌تعالی (بدون سبق ماده و زمان) در عالم عقلی است که به صورت جمعی و کلی، حاصل شده‌اند[۶] و در اصطلاح عارفان، حکم کلی خداوند دربارهٔ اشیاست که از علم او به احکام و احوال اعیان، در عالم غیب و پیش از وقوع آنها در خارج تحقق می‌یابد.[۷] قدر در اصطلاح متکلمان و فیلسوفان وجود اشیا در مواد خارجی پس از حصول شرایط آن، به صورت مفصل است[۸] و در اصطلاح عارفان تعلیق هر یک از احوال اشیا به زمان یا سبب معین است که هر شیء به واسطه استعدادهای جزئی خود، اقتضای آن را دارد.[۹]

امام خمینی اصطلاح عرفانی قضای الهی را نظام اتم و اکمل عالم از آغاز تا انتها از جهت حقی می‌داند که همان فیض مقدس و وجود منبسط است و این امر از جهت خلقی قَدَر الهی نامیده می‌شود و جهت ماهیات و بروز اشیا در خارج است.[۱۰] ایشان در بیان دیگری قدر را در اصطلاح عرفانی ظهور اعیان ثابته در مرتبه واحدیت می‌داند.[۱۱]

از واژگان مرتبط با قضا و قدر، سرّالقدر، سرّ سرّالقدر و بداء است. قدر به اصل اشیا و سرّالقدر به حکمت این تقدیر اشاره دارد. سرّالقدر به این معناست که حکومت قضای الهی، تابع اعیان ثابته است و بر اشیا بر اساس اعیان ثابته خود آنها صورت می‌گیرد؛[۱۲] اما سرّ سرّالقدر به این معناست که هرچند علم حق‌تعالی تابع حقیقت اشیا در اعیان ثابته است، اما این اعیان خود شئون ذاتی حق‌اند و در نهایت همان وجود واحد حق‌تعالی است که با طی مراحل تنزلی و به واسطه اعیان ثابته در خارج به شکل تعینات در می‌آید.[۱۳] در حقیقت اعیان و ممکنات در اصلِ خود، وجودی جز وجود حق ندارند و این وجود به صورت و احوال گوناگون درآمده است؛[۱۴] بنابراین سرّالقدر زبان کثرت است؛ ولی سرّ سرّالقدر زبان احدیت و محو کثرت است.[۱۵]

امام خمینی نیز سرالقدر را حکم بر اشیا به واسطه تجلی به فیض اقدس می‌داند.[۱۶] بداء نیز به معنای اراده جدید الهی است و از مراتب علم خداوند است که در موطن عالم نفوس و لوح محو و اثبات روی می‌دهد.[۱۷].[۱۸]

پیشینه

بحث از قضا و قدر سابقه‌ای طولانی دارد. برخی بر این باورند که این بحث در میان فیلسوفان یونانی نیز مطرح بوده‌ است.[۱۹] این مسئله یکی از مسائل مهم و پیچیده در معارف اسلامی و در حوزه زندگی فردی و اجتماعی است؛ بنابراین اعتقاد درست به این مسئله تأثیر مثبت و تفسیرهای نادرست از قضا و قدر می‌تواند تأثیر منفی داشته باشد.[۲۰] قضا و قدر در آیات قرآن[۲۱] در معانی گوناگونی به‌کار رفته‌است.

در روایات نیز به قضا و قدر پرداخته شده و بابی مستقل به آن اختصاص داده شده‌ است.[۲۲] در برخی روایات قَدَر الهی، سرّی از اسرار خداوند معرفی شده[۲۳] و مردم عادی از گام‌نهادن در آن و بحث و مجادله در این موضوع نهی و به تسلیم در برابر حق و تزکیه نفس دعوت شده‌اند؛ زیرا مباحث اسرارآمیزی چون قضا و قدر از مباحث دقیق و مشکلی است که فراتر از درک عقل و قیاس‌های بشری است و ورود به چنین عرصه‌هایی موجب انحراف فکری می‌شود.[۲۴] مسلمانان صدر اسلام اعتقاد راسخی به قضا و قدر داشتند و این آموزه را آن‌چنان دریافت کرده بودند که آن را در مقابل اختیار خود بر سرنوشت‌شان نمی‌دیدند.[۲۵] برخی معتقدند بحث از مسئله قدر و سرنوشت ازلی از سرزمین شام وارد اسلام شده‌ است؛ زیرا متکلمان مسیحی در کنیسه شرقی در دمشق از دیرباز به این مسئله توجه داشتند.[۲۶] امویان با القای تصویری نادرست از قضا و قدر، جبر را در سرنوشت اجتماعی مردم تبلیغ می‌کردند و حکومت ظالمانه خویش را قضای حتمی الهی می‌دانستند و رضا به این قضا را از ایمان می‌شمردند.[۲۷] بر اساس برخی روایات، جبر ناشی از تفکر «اموی» و توحید ناشی از تفکر «علوی» است.[۲۸]

