بحث:قضا و قدر در کلام اسلامی
مقدمه
- کلمه "قضا" به معنای حکم و فرمان است و کلمه "قدر" به معنای اندازه گرفتن[۱][۲].
- قرآن کریم، "قضا" را با معانی متعددی به کار برده است: امر و فرمان[۳]؛ اعلام[۴]؛ حکم[۵]؛ آفریدن و ابداع[۶]؛ پایان دادن[۷]. نیز "قدر" به فتح و سکون دال را در این معانی به کار برده است: اندازه، بزرگی و کوچکی یا فراوانی و اندکی[۸]؛ تنگی معیشت[۹][۱۰].
- میان شیعیان از قضا و قدر دو گونه برداشت یافته میشود:
- برداشت عوام شیعه که بنابر آن، سرنوشت هر کس از پیش تعیین شده و او را در تغییر آن دخلی نیست و هر کس با تقدیر خویش به دنیا میآید و هرگز نمیتواند آن را تغییر دهد[۱۱].
- برداشت علمای شیعه است که بنابرآن، قضا و قدر بر دو گونه است: یکی در تکوین و دیگر در تشریع. *قضا و قدر تکوینی آن است که هر پدیدهای در عالم، علت و اندازهای دارد. چیزی بی علت و اندازه پدید نمیآید و حکم و فرمان در جهان تکوین، ایجاد موجودات است. گاه ایجاد، بیواسطه به دست الهی است[۱۲] و گاه با واسطه[۱۳]. بدین سان، قضای الهی هر آن چیزی است که در جهان آفرینش به فرمان خداوند ایجاد میپذیرد خواه بیواسطه و خواه باواسطه نظام علت و معلول. "قدر الهی" عبارت از اندازه ایجادها است؛ مثلًا پدید آمدن جنین انسانی از پدر و مادر، فرمان تکوینی خداوند و قضای الهی است؛ اما زمان تولد و مرگ و چگونگی آنها و ویژگیهای جنین در قدر الهی است که رقم میخورد. قرآن کریم نیز از قضا و قدر بدین معنا فراوان سخن گفته است[۱۴][۱۵].
- ایمان به قضا و قدر تکوینی، در حقیقت، اعتقاد به قانون علیت و نظام علت و معلول و حدود و کیفیات و کمیات در جهان آفرینش است که دو نکته از آن برمیخیزد: یکی آنکه هیچ پدیدهای بی علت در جهان رخ نمینماید و دیگر آنکه علةالعلل همه پدیدهها، خداوند متعال است. این برداشت از قضا و قدر الهی نه تنها اثر تخدیری بر انسان ندارد، بلکه او را وامیدارد تا برای ارتقای جایگاه خویش در زندگی، بکوشد و علل واقعی حوادث را بازشناسد و از تن دادن به خرافه و شانس و بخت و طالع بپرهیزد[۱۶].
- قضا و قدر تشریعی عبارت از فرمانهای الهی است برای تعیین وظایف فردی و اجتماعی انسان و مشخص ساختن حدود و ثغور این وظایف؛ مثلًا وجوب نماز، فرمان الهی یا قضای تشریعی است و چگونگی آن، قدر تشریعی است. قرآن کریم بدین معنای قضا و قدر نیز اشارت برده است[۱۷].روایات بزرگان معصوم (ع) در این باره فراواناند. به عنوان نمونه، در روایتی از امام علی (ع) قضا و قدر تکوینی و تشریعی به روشنی باز نموده شده و به توضیح آمده است[۱۸][۱۹].
قضا و قدر در فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- "قدر"، به معنای حد مقدار و قیمت هرچیز بوده و "تقدیر"، تبیین کمیت شیء است. "قضا"، به معنای احکام اتقان و فیصله دادن امور است؛ ولی مرحله قضا دفعی و به فراهم شدن همه اسباب و شرایط و حتمی و غیر قابل تغییر مربوط است[۲۰].
- به بیان دیگر: مرحله قدر به نسبت امکانی معلول با علل ناقصه و مرحله قضا به نسبت ضروری معلول با علت تامه مربوط است. از اینرو تقدیر، قابل تغییر و قضا غیر قابل تغییر است[۲۱].
- در قرآن کریم، کلمه قضا به معنی حکم، قطع و فیصله دادن فراوان استعمال شده است؛ چه در مورد بشر و چه در مورد خدا و چه در مورد قطع و فصل سخنی که موجب قطع و فصلی بشود و چه در مورد قطع و فصل عملی و تکوینی؛ به این معنا که حقیقتی از حقایق موجب قطع و فصل گردد.
