غزوه بنیقینقاع
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل غزوه بنیقینقاع (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
غزوه بنیقینقاع از حوادث مهم سال دوم هجرت به شمار میرود. این جنگ که در شوال به وقوع پیوست[۱]، اولین جنگ مسلمانان با یهودیان است[۲]. بنیقینقاع از مهمترین طوایف یهود در مدینه بودند و شغل اصلی آنان زرگری بود[۳]. آنان از شجاعترین قبایل یهودی ساکن در مدینه و از همپیمانان "عبدالله بن ابی بن سلول" از منافقان مشهور این شهر، به شمار میرفتند[۴].
رسول اکرم(ص) بعد از ورود به مدینه، پیمان صلحی را بین اقوام ساکن در مدینه نوشت. این پیماننامه که به یک قانون اساسی شبیه است، میان مهاجران، انصار و یهودیان به تصویب رسید. طبق این پیماننامه، یهودیان متعهد شده بودند از هر گونه فعالیت علیه پیامبر(ص) خودداری کنند، پیمانشکنی نکنند و به راستی و نیکخواهی با مسلمانان رفتار کنند. آنان همچنین از هرگونه فتنهانگیزی نهی شده بودند و به آنها گفته شد که پیمانشکنی به زیان پیمانشکنان است[۵].
این تذکر لازم است که برخی از یهودیان این طایفه مسلمان شده بودند؛ اما جزء منافقان به شمار میرفتند. "مالک بن ابیقوقل" یکی از آنان بود که خبرچین یهودیان، نزد رسول خدا(ص) به شمار میرفت[۶].[۷]
زمینههای شروع جنگ
حضرت بعد از جنگ بدر، یهودیان را جمع کردند و پیامبری خود را به آنان تذکر دادند و آنان را به اسلام دعوت کردند. پیامبر(ص) در ادامه تهدید کردند که در صورت فتنه و اختلاف، شدیدتر از اتفاقی که برای قریش در جنگ بدر افتاد، برای ایشان نیز اتفاق میافتد. یهودیان بنیقینقاع نیز با گستاخی برخورد خاتم انبیا(ص) با قریشیان را به تمسخر گرفتند و جنگ ایشان را با مشرکان مکه، جنگ با عدهای جاهل و ضعیف توصیف کردند. آنان خود را جنگجویان ماهر و زبردست دانستند و خود را "بنیالحرب" (فرزندان جنگ) معرفی و تهدید کردند در صورت شروع جنگ از طرف پیامبر(ص) ایشان متوجه قدرت نظامی بنیقینقاع خواهد شد[۸].
در همان شرایط به زن یکی از انصار، در بازار بنیقینقاع اهانت شد. او برای خرید جواهر نزد زرگری نشسته بود که یکی از یهودیان بنیقینقاع، پشت سرش نشست و بدون اینکه متوجه شود، دامنش را با خاری به پشت او سنجاق کرد. وقتی آن زن انصاری برخاست، پشتش نمایان شد و یهودیان، او را به تمسخر گرفتند. یکی از مسلمانان که شاهد این گستاخی بود، مرد یهودی را کشت و در مقابل، یهودیان بنیقینقاع نیز به آن مسلمانان حمله کردند و وی را کشتند[۹].
در واقع دعوت پیامبر(ص) یک انذار و تبشیر بود. انذار به جنگی همانند جنگ بدر به واسطه اینکه نقض پیمان کرده بودند و تبشیر به اینکه اگر اسلام را بپذیرند، خطاهای گذشته آنان، محو خواهد شد و نه تنها برای کشتن یک مسلمان، آنها را قصاص نمیکند؛ بلکه آنها را عفو میکند[۱۰]. در این میان، عبدالله بن ابی بن ابی سلول خزرجی، از منافقان مشهور مدینه و از همپیمانان سابق بنیقینقاع، تحصن را برای فرار از این مشکل به آنها پیشنهاد داد و قول یاری و حمایت را نیز برای آنان ضمانت کرد[۱۱].
از سویی دیگر بعد از فتنهانگیزی یهودیان، آیهای بر حضرت رسول(ص) نازل شد و تکلیف او و یهودیان را بیان کرد. خداوند در این آیه فرمود: ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ﴾[۱۲].
همین آیه نیز سبب شد که پیامبر(ص) به راه نظامی علیه یهودیان بنیقینقاع روی بیاورد[۱۳]. پیامبر بعد از فراهم کردن لشکریان، پرچم را به دست "حمزه سیدالشهداء" داد. سپس "ابولبابه بن عبدالمنذر عمری" را به عنوان جانشین خود در مدینه برگزید و به سمت بنیقینقاع حرکت کرد[۱۴]. آنان پانزده روز در قلاع مستحکم خود، در محاصره شدید قرار داشتند[۱۵] و بر اثر رعب و وحشتی که خداوند در دل آنان افکنده بود، یک تیر نیز پرتاب نکردند[۱۶].[۱۷]
پایان جنگ
سرانجام بنیقینقاع درخواست پیغمبر(ص) را پذیرفتند و آنان متعهد شدند تمام داراییهایشان را در اختیار مسلمانان قرار دهند[۱۸]. از آنجا که این گروه از یهودیان افراد صنعتگری بودند، وسایل صنعتی و سلاحهای زیادی در اختیار داشتند که همگی آنها به غنیمت پیامبر(ص) در آمد[۱۹]. پس از خروج بنیقینقاع از قلعهها و فتح آنها به دست مسلمانان، به دستور رسول اکرم(ص) یکی از اصحاب به نام "محمد بن مسلم" اموال آنان را در اختیار گرفت[۲۰]. مسلمانان، همه آنان را با طناب به هم بستند و "منذر بن قدامه سلمی" از قبیله بنیسلم را مسئول نگهداری از آنان کردند[۲۱].