اهل معرفت نیز با نگاه هستی‌شناختی از قضا و قدر بحث کرده‌اند.[۲۹] بحث از قضا و قدر الهی در عرفان با مباحثی چون، علم الهی و مراتب آن، تجلی به فیض اقدس و مقدس، عین ثابت اشیا و مسئله بداء مرتبط است.[۳۰] حکما نیز به بحث از قضا و قدر پرداخته‌اند و قضا را علم الهی و مرتبه قدر را مجموعه نظام هستی شمرده‌اند.[۳۱]

امام خمینی در آثار خود به بحث از قضا و قدر، اقسام، مراتب آنها، رابطه آنها با شرور و رضا به قضای الهی پرداخته‌است.[۳۲] بنابر نظر ایشان حقیقت قضا و قدر و کیفیت و مراتب آن، از اجلّ و اشرف علوم الهی است که از جهت کمالِ دقت و لطافت آن، مردم عادی از فرورفتن در آن نهی شده‌اند؛ زیرا موجب حیرت و گمراهی می‌شود و از همین‌روی این حقیقت، از اسرار شریعت و ودیعه نبوت شمرده شده‌است.[۳۳].[۳۴]

حقیقت قضا و قدر

قضا در آیات قرآن به معانی گوناگون ازجمله به معنای امر Ra bracket.pngوَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًاLa bracket.png[۳۵]، حکم Ra bracket.pngقَالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَاLa bracket.png[۳۶] و اعلام Ra bracket.pngوَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًاLa bracket.png[۳۷] به‌کار رفته‌است؛ اما در همه موارد حتمیت در آن لحاظ شده‌است؛ از این‌رو برخی آیات قرآن قضا را مرحله قطعیت، ابرام و ضروری‌ بودن وجود شیء می‌شمارند Ra bracket.pngفَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِLa bracket.png[۳۸]، Ra bracket.pngبَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُLa bracket.png[۳۹] و از ضبط همه نوع رویداد در مرحله قضا گزارش کرده‌اند.[۴۰] در این مرحله خصوصیات اشیا، معین و به تحقق شرایط آنها حکم داده می‌شود.[۴۱] همچنین واژه قدر در قرآن کریم به معنای خلق، الزام و ایجاب آمده‌ است. Ra bracket.pngوَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَLa bracket.png[۴۲]، Ra bracket.pngفَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَLa bracket.png[۴۳]، Ra bracket.pngنَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَLa bracket.png[۴۴] در برخی آیات، قدر به معنای صورت اشیا با تقدیر و اندازه‌گیری و جدا از یکدیگر آمده‌ است. Ra bracket.pngإِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍLa bracket.png[۴۵]، Ra bracket.pngالَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًاLa bracket.png[۴۶]، Ra bracket.pngاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍLa bracket.png[۴۷] در روایات نیز قضا به معنای ابرام و حتمیت و قدر به معنای مهندسی اشیا و تعیین حدود آنها از نظر بقا و فنا تفسیر شده‌است.[۴۸] برخی از متکلمان قضای الهی را به امر به طاعات و نهی از گناهان و قدر الهی را علم الهی به اندازه افعال، حدود و اسباب آنها تفسیر کرده‌اند.[۴۹]

اشاعره بر اساس مبنای خود که تأثیر «طولی و عرضی» و اصل علیت موجودات را انکار می‌کنند و همه افعال را بدون واسطه، فعل خداوند می‌شمارند، معنای قضا و قدر را خلق و تقدیر موجودات می‌دانند؛[۵۰] از این‌رو تفسیر حقیقت قضا و قدر از نگاه آنان چیزی جز قبول جبر تکلیفی نیست.[۵۱] در برابر، برخی از متکلمان معتزلی قضا و قدر الهی را دربارهٔ افعال اختیاری بندگان انکار کرده‌اند؛ زیرا آنان افعال اختیاری را مخلوق بندگان می‌دانند و معتقدند اراده الهی به آنها تعلق نگرفته‌است.[۵۲]