- قدر نیز به معنی اندازه و تعیین در قرآن کریم فراوان به کار رفته است[۲۲].
- معنی "قضای الهی" درباره حوادث جهان این است که این حوادث، از ناحیه ذات حق قطعیت و حتمیت یافتهاند و معنی "تقدیر الهی" این است که اشیا، پدیدهها و حوادث اندازه خود را از آن ناحیه کسب کردهاند و چون خداوند فاعل بالعلم و بالمشیه و بالاراده است، بازگشت قضا و قدر به علم، اراده و مشیت الهیه میباشد.
- اولین مسئله کلامی: ظاهراً اولین مسئله کلامی که در میان مسلمین مورد بحث واقع شد، مسئله جبر و اختیار بوده و این بسیار طبیعی است؛ زیرا مسئله جبر و اختیار چون با سرنوشت انسانها مربوط است، مورد علاقه هر انسان بالغ الفکری میباشد.
- علم الهی و جبر: از نظر علوم الهی، مسلّم است که قضای الهی به هیچ حادثهای مستقیماً و بلاواسطه تعلق نمیگیرد، بلکه هر حادثهای را تنها از راه علل و اسباب خودش ایجاب میکند. قضای الهی ایجاب میکند که نظام جهان، نظام اسباب و مسببات باشد. آزادی انسان به هر اندازه از ناحیه عقل و اراده و محدودیت او به هر اندازه از ناحیه عوامل موروثی، محیطی و تاریخی، به حکم قضای الهی و نظام قطعی سببی و مسببی جهان است. بنابراین، خود قضای الهی یک عامل برای محدودیت انسان به شمار نمیرود. محدودیتی که به حکم قضای الهی نصیب انسان شده است، همان محدودیت ناشی از شرایط موروثی، محیطی و شرایط تاریخی است، نه محدودیت دیگر؛ همچنانکه آزادیای هم که نصیب انسان شده، به حکم قضای الهی است؛ ولی به این صورت که قضای الهی ایجاب کرده است تا انسان موجودی صاحب عقل و اراده باشد و در دایره محدود شرایط طبیعی و اجتماعی بتواند خود را به مقیاس وسیعی از قید تسلیم به آن شرایط آزاد سازد و سرنوشت و آینده خویش را در دست گیرد.
- طبق عقیده قضا و قدر، علم و اراده الهی هیچ چیزی را جز از مجرای علل و اسباب خود ایجاب نمیکند. محال است که علم و اراده الهی به چیزی از غیر مجرای علل و اسباب خود تعلق بگیرد؛ زیرا با یگانگی و بساطت و علو ذات اقدس الهی منافی است. بر این اساس، علم و اراده الهی به افعال و اعمال انسان و سعادت یا شقاوت وی نیز منحصراً از طریق علل و اسباب مربوط تعلق میگیرد. قضا و قدر الهی است که انسان را مختار و آزاد و مؤثر بر سرنوشت خود آفریده است[۲۳].
- قرآن کریم، خدا را بسیار بزرگ و اراده و مشیت او را عام معرفی؛ ولی از آزادی نیز سخت دفاع میکند: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۲۴]، یعنی انسان آزاد است که راه صحیح را انتخاب کند و یا میخواهد راه کفران نعمت و ناسپاسی را برگزیند. قرآن میان قضای عام الهی و حریت و اختیار انسان هیچ منافاتی نمیبیند.
- در آیه کریمه ﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا﴾[۲۵]، و سخن نهجالبلاغه « جعل لکم شیء قدرا »[۲۶] ضمن اینکه نظام اسباب و مسببات به رسمیت شناخته شده است، خداوند فرمان خود را به نتیجه میرساند، یعنی آنجا که نقش روابط معنوی و تأییدات غیبی به میان میآید، علل و اسباب ظاهری بیاثر میگردند.
