بحث:آیا اعتقاد به علم غیب معصوم شرک نیست؟ (پرسش)

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۲۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

معناشناسی شرک

شرک در لغت به معنای شریک، شرکت و مشارکت آمده است و "مشرک" به کسی گفته می‌‌شود که نسبت به خدا کفر ورزیده و برای او شریکی قائل شود[۱]. به گفته برخی شریک کسی است که در کاری یا چیزی با دیگری سهیم است. لذا گفته شده هر کس برای خدا شریک قائل شود، مشرک است زیرا برای او شریک قرار داده است[۲].

و در اصطلاح به معنای همتا قرار دادن برای خداوند است که این همتایی ممکن است در صفات، افعال و یا ذات او باشد[۳]. لذا با تقارن دو یا چند فرد در عملی یا امری که برای هر یک از آنها بهره یا تاثیری در آن عمل یا امر باشد، شرک در عمل تحقق می‌‌یابد[۴]. بنابراین در تحقق مفهوم شرک، اعتقاد به عرضیت غیر خدا در کنار خدا نهفته است.

اقسام شرک در دین

باتوجه به معنای یاد شده، شرک انسان در دین بر دو گونه است: نخست شرک عظیم یا همان اثبات شریک برای خدای متعال و دوم: شرک صغیر به معنای مراعات غیر خدا با او در برخی امور که همان ریا و نفاق است[۵].

مراتب شرک

شریک گرفتن مراتب مختلفی به لحاظ ظهور و خفا دارد. مثلا اعتقاد به دو یا بیشتر بودن خدا یا اعتقاد به اینکه بت‌ها شفیعان درگاه الهی هستند، شرک جلی (آشکار) شمرده می‌‌شود. کمی از این شرک پنهان‌تر که به آن شرک خفی گفته می‌‌شود، اعتقاد اهل کتاب به وجود فرزند برای خداست و از این شرک پنهان‌تر نیز اعتقاد به استقلال اسباب است مثل اینکه کسی دارو را شفادهنده بیماری دانسته و تمام اعتمادش به آن باشد. با این وجود بر معتقدین به همه این مراتب، مشرک گفته نمی‌شود[۶]، چرا که شرک مراتب و گستره خاصی دارد و هر عملی که در آن به غیر خدا ارزش و بها داده شود، شرک نامیده نمی‌شود، بلکه اگر این کار به صورت مستقل و به قصد عبادت انجام گیرد، شرک نامیده می‌‌شود[۷].

دیدگاه وهابیت در شرک و مصادیق آن

پیروان اندیشه وهابی معتقدند هر عملی که در آن به غیر خدا بها داده شده، شرک و صاحب آن عمل، مشرک است. بر این اساس از منظر ایشان، هر گونه درخواست از غیرخدا و واسطه قرار دادن او جهت رسیدن به حوائج دنیوی و اخروی و نیز اعتقاد به وجود برخی صفات الهی برای غیر خدا همچون علم غیب، از آنجا که منجر به مشارکت غیرخدا با خدا در صفات مختص خدا می‌‌شود، شرک شمرده می‌‌شود. لذا در نگاه ایشان اموری همچون: تبرک جستن به غیرخدا به واسطه ساخت قبور انبیا و اولیاء الله، زیارت، بوسیدن و مس نمودن قبور ایشان[۸]، توسل[۹]، شفاعت خواهی از ایشان[۱۰] و قسم خوردن به غیر خدا[۱۱]شرک بوده و همه کسانی که به این امور معتقد یا ملتزم شوند، مشرک هستند.


@فرقانی و Bahmani:

  1. این اطلاعات رو حذف نکنید؛ لطفا ببرید در مدخل «شرک در کلام اسلامی» اما اینجا خیلی خلاصه تعریف شرک بیاد با دکر منابع دسته اول از شیعه و وهابیت. --  واسطی بحث ‏۲۵ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۵۹ (+0430)
  2. جمله «با این حال، برخی بر این باورند..» که عرض شد مستندسازی بشه به علامه طباطبایی مستند می‌کنید؟!! اینجا داریم وهابیت رو نقد می کنیم! --  واسطی بحث ‏۲۵ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۰۱ (+0430)

پاسخ اجمالی

معناشناسی غیب و شرک

غیب هر آن چیزی است که در دایرۀ محسوسات نباشد[۱۲] و شرک در مقابل توحید، در لغت به معنای شریک و مشارکت آمده است و "مشرک" به کسی گفته می‌‌شود که نسبت به خدا کفر ورزیده و برای او شریکی قائل شود[۱۳] و در اصطلاح به معنای همتا قرار دادن برای خداوند است که این همتایی ممکن است در صفات، افعال و یا ذات او باشد[۱۴] و از دیدگاه اهل سنت مخصوصا وهابیت هر عملی که در آن به غیر خدا بها داده شده، شرک و صاحب آن عمل، مشرک است و نیز اعتقاد به وجود برخی صفات الهی برای غیر خدا همچون علم غیب، از آنجا که منجر به مشارکت غیرخدا با خدا در صفات مختص خدا می‌‌شود، شرک شمرده می‌‌شود. لذا در نگاه ایشان اموری همچون: تبرک جستن به غیرخدا به واسطه ساخت قبور انبیا و اولیاء الله، زیارت، بوسیدن و مس نمودن قبور ایشان[۱۵]، توسل[۱۶]، شفاعت خواهی از ایشان[۱۷] و قسم خوردن به غیر خدا[۱۸] شرک بوده و همه کسانی که به این امور معتقد یا ملتزم شوند، مشرک هستند.