عبدالله بن ابی بن ابیسلول خزرجی که در دوران جاهلیت، قبیلهاش با یهودیان بنیقینقاع همپیمان بود، به باور اینکه خاتم انبیا(ص) قصد کشتن آنها را دارد، بر عفو آنان اصرار ورزید و گفت: "ای محمد(ص) با دوستانم نیکویی کن". پیامبر(ص) جوابی نداد. او درخواستش را دوباره گفت. حضرت از او رو برگرداند؛ اما وی گستاخی را به جایی رساند که دست در یقه زره آن حضرت فرو برد و بر خواستهاش اصرار ورزید. حضرت، خشمگین شد و فرمود: "وای بر تو! رهایم کن". اما باز هم عبدالله بن ابی بر سخنش اصرار کرد[۲۲]. او آنقدر بر خواسته خود پافشاری کرد[۲۳] تا در نهایت پیامبر(ص) به عبادة بن صامت، از اصحابش، دستور داد که آنان را کوچ دهد[۲۴].[۲۵]
سرانجام یهودیان بنیقینقاع
یهودیان بنیقینقاع پس از آزادی، توقف سه روزهای را از حضرت برای اخذ طلبکاریهایشان از مردم در خواست کردند که با موافقت مشروط پیامبر(ص) روبهرو شد. شرط حضرت آن بود که مهلت مذکور، تمدید نخواهد شد[۲۶]. در طول این سه روز، عبدالله بن ابی، همراه برخی از سران بنیقینقاع برای گفتگو و منصرف کردن رسول اعظم(ص) از تصمیم گرفته شده، مبنی بر کوچ اجباری یهودیان، نزد حضرت رفتند.
درب منزل پیامبر(ص) "عویم بن ساعده" مانع ورود آنان به داخل منزل شد که به درگیری بین او و عبدالله بن ابی انجامید. در این حادثه، عبدالله بن ابی بر زمین افتاد و صورتش زخمی و خون از آن جاری شد. این موضوع، عزم یهودیان را در رفتن تقویت کرد؛ چرا که آنان پی بردند که دیگر هیچ راه چارهای ندارند و این نکته را به عبدالله بن ابی نیز یادآور شدند؛ از اینرو به سمت شام حرکت کردند[۲۷]. آنان زنان و بچههای خود را سوار بر شتر کردند و خود، پیاده به راه افتادند و در طول مسیر به "وادی القری" و یهودیان آن منطقه وارد شدند. ایشان بعد از یک ماه استراحت و اخذ مرکبها و کمکهای مالی، دوباره به حرکت خود ادامه دادند. یهودیان آواره در منطقه "اذرعات" شام ساکن شدند[۲۸]، آنجا نیز دیری نپایید که منقرض شدند[۲۹].
درباره این غزوه باید یادآوری شود، خاتم انبیا(ص) برای اولین بار در این جنگ، خمس غنایم را دریافت کرد[۳۰]. پیامبر(ص) همچنین از میان سلاحها سه کمان برای خود برگزید. کمانی به نام کتوم که در جنگ احد شکست، کمانی به نام روحاء و کمانی دیگر به نام بیضاء. همچنین دو زره به نامهای صغدیه و فضه، سه شمشیر و سه نیزه نیز برداشت و باقی غنایم را میان مجاهدان تقسیم کرد[۳۱]. سرانجام این غزوه در روزهای آغاز ذیالقعده سال دوم هجرت، پایان پذیرفت[۳۲].[۳۳]
جستارهای وابسته
منابع
- میرزایی، عباس، غزوه قینقاع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲
- پرونده:1100558.jpg داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱
پانویس
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۸.
- ↑ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع بما للنبی من الاموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۱۲۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۱؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۳۴۴.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۵۸- ۱۵۹؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۹، ص۱۱۰- ۱۱۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۶.
- ↑ احمد بن یحی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۸۵.
- ↑ میرزایی، عباس، غزوه قینقاع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۹۴-۱۹۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۷۳- ۱۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۶- ۱۷۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹.
- ↑ محمد هادی یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۲، ص۲۰۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ «و اگر از گروهی بیم خیانتی (در پیمان) داری به گونه برابر (پیمانشان را) به سوی آنها بیفکن که خداوند خیانتکاران را دوست نمیدارد» سوره انفال، آیه ۵۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۱.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ میرزایی، عباس، غزوه قینقاع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۹۵-۱۹۶؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۱۲۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ص۳۴۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷- ۱۷۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۷۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۱۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۱.
- ↑ میرزایی، عباس، غزوه قینقاع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۹۶-۱۹۷؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۸- ۱۷۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۸۱؛ شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲، ص۱۴۵.
- ↑ میرزایی، عباس، غزوه قینقاع، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۹۷-۱۹۸.