- اعتقاد به قضا و قدر آنگاه مستلزم جبر است که خود بشر و اراده او را در کار دخیل ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوه و نیرو و اراده بشر بدانیم، و حال آنکه از ممتنعترین ممتنعات این است که ذات حق بلاواسطه در حوادث جهان مؤثر باشد؛ زیرا ذات حق، وجود هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاص او ایجاب میکند. قضا و قدر الهی، چیزی جز سرچشمه گرفتن نظام سببی و مسببی جهان از علم و اراده الهی نیست و لازمه قبول اصل علیت عمومی و اصل ضرورت علّی و معلولی و اصل سنخیت علّی و معلولی این است که سرنوشت هر موجودی با علل متقدمه خود بستگی داشته باشد؛ خواه آنکه طبق نظر الهیون مبدأ الهی در کار باشد و یا آنکه طبق نظر مادیون مبدأ الهی در کار نباشد و فقط مبدأ مادی در کار باشد؛ زیرا مستقل و قائم به ذات بودن نظام سببی و مسببی، و مستقل و قائم به ذات نبودن آن، در مسئله سرنوشت و آزادی بشر تأثیر ندارد. از اینرو بسیار جاهلانه است که کسی عقیده جبر را ناشی از اعتقاد به قضا و قدر الهی بداند و از این نظر، اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر را مورد انتقاد قرار دهد.
- اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی، انکار اسباب و مسببات و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدری نمیتواند وجود داشته باشد و اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر، پیوند حتمیت هر حادثه از ناحیه علل خود باشد، البته این حقیقتی است مسلم؛ ولی اعتقاد به اینگونه سرنوشت از مختصات العیون نیست. هر مکتب و روش علمی و فلسفی که به اصل علیت عمومی اذعان دارد، ناچار است این گونه پیوندها را بپذیرد، با این تفاوت که الهیون معتقدند سلسله علل در بعدی غیر از بعدهای زمان و مکان به علةالعلل و واجبالوجود منتهی میشود، یعنی به حقیقتی که او قائم به ذات است و اتکایی به غیر خود ندارد[۲۷].
- پرسش: هر حادثهای از ناحیه علل و اسباب خود حتمیت پیدا میکند (قضا) و حدود و مشخصات و خصوصیات خود را نیز از ناحیه علل و اسباب و موجبات خود کسب میکند (قدر)؛ پس، علیت مساوی است با حتمیت و تخلفناپذیری. سؤال مشخص آن است که با این حساب، امکان تغییر و تبدیل در کار وجود دارد یا نه؟
- پاسخ: عاملی که خود تجلی اراده حق و مظهر خواست خداوند و ابزار اجرای قضا و قدر او نباشد، یا از حوزه قانون علیت خارج باشد و در مقابل أن عرض اندام کند؛ متصور نیست. پس، تغییر و تبدیل سرنوشت به معنی قیام عاملی در نقطه مقابل قضا و قدر یا در جهت مخالف قانون علیت، محال و ممتنع است.
- اما تغییر سرنوشت، به معنی اینکه عاملی که خود از مظاهر قضا و قدر الهی و حلقهای از حلقات علیت باشد، سبب تغییر و تبدیل سرنوشتی بشود؛ به عبارت دیگر، تغییر سرنوشت به موجب سرنوشت و تبدیل قضا و قدر به حکم قضا و قدر، هر چند شگفت و مشکل به نظر میرسد؛ حقیقتی انکارناپذیر است.
- قضا و قدر حتمی و غیر حتمی: موجودات جهان بر دو قسماند:
- "مجردات"، که بیشتر از یک نحو نمیتوانند وجود داشته باشند و تحتتأثیر علل مختلف قرار نمیگیرند؛ قضا و قدر آنها حتمی و غیر قابل تبدیل است؛ زیرا با بیش از یک سلسله از علل سر و کار ندارند و سرنوشت معلول با علت است. بنابراین، یک سرنوشت بیشتر ندارند، و چون امکان جانشین شدن سلسلهای دیگر از علل به جای این سلسله نیست، سرنوشت آنها حتمی است.
- "غیر مجردات" هستند که امکان هزاران نقش و رنگ را دارند و تحت قانون حرکت و همواره بر سر دوراهیها میباشند. برای آنها قضا و قدرهای غیر حتمی وجود دارد، یعنی نوعی خاص قضا و قدر، سرنوشت آنها را معین نمیکند؛ زیرا سرنوشت معلول در دست علت است، و چون این امور با علل مختلف سر و کار دارند؛ سرنوشتهای مختلف در انتظار آنهاست، و چون هر سلسله از علل را در نظر بگیریم، امکان جانشین شدن یک سلسله دیگر وجود دارد؛ سرنوشت آنها غیر حتمی است. به هر اندازه که "اگر" درباره آنها صحیح است، قضا و قدرها متنوع و گونهگون میشود و امکان تغییر و تبدیل وجود دارد[۲۸].