شرک نبودن اعتقاد به آگاهی معصوم از علم غیب

براساس آیاتی از قرآن کریم مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۱۹]، عالم به علوم غیب، تنها خداوند است و اوست که به پیامبران و رسولان خود، غیب را تعلیم می‌دهد. از این رو، هیچ مانعی وجود ندارد از اینکه خداوند به برخی از بندگان برگزیده خود، مقداری از علم غیب، یا علم ما کان و ما یکون، علم آسمان‌ها و زمین، علم اولین و آخرین و غیره را تعلیم دهد.

با این حال، برخی بر این باورند که علم غیب منحصراً از آن خداوند است و او نیز گوشه ای از این علم را از طریق وحی به برخی از انبیای خود داده است و به همین جهت غیر از انبیاء احدی از علم غیب برخوردار نیست، لذا نسبت دادن آن به غیر خدا و پیامبرانی که او از علمش به آنها داده، از آنجا که موجب تساوی خداوند و غیر اوست، شرک محسوب می‌شود[۲۰].

این باور نادرست است؛ زیرا:

  1. آنچه از علم غیب که صرفا به خدای متعال اختصاص دارد، بالذات و بالاصاله است و اوست که مقداری از آنرا به غیر خود تعلیم می‌دهد. در این صورت، این قسم، علم غیب تبعی یا تعلیمی محسوب می‌شود و از این جهت با علم غیب خداوندی تفاوت دارد[۲۱]. به عبارت دیگر علم همۀ مخلوقات نسبت به غیب و نسبت به امور مشهود، فقط به واسطه تعلیم خداوند به آنها حاصل می‌شود و اگر تعلیم خداوند نباشد، دیگران هم نسبت به هیچ یک از امور مشهود و غیبی علم پیدا نمی‌کنند، روشن است که این [[اعتقاد]، شرک به خداوند سبحان نیست[۲۲].
  2. میان علم خدا و علم معصوم تفاوت‌هایی وجود دارد از جمله اینکه:
    1. علمِ غیبِ ذاتی [۲۳]، بدون آنکه مقید به کم و کیف باشد، منحصر به فرد،[۲۴] استقلالی[۲۵] و مخصوص ذات اقدس پروردگار است، زیرا غیر از خدا هر آنچه در عالم آفرینش وجود دارد، فقیر بالذّات بوده و دانش و توانایی خودشان را از خدا می‌گیرند.[۲۶].
    2. علم خدا به زمان و مکان و حالت خاصی منحصر نمی‌شود، زیرا علم او ذاتی است و نه اکتسابی و ذات خدا زمان و مکان نداشته و با تغییر حالت‌ها و رویدادها تغییر نمی‌کند.[۲۷].
    3. علم خدا ازلی و ابدی است.[۲۸]. یعنی از ابتدا بوده و تا ابد نیز خواهد بود.
    4. علم غیب خدا بی نهایت است و اندازه معینی ندارد.[۲۹].
    5. علم غیب خداوند مطلق بوده [۳۰] و او به تمام اشیاء علم دارد[۳۱] و برای آن حد و مرزی نیست [۳۲]. خداوند متعال، جهان و آنچه را در آن روی داده و روی خواهد داد می‌داند، خواه جزئی باشد یا کلی، مادی باشد یا معنوی.[۳۳]. به خلاف علم غیر خدا که اولا ذاتی و استقلالی نیست بلکه عرضی، اکتسابی و تعلیمی است، ثانیا ازلی و ابدی نیست، ثالثا محدود به تعلیم الهی است و نه نامحدود، رابعا مطلق نیست و دارای حد و مرز است. در این صورت اعتقاد به برخورداری غیرخدا، پیامبر باشد یا امام، از غیب با توجه به آنچه گفته شد، مستلزم شرک نخواهد بود.

نتیجه گیری

شرک دانستن علم غیب معصوم، ناشی از عدم توجه به تفاوت‌های میان علم خدا و علم معصوم، برداشت نادرست از برخی آیات و عدم توجّه به آیات دیگر است.

پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ۴۴۸؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۴۵۱؛ فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج۲، ص۳۱۱؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۶، ص۴۷.
  2. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۳، ص۴۶۶؛ قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۵، ص۲۰.
  3. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۵۷۱.
  4. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۶، ص۴۸.
  5. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۲.
  6. طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۰۳.
  7. ر.ک: مرادی، لیلا و روحی کاووس، نقد مبانی فکری وهابیت بر مسأله امامت، شرک و مصادیق آن، پژوهشنامه معارف قرآنی (آفاق دین)، ش۲۱، ص۹۳.
  8. ابن عبدالوهاب، کتاب التوحید، ص۴۸؛ بن باز، مجموع فتاوی و مقالات المتنوعة، ج۴، ج۳۳۰.
  9. ابن قیم جوزی، زاد المعاد فی هدی خیرالعباد، ج۱، ص۱۴۶.
  10. آل شیخ،عبدالرحمان بن حسن، فتح المجید فی شرح کتاب التوحید، ص۱۱۸ و ۱۱۷.
  11. ابن تیمیه، مجموع الرسائل و المسائل، ج۱، ص۱۷ و ۲۰۹.
  12. طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌راغب اصفهانی، ‌المفردات فی غریب القرآن، ص ‌۶۱۶؛ فراهیدی، کتاب العین، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ‌ابن‌منظور، لسان العرب، ‌ج۱، ص ۶۵۴.
  13. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ۴۴۸؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۴۵۱؛ فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج۲، ص۳۱۱؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۶، ص۴۷.
  14. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۵۷۱.
  15. ابن عبدالوهاب، کتاب التوحید، ص۴۸؛ بن باز، مجموع فتاوی و مقالات المتنوعة، ج۴، ج۳۳۰.
  16. ابن قیم جوزی، زاد المعاد فی هدی خیرالعباد، ج۱، ص۱۴۶.
  17. آل شیخ،عبدالرحمان بن حسن، فتح المجید فی شرح کتاب التوحید، ص۱۱۸ و ۱۱۷.
  18. ابن تیمیه، مجموع الرسائل و المسائل، ج۱، ص۱۷ و ۲۰۹.
  19. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶.
  20. ر.ک. طباطبایی، محمد حسین، بررسی‌های اسلامی؛ مهدی‌فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۴۴؛ عرفانی، محمد نظیر؛ بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۲۱۴؛ رضوانی، علی اصغر؛ علم و سلطه غیبی اولیا، ص ۶۷ ـ ۷۲.
  21. ر.ک. علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ص۱۱۳؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، امام‌شناسی ج۱۲.
  22. ر.ک. طباطبایی، محمد حسین، بررسی‌های اسلامی؛ رضوانی، علی اصغر؛ علم و سلطه غیبی اولیا، ص ۶۷ ـ ۷۲؛ عرفانی، محمد نظیر؛ بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۲۱۴؛ جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص٢٠۴.
  23. ر.ک. مظفر، محمد حسین، ‌علم الامام، ص۲۸؛ برنجکار، رضا، شاکر، محمد تقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، ش ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۸؛ علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج۵، ص۸۰؛ موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه عهدین و قرآن، ص ۴۹ ـ ۵۱؛ خوش‌باور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص۴۸
  24. ر.ک. موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه عهدین و قرآن، ص ۴۹ ـ ۵۱
  25. ر.ک. مکارم شیرازی، ناصر، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله مکارم شیرازی
  26. ر.ک. موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه عهدین و قرآن، ص ۴۹ ـ ۵۱
  27. ر.ک. مغنیه، محمد جواد، تفسیر کاشف، ج۳، ص٣١٤؛ مظفر، محمد حسین، ‌علم الامام، ص۲۸؛ برنجکار، رضا، شاکر، محمد تقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، ش ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۸؛ هاشمی، سید علی، مکاتبۀ اختصاصی با دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت، پژوهشگران ماهنامه پرسمان، چند پاسخ درباره چگونگی علم امام، ماهنامه پرسمان، ش۲۵، ص۴
  28. مظفر، محمد حسین، ‌علم الامام، ص۲۸؛ ر.ک. برنجکار، رضا، شاکر، محمد تقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، ش ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۸؛ هاشمی، سید علی، مکاتبۀ اختصاصی با دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت، پژوهشگران ماهنامه پرسمان، چند پاسخ درباره چگونگی علم امام، ماهنامه پرسمان، ش۲۵، ص۴
  29. ر.ک. مغنیه، محمد جواد، تفسیر کاشف، ج۳، ص٣١٤.
  30. ر.ک. مظفر، محمد حسین، ‌علم الامام، ص۲۸؛ برنجکار، رضا، شاکر، محمد تقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، ش ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۸؛ علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج۵، ص۸۰
  31. ر.ک. خوش‌باور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص۴۸
  32. ر.ک. موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه عهدین و قرآن، ص ۴۹ ـ ۵۱
  33. ر.ک. مغنیه، محمد جواد، تفسیر کاشف، ج۳، ص٣١٤.