برخی از حکما، حقیقت قضا را وجود جمعی و اجمالی همه موجودات در عالم عقلی می‌دانند که به صورت ابداعی با حقایق کلی و صورت عقلی خود موجودند.[۵۳] عرفا حقیقت قضا را حقیقتی علمی در صقع ربوبی می‌دانند که علم حق‌تعالی به احکام و احوال اعیان ثابته است[۵۴] و قدر نیز تابع معلوم مقدر، یعنی استعدادهای اعیان ثابته است.[۵۵]

امام خمینی بنابر مبانی فلسفی، حقیقت قضای الهی را صورت‌های مجرد عقلانی قائم به عقل می‌داند.[۵۶] ایشان معتقد است بنابر نظر فلاسفه مشاء[۵۷] قضای الهی صورت‌هایی است که به نحو ارتسام به عقل قائم‌اند[۵۸] و طبق نظر اشراقیون[۵۹] قضای الهی مُثُل افلاطونی است که اشیا در آن به صورت تفصیل وجود دارند؛ بنابراین مُثل افلاطونی، قضای تفصیلی حق‌تعالی هستند، به خلاف عقل اول و دیگر عقول که حقیقتی بسیط دارند و شامل صورت‌های پایین‌تر از خود به صورت بساطت و قضای اجمالی حق‌اند.[۶۰] امام خمینی در نهایت با استناد به سخن بعضی از اهل معرفت،[۶۱] قضای الهی را همان فیض مقدس و وجود منبسط و قدر الهی را همان ظهور و بروز حدود اشیا می‌داند.[۶۲].[۶۳]

اقسام قضا و قدر

اندیشمندان اسلامی برای قضا و قدر اقسامی ذکر کرده‌اند،[۶۴] ازجمله:

  1. قضا و قدر حتمی و غیر حتمی: برخی با الهام گرفتن از روایات[۶۵] معتقدند قضا و قدر الهی به دو قسم حتمی و غیر حتمی تقسیم می‌شود.[۶۶] قضای حتمی قضای ثابتی است که تغییرپذیر نیست؛ بنابراین هرگاه حوادث با علت‌های تامه آنها بسنجیم، مورد قضای حتمی الهی‌اند و هرگاه حوادث را با علت‌های ناقصه آنها سنجیده شوند، مورد قضای غیر حتمی الهی‌اند که از آن تعبیر به قدر می‌شود.[۶۷] امام خمینی نیز به قضا و قدر حتمی و غیر حتمی اشاره کرده‌است و حقایقی که در حضرت علم و به تبع آن در مرتبه قلم و لوح مجرد وجود دارند و تغییر و تبدیل در آنها راه ندارد، قضای حتمی و حقایقی که در عالم مثال، عالم طبیعت و لوح قدر واقع می‌شوند و اموری متغیر و متبدل‌اند، قضای غیر حتمی می‌داند.[۶۸]
  2. قضا و قدر تکوینی و تشریعی: از آنجاکه علت تامه موجودات جز با مشیت و اراده الهی حاصل نمی‌شود و وجوب و قطعیت موجودات، مستند به مشیت و اراده الهی است، قضا و قدر تکوینی مقدار و اندازه مخصوص هر یک از موجودات در علم الهی است که ناشی از اسباب و علل آنهاست و به افاضه؛[۶۹] اما قضا و قدر تشریعی مربوط به فعل تشریعی خداوند است. مقصود از قضای تشریعی آن است که حکم افعال بشر از نظر احکام تکلیفی و وضعی به مشیت و اراده الهی بازمی‌گردد[۷۰] و هر یک از این احکام با ویژگی‌ها و شرایط خاصی همراه است که در این صورت قدر تشریعی است.[۷۱]
  3. قضا و قدر علمی و عینی: قضای علمی عبارت است از علم الهی که منشأ حتمیت، اتمام و ضرورت اشیاست. این اتمام و حتمیت گاهی به اعتبار وجود علمی است که بر علم واجب‌تعالی منطبق می‌شود و سابق بر وجود اشیا است و گاهی به اعتبار وجود عینی است که قضای عینی نامیده می‌شود.[۷۲] قدر نیز مانند قضا به اعتبار وجود اشیا در علم حق‌تعالی، قدر علمی و به اعتبار تحقق فعلی آن در خارج، قدر عینی نامیده می‌شود.[۷۳]