- بنابراین، چون قانون علیت یک قانون عمومی است، محال است که قضا و قدر در شکل یک عامل در مقابل سایر عاملها و مجزا از آنها ظاهر شود و جلو تأثیر عامل خاصی را بگیرد و یا یک عامل خاصی را به کاری اجبار و اکراه کند. به همین دلیل، جبر اصطلاحی، به معنای اکراه و اجبار انسان از طرف قضا و قدر، محال خواهد بود. اینگونه اثر بخشیدن برای قضا و قدر که سرچشمه عوامل هستی است، نه عاملی در عرض سایر عوامل هستی؛ ممتنع است. جبر اصطلاحی، یعنی تأثیر مستقیم قضا و قدر بر روی اراده انسانی به صورت یک عامل منفی برای رفع و جلوگیری، یا به صورت یک عامل مثبت برای الزام و اکراه[۲۹].
- آثار اعتقاد به قضا و قدر: اعتقاد به قضا و قدر، علاوه بر اینکه درجه ارزشمندی از معرفت الهی است و موجب تکامل انسان در بعد عقلی به شمار میآید؛ آثار عملی فراوانی در زندگی انسان به جای میگذارد؛ از جمله اینکه انسان معتقد به قضا و قدر، از حوادث و اتفاقات ناگوار نمیهراسد و آن را به قضا و قدر الهی مستند میداند. همچنین چنین انسانی شیفته و فریفته شادیهای زندگی نمیشود و به آنها مغرور نمیگردد، اهل فخر فروشی نیست. در آیات قرآن[۳۰] نیز بر این تأکید شده است[۳۱][۳۲].
پانویس
- ↑ معجم مقائیس اللغة، ۵/ ۶۲ و ۹۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 378.
- ↑ ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا ﴾؛ سوره اسراء، آیه ۲۳.
- ↑ ﴿ وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا ﴾؛ سوره اسراء، آیه ۴.
- ↑ ﴿وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴾؛ سوره مؤمن، آیه ۲۰.
- ↑ ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾؛ سوره فصلت، آیه ۱۲.
- ↑ ﴿يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ﴾؛ سوره الحاقه، آیه ۲۷.
- ↑ ﴿ إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ﴾؛ سوره قمر، آیه ۴۹.
- ↑ ﴿لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلاَّ مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا﴾؛ سوره طلاق، آیه ۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 378-379.
- ↑ انگیزه پیدایش مذاهب، ۱۷.
- ↑ بالمباشرة.
- ↑ بالتسبیب.
- ↑ ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾؛ سوره فصلت، آیه ۱۲؛ ﴿بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾؛ سوره بقره، آیه ۱۱۷؛ ﴿قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاء إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾؛ سوره آل عمران، آیه ۴۷؛ ﴿مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾؛ سوره مریم، آیه ۳۵؛ ﴿إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِن ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَى وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَمَا تُقَدِّمُوا لأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾؛ سوره مزمل، آیه ۲۰؛ ﴿وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ ﴾؛ سوره یس، آیه ۳۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 379.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 379.
- ↑ ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُّبِينًا ﴾؛ سوره احزاب، آیه ۳۶؛ ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا ﴾؛ سوره اسراء، آیه ۲۳؛ ﴿ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا ﴾؛ سوره طلاق، آیه ۳ و ....
- ↑ ر.ک: اصول کافی، ۱/ ۱۵۵؛ کشف المراد، ۱۳۶؛ انگیزه پیدایش مذاهب، ۲۴- ۱۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 380.
- ↑ ابنفارس، مقاییس اللغه؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده قدر؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ طباطبایی، نهایة الحکماء، ص۲۹۵ - ۲۹۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۴.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۵.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ «و هر چیز را آفرید آنگاه آن را به شایستگی اندازه نهاد» سوره فرقان، آیه ۲.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۶.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۷.
- ↑ مطهری، انسان و سرنوشت، ص۷۰ - ۵۲ و ۹۵ - ۹۴؛ همو، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۲۰۴؛ همو، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج۴، ص۳۹؛ همو، علل گرایش به مادیگری، ص۱۲۰؛ همو، آشنایی با علوم اسلامی، ج۲، ص۱۹.
- ↑ حدید (۵۷): ۲۳ - ۲۲.
- ↑ مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۱۸۷ - ۱۸۶.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۶۸.