امام خمینی نیز قدر را به قدر علمی و عینی تقسیم و خاطرنشان می‌کند قدر علمی طبق مبانی مشاء صورت‌های جزئی‌ای است که به نفس جزئی منطبع در فلک، قائم است.[۷۴] این صورت‌های جزئی در حکمت مشاء مانند صورت‌های ترسیم‌شده‌ای است که در خیال انسان نقش می‌بندند.[۷۵] در حکمت اشراق قدر علمی، عالم مثال است که به آنها مُثُل معلقه نیز گفته می‌شود؛[۷۶] اما بنابر مبنای عرفانی، امام خمینی قدر علمی را حضرت اعیان ثابته می‌داند که استعداد و قابلیت‌های اشیا در آن به واسطه تجلی به فیض اقدس ظهور می‌یابند[۷۷] و به واسطه این استعدادها در اعیان ثابته، تقدیر عینی اشیا به حسب اوقات و شرایط هر شیئی در خارج محقق می‌گردد که از آن به قدر عینی تعبیر می‌شود؛[۷۸] از این‌رو وجودات عینی و صورت‌های طبیعی، قدر عینی‌اند.[۷۹].[۸۰]

مراتب قضا و قدر

امام خمینی مانند دیگر اندیشمندان اسلامی[۸۱] برای قضا و قدر الهی مراتبی قائل است که به حسب آن مراتب و نشئات، احکام نیز متفاوت می‌شود:

  1. حقایقی که در حضرت علم به تجلی فیض اقدس و به تبع ظهور اسما و صفات، تقدیر و اندازه‌گیری می‌شود.
  2. اموری که در قلم اعلی و الواح عالی به تجلی فعلی، تقدیر و تحکیم می‌شوند. در این مراتب تغییر و تبدّل واقع نمی‌شود و قضای حتمی است.[۸۲]
  3. حقایق به صورت‌های برزخی و مثالی در الواح دیگر و عالم نازل‌تر ظهور می‌کنند که آن را عالم خیال منفصل و خیال کل گویند که بنابر نظر اشراقیان، عالم مثل معلقه نیز گفته می‌شود. در این مرتبه و عالم، تغییرات و اختلافات ممکن است.[۸۳]
  4. حقایقی که در لوح قدر عینی موجوداند و در آن تقدیرات و اندازه‌گیری‌ها به دست ملائکه موکل به عالم طبیعت است.

در این لوح قدر تغییرات دایمی است، بلکه خود صورت سیال است و حقایق قابل شدت و ضعف، زیاده و نقصان‌اند؛ اگرچه جهت حقی و غیبی همین اشیا که ظهور فیض منبسط و ظل ممدود حقیقت علم فعلی حق‌اند، به هیچ‌وجه تغییر و تبدیل در آنها راه ندارد[۸۴] حکما بر این اعتقادند که همه تغییرات و تبدلات و زیادی اجل و عمر و تقدیر رزق، در لوح قدر علمی که عالم مثال است، تحقق می‌یابد.[۸۵] امام خمینی معتقد است این تغییرات و تبدلات با همه جزئیات و گستردگی و تنگی که دارند، در لوح قدر عینی که محل تقدیرات است، به دست ولی کامل و قطب زمان واقع می‌شود و او در هر یک از جزئیات عالم طبیعت که بخواهد تصرف می‌کند و هر رزقی را که بخواهد گسترش یا کاهش می‌دهد؛ البته اراده او، ظل و شعاع اراده ازلی حق است؛ چنان‌که ملائکه نیز خود تصرفی در این امور ندارند و تمام ذرات وجود، تحت تصرف الهی‌اند.[۸۶].[۸۷]

رابطه قضا و قدر و شرور

حکما دربارهٔ چگونگی ورود شر در قضای الهی بحث کرده‌اند.[۸۸]شر به دو قسم حقیقی و بالذات و غیر حقیقی و بالعرض تقسیم می‌شود. شر حقیقی به‌طور قطع داخل در قضا و قدر الهی نیست؛ زیرا قضا و قدر از مراتب علم و علم نیز مساوق وجود است؛ در حالی‌که شر حقیقی، عدم محض است و نمی‌تواند متعلق علم حق واقع شود؛ اما شر بالعرض امری وجودی و دارای دو حیثیت است که از جهت وجودی، متعلق قضا و قدر الهی است؛ اما از جهت شربودن، متعلق قضا و قدر الهی نیست و امری عدمی است؛ بنابراین به صورت عدم ملکه بهره‌ای از وجود دارد و به تبع جهت وجودی‌اش دارای قضا و قدر الهی است.[۸۹]

امام خمینی نیز در بیان چگونگی وقوع شر در قضای الهی معتقد است نظام وجود در بالاترین مرتبه از کمال و خیریت و حسن جمال است و آنچه از سنخ کمال و خیریت است، از حقیقت وجود خارج نیست.[۹۰] ایشان رضا به قضا و قدر الهی را خشنودی از پیشامدهای گوارا و ناگوار و همچنین شادمانی از آنچه حق‌تعالی برای او از بلایا و امراض و فقدان مرحمت فرموده‌است، می‌داند.[۹۱] ایشان با استناد به بعضی آیات قرآن کریم Ra bracket.pngمَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًاLa bracket.png[۹۲] قائل است آنچه بالذات متعلق به خلقت و مورد جعل الهی است، خیرات و کمالات‌اند.[۹۳] در مقابل، عدم حقیقی به حسب ذات، هیچ بهره‌ای از وجود ندارد و بطلان صرف است و همان‌گونه که ذات مقدس حق‌تعالی از تحدید، نقص و قصور مبراست، فیض مقدس او نیز از نقص، ماهیت و امکان منزه است؛ پس فیض او که ظل جمیل مطلق است، خیر مطلق است و چیزی جز اصل وجود و خیر، متعلق جعل واقع نمی‌شود. از طرفی تمام شرور، امراض و حوادث که در این عالم طبیعت وجود دارند، از جهت وجودی آنها نیست، بلکه به سبب نقص در این نشئه و تضاد و تزاحم میان آنهاست و این به حدود و نقص‌های اشیا بر می‌گردد که از حیطه جعل خارج‌اند؛ اما این نقص‌ها و شرور، اگرچه بالذات جعل نشده‌اند، بالعرض ایجاد شده‌اند؛ زیرا این قبیل عدم‌ها، عدم‌های مطلق و حقیقی نیستند، بلکه عدم مضاف‌اند که به تبع ملکات خود، تحققی بالعرض دارند.[۹۴].[۹۵]

رابطه قضا و قدر با بداء

«بداء» از ریشه «ب د و» به معنای ظهور و آشکار شدن است.[۹۶] بنابر بعضی آیات، خدای سبحان اموری مانند دعا، صدقه، صله رحم یا قطع رحم را موجب تغییر در مقدرات ثبت‌شده در لوح محو و اثبات می‌داند Ra bracket.pngفَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍLa bracket.png[۹۷] [۹۸] بداء در اصطلاح کلامی، ظهور امری از ناحیه خداوند است که گمان به ظهور آن نبوده[۹۹] و نوعی تغییر در تقدیرات جزئی است.[۱۰۰]

مسئله بداء ریشه قرآنی دارد و از لطیف‌ترین حقایق فلسفی است که تنها برخی فیلسوفان به عمق آن رسیده‌اند.[۱۰۱] متکلمان امامیه با استناد به بعضی آیات Ra bracket.pngهُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَLa bracket.png[۱۰۲]، Ra bracket.pngيَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِLa bracket.png[۱۰۳] و بعضی روایات معصومان(ع)[۱۰۴] به بحث در حقیقت بداء پرداخته[۱۰۵] و فرق آن با نسخ را بیان کرده‌اند.[۱۰۶]

فیلسوفان اسلامی نیز به این بحث توجه نشان داده‌اند.[۱۰۷] بداء از مختصات مذهب شیعه است[۱۰۸] و ازجمله موضوعاتی است که برخی از مخالفان شیعه بدون کمترین تحقیقی، مطالب موهوم و بی‌اساسی را دربارهٔ آن به شیعه نسبت داده‌اند.[۱۰۹] بداء در شرع، از جهت بیان قدرت الهی در تغییر نظام جاری در عالم دارای اهمیت است و محدودیت قدرت حق‌تعالی را در تغییر نظام وجوبی عالم نفی می‌کند.[۱۱۰] بداء به معنای تغییر در لوح محو و اثبات و صحیفه تقدیرات الهی است و هیچ ضرری به علم و مشیت و اراده ازلی خدا و قضا و قدر او وارد نمی‌سازد؛ زیرا آنچه ثابت و غیرقابل تغییر است، ذات الهی و علم ازلی اوست که سابق بر این الواح است و خود بر این تغییرات در مقدرات عالم، حاکم است.[۱۱۱]

امام خمینی نیز بداء را این می‌داند که بعضی امور با بعضی دیگر به هم پیوسته هستند که با نبود یکی از آنها برای دیگری حکمی ثابت است و با بودن آن، حکمی دیگر ثابت می‌شود.[۱۱۲] به اعتقاد ایشان ازجمله موارد بداء می‌توان به این موارد اشاره کرد: داستان حضرت ابراهیم(ع) دربارهٔ ذبح فرزندش، مناجات حضرت موسی(ع) در سی شب که در ادامه به چهل شب تغییر یافت و حق‌تعالی جهت آزمایش آن امر را آشکار کرد و همچنین بداء در امامت اسماعیل فرزند امام جعفر صادق(ع).[۱۱۳] برخی بر این باورند که منشأ بداء از ناحیه ذات حق نیست و تنها در بخشی از نظام آفرینش مانند لوح محو و اثبات رخ می‌دهد نه در تمام امور و مراتب هستی و از این جهت در صورت‌های موجودات عالم در ام‌الکتاب و لوح محفوظ که از آن به خلق اول تعبیر می‌شود، بداء رخ نمی‌دهد.[۱۱۴] ایشان این نظر را نمی‌پسندد و دراین‌باره قائل است اگرچه بداء به حسب نشئه عینی و خارجی در مرتبه ملکوت محقق می‌شود، اما منشأ آن علم ربوبی در حضرت علمیه و اعیان ثابته است که در صقع ربوبی واقع می‌شود.[۱۱۵] ایشان سعادت و شقاوت و همه تقدیرات الهی را از ناحیه عالم ربوبی می‌داند[۱۱۶] و با استناد به برخی روایات،[۱۱۷] مخزن علم به بداء را از ناحیه حق‌تعالی می‌داند که حتی انبیا و رسولان به آن علم ندارند[۱۱۸] و تنها انسان کامل که گاهی بر عین ثابت اشیا علم پیدا می‌کند، بر آن آگاه می‌شود.[۱۱۹].[۱۲۰]

منابع

پانویس

  1. صاحبی، باقر، مقاله «قضا و قدر»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۱۸۳-۱۹۰.
  2. راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۷۴–۶۷۵؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۱۵/۱۸۶–۱۸۷.
  3. راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۵۸؛ زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۷/۳۷۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۰۱.
  4. راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۵۸.
  5. جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۸۰.
  6. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۹۱–۲۹۲؛ ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۴۸.
  7. ابن‌عربی، مجموعه رسائل، ۲/۳۴؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.
  8. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۵۸۸؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۸۱.
  9. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۳/۱۱۲ و ۴/۱۷؛ ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.
  10. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.
  11. امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۰؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.
  12. ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۱۳۱.
  13. جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.
  14. جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱؛ ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۹۶.
  15. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۷۵.
  16. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۲۲.
  17. ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۱۷۷.
  18. صاحبی، باقر، مقاله «قضا و قدر»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۱۸۳-۱۹۰.
  19. قنبس، مسئلة القضاء و القدر، ۲۵.
  20. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۵۳ و ۵۵۸.
  21. اسراء، ۲۳؛ طه، ۷۲؛ فصلت، ۱۰؛ نمل، ۵۷.
  22. کلینی، الکافی، ۱/۱۵۵–۱۶۰؛ صدوق، التوحید، ۳۶۴.
  23. صدوق، التوحید، ۳۸۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵/۹۷.
  24. نهج البلاغه، ح۲۷۹، ۵۶۹؛ صدوق، التوحید، ۳۶۵.
  25. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۹۶.
  26. گلدزیهر، العقیدة و الشریعة فی الاسلام، ۹۵.
  27. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۷۵–۳۷۶.
  28. حسنی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، ۱۷۶.
  29. ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۱۳۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۰۷–۵۰۹؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.
  30. قونوی، النفحات الالهیه، ۱۷۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۳۴؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۸۴؛ آشتیانی، مقدمه کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه تألیف امام خمینی، ۵۰.
  31. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ ملاصدرا، مجموعة الرسائل التسعه، ۱۴۸–۱۴۹؛ آشتیانی، مقدمه کتاب مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه تألیف امام خمینی، ۶۳.
  32. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵؛ امام خمینی، آداب‌الصلاة، ۳۲۶؛ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۱–۳۲ و ۵۴؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۶۲–۵۶۳، ۶۴۲ و ۶۴۴؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۹.
  33. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.
  34. صاحبی، باقر، مقاله «قضا و قدر»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۱۸۳-۱۹۰.
  35. «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید.» سوره اسراء، آیه ۲۳.
  36. «گفتند هرگز تو را بر برهان‌هایی که فرا راهمان (پدید) آمده و بر آن کس که ما را آفریده است برنخواهیم گزید؛ هر چه از دستت بر می‌آید بکن! تو تنها در زندگی این جهان کاری می‌توانی کرد» سوره طه، آیه ۷۲.
  37. «و به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم که دو بار در این سرزمین تباهی می‌ورزید و گردنکشی بزرگی می‌کنید» سوره اسراء، آیه ۴.
  38. «و چون مرگ او را مقرّر داشتیم جز موریانه آنان را به مرگ وی رهنمون نشد که عصایش را می‌خورد و چون به رو درافتاد پریان دریافتند که اگر غیب می‌دانستند در آن رنج خوارکننده نمی‌ماندند» سوره سبأ، آیه ۱۴.
  39. «پدیدآور آسمان‌ها و زمین است و چون (انجام) کاری را بخواهد تنها می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره بقره، آیه ۱۱۷.
  40. تستری، تفسیر التستری، ۸۵؛ صدوق، التوحید، ۳۸۵؛ ثعلبی، الکشف و البیان (تفسیر الثعلبی)، ۱/۲۶۴؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۱/۳۷۵–۳۷۸.
  41. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱/۹۷ و ۱۳/۷۲–۷۳.
  42. «و بر روی آن کوه‌هایی استوار پدید آورد و در آن خجستگی نهاد و در چهار روز روزی‌هایش را در آن برای خواهندگان یکسان اندازه‌گیری کرد» سوره فصلت، آیه ۱۰.
  43. «آنگاه او و خانواده‌اش را رهانیدیم جز همسرش را که مقدّر کردیم از بازماندگان (در عذاب) باشد» سوره نمل، آیه ۵۷.
  44. «ما مرگ را میان شما رقم زده‌ایم و ناتوان نیستیم» سوره واقعه، آیه ۶۰.
  45. «ما هر چیزی را به اندازه‌ای آفریده‌ایم» سوره قمر، آیه ۴۹.
  46. «همان که فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین او راست و فرزندی نگزیده است و در فرمانفرمایی او را انبازی نیست و هر چیز را آفرید آنگاه آن را به شایستگی اندازه نهاد» سوره فرقان، آیه ۲.
  47. «و خداوند می‌داند که هر مادینه چه در شکم دارد و بچّه‌دان‌ها چه می‌کاهند و چه می‌افزایند و هر چیز نزد او اندازه‌ای دارد» سوره رعد، آیه ۸.
  48. کلینی، الکافی، ۱/۱۵۰ و ۱۵۵–۱۶۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵/۱۲۲–۱۲۴.
  49. صدوق، التوحید، ۳۷۰ و ۳۸۴.
  50. تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۲۶۵.
  51. حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۳۱۶–۳۱۷.
  52. جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۴۵–۱۵۰ و ۱۸۱.
  53. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۴۷.
  54. ابن‌عربی، مجموعه رسائل، ۲/۳۴؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۱۱.
  55. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۳/۱۱۲ و ۴/۱۵–۱۷.
  56. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.
  57. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۷؛ میرداماد، القبسات، ۴۲۱–۴۲۳.
  58. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۳.
  59. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۹۲–۹۴.
  60. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۳.
  61. میرداماد، القبسات، ۴۱۷–۴۱۸.
  62. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.
  63. صاحبی، باقر، مقاله «قضا و قدر»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۱۸۳-۱۹۰.
  64. میرداماد، القبسات، ۴۲۰–۴۲۱؛ میرداماد، نبراس الضیاء، ۱۱۷؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۰۱؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۶۱۲.
  65. کلینی، الکافی، ۲/۴۶۹.
  66. جرجانی، التعریفات، ۸۴؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۵۱.
  67. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۱/۳۸۰–۳۸۴.
  68. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶–۳۲۷.
  69. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۷/۱۱۶–۱۱۷ و ۱۳/۷۲–۷۳.
  70. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳/۷۹ و ۱۶/۳۲۱.
  71. ربانی گلپایگانی، جبر و اختیار، ۱۳۲.
  72. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۵۰؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۶/۱۰۶۴–۱۰۶۸.
  73. میرداماد، القبسات، ۴۲۱–۴۲۳؛ اشکوری، حواشی اشکوری بر کتاب رسالة النصوص صدرالدین قونوی، ۱۴۰.
  74. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.
  75. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۱۷۲–۱۷۵ و ۳۱۶–۳۱۷.
  76. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۹۲–۹۴ و ۱۴۴ و ۱۵۴–۱۶۷؛ امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴–۲۸۵.
  77. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۱ و ۵۴.
  78. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.
  79. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.
  80. صاحبی، باقر، مقاله «قضا و قدر»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۱۸۳-۱۹۰.
  81. میرداماد، القبسات، ۴۲۰–۴۲۲؛ سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، ۱۹۳؛ ابن‌قیّم، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ۸۳.
  82. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶.
  83. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶–۳۲۷.
  84. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۲۶–۳۲۷ و ۳۴۳.
  85. ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۵۰.
  86. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷.
  87. صاحبی، باقر، مقاله «قضا و قدر»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۱۸۳-۱۹۰.
  88. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۴۱۴؛ قطب‌الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۴۹۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۷۲.
  89. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۳۱۹–۳۲۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۴۲ و ۷/۷۲–۷۴.
  90. امام خمینی، چهل حدیث، ۶۴۳.
  91. امام خمینی، چهل حدیث، ۲۶۳؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۶۸–۱۶۹.
  92. «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستاده‌ایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹.
  93. امام خمینی، چهل حدیث، ۶۴۴.
  94. امام خمینی، چهل حدیث، ۶۴۳–۶۴۴.
  95. صاحبی، باقر، مقاله «قضا و قدر»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۱۸۳-۱۹۰.
  96. راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۱۱۳؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱/۴۴–۴۷؛ امام خمینی، کشف اسرار، ۸۵.
  97. «پس چرا (مردم) هیچ شهری بر آن نبودند که (به هنگام) ایمان آورند تا ایمانشان آنان را سودمند افتد جز قوم یونس که چون (به هنگام) ایمان آوردند عذاب خواری را در زندگانی این جهان از آنان برداشتیم و تا روزگاری آنان را (از زندگی) بهره‌مند ساختیم» سوره یونس، آیه ۹۸.
  98. سبحانی، الاضواء، ۴۴۶.
  99. مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۵–۶۶.
  100. مجلسی، مرآة العقول، ۲/۱۴۷.
  101. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱/۳۹۰.
  102. «اوست که شما را از گل آفرید سپس اجلی مقرر داشت و اجل معیّن نزد اوست آنگاه شما تردید می‌کنید» سوره انعام، آیه ۲.
  103. «خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست» سوره رعد، آیه ۳۹.
  104. کلینی، الکافی، ۱/۱۴۶–۱۴۹.
  105. مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۵–۶۷؛ مازندرانی، شرح الکافی، ۴/۳۲۱ و ۳۲۹؛ کاشف‌الغطاء، اصل الشیعة و اصولها، ۱۵۱–۱۵۲؛ سبحانی، الالهیات، ۲/۲۲۳
  106. سید مرتضی، ۳۵۷–۳۵۸؛ سبحانی، بحوث فی الملل، ۳/۲۷۶–۲۷۸.
  107. میرداماد، نبراس الضیاء، ۵۵–۵۶؛ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۱۷۷؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، ۳۰۰.
  108. مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۵–۶۸.
  109. مکارم شیرازی، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ۱۰۷.
  110. ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۱/۱۲۶.
  111. ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۱۸۸–۱۸۹.
  112. امام خمینی، کشف اسرار، ۸۶.
  113. امام خمینی، کشف اسرار، ۸۴–۸۹.
  114. فیض کاشانی، الوافی، ۱/۵۱۳.
  115. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۱–۳۲.
  116. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۱۹.
  117. کلینی، الکافی، ۱/۱۴۷.
  118. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.
  119. امام خمینی، مصباح الهدایه، ۳۱.
  120. صاحبی، باقر، مقاله «قضا و قدر»، دانشنامه امام خمینی ج۸، ص۱۸۳-۱۹۰.